روش سخنرانی دینی (7) مواد سخنرانی
نام نشریه: مبلغان، شماره 125
اهداف اين درس
1. شناخت نمونههای دیگری از مواد سخنرانی و هدف و جایگاه استفاده از آنها؛
2. فراگیری روش جمعبندی مباحث در سخنرانی به اقتضای مواد سخن.
***
در درس هشتم، پس از تقسیم مواد سخنرانی به اشرف مواد و سایر مواد، بیان کردیم که سایر مواد سخنرانی به دو هدف، استفاده میشوند. هدف اول «توضیح و تبیین مفاهیم نظری و تطبیق آنها با واقعیات عینی» بود. گفتیم بدین منظور از موادی مثل: تاریخ، سیره بزرگان، حکایت، داستان، قصه و داستانواره میتوان استفاده کرد.
در این درس، ضمن بیان تفاوت داستان، قصه و داستانواره، نمونههای دیگری را از سایر مواد مؤثر در ملموسساختن مطالب دینی و توضیح و تبیین آنها معرفی میکنیم. سپس به هدف دوم از ارائه سایر مواد در سخنرانی میپردازیم.
تفاوت داستان، قصه، و داستانواره
واژههای داستان، قصه و داستانواره، گاهى به جاى یكدیگر استفاده مىشوند؛ ولى با نگاه دقیقتر میتوان تفاوتهای آنها را ملاحظه كرد.
تفاوت قصه و داستان در این است كه در قصه معمولاً وقایع به ترتیب زمانی پشت سر هم نقل میشود؛ اما در داستان، اغلب زمان نقل وقایع در پی هم نمیآید. در داستان میتوان عقربه زمان را پیش و پس برد، هر چند نمیتوان وجود زمان را نادیده گرفت. (1)
تفاوت قصه و داستانواره در دو چیز است:
1. قصه بر نقل و روایت استوار است؛ ولی داستانواره توجهی به نقل و روایت نداشته و به توصیف و ترسیم میپردازد.
2. بنیاد قصه بر حوادث خلق الساعۀ و خارق العاده گذاشته شده است؛ ولی در داستانواره، حوادث و خصوصیات شخصیت یا اوضاع و احوالی توصیف میگردد. (2)
تفاوت داستان با داستانواره در این است كه تأكید داستانواره بر چگونگی چیزی، مكانی و یا شخصی است و واقعه، صحنه و یا شخصیت واحدی را توصیف میكند و بیان توصیفی دارد؛ ولی داستان بر آنچه وقوع یافته یا واقع خواهد شد تأكید میورزد و بیان روایتی دارد.
داستانواره غالباً گرد محور صحنۀ مجرد یا شخصیت مجردی میگردد و خصوصیات آنها را توصیف میكند؛ صحنه یا شخصیتی كه خصوصیات ممتاز و جالب توجهی داشته باشد.
داستان روایت عمل است و اغلب از خصوصیت پویایی برخوردار است؛ اما داستانواره توصیف چگونگی است و خصوصیت ایستایی دارد. مثلا در داستانواره هر بار كه حادثهای برای شخص اتفاق میافتد، واكنش یكسانی از او سر میزند؛ ولی در داستان، هر حادثهای موجب تحول یا تغییری در شخصیت اصلی میشود. مثلا مردی از مرگ پسرش غمزده است. اگر در طول زمان دگرگونی و تغییری در حالت روحی او پیدا شود، یعنی غمش از میان برود یا تعدیل شود، یك داستان خلق شده است. (3)
تشبیه
تشبیه در لغت بهمعنای چیزی را به چیز دیگر مانند كردن، شبیه كردن، و مانند كردن چیزی به چیز دیگر در صفتی آمده است. (4) تشبیه چهار ركن دارد:
الف. مشبه، یعنی چیزی كه آن را تشبیه كنند.
ب. مشبهبه، یعنی چیزی كه مشبه را به آن مانند كنند.
ج. وجه شبه، یعنی امری كه میان مشبه و مشبهبه مشترك است.
د. ادات تشبیه، یعنی كلماتی كه دال بر تشبیه است، مانند:مثل، چون، همچون، همان، همانند، مانند و... . (5)
در تشبیه مشبّه و مشبّهبه در خارج و یا در ذهن وجود دارند؛ مثل تشبیه سخنرانى به آشپزى كه هر دو وجود خارجى دارند. تشبیه امور معنوی و معقول به امور حسّی میتواند آن واقعیت معنوی و معقول را برای مخاطب روشن سازد؛ مثل این تشبیه: «الْحَسَدَ یأْكُلُ الْإِیمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ؛ (6) حسد، ایمان را از بین میبرد، همانگونه که آتش، هیزم را میخورد.»
