تبلیغ در سیره و گفتار عارفان (3)
نام نشریه: مبلغان، شماره4
در مقالۀ پیشین آمده بود كه یكی از اركان مهم تبلیغ و وعظ، همراهی گفتار با عمل است؛ یعنی، اولا، واعظ و مبلغ باید پیش از دیگران به گفتههای خود عمل كند و چنانچه عامل به مسالهای نیست، نباید آن را بیان نماید.
ثانیا، بهترین و موفقترین شیوۀ تبلیغ، عمل و رفتار شخص واعظ و مبلغ است.
ثالثا، آن سخنان و موعظههایی بر دلها مینشیند كه از دل برخاسته باشد و گویندۀ آن، صاحبدل و مهذب باشد.
در ادامۀ این بحث به سخنان گران مایۀ علامه راغب اصفهانی (صاحب كتاب الذریعه الی مكارم الشریعه) میپردازیم.
ایشان مینویسد:
«سزاوار است كه واعظ ابتدا خود موعظه پذیرد و سپس دیگران را موعظه كند؛ خود بینا شود و آن گاه دیگران را بینا كند؛ خود هدایت شود و سپس به هدایت دیگران پردازد و چون كتابی كه به دیگران فایده میدهد؛ ولی خود بهره نمیبرد و چاقویی كه همه چیز به جز خود را قطع میكند، نباشد.
بلكه مانند خورشید باشد كه به ماه نور میدهد و خودش بیش از آنچه به ماه میدهد، نور دارد و مانند آتش باشد كه آهن را داغ و سرخ میكند و خودش داغی بیشتری دارد.
و نیز بر او لازم است كه اعمالش بر خلاف گفتارش و حالاتش تكذیب كنندۀ زبانش نباشد.
واعظ اگر فعل و قولش هماهنگ نباشد، استفادهای از او نمیبرند؛ زیرا كردارش پیوسته در دیدگاه مردم است و بیشتر مردم به دنبال دیدههای خویش هستند و نه تابع بینش و بصیرت...
واعظ نسبت به موعظه شونده، مانند طبیب نسبت به مریض است و همان گونه كه اگر پزشكی به مردم بگوید: فلان چیز را نخورید كه سم كشنده است ولی خودش آن را بخورد، مورد استهزا و مسخره قرار میگیرد، همان طور هم واعظی كه توصیهای میكند ولی خود بدان عمل نمینماید، مورد اعتراض است. از این رو به چنین شخصی میگویند: اول به درمان خود بپرداز!» (1)
واعظان عارف
الف) حاج میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله
وی از عالمان عامل و واعظان بیدار دل بود. این انسان متقی خوش گفتار بر ساحل نهج البلاغه نشسته بود و میدید این كتاب شریف، از موعظه موج میزند؛ اما نكتهای را درخور توجه میدانست و آن این بود: «موعظهای دل را زنده میكند كه از نفس و دهانی برآمده باشد كه خود مستحق به آن حقیقت باشد..» از این جهت كلام خداوند به حضرت عیسی را به یاد داشت كه: «اول خود را موعظه كن، اگر سود بردی، آن گاه مردم را نصیحت نمای..»
