یادداشت تبلیغی:

تحلیل هجده خصیصه عرشی و فرشی حضرت زهرا(س)| قسمت اول

تاریخ انتشار:
دهه فاطمیه و ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرصت و توفیقی است برای همه دلدادگان وعاشقان آن حضرت که به تأمل و درنگ پیرامون سیره نظری و عملی و مقام عرشی و فرشی آن حضرت بپردازند.
تحلیل هجده خصیصه عرشی و فرشی حضرت زهرا(س)| قسمت اول

پایگاه اطلاع رسانی بلاغتحلیل هجده خصیصه عرشی و فرشی حضرت زهرا(س) قسمت اول

دهه فاطمیه و ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرصت و توفیقی است برای همه دلدادگان وعاشقان آن حضرت که به تأمل و درنگ پیرامون سیره نظری و عملی و مقام عرشی و فرشی آن حضرت بپردازند، با همین انگیزه و فراهم آوردن بستر چنین تأمل و درنگی (9) خصیصه قدسی و عرشی و (6) خصیصه فرشی و عملی، و (3) خصیصه سیاسی درمجموع ( 18) خصیصه مورد تحلیل قرار گرفت تا شاید توانسته باشیم به صورت همه جانبه نسبت به خصایص آن حضرت معرفت و شناخت حاصل نماییم. از خواننده فهیم انتظار می رود به این یادداشت که در دو شماره تقدیم می گردد و بخش دوم‌ که تحلیل سیره عملی و سیاسی و مسأله امروز ما است، توجه ویژه داشته باشد.

*******

نخستین خصیصه عرشی و قدسی حضرت زهرا سلام الله علیها داشتن مقام (جمع الجمع) است برای اینکه:

اولا؛ ارباب معرفت و عرفان، اسماء و صفات الهی را به صفات جمال و جلال الهی تقسیم می کنند. مقصود از صفات جمال صفاتی هستند چون: رحیم، کریم، رئوف، غفار، ستار و تواب که حقیقت و کنه آن صفات چیزی جز لطف و رحمت حق تعالی نخواهد بود. مقصود از صفات جلال هم صفاتی چون‌: قاهر، متکبر، منتقم، قوی و شدید العقاب است که کنه و حقیقت آن جز قهر و انتقام نخواهد بود.

ثانیاً؛ ازنظر ارباب معرفت و عرفان هر موجودی به اندازه سعه وجودیش می تواند جلوه ای از صفات جمال و جلال الهی را متجلی و نمایان سازد. در بین موجودات تنها انسان است که قابلیت، استعداد و ظرفیت تجلی سازی را دارد و می تواند مظهر جمیع اسماء و صفات الهی گردد. از همین رو وقتی خداوند در آیه (30) سوره بقره به ملائکه خبر داد: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فی الارض خلیفه : و هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم» ملائکه پرسیدند: «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ : فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى‌دهى كه در آن فساد كند و خون‌ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، تو را تنزيه و تقديس مى‌كنيم.» این چنین جواب شنیدند: «قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُون : خداوند فرمود : همانا من چيزى مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد.»

ثالثا: همین انسان ها در متجلی ساختن صفات جمال و جلال الهی به سه دسته تقسیم می شوند‌: برخی از انبیاء و اولیاء الهی فانی در صفات جلال الهی که حکایت کننده هیبت، عظمت حضرت حق است چون متکبر بودن، قهاریت، و منتقم بودن می باشد فانی می شوند و پیوسته خائف اند چون شعیب پیغمبر که از رسول خدا (ص) نقل شده فرمود: «حضرت شعیب (ع) به عشق خدا آن قدر گریه کرد تا نابینا شد، خداوند او را بینا کرد، باز آن قدر گریست تا نابینا شد،‌ باز خداوند او را بینا کرد، برای بار سوم نیز آن قدر به عشق الهی گریست که نابینا شد، خداوند باز او را بینا کرد، در مرتبه چهارم خداوند به او چنین وحی کرد: «ای شعیب! تا کی به این حالت ادامه می‎دهی؟ اگر گریه تو از ترس آتش دوزخ است، آن را بر تو حرام کردم، و اگر از شوق بهشت است، آن را برای تو مباح نمودم.» شعیب (ع) عرض کرد: «اِلهِی وَ سَیدِی اَنْتَ تَعْلَمُ اَنِّی ما بَکیتُ خَوْفاً مِنْ نارِک وَ لا شَوْقاً اِلی جَنَّتِک، وَ لکنْ عُقِدَ حُبُّک عَلی قَلْبِی فَلَسْتُ اَصْبِرُ اَوْ اَراک؛ ای خدای من و ای آقای من! تو می ‎دانی که من نه از خوف آتش دوزخ تو گریه می کنم، و نه به خاطر اشتیاق بهشت تو، بلکه حبّ و عشق تو در قلبم گره خورده که قرار و صبر ندارم تا تو را (با چشم دل) بنگرم و به درجه نهایی عرفان و یقین برسم، و مرا به عنوان حبیب درگاهت بپذیری.»
خداوند به شعیب فرمود: «اکنون که دارای چنین حالتی هستی به زودی کلیم و هم سخن خودم موسی(ع) را خدمتگزار تو می‎کنم.» چنان که در شرح زندگی حضرت موسی(ع) ذکرشده است، حضرت موسی(ع)بیش از ده سال چوپان حضرت شعیب (ع) گردید: بحار، ج ۱۲، ص ۳۸۱ » 
و برخی دیگر چون مسیح بن مریم غرق در صفات جمال یعنی صفاتی که نشانگر رحمت واسعه الهی است همچون ستار، غفار، تواب بودن حق تعالی می باشند، ولی پیامبر گرامی «ذوالعینین» و دارای «مقام جمع الجمع» می باشند، به این معنا درهمان حال که نگاه به جمال دارند به جلال دارند و در همان حال که نگاه به جلال دارند به صفات جمال دارند، از همین رو رسول‌الله صلی الله علیه وآله فرمودند:«کانَ اخی مُوسی عَینُهُ الیُمنی عَمیاء و اخی عیسی عَینُهُ الیُسری عَمیاء وَ انَا ذُو العَینَینِ‏: صحیفه امام؛ ج ۳، ص ۲۲۶- ۲۲۷»
و پس از پیامبر حضرت زهرا سلام الله علیها به دلیل شباهت ذاتی که با رسول الله داشت مظهر تجلی اسماء الحسنی و صفات جمال و جلال الهی شد و در کسب این سلوک معنوی‌ صاحب مقام «جمع الجمع» شد که از درون صفات جمال، جلال و از درون صفات جلال، جمال را می دید و این خصوصیت ویژه را می توان از عبادت عارفانه و عاشقانه اش جستجو نمود، چرا که :
رسول خدا (ص) در توصیف عبادت آن حضرت که بیانگر مقام جمع الجمع حضرت سلام الله علیها است می فرماید:«آن گاه که فاطمه در محراب عبادت، در پیشگاه پروردگار به نماز مى ایستد، نور عبادتش براى ملائکه ى آسمان درخشیدن مى گیرد؛ به سان نور ستارگان براى اهل زمین و خداوند پر عزت و جلالت، خطاب به فرشتگانش مى فرماید:
ملائکه ى من! بر بنده ام فاطمه، سرور کنیزانم، نظر کنید؛ بر درگاه من ایستاده در حالى که بندبند وجودش از خوف من مرتعش و لرزان است و با تمام قلبش به عبادت من روى نهاده است. شما را گواه می گیرم که شیعیانش را از آتش، نجات و ایمنى بخشیدم... [ رسول الله صلى الله علیه و آله..اما ابنتى فاطمة..متى قامت فى محرابها بین یدى ربها جل جلاله زهرا نورها لملائکة السماء کما یزهر نور الکواکب لأهل الأرض و یقول الله عز و جل لملائکته: یا ملائکتى! انظروا الى امتى فاطمة، سیدة امائى، قائمه بین یدى یرتعد فرائضها من خیفتى و قد اقبلت بقلبها على عبادتى. اشهدکم انى قد آمنت شیعتها من النار.... بحارالانوار: ج ۲۸، ص ۳۸، روایت ۱.»

