یادداشت تبلیغی؛

شرح و تفسیر دوازده خصیصه اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه السلام| قسمت سوم

تاریخ انتشار:
شرح و تفسیر دوازده خصیصه اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه السلام| قسمت سوم

پایگاه اطلاع رسانی بلاغشرح و تفسیر دوازده خصیصه اهل بیت و اصحاب امام حسین علیه السلام (قسمت سوم)

خطبه سیدالشهدا ء علیه السلام در نشست با اصحاب و اهل بیت در شب عاشوراء، یکی از خطبه های بسیار مهم در بین بیست خطبه در طول حیات سیاسی امام حسین علیه السلام است که نیاز به رمز گشایی دارد، به ویژه این فراز خطبه که در توصيف اصحاب و همراهان فرمودند: ((أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي‏: من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خودم و خاندانی نیکوکارتر و نزدیک‌تر از خاندان خودم سراغ ندارم. الارشاد، ج۲، ص۹۱)).
ده اول محرم الحرام بهترین فرصت برای مبلّغان در تبیین و رمز گشایی این فراز از خطبه و آشناسازی مستمعین و عزادارا ن عاشق سید الشهداء نسبت به این ویژگی ها است که به امضاء حضرت سید الشهدا ء علیه‌السلام رسیده است، ازهمین رو در این یاد داشت به شرح تفصیلی و رمز گشایی این فراز از خطبه و دوازدهم خصیصه اصحاب و اهل بیت علیهم السلام خواهیم پرداخت؛

******

خصیصه نهم ((تغذیه از غذای حلال و طیب))

نهمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم (( تغذیه حلال و طیب)) بوده است، که توانسته بستر و زمینه چنین رشد وتعالی را برای فراهم کند که امام حسین علیه السلام آنان را این چنین توصیف کند: ((فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أوصل اهل بیتی))، فهم ودرک درست ازاین خصیصه زمانی امکان پذیر می شود که چند نکته به درستی توضیح داده شود.
 
نکته اول؛ این است از منظر قرآن کریم و در آیات اهل بیت علیهم السلام به همان اندازه و مرتبه هر مسلمانی مکلف و موظف است نسبت به انجام واجبات و فرائض اهتمام ویژه داشته باشد که مبادا ترک شود مکلف است و نیز وظیفه دارد که نسبت به تغذیه فکری و علمی و همچنین جسمی خود نیز حساسیت و اهتمام ویژه داشته باشد که ازجنس ((حلال طیب)) باشد از همین رو در ایه (24) سوره عبس می فرماید: کریم فرمود ((فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ:پس انسان باید در غذای خود بنگرد.)) یعنی انسان مراقبت کند که تغذیه اش از مال ((حلال و طیب)) باشد، و همچنین علمی که تحصیل می کند از مجرای صحیح و سالم باشد، چرا زيد شحام راوي مشهوري است که می‌گويد، «قلت ما طعام؟» از حضرت امام باقر (ع) سؤال كردم كه طعام انسان چيست كه خدا می‌گويد: «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‌ طَعامِه‌» قال؛ «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ مِمَّنْ يَأْخُذُه‌:علم است که شخص بایست بداند ازچه کسی تحصیل میکند(بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‌2، ص96)

نکته دوم؛ همانگونه که بین غذای سالم و دارای ویتامین و سلامت و رشد بدن رابطه تنگاتنگ وجوددارد غذای سالم و مقوی جسم را سالم نگه می دارد و غذای ناسالم و مضر به سلامت جسم آسیب وارد می کند از منظر قران کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام بین تغذیه و نفس آدمی نیز رابطه تنگی وجود دارد، چرا که غذا و تغذیه طیب و خبیث در شاکله شخصیتی و ساختار وجودی هر فرد انسانی تاثیر مثبت و منفی می‌گذارد و آثار این شخصیت خوب و بد نیز در عمل صالح و طالح خودنمایی می‌کند. براساس تعالیم اسلام، نقش تغذیه در شکل‌گیری شخصیت و در نتیجه عمل چنان مهم و اساسی است که بخش عمده آموزه‌های دستوری و تجویزی اسلام در قالب حلال و حرام ناظر به مسئله تغذیه است. به عنوان نمونه به سبب تاثیرات منفی مسکرات در به خمار بردن عقل، خدا آن را حرام می‌کند؛ زیرا قوه ادراکی و گرایشی بشر متاثر از خمر در پوششی می‌رود که دیگر قابل استفاده نیست و عقل، کار ویژه خود را از دست می‌دهد. این از دست رفتن عقل در پس پوشش خمر تا جایی است که شخص رفتار‌های طبیعی خود را از دست می‌دهد و حتی گاه قادر به مهار قوای جوارحی و اعضا برای حرکت نیست و در رفتار و حرکت تلوتلو می‌خورد که از آن به سکر و سکاری یعنی مستی یاد می‌شود.

خدا در ایه(81) سوره مائده به‌صراحت در علت تحریم خمر می‌فرماید: «إِنَّما يُریدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُون:شیطان مى‏خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند، و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد. آیا (با این همه زیان و فساد، و با این نهى اکید،) خوددارى خواهید کرد.»
این آیه نشان مى‏دهد که غذا و نوشیدنى‌های حرام همچون شراب (خمر) مى‏تواند در شکل گیرى رذائل اخلاقی تاثیر مستقیم دارد
و همچنین خداوند متعال درباره گروهى از یهود که مرتکب کارهاى زشت و نادرست مثل جاسوسى علیه اسلام و تحریف حقایق کتب آسمانى شده بودند، مى‏فرماید: آنها کسانى هستند که خداوند نخواسته است دلهایشان را پاک کند.( مائده/41) و بلافاصله در آیه بعد مى‏فرماید: «سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ اكَّالُونَ لِلسُّحْتِ» آنها بسیار به سخنان تو گوش فرا مى‏دهند تا آن را تکذیب کنند (و) بسیار مال حرام مى‏خورند!» (مائده/42)
این تعبیر نشان مى‏دهد که آلودگى دلهاى آنها بر اثر اعمالى همچون تکذیب آیات الهى، و خوردن مال حرام به طور مداوم بوده است؛ چرا که از فصاحت و بلاغت به دور است که اوصافى را براى آنها بشمرد که هیچ ارتباطى با جمله قبلی نداشته باشد. (مکارم شیرازی و همکاران، اخلاق در قرآن، ج 1، ص208).
در مقابل تغذیه از مال ((حلال و طیب)) نیز تاثیر مثبت سازی شخصیت افراد و همچنین تاثیر شگرف در معنویت و حالات روحی شخص دارد، از همین رو در ایات دیگر قران در بیان چنین نسبت و رابطه تنگاتنگ بین ((تغذیه)) و ((روحیات)) می‌فرماید: 