ایشان خود را از موعظه بی نیاز نمیدانستند، زیرا دانستن مطلبی را با متذكر شدن و تحت تاثیر مؤمن متقی قرار گرفتن، یكی تصور نمیكردند. سخن این عارف عابد چون از ذخیرۀ معنوی برخوردار بود، به مخاطبان خویش حرارت ایمان، گرمی تقوا و نورانیت دل میبخشید. «سخن كز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.» (2)
استاد شهید مطهری دربارۀ ایشان گفته است:
«... مواعظ و اندرزهایش چون از جان برون میآمد، لاجرم بر دل مینشست. هر وقت به قم میآمد، علمای طراز اول با اصرار از ایشان میخواستند كه منبر بروند و موعظه نمایند. منبرشان پیش از آن كه قال باشد، حال بود.» (3)
استاد فولادگر میگوید: وقتی حاج میرزا علی آقا به كرسی وعظ مینشست، انسان گفتارش را در سیمایش مشاهده میكرد... یاد دارم موقعی كه آغاز به سخن مینمودند، آن حالت خضوع و خشوع كه نسبت به كلام خدا و سخنان مولی داشتند، حالت عجیبی را در مردم به وجود میآورد. (4)
هم چنین نقل شده است:
محور سخنرانیهای ایشان دو چیز بود:
یكی پیرامون امامت ائمه اثناعشر علیهم السلام و دیگری نهج البلاغه. سخنان حضرت علی و سایر ائمه علیهم السلام را با قلبی خاشع و چشمی اشكبار میگفتند. كلامشان بر دل شنوندگان فرو مینشست و در بیان وقایع كربلا ید طولایی داشتند و چون مقتل میخواندند، شانه هایشان میلرزید و ممكن نبود كسی هنگام موعظه كردن ایشان تحت تاثیر قرار نگیرد و دگرگون نشود؛ اگر چه به گناهان و خطاهایی آلوده بود. (5)
استاد حیدرعلی برومند میگوید: روزی در تخت فولاد اصفهان بودم. در مجلسی كه در یكی از تكیهها، تشكیل شده بود، افرادی كه انتساب به عرفان و طریقههای تصوف داشتند، راجع به معارف الهی سخن میگفتند، ولی از بیانات آنان هیچ تاثیر و انقلابی در وجودم پدید نیامد و حتی دیدم كه یكی از آنها روایتی خواند كه از حیث نحوی غلط بود. از این محفل بی رونق كه برگشتم، به مدرسۀ صدر رفتم. در ایوان حجرهای، چند نفر طلبه نشسته و مجلس روضهای ترتیب داده بودند. مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی رحمه الله تشریف آوردند و منبر رفتند. چون موعظه را آغاز كردند، حال ما چند نفری كه آن جا بودیم دگرگون شد. تحولی در اثر فرمایشهای این واعظ متعظ در ما پدید آمد كه كمتر اتفاق میافتد. این از مقام معرفت و اخلاص ایشان نسبت به حضرت احدیت بود كه در ما اثر كرد و با وجود آن كه متجاوز از شصت سال از این خاطره میگذرد، هر وقت به یاد میآورم، آن حال و بیان جذاب برایم باقی است و تحت تاثیر آن اوقات فراموش نشدنی هستم (6).
ب) آیت الله آخوند ملا علی معصومی همدانی رحمه الله
دربارۀ وی گفته اند:
ایشان در موعظه و منبر، همانند مرحوم شیخ جعفر شوشتری بود. سخنان و بیانات حكمت آمیز و مؤثری داشت كه همه را تحت تاثیر قرار میداد. شبهای جمعه در مسجد خودشان بعد از نماز در حالی كه در داخل محراب نشسته بود، صحبت میكرد و به تفسیر آیات قرآن میپرداخت. در ایام ماه رمضان اغلب از نهج البلاغه سخن میگفت. وقتی خطبۀ همام را با آن لحن سوزناك و بیان شافی از عمق دل بیان میداشت، هم خود در بالای منبر گریان بود و هم حضار مسجد یكسره در ناله بودند و زاری و سوز و گداز (7)
ج) علامه سید علی آقا قاضی تبریزی رحمه الله
یكی از اعاظم علمای نجف دربارۀ جلسۀ سخنرانی این عارف كامل میگوید:
روزی به یكی از مجالس خاص ایشان راه یافتیم. وقتی از منزل بیرون آمدم، عبا را روی سر و صورتم كشیدم و راه افتادم و مالك اشكهای چشمانم نبودم و بی اختیار گریه میكردم. به هر كجا و به هر كس كه نگاه میكردم، بدم میآمد و در اثر انقطاع موقت، طاقت ماندن در دنیا و زندگی با مردمان از من سلب شده بود... (8).