*******

دومین خصیصه و مقام عرشی و قدسی حضرت فاطمه سلام الله علیها «غایت خلقت بودن» است، فهم صحیح و درک همه جانبه داشتن از این خصیصه فرع بر چند نکته کلیدی است:

1- هرچند خداوند به دلیل«غنی بالذات» بودن، از خلقت عالم غرض فاعلی ندارد و از آن سودی نمی برد ولی به دلیل اینکه حکیم است و هیچ کاری بدون حکمت انجام نمی دهد از خلقت عالم هستی غرض فعلی دارد، از همین رو در آياتی از قرآن كريم به اين موضوع اشاره شده است كه خلقت عالم، سرگرمی و بازيچه وبی غایت و هدف نيست:«و ما خلقنا السَّماء و الارضَ و ما بَينَهُما لَاعِبينَ». (انبياء /۱۶) : و ما، آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آنهاست براى بازى نيافريديم؛ «و ما خلقنا السماوات و الارضَ و مَا بَينَهُما لاعبين: و ما آسمان‌ها و زمين و آنچه را بين آنهاست به بازى نيافريديم.» (دخان/۳۸)

2-غرض و غایت عالم هستی و از این که همه را برای انسان آفریده «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً؛ بقره آیه ۲۹.» چیزی نیست جز اینکه بشر به مرحله بندگی رسیده و حضرت حق را عبادت کند و بپرستد، چراکه حق تعالی در قرآن کریم می فرماید:«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ: و جن و انس را نيافريدم مگر براى آنكه مرا عبادت كنند ذاریات، آیه ۵۶.»

3-حقیقت و کیفیت عبادت خداوند در میان انسان ها محقق نمى شود؛ جز با تعلیم و تفسیر و هدایت پیامبران و نبى اکرم که خاتم انبیا و پیام آور دین کامل الهى است. پس صحیح است که گفته شود، عبادت خداوند، جز با وجود پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در میان بندگان محقق نمى شود. از همین روست که حق تعالی فرمود:«لولاک لما خلقت الافلاک»

4-برای اینکه راه نبوت که همان راه بندگی و عبودیت حق تعالی است استمرار پیدا کند خداوند متعال امامت را در نبوت متجلی ساخت و امام علی علیه السلام را مصداق آن قرارداد و رسول اعظم را مکلف به جانشین قراردادن امام علی علیه السلام نمود و فرمود:«يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ «67 مائده»اى پيامبر! آنچه را از سوى پروردگارت به تو نازل شده است (در مورد ولايت و جانشينى حضرت على) اعلام كن و اگر چنين نكنى، رسالت الهى را نرسانده‌اى و (بدان كه) خداوند تو را از (شرّ) مردم (و كسانى كه تحمّل شنيدن اين پيام مهم را ندارند) حفظ مى‌كند. همانا خداوند گروه كافران را هدايت نمى‌كند.» به همین دلیل است که در حدیث قدسی آمده است:«لولاعلی لما خلقتک:اگر علی نمی بود شمای پیامبر را نیز خلق نمی کردم» 

5-برای اینکه راه نبوت و امامت در عرصه عالم هستی که بندگی بندگان و عبودیت و پرستش حق تعالی است استمرار پیدا کند و به غایت خویش برسد حق تعالی فاطمه سلام الله علیها را خلق نمود، چرا که وی «مجمع البحرین» دریای نبوت و امامت و «مجمع النورین» نور نبوت و امامت و حلقه وصل بین این دو می باشد به برکت وجودی اوست که راه «نبوت و امامت» که درواقع هدف نهایی خلقت است استمرار پیدا می‌کند، چرا که یازده تن ازائمه اطهار به ویژه آخرین آن ها حضرت بقیه الله ارواحنا له الفداء ازنسل آن حضرت است، از همین روست که جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا و آن حضرت از حق تعالی روایت می کند که فرمود:«یـا أَحْمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَهُ لَما خَلَقْتُکُما؛ هان اى احمد! اگر تو نبودى، جهان را نمى ‏آفریدم و اگر على نبود، تو را، و اگر فاطمه نبود، من شما دو نفر را نمى ‏آفریدم :المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص615، ینابیع الموده، ج1، ص24، تفسیر قمی، ج1، ص117)

*******

سومین خصیصه عرشی و قدسی حضرت صدیقه شهیده سلام الله علیها مصداق سوره((قدر)) بودن است، فهم و درک این حقیقت و راه پیدا کردن به کنه این خصوصیت مبتنی بر بیان چند نکته پر تامل است:

1- در عظمت شب قدر همین بس که از یک طرف خدای عزوجل در آیه اول سوره قدر خطاب به سید المرسلین نبی گرامی اسلام در اسرار آمیز بودن شب قدر می فرماید:((وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ:.و تو چه دانى كه شب قدر چيست؟)) و از طرف دیگر در آیه چهارم در بیان عظمت شب قدر ان را از هزار شب که مساوی با هشتاد سال است دانسته و می فرماید: ((لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ: شب قدر از هزار ماه بهتر است.)) 