«یا أَيُّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُون‏» (اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از نعمتهاى پاکیزه‏اى که به شما روزى داده‏ایم، بخورید و شکر خدا را بجا آورید اگر او را پرستش مى‏کنید.) (بقره/172)

در این آیه کریمه، بعد از سفارش به خوردن از نعمتهای پاکیزه، دستور شکر خدا داده شده است.
در آیه دیگر می‌فرماید: «وَ كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُون‏» (و از نعمتهاى حلال و پاکیزه‏اى که خداوند به شما روزى داده است، بخورید! و از (مخالفت) خداوندى که به او ایمان دارید، بپرهیزید.) (مائده/88)
ملاحظه می‌کنید که بیان آیه به گونه‌ای است که انسان بین «بخورید» (کلوا) و «تقوای الهی داشته باشید» (اتقوا الله) ارتباط عمیقی احساس می‌کند.
در آیه دیگر می‌فرماید: «یا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَيِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبین»‏
(اى مردم! از آنچه در زمین است، حلال و پاکیزه بخورید! و از گامهاى شیطان، پیروى نکنید! چه اینکه او، دشمن آشکار شماست) (بقره/168)
در این آیه نیز ارتباط بین استفاده از غذاهای حلال و پاک، و دوری و پیروی نکردن از گامها و وساوس شیطان، روشن است.
در جای دیگر می‌فرماید: «یا ايُّها الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً». (اى پیامبران! از غذاهاى پاکیزه بخورید و عمل صالح انجام دهید) (مومنون/51)

نکته سوم؛ تفاوت سپاه کوفه و اصحاب سید الشهداء در همین تغذیه از ((حلال و طیب)) و تغذیه از((مال حرام)) است، چراکه سپاه اموی که مرکب از ((عریف، منکب، منقب)) بود سال ها از مال حرام استفاده کرده و تغذیه آنان از مال خبیث بوده است که حاکمیت به آنان می داده است و این نوع از تغذیه شخصیت منفی از آنان ساخت که درروز عاشوراء امام علیه در برابر انان ايستاد و از آنها خواست كه ساكت شوند، ولى آنان نپذيرفتند!! به آنها فرمود:
«وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قَْولي، وَ إِنَّما أَدْعُوكُمْ إِلى سَبيلِ الرَّشادِ، فَمَنْ أَطاعَني كانَ مِنَ الْمُرْشَدينَ، وَ مَنْ عَصاني كانَ مِنَ الْمُهْلَكينَ، وَ كُلُّكُمْ عاص لاَِمْري غَيْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلي، قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِيّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ، وَيْلُكُمْ أَلا تَنْصِتُونَ، أَلا تَسْمَعُون :واى بر شما! چرا ساكت نمى شويد تا سخنان مرا گوش كنيد؟! من شما را به راه راست دعوت مى كنم، هر كس از من پيروى كند به راه راست هدايت مى شود، و هر كس از من نافرمانى كند هلاك خواهد شد.
شما از دستور من سرپيچى مى كنيد و به سخنانم گوش فرا نمى دهيد، چرا كه هداياى شما [جوايزى كه براى كشتن من گرفتيد] تنها از راه حرام بوده و شكم هايتان از حرام پر شده است، و خداوند بر دل هاى شما مُهر زده است. واى بر شما! آيا ساكت نمى شويد؟ آيا به سخنانم گوش فرا نمى دهيد؟).
ولی در مقابل اصحاب و بنی هاشم که سپاه کوچک بی پناه امام علیه السلام را تشکیل می داد هرچند در حاکمیت بنی امیه زندگی کرده بودند ولی آلوده به حرام خواری و تغذیه ازمال حرام نشده بودند و به و همین استفاده از مال حلال طیب موجب شد که شخصیت استتنایی ساخته شود که ستاره تاریخ شوند، امضاء و شهادت امام معصوم را در ذیل کارنامه خود داشته باشند که در وصفشان بگوید :(((فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أوصل اهل بیتی))

******

خصیصه دهم ((ادب در مقابل سیدالشهداء علیه السلام))

دهمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم ((ادب درمقابل سید الشهد علیه السلام)) است و همین خصیصه راز ماندگاری، ستاره شدن و جاودانه ماندن نام و یاد آنان برای همیشه تاریخ شده است. فهم و درک این خصیصه مبتنی بربیان دو نکته‌ است؛

نکته اول؛ از آنجایی که قرآن خود ((ما دبه الله)) است اصرار و تاکید دارد که فرهنگ ((ادب)) در تمام سطوح جامعه ساری و جاری شود و مؤمنین به انسانهای مؤدب به آداب و رعایت به شؤنات شناخته شوند از همین رو رعایت ((ادب)) را در پنج مورد به عنوان قاعده واصل لاز م الاجراء می داند؛

نخستین ادب ((ادب در سلام)) است، چراکه از منظر آیات و روایات نه تنها سلام كردن،از رفتارى مستحب ولى پاسخ به آن واجب است، بلکه پاسخ سلام بایست باعبارتى بهتر و نيكوتر باشد «واِذَا حُيّيتُم بِتَحِيَّة فَحَيّوا بِاَحسَنَ مِنها‌...».(سوره نساء/4، 86..) 