د) شهید آیت الله دستغیب رحمه الله
دربارۀ جلسات وعظ و سخنرانی آیت الله شهید دستغیب گفته شده است:
«... همه از سخنان ایشان به قسمی منقلب میشدند كه گاهی از همان آغاز صحبت گریه میكردند. چه بسیار جوانهایی كه دیندار، متهجد و هدایت شدند و چه پیرها كه از گذشتههای خود تائب گردیدند.
چه سحر بیانی داشت كه این طور دگرگون میساخت، نه! سحر بیان نبود؛ بلكه آن روح صاف و ملكوتی بود كه از لا به لای سخنانش جان میبخشید.
برخی از جوانها پس از بیرون آمدن از مجلس اخلاقش، در كوچهها تلو تلو میخوردند؛ یعنی، تعادلشان را چون مستها از دست میدادند، اما مست یاد خدا و عشق به الله بودند..»
هم چنین دربارۀ این عارف زنده یاد گفته اند: «... نفس گرمش چنان حال آور بود كه گاهی برخی افراد، از سخنانش به حال عشوه میافتادند و برخی ناز پروردگان از ترس این كه سخنان آتشین ایشان، جرقهای به خرمن خیالات واهی شان بیفتد، به مجلس ایشان حاضر نمیشدند...
آری شهید دستغیب نمودار اخلاص، مجسمۀ تقوا و فضیلت و مظهر زهد و عبادت بود... حق مطلب آ ن ا ست كه «استعاذۀ حقیقی داشت و خودش را ساخته بود...
با ریاضتهای طولانی و شرعی با شیطان جنگید و پیروز شد. از این رو سخنان ایشان، این چنین بر دلها مینشست، چون از دلی صاف و بی غبار برمی آید و این گونه راه تهذیب نفس و تحصیل اخلاق فاضله را میآموزد (9)..»
ه - حاج شیخ عباس تهرانی رحمه الله
دربارۀ ایشان آمده است كه:
سوز و گداز آقا شیخ عباس تهرانی در مصائب اهل بیت از مسائل مورد توجه و عبرت آموز حیات آن فرزانه است. مجالس ایشان، غالبا از شور و حال خالی نبود.
آیت الله خسروشاهی در این باره نگاشته است: «مجلسی به نام دعای ندبه در منزل یك نفر به راه انداختند كه بنده گاهی شركت میكردم. افراد آن بیش از چهار یا پنج نفر نبودند. حاج شیخ عباس تهرانی، میخواندند و میگریستند و واقعا منبرها و جلساتی كه به وسیلۀ ایشان اقامه میشد، بسیار مؤثر بود تا جایی كه ما چند نفر جوان، با آن همه تنگدستی به فكر طلبگی افتادیم (10).»
3- راستی و راستگویی
پیشوای عارفان و امام مؤمنان حضرت صادق علیه السلام میفرمایند: «ان الله عز وجل لم یبعث نبیا الا بصدق الحدیث واداء الامانة الی البر والفاجر (11).» ؛ همانا خدای عز وجل، هیچ پیامبری را نفرستاد، مگر به راستگویی و برگرداندن امانت به امانت گزاران، چه نیك و چه بد.»
مهمترین مساله وارجمندترین نكته در تبلیغ ووعظ، صدق وراستگویی است.
واعظ و اندرزگو، باید در همه حال - به خصوص در حال وعظ و نصیحت - از مسیر صداقت و راستی خارج نشود و با تمام وجود، صادقانه سخن بگوید و از بیان مطالب كذب، ضعیف و خلاف احتیاط دوری كند.