2- هرچند در این آیات شب قدری که دارای چنین فضیلت برجسته و پر معنا و اسرار آمیزی است معین نشده که قدر کدام شب، از شب های سال است، اما وقتی که آیات اول سوره قدر: ((.إِنا اَنزَلناهُ فی لَیلَهٍ القَدرِ:ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم» و آیه صد و هشتاد سوره بقره ((شَهرُ رَمَضان الَّذی اُنِزلَ فیها لقُرءان .:ماه رمضان، ماهی است که قرآن در آن نازل شده) و همچنین آیه سوم سوره دخان«إِنا اَنزَلناهُ فی لَیلَه مُبارَکهٍ..:ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم)) کنار هم قرار می دهیم به این نتیجه می رسیم که قرآن در یک شب نازل شده وان در شب ماه مبارک رمضان است)) 

3- هرچند در این آیات شب قدر و ماه مبارک رمضان زمان نزول قران بر قلب رسول اعظم دانسته شد ،ولی منافات با این حقیقت تاریخی و قرآنی ندارد که شروع نزول قرآن از بیست و هفت رجب و همزمان با بعثت بوده است،چراکه مقصود از نزول قرآن در شب قدر،نزول دفعی و صورت ملکوتی ویک پارچه قرآن بوده است نه نزول تدریجی و تنزل یافته آن در قالب حروف و کلمات که در 23 سال از بعثت به تناسب زمان و مکان بر قلب پیامبر اکرم نازل شده است،‌ واین نوع از نزول دفعی را می توان از تدبر در آیات مربوط به نزول قرآن در شب قدر از ماه رمضان که دراین آیات تعبیر به(انزال) در مقابل (تنزیل) شده وامده است:((إِنا اَنزَلناهُ،إِنا اَنزَلناهُ فی لَیلَه مُبارَکهٍ، شَهرُ رَمَضان الَّذی اُنِزلَ فیهاالقُرءان))استفاده نمود،چرا که تنزیل در لغت(راغب اصفهانی، ذیل «نَزَلَ»؛ فیروز آبادی، ج ۵، ص ۴۰) در مواردی گفته می‌شود که چیزی تدریجا و به صورت پراکنده به وجود می اید، اما «انزال» مفهوم وسیعی دارد که هم نزول تدریجی و هم نزول دفعی را شامل می شود، بنابراین با تفاوت در(انزال) و(تنزیل) می یابیم که نزول قرآن در شب قدر دفعی ولی در 23 سال از بعثت تدریجی بوده است.

4-آنچه که موجب شرافت پیدا کردن شب قدر نسبت به همه شب های سال می شود و به ان قدر و منزلت می بخشد و عیار معنوی و قدسی آن را بالا می برد و نص قرآن بر آن دلالت می کند، یکی نزول قرآن در شب قدر است که قرآن در سوره قدر می فرماید : ((إِنا اَنزَلناهُ فی لَیلَهٍ القَدرِ:ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم)) و دیگری نزول ملائکه الله در این شب است که قرآن درآیه چهارم سوره قدر می فرماید :((تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ :در آن شب، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان براى انجام هر كارى فرود آيند.)) 

5-هر چند با رحلت پیامبر گرامی اسلام نزول دفعی و تدریجی قرآن پایان یافته است، ولی(( شب قدر)) برای همیشه ادامه داشته وتا قیامت استمرار می یابد، دلیل براین استمرار آنست که حق تعالی درآیه چهارم سوره قدر نزول ملائک در شب قدر را با فعل مضارع ((تنزل)) که دلالت بر استمرار دارد تعبیر نموده و فرمودند :((تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ)) 

شاهد دیگر بر اینکه قدر برای همیشه استمرار دارد روایت از امام علی علیه السلام است که از((وجود شب قدر، و صاحب آن)) این چنین یاد مى کند:
((إنَّ لَیْلَةَ الْقَدْر، فی کُلِّ سَنَةٍ. وَ إنَّهُ یُنْزَلُ فی تِلْکَ اللَّیْلَةِ أمرُ السَّنَة. وَ إنَّ لِذلکَ الْأمْر وُلاةً بعدَ رَسولِ اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم. ():شب قدر در هر سال هست. در این شب امور همه ى سال (و تقدیر و سرنوشت ها) فرو فرستاده مى شود. پس از درگذشت پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نیز این شب، صاحبانى دارد... 

 نتیجه وجمع بندی
بنابراین شب قدر با رحلت پیامبر متوقف نشده، بلکه تا قیامت استمرار خواهد داشت و هر ساله ملائکه الله درشب قدر برقلب انسان کامل فرود می آیند، یعنی همانگونه که بستر ومحل فرود ملائک قلب مطهر و نورانی آن رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بوده است، بعد از آن حضرت محل فرود ملائک قلب انسان کامل وزنده ای خواهد بود که در تراز رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد و قابلیت و ظرفیت روحی چون آن حضرت را داشته باشد، وان انسان کاملی که از چنین ظرفیت بالای قدسی برخوردار است اهل بیت پیامبر علیهم السلام ازجمله حضرت زهرا سلام الله علیها می باشند بنابراین مصداق شب قدر ویکی از محل نزول ملائکه الله قلب وجود مقدس حضرت فاطمه سلام الله علیها بوده است.

*******

چهارمین خصیصه عرشی و قدسی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها که نورانیت و حرمت و قداست ویژه ای به او بخشیده است مقام((اخلاص)) است.

 فهم و درک صحیح اخلاص آن حضرت و اینکه چگونه با کسب اخلاص عرشی و قدیسه شده است، مبتنی بر بیان چند نکته بهم پیوسته آیات قرآنی است:

1- از منظر و نگاه قرآنی غرض و هدف از خلقت انسان این است که با عبور از تعینات و گذر از امتحانات و ابتلائات الهی به وصال و لقاء الهی نائل شود و از نزدیک تماشاگر صفات جمال وجلال الهی شود ازهمین روست در آیه (6) انشقاق آمده است:((يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‌ رَبِّكَ كَدْحافَمُلاقِيهِ: هان اى انسان! تو به سوى پروردگارت تلاش بسيارى دارى و سرانجام به لقاى او خواهى رسيد)).