دومین ادب ((ادب در ورود به خانه ديگران)) است که مؤمنان بايد هنگام ورود به خانه ديگران اجازه بگيرند و چنان‌چه به عللى به آن‌ها اجازه ورود داده‌ نشد، برگردند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُيوتـًا غَيرَ بُيوتِكُم حَتّى تَستَأنِسوا... فَلاتَدخُلوها حَتّى يُؤذَنَ لَكُم واِن قيلَ لَكُمُ ارجِعوا فَارجِعوا هُوَ اَزكى‌...».(سوره نور/24، 27‌ـ‌28)

سومین ادب ((ادب نشستن درمجالس‌ عمومى)) است، از آداب اجتماعى مورد توجه قرآن، جا دادن به تازه واردان در مجالس عمومى است: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِذا قيلَ لَكُم تَفَسَّحوا فِى المَجلِسِ فَافسَحوا يَفسَحِ اللّهُ لَكُم... يَرفَعِ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا مِنكُم والَّذينَ اوتُواالعِلمَ دَرَجت‌...».(سوره مجادله،/58،11)
شأن نزول آيه درباره گروهى از شركت كنندگان در جنگ بدر است كه در «صفّه» بر پيامبر و يارانش وارد شدند. پيامبر دستور داد كه حاضران به آنان جاى دهند. برخى اين عمل پيامبر صلى الله عليه و آله را نوعى ادب آموزى و درس احترام گذاشتن به پيش‌گامان جهاد و ايمان دانسته‌اند.

چهارمین ادب ((ادب ضيافت)) است، برخى مفسران از آيات قرآن كريم، آدابى را براى مهمان دارى استفاده كرده‌اندکه: پس از ورود مهمان بى‌درنگ به پذيرايى او مبادرت شود و مهمان كم‌تر در انتظار پذيرايى بماند و ميزبان، پنهانى و دور از چشم مهمان براى فراهم ساختن غذا اقدام كند تا او وى را از اين كار باز‌ندارد: «هَل اَتكَ حَديثُ ضَيفِ اِبرهيمَ المُكرَمين... فَراغَ اِلى اَهلِهِ فَجاءَ بِعِجل سَمين». (ذاريات/51،24‌ـ‌26)
مهمان نيز نبايد بدون دعوت به خانه كسى برود و پس از پذيرايى و تناول غذا نيز بيش از حد معمول در خانه ميزبان نماند تا مزاحم او و خانواده‌اش نشود: «اِذا دُعيتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا‌...». (سوره احزاب/33،53)

پنجمین ادب ((ادب در امور جنسى)) که قران آن را مورد تأكيد قرارداده و تصريح به ((عناوين جنسى)) نکرده است بلکه براى مثال از عمل آميزش همواره با الفاظ كنايى مانند «رفث» (سوره بقره/2،187)، «لمس» (سوره مائده/5،6)، «مسّ» (سوره آل عمران/3، 47؛ سوره مريم/19، 16‌و‌20)، «اتيان» (سوره بقره/2،222)، «مباشره» (سوره بقره/2،187)، «دخول» (سوره نساء/4،23) و «قرب» (سوره بقره/2،222) استفاده كرده است.
يكى ديگر از آداب امور جنسى، عدم حضور در خلوتِ زن و شوهر است. بر اساس آيات قرآن، خدمت‌گزاران و كودكان بالغ موظفند هنگام ورود به اتاقى كه پدر و مادر در آن قرار دارند، اجازه بگيرند؛ (سوره نور/24، 58‌).

ششمین ادب قرآن بر آن تأكيد فراوان دارد، ((ادب برخورد با پدر و مادر)) است که در آياتى از قرآن سفارش به گفتار كريمانه با والدين و لزوم پرهيز از تندخويى با آنان میکند: «وقَضى رَبُّكَ اَلاّ تَعبُدوا اِلاّ اِيّاهُ وبِالولِدَينِ اِحسنـًا اِمّا يَبلُغَنَّ عِندَكَ الكِبَرَ اَحَدُهُما اَو كِلاهُما فَلاتَقُل لَهُما اُفّ و لاتَنهَرهُما وقُل لَهُما قَولاً كَريمـا × واخفِض لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحمَةِ‌...». (سوره اسراء/17، 23‌ـ‌24) برخى مفسّران مقصود از گفتار كريمانه را نخواندن آن‌ها به اسم دانسته‌اند.

حتی پدر و مادر بى‌ايمان نيز از نگاه قرآن داراى ارج ويژه‌اى هستند و رعايت ادب و ملاطفت با آن‌ها نيز لازم شمرده شده است: «و اِن جهَداكَ عَلى اَن تُشرِكَ بى ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ فَلا تُطِعهُما وصاحِبهُما فِى الدُّنيا مَعروفـًا‌...».(سوره لقمان/31،15)

البته همان‌طور كه رعايت احترام والدين و مراعات ادب در محضر آنان براى فرزندان لازم شمرده شده، در برابر مراعات ادب در برخورد پدر و مادر با فرزندان نيز لازم و پسنديده است. برخى مفسران، نظرخواهى ابراهيم عليه السلام از فرزندش اسماعيل درباره فرمان الهى مبنى بر ذبح او را ادبى از ناحيه پدر در برابر فرزند برشمرده‌اند:«قالَ يبُنَىَّ اِنّى اَرى فِى المَنامِ اَنّى اَذبَحُكَ فَانظُر ماذا تَرى‌...».(سوره صافات/37،102)