عالم پرهیزگار شیخ عباس قمی رحمه الله خطاب به واعظان و مبلغان میفرماید:
«از سخن دروغ و افترا به خدا و حجتهای او و علمای دین دوری كن؛ نه بر حدیث بیفزا و نه در آن تدلیس كن و نه دروغی را به عنوان زبان حال نقل نما». (12)
عارف الهی مرحوم میرزا جواد آقا ملكی تبریزی قدس سره نوشته است:
«... واعظی را آفتهای ویژهای است، فراوان و ظریف. این آفتها، همان آفتهای زبان است كه بزرگان از ترس آنها، به سكوت پناه میبردند و با وجود برتری كلام بر سكوت (هر چند كه تمام خوبیها به وسیلۀ كلام نازل و استوار گشته و با كلام، خوبیها در زمین منتشر شده است) ، سكوت را بر كلام ترجیح داده اند.
بر واعظ است كه تمام ریزه كاریها را برای كسب صدق و اخلاص مراعات كند و افزون بر صدق و اخلاص در وعظ، مراقب زبان خویش باشد.
مطلبی را بدون دلیل به خدا نبندد؛ بدون آگاهی و علم سخن نگوید؛ به هنگام موعظۀ دیگران، خود را مبرا نسازد؛ دیگران را نادان و خود را برتر نپندارد؛ فتنه ایجاد نكند و...» (13)
سالك عارف، بهاری همدانی رحمه الله در مذمت واعظان و سخنرانانی كه هیچ اهمیتی به راستی و صدق گفتار خود نمیدهند، مینویسد:
«... بعضی كه صنعت تركیب كلمات دارند، در تشبیهات و استعارات و تزیین الفاظ استادند، از برای تكثیر رغبت مردم و تحصیل مریدین از عوام... و به جهت این مطلب، میزنند اخبار و آیات را بعضی به بعضی و مداخله میدهند كلمات خارجه از قوانین شرع و عقل را. و باك ندارند از نقل دروغ و حكایات عجیبه و غریبه؛ حرصا فیه من حصول وقع كلماته ومقالته فی الصدور [به خاطر حرصی كه در این فرد وجود دارد كه كلمات و گفتار خود را در سینهها جای دهد.] و [نیز] نقل شبهاتی میكنند كه جایز نیست نقل آنها و از اذهان نمیتوانند به آسانی رفع كنند... كلا - ورب الكعبة - كه چنین اشخاصی سالك مسلك هدایت باشند و ایقاظ یكی از جهالت كرده باشند؛ چه این كه ضررشان ابقی و ادوم [پایدارتر و بادوامتر] است و فسادشان اكثر و اعظم؛ بل هم اشر الناس وآخزیهم من الخناس [بلكه آنان بدترین مردم و رسواتر از شیطان خناس اند (14) ].»
دل نیارامد ز گفتار دروغ آب و روغن هیچ نفروزد فروغ
در حدیث راست آرام دل است راستیها، دانۀ دام دل است
(مولوی)
***
آری صدق و راستی از مهمات امر موعظه و تبلیغ است. گفتار افراد صادق و راستگو، همواره بر شنوندگان تاثیر میگذارد و آنان را به گلستان دین، جذب میكند. مبلغ واقعی، با بیان روایات صحیح السند و ذكر داستانها و حكایتهای واقعی و خواندن مراثی معتبر و نیز نیالودن زبان به دروغ و مطالب ضعیف و غیر واقعی، بهتر خواهد توانست با مردم صحبت كند و آنان را در مسیر هدایت قرار دهد.
شایسته نیست كه واعظ و سخنران مذهبی، زبان به كذب بگشاید و نكات غیر واقعی به مردم بگوید.
چنان كه عبدالله بن خبیق میگوید: «لكل تاجر راس مال وراس مال صاحب الحدیث الصدق (15) ؛ برای هر تاجری، مال التجارهای هست و مال التجارۀ شخص حدیث گو، راستی است.»