2-از منظر و نگاه قرآن کریم بستر و راه رسیدن به وصال و لقاء الهی باور مؤمنانه داشتن و توسل و تمسک به کلمه طیبه و خدا را ناظر همه آنات و لحظات رفتار و زندگی دیدن و دانستن، و نیز رفتار مؤمنانه و عمل صالح انجام دادن است که می تواند سکوی پرش انسان در رسیدن به وصال و لقاء الهی شود از همین رو در آیه (10) سوره فاطر آمده است: ( إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ(ایه10/فاطر): تنها سخن (و عقيده‌ى) پاك به سوى او بالا مى‌رود، و كار شايسته آن را بالا مى‌برد.))

3-از منظر و نگاه قرآن عمل صالح و رفتار پسندیده شرع و عقل در صورتی موتور حرکت به سمت بالا و پرواز به عالم قدس و زمینه ساز وصال و لقاء الهی می شود که احسن عمل باشد، یعنی کیفیت همراه با کمیت باشد خواه زیاد باشد یا ناچیز آنهم بگونه ای که آمیخته از اخلاص کامل باشد از همین رو در آیه (2)سوره ملک آمده است: ((الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ: او كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما كار بهترى انجام مى‌دهيد و اوست عزّتمند و آمرزنده)) 

4-از منظر و نگاه قرآن ((احسن عمل)) آن است عمل صالح فقط در جهت رضا خوشنودی خدا انجام بگیرد در آن ریاء و تظاهر وجود نداشته باشد و هیچکس جز خدا شریک نباشد از همین رو در آیه (110) سوره کهف می فرماید ((فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا:. پس هر كه به ديدار پروردگارش (در قيامت و به دريافت الطاف او) اميد و ايمان دارد، كارى شايسته انجام دهد. و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نسازد)) 

5-از منظر قرآن کریم همانگونه در شان نزول سوره((انسان)) آمده است راز و سر قدیس و قدیسه شدن امام علی و حضرت فاطمه سلام الله علیهما در این است آنان در دستگیری از نیازمندان و انفاق به آنان و در انجام عمل صالح تنها چیزی که مورد نظر آنان بود((وجه الله)) یعنی رضا خوشنودی ذات اقدس الهی از همین رو قرآن کریم در آیه (8و9) سوره انسان، عمل صالح آنان را اینگونه توصیف می کند: ((وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‌ حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً ((آیه 8) إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً (آیه 9): و غذاى خود را با آن كه دوستش دارند، به بينوا و يتيم و اسير مى‌دهند. (و مى‌گويند:) ما براى رضاى خدا به شما طعام مى‌دهيم و از شما پاداش و تشكّرى نمى‌خواهيم)).

*******

پنجمین خصیصه عرشی و قدسی حضرت سلام الله علیها ((عالمه غیر متعلمه)) بودن است.

به این معنا با اینکه حضرت در محضر استادی درس نخوانده و تعلیم ندیده بودند داری علم لدنی و حضوری بوده اند، از همین رو در موضوعات کلامی، فلسفی، عرفانی، تفسیری، فقهی به گونه ای ظاهر شده است که حکماء و متکلمین بایست خطبه فدکیه آن حضرت را شرح و تفسیر نمایند، این خصیصه در صورتی قابل فهم خواهد بود که چند نکته به درستی توضیح داده شود؛

1-مهمترین سند و مدرکی که می توان از آن به عظمت علمی آن حضرت پی برد و شگفت زده شد خطبه فدکیه است که همسنگ با خطبه اول نهج البلاغه است که آمیخته باموضوعات فلسفی، کلامی و عرفانی است که تنها می توان با مبانی و قواعد فلسفی به کنه کلام حضرت معرفت پیداکرد، چنانکه در فراز نخست خطبه آمده است: ((وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازا:حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد))

2-آنچه که بر شگفتی خطبه می افزاید و نشان می دهد که خطبه نمی تواند عادی باشد آنست با اینکه خطبه نثر است نه نظم، نه تنها آمیخته با سجع وزن و قافیه است، بلکه پیوسته سجع وقافیه خطبه فدکیه فراز به فراز تغییر پیدا می کند و همین نشان می دهد که خطبه قدسی است از همین رو در فراز نخست آمده ((تاویلها، موصولها، مَعْقُولَها)) و سپس آمده است: ((رُؤْیَتُهُ، صِفَتُهُ، کَیْفِیَّتُهُ)) و سپس آمده است ((کانَ قَبْلَها،اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها)) و نیز آمده است ((اتَکْوینِها، فی تَصْویرِها)) در فراز پنجم آمده است ((تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ، وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ)) 

3-آنچه که بر شگفتی و قدسی و غیر عادی بودن خطبه می افزاید این است خطبه با چنین محتوای پیچیده و آمیخته با فصاحت و بلاغت شگفتی ساز کاملا ((ارتجالی)) است یعنی حضرت بدون آمادگی قبلی یک باره و بر اساس موقعیت پیش آمده در مسجد النبی حضور پیدا کردند و در جمع مهاجر و انصار به ایراد خطبه فدکیه پرداختند.

4-دلیل دیگری که ثابت می کند که ایراد کننده خطبه حقیقه وصل به عالم بالا بوده آن است حضرت زهرا سلام الله علیها در شرایطی خطبه را ایراد نمودند که به دلیل رحلت رسول الله صلی الله علیه وآله از یک طرف و غصب خلافت و ظلم ناروایی که به امام علی علیه السلام شده است از طرف دیگر حضرت به هیچ وجه آمادگی روحی برای ایراد خطبه نداشته است‌، باتوجه به همه این نکات می توانک دریا یافت که ایراد این خطبه بهترین وزنده ترین سند برعرشی بودن و((عالمه غیر متعلمه)) وداشتن علم لدنی وذاتی صدیقه شهیده حضرت زهر سلام الله علیها است 

*******

ششمین خصیصه عرشی حضرت زهرا سلام الله علیها داشتن((مقام عصمت)) است.