یكى از موارد كاربرد تشبیه، استفاده از تجربههاى شخصى است. گاهى سخنوران، موضوع بحث را به تجربهای شخصى از خود تشبیه و به آن استناد مىكنند. استفاده از تجربه شخصى، محاسنى مثل ملموس كردن بحث را دارد؛ ولى باید دقت كرد كه از یك تجربه شخصى، قاعده كلى استخراج نشود.
مثال فرضى
مثال در لغت به معنای مانند، شبیه، همانند، كلمه یا عبارتی كه برای توضیح مطلبی یا قاعدهای آورده شود و... آمده است. (7) و فرض به معنای تصویر كردن، تصوّر، پنداشت، حدس اثبات نشدۀ متكی بر یك سلسله حقایق كه در توضیح بسیاری از امور بكار میرود (8) و... میباشد.
در مثال فرضى، چیزى به چیز دیگرى تشبیه نمىشود؛ بلكه در واقع، تصور یك چیز است كه فعلاً وجود خارجى ندارد و فرض مىگیریم كه وجود داشته باشد؛ مثل اینكه به مخاطب بگوییم فرض كنید اكنون ماه مبارك رمضان است، یا اكنون در مكه مكرمه كنار كعبه ایستادهایم، یا فرض كنید الان كنار مرقد مطهر ابا عبدالله الحسینعلیهالسلام در حال زیارت هستید.
ضربالمثل
«ضرب المثل كلامی است خردمندانه و اندرزگونه، اما كوتاه و گویای بخشی كوچك از فرهنگ یك جامعه. زیبایی تركیب و كوتاهی كلام، مَثَل را دلنشین كرده و در شنونده اثر میكند. هر چند مَثَلها دارای تاریخ و نقطۀ شروعیاند، آغاز بسیاری از آنها برایمان ناشناخته است. مَثَلها بیشتر از سرودههای شاعران یا سخنان حكما گرفته شدهاند.» (9)
ضربالمثلها به دلیل جارى بودن بر زبان مردم مباحث را در ذهن مخاطب ماندگار كرده، قدرت بیان و انتقال مطالب را در او افزایش مىدهند؛ مثلاً اگر بحث درباره رفتار ناشایست با دیگران و مشكلسازى براى آنان است، مىتوان در نهایت به این جمله منتقل شد كه: «بد مكن كه بد افتى، چَه مَكَن كه خود افتى.» (10)
یا اگر بحث درباره باطل كردن صدقات با منّت است، مىتوان آن را با این ضربالمثل بیان كرد كه: «نكویى گر كنى منت منه زان / كه باطل شد ز منّت جود و احسان» یا «عطاى كریمان بود غیر ممنون» و «بده و منّت منه.» (11)
مثلهای فراوانی همچون «خفته را خفته كی كند بیدار»، «دوصد گفته چون نیم كردار نیست»؛ (12) «چو دخلت نیست خرج آهستهتر كن»؛ (13) «گر صبر كنی زغوره حلوا سازی» (14) میتواند برای تبیین مطالب مورد توجه قرار گیرد.
لطیفه
لطیفه در لغت به معناى گفتارى نغز، مطلبى باریك و نیكو، بذله، شوخى، نكته باریك، اشارت دقیقى - كه از آن معنایى در ذهن خطور كند كه آن را نتوان تعبیر كرد (15) - آمده است.
لطیفه روایت داستانی مفرّح و كوتاهی است درباره شخصی یا حادثهای یا وضعیت و موقعیتی.
بنیاد لطیفه بر پیوند حلقههای واقعی و تصادفی حادثهای استوار است و از پیوستن این حلقهها به یكدیگر تكوین و تحقق مییابد و اگر یكی از این حلقهها، وظیفه خود را انجام ندهد، شیرازهاش از هم میپاشد. حلقه پایانی لطیفه موجب شگفتی و خنده میشود و اگر این حلقه نباشد، لطیفه به وجود نمیآید. از نظر محتوا، لطیفه به وقایع نادر و استثنایی و اشخاص معروف و شناخته شده بیشتر توجه دارد. (16)
جمعبندی با عبارات ویژه و ماندگار
یكی از اهداف بهكارگیری سایر مواد، جمعبندی مطالب با عبارات ویژه و ماندگار است، با این توضیح كه گاهى سخنران، پس از توضیحات مبسوط دربارۀ یك مطلب مىخواهد آن را جمعبندى كرده، از بحث خود نتیجه بگیرد.