علامه راغب اصفهانی مینویسد:
«حد و مرز راستی و صدق آن است كه كلام هم با باطن و عقیده و ضمیر انسان مطابقت داشته باشد و هم با آنچه از آن خبر داده میشود. و اگر یكی از این شروط از بین برود، آن سخن را صدق نمیگویند... صدق و راستی، یكی از اركان بقای عالم است كه اگر نابود شود، نظام عالم نیز از بین میرود و نیز ریشۀ تمام خوبیها و حاصل و نتیجۀ تقوا است كه اگر نباشد، احكام تمامی ادیان باطل میشود. از این رو خداوند فرمودند: «ای كسانی كه ایمان آورده اید، تقوا پیشه كنید و در گروه راستگویان باشید.» (16)
مرحوم سید عبدالله شبر رحمه الله مینویسد:
«پایینترین مراتب صدق این است كه انسان در همۀ حالات سخن راست بگوید. كمال راستگویی (صدق در گفتار) این است كه تا ضرورت ایجاب نكند، از سخنان غیر صریح خودداری كند كه مبادا خلاف منظورش فهمیده شود و قلبش صورت كاذبی به خود گیرد... بالاترین و كمیابترین مرحلۀ راستی، صدق در مقامات دین میباشد؛ مثل صدق در خوف و رجا، تعظیم پروردگار، زهد، محبت، توكل و سایر مكارم اخلاق...» (17)
به گیتی كیمیا جز راستی نیست كه عز راستی را كاستی نیست
من از تو راستی خواهم كه جویی همیشه راست ورزی، راست گویی
(اسعد گرگانی)
ناصحان صادق
1- عارف فرزانه ملا عباس تربتی رحمه الله، در وعظ و سخنرانی بسیار محتاط بود. غالبا هنگام موعظه و یا گفتن مسائل دینی و یا ذكر مصائب اهل بیت، از روی كتابهایی كه آنها را معتبر میدانست، میخواند.
آن مرحوم علاوه بر این كه خود احتیاط را در وعظ و تبلیغ رعایت میكرد، دیگران را نیز در این زمینه یاری میكرد. روش او این چنین بود كه هر گاه در شهر، در مجلس روضه دعوت داشت به منبر میرفت و احیانا در وسط منبر او، واعظی دیگر میرسید، از منبر پایین میآمد و میگفت شما بفرمایید كه از كار خود باز نمانید... در روستاها نیز تمام روضه خوانهای محل را پیش از خودش به منبر میفرستاد و هر گاه آنان جملهای را غلط میگفتند یا مطلب ناصحیحی بیان میكردند، در حضور جمع چیزی نمیگفت و در خلوت خیلی مؤدبانه میگفت: این مطلب صحیح نیست یا این عبارت صحیحش چنین است (18).
2- آورده اند: ابوطالب خزرج فقیه و عارف قرن چهارم هجری، در اول مجلسی كه در شیراز داشت، بر كرسی نشست. آن گاه به مردم نگریست و با صداقت گفت: نمیدانم چه گویم، گناه كاری هستم میان گناه كاران و بگریست و مردم را بگریانید و فریاد و گریۀ مردم از مجلس برخاست (19).
3- مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی در خطابه و سخنوری كم نظیر بود و ذوق و استعداد ذاتی وی، در این موهبت الهی دخالت داشت... دانش قوی، تسلط بر منابع قرآنی و روایی و آگاه بودن بر روح تعلیمات اسلامی از یك سو و شناخت مقتضیات زمان و اوضاع روزگار، مصالح جامعۀ مذهبی و چگونگی موضع گیری در مقابل جریانهای موجود، وعظ و خطابهاش را تقویت نموده بود.
خصوصیت دیگرش - كه از نوادر است و در افرادی چون او مشاهده میگردید - صدق و راستگویی و نیت خالصانه ایشان است. میكوشید، در تشریح مباحث دینی و معرفی سیرۀ اهل بیت علیهم السلام از منابع معتبر و مستند به صورتی صحیح بهره گیرد و با پرهیز از نقل قول سست، به سخنوری بپردازد. گرفتار عوام زدگی نبود و آنچه را كه مردم از آنها خوششان میآمد، بر زبان نمیراند؛ بلكه نیاز افراد را در نظر میگرفت و بر حسب مصالح دینی، به ارشاد میپرداخت...