هفتمین ادب ((ادب در برخورد با سفيهان و نادانان)) است، که رعايت ادب در برخورد با جاهلان و نادانان از ويژگى‌هاى بندگان ممتاز خداوند است: «و‌عِبادُ الرَّحمنِ الَّذينَ يَمشونَ عَلَى الاَرضِ هَونـًا و اِذا خاطَبَهُمُ الجهِلونَ قالوا سَلما». (سوره فرقان/25،63)و اين ادب چيزى جز برخورد و رفتارى كريمانه با آنان نيست: «...‌و‌اِذا مَرّوا بِاللَّغوِ مَرّوا كِراما» (سوره فرقان/25،72)؛ چنان‌كه در آياتى ديگر به حسن گفتار با سفيهان و نادانان سفارش شده است: «...‌و‌قولوا لَهُم قَولاً مَعروفا». (سوره نساء/4،5)

هشتمین ادب ((در برخورد با مخالفان عقيده))است اسلام، افزون بر آن‌ كه مسلمانان را به رعايت اخلاق و آداب، با يكديگر مى‌خواند به مسلمانان سفارش مى‌كند كه در برخورد با مخالفان عقيدتى هم آداب را رعايت كنند:
رعايت ادب در گفتار و پرهيز از سبّ و ناسزاگويى: «و‌لاتَسُبُّوا الَّذينَ يَدعونَ مِن دونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَيرِ عِلم‌...». (سوره انعام/6،108)
سخن گفتن با آنان با نرمى و مدارا: «اِذهَبا اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى × فَقولا لَهُ قَولاً لَيِّنـًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ اَو يَخشى».(سوره طه/20، 43‌ـ‌44)
دعوت آنان همراه با پند نيكو: «اُدعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ والمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ».(سوره نحل/16،125) و..ششمین ادب ((ادب شاگرد در برابر استاد)) است، بر اساس آيات قرآن، شكيبا بودن و اطاعت از استاد، ادب و شرط تعلّم است؛ چنان‌ كه موسى عليه السلام بر اطاعت كامل خود از حضرت خضر عليه السلام و سرپيچى نكردن از فرمان‌هاى او تأكيد كرد. به گفته برخى مفسران موارد فراوانى از ادب و متانت در كلام موسى عليه السلام ديده مى‌شود که درخواست خود را جهت يادگيرى با استفهام آغاز كرد:«قالَ لَهُ موسى هَل اَتَّبِعُكَ عَلى اَن تُعَلِّمَنِ‌..»(سوره كهف/18، 66).

نهمین ادب حضور مورد توجه قرآن، ((ادب حضور در مكان‌های مقدس))می باشد. اين مكان‌ها يا همانند مساجد و معابد از آغاز، مكانى مقدس در نظر گرفته شده‌اند؛ چنانكه خداوند به حضرت موسى عليه السلام فرمان مى‌دهد. هنگام حضور در سرزمين مقدس «طُوى» كفش‌ها را درآورده، پاى برهنه باشد: «فَاخلَع نَعلَيكَ اِنَّكَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُوًى». (سوره طه/20،12)

يا به واسطه حضور اولياى خاص الهى مانند پيامبران، قداست يافته‌اند؛ چنان‌ كه افراد باايمان موظف‌اند هنگام حضور در خانه‌هاى پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله ادب را رعايت كرده با اجازه وارد شوند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَدخُلوا بُيوتَ النَّبىِّ اِلاّ اَن يُؤذَنَ لَكُم‌...». (سوره احزاب/33،53)
رعايت اين ادب پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نيكو شمرده شده است؛ چنان كه در جوامع حديثى شيعه، خواندن اذن دخول از آداب زيارت حضرت بشمار مى‌رود و رعايت اين ادب هنگام حضور در مرقدهاى مطهر امامان عليهم السلام نيز سفارش شده است.
دهمین ادب ((ادب در برخورد با اولياى الهى)) است، خداوند در قرآن به مؤمنان فرمان مى‌دهد هنگام سخن گفتن با پيامبر صلى الله عليه و آله، صداى خود را بلند نكنند: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَرفَعوا اَصوتَكُم فَوقَ صَوتِ النَّبىِّ ولا تَجهَروا لَهُ بِالقَولِ‌...». (سوره حجرات/49،2)
افزون بر اين سخن گفتن آرام و مؤدّبانه با حضرت، نشانه پرهيزكارى دانسته شده:«إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى...»(سوره حجرات/49،3)
و كسانى‌ كه بدون رعايت حرمت پيامبر، وى را از فراسوى حجره‌ها (از‌ درون خانه‌هاى خود) صدا مى‌زنند، افرادى نابخرد و نادان شمرده شده‌اند: «اِنَّ الَّذينَ يُنادونَكَ مِن وراءِ الحُجُرتِ اَكثَرُهُم لايَعقِلون» (حجرات/49،4)، «لاتَجعَلوا دُعاءَ الرَّسولِ بَينَكُم كَدُعاءِ بَعضِكُم بَعضـًا». (سوره نور/24، 63)

نکته دوم؛ اصحاب و بنی هاشم در واقعه عاشورا مظهر و تجلی زیبایی همین اصل قرآنی ((ادب)) در برخورد با مولا و مقتدا و امام خود بودند و همین رمز درخشش و ستاره شدن آنان است، چرا که سید الشهداء هرچند برای بنی هاشم به تناسب نسبت خانوادگی، همسر، پدر، برادر، عمو، ودایی بود، و برای اصحاب نیز به دلیل اینکه امام بدون تعین و مراتب با انان رابطه داشت خودمانی و خاکی بود، اما انان به دلیل معرفتی که به جایگاه و منزلت امام علیه السلام داشتند خود را وارد حریم امام علیه السلام نمی کردند و خودمانی نمی شدند با اوج ادب با ان حضرت روبرو می شدند، عباس بن علی یا ابوالفضل العباس را که معروف حضور همه عاشوراشناسان است، که در تبیین مقام و منزلت ایشان آمده است: ((انّ له عندالله درجة یغبطه بها جمیع الشهداء:یعنی: او پیش خدا مقامی دارد که تمام شهدا به حال او رشک می برندسفینة البحار، ج 6، ص 133))

وقتی أمان نامه برای او آوردند و او و برادرانش را صدا زدند از سر ادب در برابر امام  او که از سر ادب هماره حسین بن علی علیه السلام را امام و آقا و سید و مولایش خطاب می کرد و از سر ادب در برابر فاطمه زهرا علیهاالسلام (که هنگام شهادتش به دیدارش آمد و او را فرزند خطاب کرد، امام حسین علیه السلام را «برادر» صدا زد و فریاد استغاثه اش را با «یا اخا ادرک اخاک؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص246)).