این جمعبندى و نتیجهگیرى در پایان هر مطلب بسیار مناسب و تأثیرگذار است و سبب ماندگارى بحث در ذهن مخاطب و قابلیت بیان پیدا كردن توسط او مىشود؛ مثلاً اگر سخنران درباره سه مطلب سخن مىگوید، در پایان هر مطلب، بحث خود را جمعبندى مىكند. در پایان سخنرانى نیز باید سه مطلب خود را جمعبندى كند تا كاملاً بحث روشن باشد.
جمعبندی را به دو صورت میتوان انجام داد: یکی همان شکل معمول است که با عبارات کوتاهی در یکی دو دقیقه مباحث گذشته مرور میشود و راه دوم - كه مناسبتر است - استفاده از عبارات ویژه است. منظور از عبارات ویژه، جملههای کوتاهی است که به دلیلی معمولا بر زبان مردم جاری است یا در مقابل دید آنها قرار میگیرد و یا تكرارشان باعث ماندگاری پیام در ذهن مخاطب میشود.
بدین منظور در پایان هر مطلب مهم و یا در پایان سخنرانی، مباحث گذشته در یک جمله ویژه جمعبندی و ارائه میشود؛ مثلا اگر بحث درباره کار و تلاش بوده و اینکه تا انسان تلاش نکند به جایی نمیرسد، میتوان مباحث را در این شعر کوتاه - که معمولا هم بر زبانها جاری میشود - جمع کرد که «نابرده رنج گنج میسر نمیشود/ مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد.»
اگر این جمله را به عنوان خلاصه سخن در پایان سخنرانی چند بار تکرار کنیم و یادآوری کنیم که خلاصه بحث ما همین بوده است، هم مخاطبان، بحث را بهتر میگیرند، هم میتوانند آن را برای دیگران منتقل کنند و هم این پیام، ماندگار میشود.
همچنین براى توجه بیشتر مخاطب، گاهى خلاصه بحث در قالب یك عبارت ویژه در طول سخنرانی، تكرار مىشود و هر چند دقیقه یكبار آن جمله بر زبان جارى مىشود؛ یعنی در حقیقت، جمعبندی بحث را به صورت تکراری در جای جای سخنرانی میآوریم.
براى جمعبندى مباحث و به هدف انتقال از عبارات گوناگون و توضیحات مبسوط به عبارات ویژه و خاص، مىتوان از موادى مثل نقل قول بزرگان، ضربالمثل، شعر، سخنان حكمتآمیز و نغز، و جملات ویژه شرطیه و استفهامیه استفاده كرد. البته اینگونه مواد برای تبیین و ملموسسازی مباحث نظری نیز به كار میآیند و از سوی دیگر استفاده از آنها موجب تنوع در سخنرانی و ایجاد جذابیت و زیبایی هم میشود؛ از اینرو ذكر آنها تحت عنوان «جمعبندی با عبارات ویژه»، به این دلیل است كه موارد دیگری كه قبلا بیان شد، كاركرد جمعبندی را ندارند.
نقل قول بزرگان
نقل قول بزرگان در حقیقت، نقل كلمات مناسب و برجستهاى از بزرگان دینى یا علمى، تاریخى، سیاسى، هنرى و ادبى است. در اینجا شاید خود سخن، خیلى مهم نباشد؛ ولى شخصیت گوینده آن براى شنونده بسیار اهمیت دارد و به همین سبب بر مخاطب، اثرگذار است. البته ممكن است سخن فرد بزرگى هم مطرح شود كه خود سخن نیز مهم باشد.
برای نمونه اگر بحث درباره تلاش كردن براى رفتن به بهشت است، مىتوانیم آن را با این سخن مرحوم شهید بهشتى جمع كنیم كه «بهشت را به بها دهند نه به بهانه.» و اگر بحث در این باره است كه همه جهان تحت اشراف و علم خداوند است، و از اینرو تمام حركات ما را مىبیند، مىتوانیم بحث را در این جمله جمعكنیم كه امام راحل رحمه الله فرمود: «عالم محضر خداست. در محضر خدا معصیت نكنید.»