یعنی هرچند ازنظر کلامی پیامبر و امام می بایست معصوم باشند ولی به دو دلیل حضرت زهرا سلام الله علیها با اینکه دارای مقام نبوت و امامت نیست در تراز آنان قرار دارد و دارای عصمت علمی و عملی است.
دلیل اول بر اثبات عصمت حضرت زهرا سلام الله علیها آیه تطهیر است چراکه در آیه (33) سوره احزاب آمده است: (( إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً : همانا خداوند اراده كرده است كه پليدى (گناه) را از شما اهل بيت (پيامبر) دور كند و كاملًا شما را پاك سازد))

هرچند اهل سنت با استدلال بر اینکه صدر آیه مربوط به زنان پیامبر است، مدعی اند آیه شامل زنان پیامبر می شود، ولی شیعیان با استناد به روایات شان نزول آیه و نیز به اینکه آیه تطهیر با ضمیر جمع مذکر ((لیذهب عنکم)) آمده است معتقدند آیه ربطی به زنان پیامبر ندارد، ولی نکته مهم این است با وجود اختلاف در رابطه با زنان پیامبر هر دو گروه از شیعه وسنی اتفاق نظر دارند که آیه تطهیر دلالت بر عصمت اهل بیت پیامبر((حضرت زهرا سلام الله علیها و امام علی، حسن و حسین علیهم السلام)) دارد، از همین رو در بیش از هفتاد روایت در منابع شیعه و سنی این جریان قطعی آمده است، که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)، امام على (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، امام حسن و حسین (علیهما السلام) را فرا خواند [طبق برخی منابع] و یا به خدمت او آمدند [در برخی منابع دیگر]، و پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) عبایى بر آنها افکند، و فرمود : خداوندا! اینها خاندان من هستند، رجس و آلودگى را از آنها دور کن، در این هنگام آیه «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»، نازل شد :المیزان فی تفسیر القرآن، ج 16، ص 311)).

دلیل دوم‌ بر عصمت حضرت زهرا سلام الله علیهحدیث ثقلین است که پیامبر فرمود((انّی قد تَرَکْتُ فِیکُمْ ما ان أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بعدی الثَّقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إلى الأَرْضِ و عترتی أَهْلُ بیتی الا و اَنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقَا حتى یَرِدَا عَلَىَّ: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: من بعد از خودم در میان شما دو چیز گرانبها مى‌گذارم که اگر به آن‌ها تمسک کنید،هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا است که ریسمانى است ممتد از آسمان تا زمین. و دیگرى عترت و اهل بیت من هستند. آگاه باشید که این دو از یکدیگر جدا نمى‌شوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند)) 
 این حدیث که از نظر سند متواتر بین مسلمین است و در منابع اهل سنت به 39 طریق((نسائی، السنن الکبری،ک ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۴۵،طبرانی، المعجم الکبیر، ۱۴۰۴ق، ج۵، ص۱۸۶، . ترمذی، سنن الترمذی، ۱۴۰۱ق، ح ۳۸۷۶، . حاکم نیشابوری، المستدرک، دار المعرفه، ج ۳، ص ۱۱۰، . احمد بن حنبل، مسند احمد ، قاهره، ج ۴، ص ۳۷۱، ترمذی، صحیح ترمذی، ج۵، ص ۳۲۸)) و در منابع شیعه به 82 طریق آمده است از دو جهت دلالت بر عصمت اهل بیت علیهم السلام از جمله حضرت زهرا سلام الله علیها می کند؛

اولا: از اینکه پیامبر همه مسلمین را مکلف به تمسک و اطاعت مطلق از اهل بیت علیهم السلام نمود و با آوردن ((لن تضلواابدا)) کلمه ((لن)) که ازنظر ادبی دلالت بر نفی ابد می کند تضمین نموده است که با تمسک به آنان لغزش و انحراف امکان ندارد دلیل بر عصمت مطلقه آنان است و اگر آنان عصمت مطلق نداشتن چنین تضمینی معنا نداشت.
ثانیا؛ در این حدیث اهل بیت علیهم السلام در تراز قرآن که از عصمت قطعی برخوردار است قرارگرفته است که اگر امت اسلامی به قرآن تمسک کنند و اطاعت نمایند لغزش و انحراف پیدا نمی کنند، و اهل بیت علیهم السلام نیز در تراز قرآن گرفته است که اگر امت اسلامی به آنان تمسک نمایند انحراف و لغزش پیدا نمی کنند، همین در عرض و تراز هم قرار گرفتن اهل بیت علیهم السلام با قران دلیل براین معنا است که اهل بیت علیهم السلام ازجمله حضرت سلام الله علیها همانند قرآن دارای عصمت می باشند، اگر این چنین نباشد در عرض و کنار قرآن و اهل بیت آنهم در کلام رسول اعظم بی معنا خواهد بود.

*******

هفتمین خصوصیت عرشی حضرت زهرا سلام الله علیها مقام ((ولایت تکوینی)) و ((تصرف در عالم)) است. 

به این معنا اولیاء الهی به دلیل قرب خاصی که به حق تعالی پیدا می کنند آثار صفات الهی در آنها متجلی می شود و آنان هرچند خداوندگار و خالق عالم هستی نیستند ولی خداوندکار می شوند و به اذن الهی قدرت در عالم هستی را پیدا می کنند، چرا که در حدیث قدسی که در منابع معتبر اهل سنت و تشیع وارد شده در بیان فضیلت نماز شب آمده است:
(( قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَه‌(کافی ، ج 2 ، ص 352)) حماد بن بشير گويد: شنيدم از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: رسول خدا (ص) فرموده خداى عز و جل فرمايد: هر كه بدوستى از من اهانت كند بتحقيق براى جنگ با من كمين كرده است، و هيچ بنده بچيزى بمن تقرب نجويد كه نزد من محبوب‌تر از آنچه بر او واجب كرده‌ام باشد، و همانا او بوسيله نماز نافله بمن نزديك شود تا آنجا كه من او را دوست بدارم، و هنگامى كه او را دوست بدارم گوش او شوم همان گوشى كه با آن ميشنود و چشم او گردم همان چشمى كه با آن ببيند، و زبانش شوم همان زبانى كه با آن سخن گويد، و دست او گردم، همان دستى كه با آن بگيرد، اگر مرا بخواند اجابتش كنم، و اگر از من خواهشى كند به او بدهم، و من در كارى كه انجام دهم هيچ گاه ترديد نداشته‌ام مانند ترديدى كه در مرگ مؤمن دارم، (زيرا) او مرگ را خوش ندارد، و من ناخوش كردن او را.)
حضرت زهرا سلام الله علیها که در تقرب و سلوک الی الله در اوج قرار داشت نه تنها در حیات ظاهری و دنیایی صاحب کرامت و تصرف در عالم هستی بود، بلکه در حیات اخروی و برزخی هم صاحب مقام کرامت وتصرف است از همین رو در گزارش حیات ظاهری آمده است:

1-میمونه می گوید: ((پیامبرصلی الله علیه وآله مقداری گندم را توسط من نزد فاطمه فرستاد تا با دستاس آن را آرد نماید، گندم را نزد حضرت بردم، دیدم حضرت ایستاده (ظاهرا نماز می خواند) ولی آسیاب می چرخید و حرکت می کرد، این خبر را به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کردم، فرمود: خداوند، ناتوانی و ضعف جسمانی فاطمه را می داند، لذا به آسیاب و دستاس دستور می دهد که خود دور بزند، او هم می گردد. عسقلانی، لسان المیزان، چاپ حیدر آباد، ج 5، ص 65; میزان الاعتدال، ذهبی، بیروت، دارالمعرفة، ج 3، ص 468.))