سرود تا سرود شهادت را نیز در توحید و ادب نشانه بگیرد یا قبل از شهادت در کنار نهر علقمه آب را بر روی آب ریخت و سیمای امام و صورت اهل بیت امام علیه السلام را در آینه آبِ کف دست دید و آب را ننوشید؛ در حالی که تشنه بود و جان عطشناک داشت و از این ایثار به آن نثار رسید و ادب را در همه حالات متبلور ساخت. پس ابوالفضل علیه السلام مظهر تام ادب رحمانی و حدّنگهداری و پروریدگی اش را در دامان علی علیه السلام در جریان واقعه عاشورا نشان داد.
چرا حربن یزید ریاحی در تحیر و تردید میان دو راه بهشت و جهنم و حسین و یزید و خدا و خود، آخرت و دنیا؛ راه بهشت، حسین علیه السلام خدا و آخرت را برگزید و بزرگترین انتخاب تاریخ را به رخ جهانیان کشید و از ولایت ظلم و ظلمت، به ولایت عدل و نور در آمد و از فرش تا عرش را در پرتو ولایت طی کرد. 
چون ((حد خویش را شناخت و از قلمرو وجودی اش تجاوز نکرد)) و در پاسخ امام علیه السلام که فرمود مادرت به عزایت بنشیند عرضه داشت افسوس که مادرت زهرا علیهاالسلام دخت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است و در اقامه نماز رعایت ادب کرد و پشت سر امام حسین علیه السلام ایستاد و نماز را به جماعت خواند؟ و همین رعایت ادب مقدمه ای برای توبه و انقلاب علیه خویشتنِ شد وبه امام پیوست وجاودانه شد.
حبیب بن مُظَهَّر (یا مُظاهر) بن رئاب از قبیله بنی‌اسد و کنیه او ابوالقاسم بود که چهارده سال قبل از هجرت پیامبر گرامی اسلام(ص) در یمن متولد شد همگام با اسمش دوستدار و محب اهل‌بیت (ع) و محبوب و مورد توجه ایشان بود. نام او همیشه در کنار یاران برجسته امیرالمؤمنین علی (ع) چون میثم تمار و رشید هجری بود، طوری که در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان در رکاب مولایش با دشمنان مبارزه کرد. (حسین انصاریان، با کاروان نور) وی عضو گروه ویژه «شرطة الخمیس» بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی(ع) بودند. (الاختصاص، شیخ مفید، ص2 تا 7) گفتگوی او با میثم تمار، سال‌ها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت دیگری را پیشگویی می‌کرد، از جمله علم مَنایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند. (ابصارالعین، ص127)
حبیب بن مظاهر همچنین حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد. (نفس‌المهموم قمی، ص124) آن قدر به دنیا بی‌رغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هر اندازه به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند.» (اعیان‌الشیعه، ج4، ص553)

این سخن حبیب دراوج ادب خطاب به سید الشهداء درشب عاشور ا است:

((قال زهیر بن القین: و اللّه لوددت أنی قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتى اقتل کذا ألف قتله و أن اللّه یدفع بذلک القتل عن نفسک و عن أنفس هؤلاء الفتیة من أهل بیتک:زهیر بن قین گفت: به خدا قسم دوست داشتم که کشته مى‌ شدم سپس زنده مى ‌شدم، باز کشته مى ‌شدم تا هزار مرتبه بار این چنین کشته مى ‌شدم تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور مى ‌گردانید. ))

مسلم بن عوسجة که مانند «حبیب بن مظاهر» از قبیله بنی اسد بود و ۲۰ سال قبل از هجرت در یمن به دنیا آمد. وی از اصحاب محمد و شیعیان بود که در زمان مرگ معاویه در کوفه زندگی می‌کرد. وی از خواص علی بود که در جمل و صفین و نهروان حضور داشت. مامقانی در کتاب رجالش می‌نویسد: قلم از بیان جلالت قدر و عدالت و قوت ایمان و شدت تقوای مسلم بن عوسجه عاجز و زبان ناتوان است درشب عاشورا همه ادبش را به صحنه آورد وخطاب به امام گفت:((قام إلیه مسلم بن عوسجة الأسدی فقال: أ نحن نخلّی عنک و لمّا نعذر الى اللّه فی أداء حقّک. أما و اللّه حتى اکسر فی صدورهم رمحی و أضربهم بسیفی ما ثبت قائمه فی یدی و لا افارقک و لو لم یکن معی سلاح اقاتلهم به لقذفتهم بالحجارة دونک حتى اموت معک:مسلم بن عوسجة برخاست و گفت: آیا اگر تو را تنها بگذاریم در اداء حق تو در نزد خدا عذرى داریم؟ اما به خدا قسم از تو جدا نمى ‌شوم تا آنکه نیزه ‌ام را در سینه‌ هایشان بشکنم و مادامی که قبضه شمشیرم در دستم باشد با آن می جنگم و اگر سلاحى نداشته باشم با سنگ آنها را مى ‌زنم تا آنکه با تو بمیرم:حسین انصاریان (پاییز ۱۳۸۷)، با کاروان نور، دارالعرفان، ص. 127 .))

******

خصیصه یازدهم ((حضور خانوادگی))

یازدهمین خصیصه اصحاب و بنی هاشم در نهضت حسینی ((حضور خانوادگی)) در واقعه عاشورا است و این خصوصیت ویژه واستثنایی موجب شده است که واقعه جاودانه و ماندگار شود و این خانوا ده نیز ستاره گردند، فهم درست این خصیصه مبتنی بربیان دو نکته است؛

نکته اول؛ به پنج دلیل قرآنی زن نه تنها از نظر ((منزلت و فضیلت)) پایین تر از مردان نیست بلکه با مردان از نظر انسانیت ((صاحب منزلت و کرامت و فضلیت)) همسان است و از این جهت هیچ تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد.