شعر
بعضى از اشعار جالب ولى كوتاه در میان مردم رایج هستند و مردم از قدیم - چه عوام و چه خواص - آنها را در هر مناسبتى مىخوانند. اگر مباحث خود را با اینگونه اشعار زیبا، پرمعنا و كوتاه مزین كنیم، بهتر در ذهن مخاطب مىماند؛ مثلاً اگر بحث ما در این باره است كه انسان با دانش به قدرت مىرسد، مىتوان آن را در این شعر جمع كرد كه «توانا بود هر كه دانا بود/ زدانش دل پیر برنا بود».
البته استفاده از شعر، منحصر به جمعبندی مطالب نیست؛ بلكه براى ارائه نظریههاى دینى مبتنى بر قرآن و حدیث و... نیز به كار مىآید و در واقع یك قالب براى بیان داستان، حكایت، داستانواره و مطالب دیگر است.
سخنان حكمتآمیز
حكمت در لغت به معناى عدل، علم و دانش، حلم و بردبارى، راستى و درستى، كلام موافق حق، پند و اندرز، معرفت حقایق اشیا به قدر طاقت بشرى، فلسفه، انجام عملى كه پسندیده باشد و... آمده است. (17)
منظور از سخنان حكمتآمیز، سخنان دلنشینى است كه از سر دانش و خردمندى سرشته شده و ناشى از معرفت به حقایق اشیا و امور است. در اینجا خود سخن از اهمیت ویژهاى برخوردار است، گرچه گوینده آن هم انسان به ظاهر دانشمندى نباشد. البته اگر گوینده نیز از عالمان متشخص بود، تأثیرگذارى سخن بیشتر خواهد شد.
جملات استفهامیه و شرطیه
برخى از جملات شرطیه و استفهامیه مىتوانند در سخنرانى چندینبار تكرار شوند. در واقع به جاى اینكه خلاصه سخن در پایان بحث در یك جمله كوتاه، جذاب و ماندگار بیان شود، یك جمله شرطیه یا استفهامیه در طول سخنرانى چندین بار تكرار مىشود تا كاملاً در ذهن مخاطب بماند.
مهم در این گونه جملات ویژه، تكرار آنهاست؛ مثلا در موضوع «لزوم مبارزه با استكبار جهانی»، ممكن است پس از بیان هر آیه یا داستان یا... و توضیح درباره آن، این جمله تكرار شود كه «آیا مبارزه با استكبار جهانى، واجب نیست؟» و یا اگر پیام و محور اصلی بحث ما «فراوانی نعمت در سایه شكر نعمت» است، این جمله تكرار شود كه: «اگر شكر نعمت كنیم، نعمتها فراوان مىشود.» اینگونه جملات ممكن است حكمتآمیز و نغز نیز نباشند؛ اما اگر چنین بودند، تأثیرگذارى بیشترى دارند.
در قرآن كریم آیه «فَبِأَىِّّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» (18) که یک جمله استفهامیه است چندینبار در یك سوره تكرار شده است. مىتوان همین جمله را نیز در یک سخنرانی تکرار کرد و همین طور مىتوان جمله «هَلْ جَزاءُ الْاِحْسانِ اِلَّا الْاِحْسان» (19) که استفهامیه است و یا «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَاَزِیدَنَّكُمْ» (20) را که شرطیه است و امثال آنها را به تناسب موضوعات در سخنرانى تكرار كرد.
یك نكته
در قرآن وروایات از داستان، شعر، سخن حكیمانه، تمثیل و... فراوان استفاده شده است. براى تبیین و توضیح و ملموس كردن مباحث نیز مىتوان و بهتر است كه از مطالب قرآنى و روایى استفاده شود.
همچنین براى جمعبندى مطالب در عبارات ویژه و خاص و عنوانهای جذّاب و ماندگار، مىتوان از سخنان حكیمانه، ضربالمثلها، اشعار و جملات استفهامیه و شرطیه موجود در قرآن و روایات بهره برد؛ مانند: كلمات قصار امام علىعلیهالسلام، سخنان حكیمانه لقمان حكیم و... . در این صورت برای تبیین مباحث و یا جمعبندی آنها نیز از اشرف مواد استفاده كردهایم و سخنرانی خود را از غنای دینی بیشتری برخوردار نمودهایم.