2-در روایتی می خوانیم: «ربما اشتغلت بصلاتها وعبادتها فربما بکی ولدها فرؤی المهد یتحرک وکان ملک یحرکه ( بحار الانوار، ج 43، ص 45) :گاهی حضرت مشغول خواندن نماز و عبادت بود، فرزندش گریه می کرد، گهواره به حرکت در می آمد، و فرشته ای بود که آن را حرکت می داد.»
3-و نیز در روایت آمده است: ((علی علیه السلام دیناری قرض گرفته بود که با آن چیزی تهیه کند تا شدت گرسنگی را از فاطمه علیها السلام و فرزندانش رفع کند. مقداد را دید که از گرسنگی شدید اهل و عیالش خبر می دهد، حضرت دینار را به او بخشید. بعد از خواندن نماز ظهر و عصر، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای ابالحسن آیا شما چیزی در منزل دارید تا به منزل شما بیایم، علی علیه السلام بر اثر خجالت و حیاء از پیامبر صلی الله علیه وآله عرض کرد: تشریف بیاورید. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله دست علی را گرفته و با هم وارد خانه زهرا علیها السلام شدند، او در حال نماز بود و پشت سر وی ظرفی بود که از آن بخار برمی خاست.

وقتی صدای پیامبر صلی الله علیه وآله را شنید، از محراب نماز خارج شده و به پدر بزرگوار خویش سلام کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بعد از جواب سلام فرمودند: برای ما غذایی بیاور، خداوند رحمتش را بر تو نازل کند.
فاطمه علیها السلام ظرف غذا را آورده، در مقابل پیامبر صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام نهاد. علی علیه السلام سؤال کرد: ای فاطمه! این طعام از کجاست؟ من هرگز طعامی به این خوشرنگی ندیده و خوشبوتر از آن بوئی استشمام نکرده و خوش مزه تر از آن نخورده ام.
رسول اکرم صلی الله علیه وآله دست مبارک خود را بین دو کتف علی علیه السلام نهاد، مختصری فشرد و فرمود: این پاداش دیناری است که تو در راه خدا دادی.
آن گاه اشک رسول خدا صلی الله علیه وآله جاری شد و فرمود: سپاس خدای را که ابا می کند که شما را بدون مزد و پاداش از دنیا ببرد. ای علی! پروردگارت می خواهد آنچه را که بر زکریا جاری فرموده، بر تو نیز جاری نماید
آنگاه رو به حضرت زهرا کرد و فرمود: «و یجریک یا فاطمة فی المجری الذی اجری فیه مریم «کلما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقا قال یا مریم انی لک هذا قال هو من عندالله; و تو را ای فاطمه در همان مسیری که مریم را حرکت داد، پیش برد. [چنان که قرآن می گوید:] «هر گاه زکریا وارد محراب او می شد، غذای مخصوصی در آن جا می دید، از او می پرسید: ای مریم، این را از کجا آورده ای؟! می گفت: این از سوی خداست.:ذخائر العقبی، چاپ قدس، ص 45 -47))
قابل دقت است هرچند این غذا پاداش عطای علی علیه السلام است و کرامتی برای او به حساب می آید، ولی برای فاطمه علیها السلام نیز کرامت محسوب می شود; چرا که خداوند به احترام او چنین میوه ای را از بهشت فرستاده است.

*******

هشتمین خصوصیت عرشی وقدسی حضرت زهرا سلام الله علیها ((محدثه)) و صاحب((صحیفه)) بودن است. 

معرفت همه جانبه به این خصیصه مبتنی بر توضیح چند نکته است؛

1-معنای محدث: در منابع حديثى شيعه و سنّى، تفسيرهاى خاصى از تعبير محدَّث بيان شده و اين عنوان، مقامى متمايز از ديگر عنوان هاى مشابه((رسول، نبی)معرفى شده است. بريد عجلى در روايتى مى گويد:((سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّه عليه السلام عَنِ الرَّسولِ وَ النَّبِيِّ وَ المُحَدَّثِ. قالَ: الرَّسولُ، الَّذى تَأتيهِ المَلائِكَةُ وَ تَبلُغُهُ عَنِ اللّه تَبارَكَ وَ تَعالى، وَ النَّبِيُّ، الَّذى يَرى في مَنامِهِ فَما رَأى فَهُوَ كَما رَأى وَ المُحَدَّثُ، الَّذى يَسمَعُ كَلامَ المَلائِكَةِ وَ يُنقَرُ فى اُذُنِهِ وَ يُنكَتُ فى قَلبِهِ. (بصائر الدرجات : ص ۳۸۸ )) .از امام صادق عليه السلام درباره رسول و نبيّ و محدَّث سؤال كردم. فرمود: رسول، كسى است كه فرشتگان بر او نازل مى شوند و از سوى خداوند تبارك و تعالى به او [وحى] ابلاغ مى كنند. نبىّ، كسى است كه [پيام الهى را] در خواب مى بيند و آنچه كه [در خواب] مى بيند، مانند ديدن در بيدارى است. محدَّث، كسى است كه كلام فرشتگان را مى شنود و در گوش او نواخته مى شود و در قلبش القا مى گردد.) (اين مضمون در بيش از يازده حديث به تصريح بيان شده است؛ گذشته از احاديثى كه تنها به ذكر معناى محدَّث پرداخته اند.(بحار الأنوار : ج ۲۶ ص ۶۶) 
آنچه در روايت ياد شده و ديگر روايات به عنوان تبيين معناى تحدّث ذكر شده، در اين نكته مشترك است كه محدَّث كسى است كه كلام فرشتگان را مى شنود، اگر چه نحوه شنيدن و درك كردن معنا به شكل هاى مختلفى گفته شده است.