دلیل اول‌؛ این است در ایه(21) سوره روم آمده است: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون: و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودّت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه‏هايى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند».

این که در این آیه بیان شده است که «خَلَقَ ... مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» لزوما بدین معنا نیست که زن از مرد خلق شده است. این آیه درصدد بیان این نکته است که انسانها با همه کثرت و تمایزاتی که دارند، از حقیقت و ریشه واحدی برخوردارند. 
معنای آیه این است که زن و مرد از یک حقیقت هستند و فرقی با هم ندارند مگر در جنسیت. این مطلب، مشابه است با آیه دیگری از قرآن که صراحت بیشتری در دلالت بر این معنا دارد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً:اى مردم! از(مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همه شما را از يك انسان آفريد؛ و همسر او را(نيز) از جنس او خلق كرد؛ و از آن دو، مردان و زنان فراوانى(در روى زمين) منتشر ساخت».

 بنابراین، این آیه درصدد بیان این امر نیست که زن از تفاله مرد خلق شده است بلکه نهیبی به جامعه مردسالار آن زمان است که زن را فروتر از مرد می دانستند. از این رو، خداوند می فرماید زن نیز از همان حقیقتی آفریده شده است که شما آفریده شده اید. از منظر اسلام، زن و مرد به صورت برابر از کرامت طبیعی[و کرامت معنوی وجزائی برخوردارند.

دلیل دوم؛ در ایه(35) سوره احزاب این چنین آمده است: «إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ الْقَنِتِينَ وَ الْقَنِتَتِ وَ الصَّدِقِينَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الصَّبرِِينَ وَ الصَّبرَِاتِ وَ الْخَشِعِينَ وَ الْخَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّئمِينَ وَ الصَّئمَتِ وَ الحَفِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَفِظَتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لهَُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا:به يقين، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ايمان و زنان با ايمان، مردان مطيع فرمان خدا و زنان مطيع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شكيبا و زنان صابر و شكيبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق كننده و زنان انفاق كننده، مردان روزه‏دار و زنان روزه‏دار، مردان پاكدامن و زنان پاكدامن و مردانى كه بسيار به ياد خدا هستند و زنانى كه بسيار ياد خدا مى‏كنند، خداوند براى همه آنان مغفرت و پاداش عظيمى فراهم ساخته است‏.»
اين ایه به خوبي روشن مي‌کند، زن و مرد در کنار يکديگر، همچون دو کفه‌ي ترازو هستند و خداوند براي هر دو پاداشي يکسان بدون کمترين تفاوت قائل مي‌شود.گرچه بعضي از افراد گمان مي‌کنند که کفه‌ي سنگين شخصيت براي مردان است و زنان چندان جايگاهي ندارند! ولي بدون شک هيچگونه فرقي از نظر جنبه‌هاي انساني و مقامات معنوي بين آنها نيست، و اگر تفاوتي هست در نظام جسمي، روحي، ... مي‌باشد واين تفاوت­ها براي ادامه‌ي نظام جامعه‌ي انساني ضروري است و آثار و پيامدهايي در بعضي از قوانين حقوقي زن و مرد ايجاد مي‌کند.

دلیل سوم؛ در ایه(97) سوره نحل آمده است: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثىَ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون‏:هرکس از مرد و زن ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهد به او حيات پاکيزه مي‌بخشيم و پاداش آنها را بهتر از اعمالي که انجام داده‌اند خواهيم داد.»
بر اساس این آیه، ملاک دستیابی به حیات طیبه اموری مانند تفاوت در جنسیت یا نژاد و رتبه اجتماعی نیست، بلکه تنها ملاک راستین، ايمان و عمل صالح است.، اين آيه در حقيقت بيان مي‌کند که کساني که براي زن مقامي پايين‌تر از مقام انساني مرد قائل بودند ثابت مي‌کند که اسلام دينی مردمحور نيست. بلکه اگر در مسير صحيح الهي قدم بردارند هر دو به طور يکسان از حيات طيبه برخوردار خواهند شد و از اجر مساوي در پيشگاه الهي بهره‌مند خواهند شد.

دلیل چهارم ایه(13) سوره حجرات است که در این آیه آمده است: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبيرٌ:اي مردم، ما همه‌ي شما را از زن و مرد آفريديم و آنگاه شعبه‌هاي بسيار و فرقه‌هاي مختلف گردانيديم، تا بدانيد که اصل و نژاد، مايه‌‌ي افتخار نيست و بزرگوارترين شما نزد خدا کسي است که با تقواتر است، خداوند به کار نيک و بد مردم آگاه است.»

در اين آيه کريمه نيز زنان و مردان هم رديف يکديگر قرار داده شده، و خداوند سبحان از نظر پاداش فرقي بين آنها نگذاشته است. بلکه قلم قرمز بر تمام امتيازات ظاهري و مادي کشيده و اصالت و واقعيت را به مسأله تقوا و پرهيزکاري مي‌دهد.اين آيات بيانگر اين حقيقتند که زن و مرد در ماهيت انساني و بدون در نظر گرفتن سنخيت و جنس مشترکند. يعني همانطور که مردان از استعدادهاي متنوع برخوردارند و طبعاً مي‌توانند اين استعدادها را به فعليت برسانند، زنان نيز بدون هيچ کاستي داراي اين استعدادها هستند و مي‌توانند اين استعدادها را به فعليت رسانند.