پرسشنامه
1. تفاوت داستان، قصه و داستانواره را بنویسید.
2. تشبیه و مثال فرضی چه تفاوتی با هم دارند؟
3. منظور از لطیفه به عنوان یكی از مواد سخنرانی چیست؟
4. به منظور جمعبندی مباحث با عبارات ویژه و ماندگار از چه موادی میتوان استفاده كرد؟
5. به چه صورتهایی میتوان سخنرانی را جمعبندی كرد؟ توضیح دهید.
6. منظور از «سخن بزرگان» و «سخنان حكمتآمیز» چیست؟
7. بین سخن بزرگان و سخنان حكمتآمیز، چه نسبتی وجود دارد؟
8. چگونه از جملات استفهامیه و شرطیه برای جمعبندی مطالب استفاده میشود؟
فعاليت پژوهشي
1. با راهنمایی استاد خود، نمونههایی از تشبیه، مثال فرضی، لطیفه، سخن بزرگان، ضرب المثل، شعر، سخنان حكیمانه، و جملات ویژه استفهامیه و شرطیه را در فیش تبلیغی بنویسید و در فرصت مناسب، درباره مناسب بودن و جایگاه استفاده از آنها تبادلنظر كنید.
2. با استفاده از نظر اساتید خود و مراجعه به كتابخانهها، منابع مفید و دقیق را برای استخراج مواد سخنرانی، لیست كنید تا پژوهشهای بعدیتان در زمینه محتوای سخنرانی آسان شود.
پینوشـــــــــــــتها:
(1). عناصر داستان، جمال میرصادقی، انتشارات سخن، چاپ پنجم، تهران، 1385، ص 34 و 35.
(2). ادبیات داستانی، جمال میرصادقی، انتشارات علمی، چاپ چهارم، تهران، 1382، ص344.
(3). همان، ص 343 - 346.
(4). فرهنگ فارسی، دكتر محمدمعین، انتشارات امیركبیر، چاپ چهاردهم، تهران، 1378، ج1، ص1084.
(5). همان.
(6). الكافی، ثقة الاسلام كلینی، دار الكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، تهران، 1365، ج2، ص306.
(7). فرهنگ فارسی، دكتر محمدمعین، ج3، ص3852.
(8). همان، ج2، ص2519.
(9). ضرب المثلهای مشهور (فارسی - انگلیسی)، فرشید اقبال، انتشارات سبكباران، چاپ اول، تهران، 1382، ص3.
(10). فرهنگ امثال القرآن و معادلهاى آن در زبان فارسى، سید محمد رضوى، شركت چاپ و نشر بینالملل، چاپ اول، تهران، 1383، ص 196.
(11). همان، ص 197.
(12). ضرب المثلهای مشهور (فارسی - انگلیسی)، فرشید اقبال، ص5.
(13). همان، ص 26.
(14). همان، ص32.
(15). فرهنگ فارسی، دكتر محمد معین، ج 3، لغت لطیفه.
(16). عناصر داستان، جمال میرصادقی، ص220. به عنوان مثال آوردهاند:پیامبرصلیاللهعلیهوآله در جمع اصحاب و انصار نشسته بودند و پای مباركشان خسته شده بود؛ ولی با توجه به حیا و ادب بسیار بالایی كه داشتند، پای مبارك را دراز نمیكردند. پس از گذشت لحظاتی، یك پایشان را دراز كردند و از حاضران پرسیدند: «این پای من، به چه چیزی شبیه است؟» هر یك از حضّار، به مقتضای ذوق و سلیقه خود، تشبیهاتی كردند و پیامبر هیچ یك را نپذیرفت. گفتند: «یا رسول الله! خودتان بفرمایید كه پای مباركتان شبیه به چیست؟» حضرت، تبسمی كرد. و پای دیگرشان را نیز دراز كرده و فرمودند: «آن پای من به این پایم شبیه است.» (لطیفههای تلخ و شیرین از مردمان اهل دین، مصطفی درویش، انتشارات سیاره، چاپ اول، 1382، ص19 و 20.)
(17). فرهنگ لغت، محمد معین، ج 1، واژه حكمت.
(18). الرحمن/ 13.
(19). همان/ 60.
(20). ابراهیم/ 7.
افزودن دیدگاه جدید