2-امکان محدث: وحى، به عنوان نوعى گفتگوىِ رازگونه، از جمله امتيازهاى انبيا است؛ حال آيا غير نبىّ نيز مى تواند مخاطب فرشتگان شود و كلام آنان را بشنود؟ به سخن ديگر، آيا غير نبىّ هم مى تواند محدَّث باشد؟دليل هاى بسيارى وجود دارد كه دلالت بر امكان وقوع اين امر و تحقق آن درباره برخى از غير انبيا مى كند که برخی ازاین دلایل دراینجا می اوریم؛
دلیل اول‌؛ قرآن كريم در مباحث و موارد مختلف سخن گفتن فرشتگان با غير انبيا را حكايت كرده اند از جمله:گفتگوى فرشتگان با حضرت مريم عليهاالسلام. در چندين آيه از قرآن به صراحت اين گفتگو گزارش شده است. در جايى مى فرمايد: «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِن اللّه اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ:(آل عمران : آيه ۴۲) :و [به ياد آور] هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مريم ! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر تمام زنان جهانيان، برترى داده است».

همچنين دنباله آيات گفتگوى فرشتگان با حضرت مريم علیها السلام را پى مى گيرد.(آل عمران آیه 47)

قرآن كريم در داستان تولد حضرت مسيح عليه السلام ، گفتگوى تفصيلى حضرت مريم عليهاالسلام را با يكى از فرشتگان الهى نقل مى كند. در آن گفتگو، فرشته به صورت انسان تمثّل يافته و از بچه دار شدن حضرت مريم عليهاالسلام به او مى گويد:(مریم آیه17-21)
قطعاً حضرت مريم عليهاالسلام از انبيا نبوده و با اين حال فرشتگان بر وى نازل شدند و با او سخن گفته اند. وقوع اين گفتگو خود قوى ترين دليل بر امكان سخن گفتن فرشتگان با غير انبيا است.

دلیل دوم‌؛ گفتگوى فرشتگان با ساره، همسر حضرت ابراهيم عليه السلام. در آيات قرآن چنين آمده است كه: فرشتگانِ فرستاده خداوند، آنگاه كه نزد حضرت ابراهيم عليه السلام بودند از سوى ساره پذيرايى شدند و ايشان بشارت تولد اسحاق را به ساره دادند و در برابر تعجب وى، از كار و قدرت خداوند، رحمت و بركات او را بر خانواده اش گوشزد كردند:
«وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ... * وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ * قَالَتْ يَا وَيْلَتَى ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِى شَيْخاً إِنَّ هذَا لَشَى ءٌ عَجِيبٌ * قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ. (هود،آیه 69-71-73): فرستادگان ما [فرشتگان] براى ابراهيم بشارت آوردند: گفتند سلام[او نيز] گفت سلام...و همسرش ايستاده بود،د(ازخوشحالی] خنديد، پس او را به اسحاق و بعد از او، به يعقوب بشارت داديم. گفت: اى واى بر من ! آيا من فرزند مى آورم در حالى كه پيرزنم، و اين شوهرم نيز پيرمردى است؟ ! اين براستى چه چيز عجيبى است ! گفتند: آيا از كار خدا تعجب مى كنى؟ ! اين رحمت خدا و بركات او بر شما خاندان است».

قطعاً ساره مقام نبوت نداشته، اما به تصريح قرآن كريم مخاطب كلام فرشتگان قرار گرفته است.
دلیل سوم‌؛ وحى به مادر حضرت موسى عليه السلام. قرآن كريم در مقام بيان داستان حضرت موسى عليه السلام به صراحت از وحى به مادر او پس از تولد وى سخن مى گويد:«وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَ لا تَخافِى وَ لا تَحْزَنِى إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ.(قصص،آیه7)):و ما به مادر موسى الهام كرديم كه او را شير ده و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا (ى نيل) بيفكن و نترس و غمگين مباش كه ما او را به تو باز مى گردانيم و از رسولان قرارش مى دهيم»

4-اهل بیت مصداق اعظم ((محدثون)): روایات بسیار ی از حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام نقل شده است که ائمه علیهم السلام مصداق اعظم محدث اند ازهمین رو امام‌ صادق علیه السلام می فرماید:«ان اوصیاء محمد محدثون؛ بدرستى که اوصیاء محمد همگى محدث بوده‏ اند»‌؛ «الائمه علماء صادقون، مفهمون، محدثون؛ ائمه همگى دانشمند، راستگو، داراى فهم بسیار خداداد اند))؛«کان على علیه‏السلام محدثا؛(علی علیه‏السلام محدث بوده است»از حضرت صادق سؤال مى ‏شود، مقصود از محدث چیست؟آن حضرت فرمود: «یاتیه ملک فینکت فى قلبه کیت کیت»؛ محدث کسى است که فرشته بر او نازل مى‏ شود و نکات وحى را بر قلب او عرضه مى‏ دارد (بدون اینکه ملک را مشاهده کند) روایاتى که ذکر شد و در (کافی ج1، ص275) نقل شده از6 جمله احادیث مسلم و قطعى است.

5-محدث بودن ام الائمه: از آنجایی که حضرت زهرا سلام الله علیها حلقه وصل بین مقام نبوت وامامت است همه خصائص ملکوتی آنان جزء مقام نبوت و امامت را از جمله مقام محدث بودن را دارا می باشد، از همین رو شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق علیه السّلام علت نامگذاری آن حضرت به محدّثه را چنین نقل می کند: «إنّما سمّیت فاطمة سلام اللّه علیها محدّثة لأن الملائکة کانت تهبط من السّماء فتنادیها کما تنادی مریم بنت عمران فتقول: یا فاطمة إن اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین یا فاطمة اقنتی لربّک و اسجدی و ارکعی مع الرّاکعین.فتحدّثهم و یحدّثونها، فقالت لهم ذات لیلة، ألیست المفضّلة، علی نساء العالمین مریم بنت عمران؟ فقالوا، إنّ مریم کانت سیّدة نساء عالمها، و إنّ اللّه عزّ و جلّ جعلک سیّدة نساء عالمک و عالمها، و سیّدة نساء الأوّلین والآخرین.»، ( بحارالانوار، ج 14، ص 206، ح 23):همانا فاطمه محدّثه نامیده شده چون ملائکه از آسمان فرود می آمدند، پس به وی خطاب می کردند-همان گونه که مریم دختر عمران را خطاب می کردند - و گفتند: ای فاطمه!همانا خداوند تو را برگزیده و پاکیزه گردانیده و بر تمامی زنان جهان تو را برگزیده است. ای فاطمه! پروردگارت را عبادت کن و با نمازگزاران سجده و رکوع کن. پس آن حضرت با ملائکه سخن می گفت و آن ها نیز با وی سخن می گفتند. پس شبی آن حضرت به ملائکه گفت: آیا کسی که بر همۀ زنان عالم برتری یافت، مریم دختر عمران نبود؟ پس گفتند: مریم سرور زنان جهان خودش بود و خداوند بزرگ و تعالی تو را سرور زنان جهان خود تو و جهان وی قرار داده است و سرور زنان از اولین و آخرین)).
این روایت ضمن مسلّم شمردن نام محدّثه برای آن حضرت، شیوۀ گفت وگوی ملائکه با ایشان را توضیح می دهد. این روایت، دلالتی روشن بر محدّثه بودن آن حضرت است.