دلیل پنجم؛ در ایه(21) سوره روم آمده است «مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكمُ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا:و از نشانه‏هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد.»
خداوند متعال در اين ایه، آفرینش زنان را که مایه آرامش­بخشی به زندگی است را از نشانه های خود معرفی می­کند. به راستي وجود همسران با اين ويژگي­ها، براي انسانها که مايه‌ي آرامش زندگي است يکي از مواهب بزرگ الهي محسوب مي‌شود و اگر کسي تفکر و تعلق کند متوجه مي‌شود که اين دو جنس مکمل يکديگرند و مايه‌ي شکوفايي و نشاط و پرورش يکديگر مي‌باشند و زن است که کانون خانواده را گرم و با نشاط نگه مي‌دارد و باعث رشد و کمال انسان مي‌شود، آري خداوند متعال همسر بودن زن را آيه‌ي خويش خوانده و اثر وجودي او را سکون دانسته. و اين خود دلالت بر ويژگي ممتازي دارد که در زن وجود دارد.

نکته دوم؛ واقعه عاشوراء تفسیر صحیح از منزلت زن است که در این ایات آنان را همسان بامردان دانسته است، چراکه واقعه عاشورا ((مذکر)) نبود که سنگینی واقعه عاشورا روی دوش مردان سنگینی کرده باشد و تنهامردان دید شوند، واقعه ((مؤنث)) نبود که تنها زنان نقش آفرین در واقعه باشند وآنان دیده شوند و مردان در حاشیه قرار گرفته باشند بلکه ((مذنث)) و کاملا ((خانوادگی)) بوده است، زنان با فضلیت و صاحب کرامت دوشادوش مردان در واقعه حضور پیدا کرده اند که با جهاد اصغر و کبیر خود ((علت حادثه)) و هم ((علت)) واقعه شوند، چراکه:

اولا: زنان می دانستند همسران وم ردان به شهادت می رسند و آنان به اسارت خواهند رفت نه تنها نگران امنیت خود نشدند بهانه جویی نکردند و از مردان نخواستند آنان را از واقعه خارج کنند بلکه نگران سلامت جان امام علیه السلام بودند از همین رو در گزارش آمده است ((شب عاشورا نگرانی زینب(س) نسبت به عدم وفای یاران امام حسین(ع) و تنها گذاشتن حضرت به اوج رسیده بود. امام حسین(ع) که نگرانی ایشان را متوجه شده بودند، وارد خیمه زینب(س) شدند. نافع بن هلال در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد، شنید زینب به برادر می‌گوید: آیا اصحاب خود را امتحان کرده‎ای؟ من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند. امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوار هستند و مانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند».

ثانیا: این زنان با فضلیت و صاحب منزلت در متن واقعه و کارزار حضور پیدا کرده و مردان را ترغیب به جهاد و شهادت می نموده و دشمن را با شجاعت خویش متحیر می نمودند از همین در گزارش آمده است:
((عبدالله بن عمیر کلبی تصمیم گرفت در کربلا به امام حسین (علیه‌السّلام) بپیوندد و وقتی این امر را به همسرش گفت‌ ام وهب همسر او گفت: چه فکر خوبی کردی مرا هم با خود ببر. زن و مرد شبانه از کوفه بیرون آمدند و شب هفتم محرم وارد کربلا شد‌ام وهب همسر عبدالله بن عمیر کلبی پس از شهادت شوهرش خود را به معرکه رساند و به پاک کردن خون از چهره او پرداخت. شمر غلام خود را فرستاد آن غلام با گرزی که بر سر آن بانوی رشید کوبید او را شهید کرد، ‌ام وهب تنها زن شهید در حادثه کربلا بود.، ‌ام وهب فرزند خویش را نیز تشویق به جانبازی و فداکاری در راه حسین (علیه‌السّلام) کرد. «قم یا بنی فانصر ابن بنت نبیک محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم)» او پس از مقداری جنگیدن نزد مادرش برگشت و گفت: آیا راضی شدی. ‌ام وهب گفت: . «لا ما رضیت حتی تقتل بین یدی مولاک الحسین» وقتی از تو راضی می‌شوم که در رکاب حسین (علیه‌السّلام) شهادت برسی او دوباره به میدان رفت و جنگید تا به شهادت رسید)).

ثالثا: با جهاد تبیین و روشنگری زنان به ویژه خطبه های آتشین حضرت زینب سلام الله علیها در کوفه و شام بوده است که از دل شکست ظاهری پیروزی همیشگی بیرون آمد و خاندان بنی امیه را به شکست همیشگی کشاند و بیانیه رسمی پیروزی برای همیشه تاریخ را در مقابل چشمان بخون گرفته یزید خواند و خطاب به وی فرمود: ((فَکِدْ کَیْدَکَ، وَ اسْعَ سَعْیَکَ، وَ ناصِبْ جُهْدَکَ، فَوَاللهِ لا تَمْحُو ذِکْرَنا، وَ لا تُمِیتُ وَحْیَنا، وَ لا تُدْرِکُ اَمَدَنا، وَ لا تَرْحَضُ عَنْکَ عارَها،، وَ هَلْ رَایُکَ اِلاّ فَنَدٌ، وَ اَیّامُکَ اِلاّ عَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ اِلاّ بَدَدٌ:هر چه نيرنگ دارى به كار بند و نهايت تلاشت را بكن و هر كوششى كه دارى به كار گير؛ امّا به خدا سوگند [با همه اين تلاش ها] ياد ما را [از خاطره ها] محو نخواهى كرد و [چراغ] وحى ما را خاموش نتوانى نمود و به موقعيت و جايگاه ما آسيب نخواهى رساند. هرگز لكّه ننگ اين كار، از تو پاك نخواهد شد. رأى و نظرت سست و زمان دولت تو اندك است)).

******

خصیصه دوازدهم ((صاحب کرامت بودن))

خصیصه دوازدهم اصحاب و بنی هاشم ((صاحب کرامت)) بودن است، که پس از واقعه عاشورا تاکنون از آنان متجلی شده است، گره کور مردان و زنان ولایت مدار با توسل به انان باز شده و خواسته آنان به استجابت رسیده است و یکی از دلایل ماندگاری نام و یاد حماسه سازان واقعه عاشورا همین خصیصه ((کرامت)) است که حق تعالی به آنان کرامت نموده است، حقیقت این خصیصه زمانی قابل فهم خواهد بود که دو نکته قرآنی به درستی توضیح داده شود؛

نکته اول؛ هرچند معجزه و کرامت در خارق العاده بودن مشترکند ولی از چند جهت باهم فرق دارند همین موجب می شود که بگوییم: هر صاحب معجزه ای صاحب کرامت‌ است؛ ولی هر صاحب کرامت صاحب معجزه نیست و آن این که:

اولا: معجزه همراه با ادعای نبوت و امامت همراه است و صاحب معجزه آن عمل خارق العاده را انجام می‌دهد تا مردم او را به عنوان پیامبر و امام تصدیق کنند، پیامبر اکرم قرآن را می آوردند تا مردم نبوتش را بپذیرند، و امام سجاد علیه السلام از کعبه می خواهند تا امامت شان را تصدیق کنند تا محمد حنفیه، امامت شان را تصدیق نماید.

ثانیا: معجزه همراه با تحدی و مقابله به مثل است پیامبر اکرم ص برای همیشه تاریخ می فرمایند: "فاتوا بسوره من مثله" و حضرت امام سجاد(ع) به عمویش می فرمایند: "اگر تو امامی از کعبه بخواه تا امامت تو را تصدیق کند".

ثالثا: معجزه در جایی معنا پیدا می کند که جنبه هدایت و ارشاد وجود دارد و به همین دلیل امام و پیامبر به دنبال مردم می روند؛ ولی کرامت اصولا در جایی است مردم شخص را باور دارند؛ ولی با توسل به صاحب کرامت می خواهند گره کور در زندگی شان باز شود.

نکته دوم؛ منشاء بالذات معجزه خدا است، طبیعی است خدایی که بنده ای را مامور به رسالتی کرد بایست چنین قدرت ولایی و تکوینی را در او ایجاد کند تامردم ادعای وی را بپذیرند و الا نقض غرض خواهد بود؛ولی در کرامت این بنده است که با سلوک و تقربش به جایی می رسد که می شود مظهر اسماءالحسنی و آیینه جمال و جلال الهی و صبغه و رنگ الهی پیدا می کند.

هر چند اتحاد با ذات و صفات خدا پیدا نمی کند؛ ولی آثار صفات حق تعالی در او متجلی می گردد و او هرگز خداوندگار نیست و خالق نظام هستی نمی باشد؛ ولی خداوند کار است و به اذن حق تعالی همان کار خدا را می کند.ازهمین رو درحدیث قرب نوافل درفضیلت نماز شب آمده است:((.ما تَقَرَّب عبد إلیَّ بشی‌ء أحبَّ إلیَّ ممّا افترضتُ عَلیه و إنّهُ لیتقرّبُ إلیَّ بالنّافلةِ حتّی اُحبَّهُ فإذا أحببتُه کنتُ سَمْعَهُ الّذی یَسمعُ بهِ و بصرَهُ الّذی یُبصُر بها و لسانهُ الذی ینطقُ به ویده التی یَبطشُ بها...(بحارالانوار، ج۶۶، ص۲۴)؛همواره بنده مؤمن به من نزدیک می‌شود تا آنکه من او را دوست می‌دارم؛ یعنی اگر تا کنون او محبّ و من محبوب بودم اکنون من محبّ او و او محبوبِ من می‌شود و چون من محبّ او شدم، من در مقام فعل، گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود و دیده او که با آن می‌بیند و زبان او که با آن سخن می‌گوید و دست او که با آن حمله می‌کند؛ یعنی او با گوش، چشم، زبان و دست الهی می‌شنود و می‌بیند و سخن می‌گوید و کار می‌کند)) ازهمین روست مسيح می‌ فرماید:أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ" (آل‌عمران، آیه ۴۹).

نکته سوم؛ قرآن کریم همانگونه که از کریمی چون مسیح صاحب معجزه نام می برد و در ایه (۴۶) سوره آل عمران می فرماید:
"وَ يُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ مِنَ الصَّالِحِينَ‌"آن فرزندى كه به تو بشارت داده شد در گهواره، (به اعجاز) و در ميانسالى (به وحى) با مردم سخن مى‌گويد و از شايستگان است.

در همان حال ازکریمه ای چون مریم صاحب کرامت نام می برد و در آیه (۳۷)می فرماید:
"كُلَّما دَخَلَ عَلَيْها زَكَرِيَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ يا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ‌"هرگاه زكريّا در محراب عبادت بر مريم وارد مى‌شد، خوراكى (شگفت‌آورى) نزد او مى‌يافت. مى‌پرسيد: اى مريم اين (غدا و خوراك تو) از كجاست؟! مريم در پاسخ مى‌گفت: آن از نزد خداست. همانا خداوند به هركس كه بخواهد بى‌شمار روزى مى‌دهد)).

از اینکه قرآن کریم کرامت حضرت مسیح را در کنار کرامت حضرت مریم قرار داده است می یابیم که از نظر قرآن کریم جنسیت زن یا مرد در خارق العاده بودن کرامت و معجزه دخالت ندارد، آنچه زمینه سازاست تعبد و قرب به خداست.
اصحاب و اهل بیت سید الشهداء علیه السلام هر چند پیامبر و امام نیستند؛ ولی صاحب کرامت اند. کمتر کسی دیده می شود در مقام "اضطرار و انقطاع" قرار داشته باشد و متوسل به آنان بشود ولی مورد لطف کرامت آنان قرار نگیرد، توسل و حاجتش برآورده نشود و گره کور در زندگیش گشوده و باز نشود و همین خصیصه است که اصحاب سید الشهداء در دل و جان مردم زنده اند و فراموش نمی شوند.

پس جادارد که بگوییم و بخوانیم ((اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکُمْ مِنّی جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ)).
 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.