6- صحیفه فاطمه: حاصل گفتگوی ملک با حضرت فاطمه سلام الله علیها در مدت (75) روز بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم((صحیفه فاطمیه)) است که دارای محتوای غیبی است و به عنوان یکی از منابع علم ائمه علیهم السلام در اختیار هر یک از آنان بوده و هم اکنون در اختیار حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفداء است، چراکه در روایت صحیحه از ابو عبیده از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «إنّ فاطمة مکثت بعد رسول اللّه خمسة و سبعین یوما، و کان یدخلها حزن شدید علی أبیها و کان جبرئیل یأتیها فیحسن عزاءها علی أبیها و یطیّب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذرّیّتها و کان علیّ علیه السّلام یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمة.»(کافی) ج 1، ص241):فاطمه پس از رسول اللّه هفتاد و پنج روز عمر کرد، واندوه شدیدی بر پدرش در وی بود، و جبرئیل نزد وی آمده و او را بر عزای پدرش تسلّی می داد و او را دلخوش می کرد، و از پدرش و جایگاه وی، و آنچه پس از آن حضرت در نسل وی خواهد بود[امامت]خبر می داد و علی علیه السلام این اخبار را می نوشت.پس این مصحف فاطمه است)).

*******

نهمین خصوصیت عرشی وقدسی حضرت زهرا سلام الله علیها ((کوثر)) بودن است.

معرفت همه جانبه به این مقام عرشی مبتنی بر بیان و توضیح چند نکته است:

1-در آیات (1 ـ 3) سوره «کوثر» می خوانیم: «إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ * فصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ * إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الابْتَرُ»؛ (ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم! * پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى کن! * (و بدان) دشمن تو قطعاً بریده نسل و بى عقب است).

2-در شأن نزول این سوره، آمده است: «عاص بن وائل» که از سران مشرکان بود، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات کرد و مدتى با حضرت گفتگو نمود، گروهى از سران «قریش» در مسجد نشسته بودند، این منظره را از دور مشاهده کردند.هنگامى که «عاص بن وائل» وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت مى کردى؟ گفت: با این مرد «ابتر»!((طبرسی، مجمع البیان فى علوم القرآن،ج5، ص458))

3-عاص بن وائل این تعبیر((ابتر)) را به خاطر این انتخاب کرد که «عبداللّه» پسر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) از دنیا رفته بود، و عرب کسى را که پسر نداشت «ابتر» (یعنى بلا عقب) مى نامید و لذا «قریش» این نام را بعد از فوت پسر پیغمبر براى حضرت انتخاب کرده بود.
توضیح این که: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دو فرزند پسر از بانوى اسلام «خدیجه» داشت: یکى «قاسم» و دیگرى «طاهر» که او را «عبداللّه» نیز مى نامیدند و هر دو در «مکّه» از دنیا رفتند و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فاقد فرزند پسر شد، این موضوع زبان بدخواهان «قریش» را گشود و کلمه «ابتر» را براى حضرتش انتخاب کردند.چراکه آنها طبق سنت خود، براى فرزند پسر اهمیت فوق العاده اى قائل بودند، او را تداوم بخش برنامه هاى پدر مى شمردند، بعد از این ماجرا، آنها فکر مى کردند با رحلت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) برنامه هاى او به خاطر نداشتن فرزند ذکور، تعطیل خواهد شد و خوشحال بودند((«بحار الانوار»، ج 17، ص 203)).

4- پس ازاین زخم زبان مشرکین سوره کوثر نازل شد وبادو پیش بینی یکی خیر کثیر:(إِنّا أَعْطَیْناک الْکَوْثَرَ:ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم!))
و دیگری مقطوع النسل بودن مشرکین: ((إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الاَْبْتَر :و بدان) دشمن تو قطعاً بریده نسل و بى عقب است) از یکسو ضربه اى بود بر امیدهاى دشمنان اسلام و از سوى دیگر تسلّى خاطرى بود به رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) که بعد از شنیدن این لقب زشت و توطئه دشمنان، قلب پاکش غمگین و مکدّر شده بود.:طبرسی، مجمع البیان فى علوم القرآن،ج5، ص458)).

5- هرچند براى کلمه (کوثر) در این سوره، معانى متعدد مطرح شده است، ولی ((علامه طباطبایى در المیزان با توجه به معناى آخرین آیه که دشمن آن حضرت را، ابتر معرفى کرده، مناسب‌ترین معنا را «کثرت» ذریه پیامبر اکرم (ص) ذکر می‌کند.اگر خیر کثیر هم مراد باشد، یقیناً یکى از مصادیق آن، فراوانى نسل آن حضرت است.کوثر، صیغه مبالغه است. یعنى اى پیامبر، به تو، دخترى دادیم که مجسمه خیر است، استوانه برکت و اسطوره بالندگى است، به تو دخترى دادیم که اگر همه فضایل و سجایاى انسانى را مجسم کنند، زهرا می‌شود. اى پیامبر، به شکرانه این نعمتى که به هیچ‌کس داده نشده و نخواهد شد، نماز بخوان و در هنگام تکبیر، دستهایت را بلند کن که این یک حالت خضوع است براى بنده و جلالتى است برا ى خدا!: علامه طباطبایی، المیزان،ج20 ص 379)) 
امام فخررازدر تفسیر کبیر می‌نویسد: ((کوثر هشت معنا دارد که تمام آن معانى درباره حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا‌(س) است. آنگاه خودش می‌گوید: چگونه، فاطمه کوثر نباشد که چون علی‌بن‌الحسین و محمد‌بن‌على باقرالعلوم و صادق المصدق، میوه و ثمره دارد:امام فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج32، ص 122)).
آرى فاطمه، چگونه خیر کثیر نباشد که از این نهر کوثر، صدها و بلکه هزاران جوى زلال و روشن، منشعب است.، و از نسل وی ائمه اطهار علیهم السلام ونیز سادات بودند و هستند که راه پدرش رسول الله صلی الله علیه وآله را ادامه داده و مکتبش را برای همیشه زنده نگه داشته اند پس بحق فاطمه مصداق اکمل((کوثر)) است.
 

دیدگاه‌ها

ناشناس 18:52 - 1401/09/16

خوب

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.