گویندهای بصیر و سخنوری مطلع و در عین حال پرهیزگار و مطیع اهل بیت علیهم السلام بود كه معلوماتش را منحصر به چند كتاب مقتل محدود نساخته بود؛ بلكه حقایق تاریخ صدر اسلام و واقعیت نهضت حسینی را با استناد به مآخذ و مداركی كه خود آنها را از میان منابع گوناگون استخراج كرده بود، باز میگفت (20).
4- مرحوم شیخ جعفر شوشتری در زهد و تقوا، شهرت به سزایی یافته بود. ایشان سفری از عراق به ایران نمود. وقتی وارد تهران شد، جمعیت زیادی به ملاقاتش رفتند. مردم از آن مرحوم خواستند آنها را موعظه و نصیحت كند، ایشان نیز بنا به درخواست مردم، سرش را بلند كرد و فرمود:
ای مردم! بدانید و آگاه باشید كه خدا در همه جا حاضر است و مطلب دیگری نفرمود. لكن این سخن تكان دهنده، اثر خودش را بخشید، به طوری كه اشكها جاری گردیده، قلبها در هم تپیده و حالت مردم به شكل عجیبی دگرگون گردید (21).
5- مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله منبر رفتن یكی از وعاظ را حرام نمود؛ زیرا او بر فراز منبر صحبتهای ناروا و نادرستی میكرد. هدف مرحوم سید این بود كه مردم از دور این منبری پراكنده شوند و در نتیجه وی پی به خطای خود برده، از كارش دست بردارد (22).
6- دربارۀ مرحوم حاج شیخ محمد كاظم رحمه الله گفته اند: ایشان خیلی متهور بود. در منبر هم خیلی مقید بود مبادا كسی حرف غلط و نادرستی بزند (23).
7- از قاسم بن محمد (زاهد و فقیه مدینه) دربارۀ مطلبی سؤال كردند، وی فرمود:
جواب صحیح این مساله را نمیدانم. پرسشگر گفت: من بدین منظور به سوی تو شتافتم كه غیر از تو شخص دیگر را به شایستگی نمیشناسم؟! قاسم گفت:
سوگند به خداوند متعال كه من پاسخ درست پرسش تو را نمیدانم. در این اثنا یكی از بزرگان و افراد سالمند قریش به او گفت: برادرزاده! در كنار این شخص بنشین و جواب مساله او را بیان كن. سوگند به خدا در هر مجلسی كه تو را در جمع دیگران مشاهده كردم، كسی را كه از تو فاضلتر و دانشورتر باشد، تاكنون ندیدهام.
قاسم گفت: به خدا قسم اگر زبانم را از بیخ و بن بركنند، برای من محبوبتر است از این كه دربارۀ چیزی سخن بگویم كه بدان علم و آگاهی ندارم (24).
· پاورقــــــــــــــــــــی
1) ترجمه الذریعه الی مكارم الشریعه (كرانۀ سعادت) ، ص 138- 140.
2) ناصح صالح (زندگی میرزا علی آقا شیرازی) ، غلامرضا گلی زواره، ص 181 و 182. انتشارات حضور، 1378.
3) سیری در نهج البلاغه، مقدمه.
4) ناصح صالح، ص 188.
5) همان، ص 188 و 189.
6) طبیب جسم و جان، ص 75.
7) همچو سلمان (زندگی نامۀ آخوند معصومی همدانی) ، محمد قنبری، قم، ص 79 انتشارات نهاوندی.
8) اسوۀ عارفان (سید علی آقا قاضی) ، ص 168.
9) یادوارۀ شهید آیت الله دستغیب، ص 13- 15.
10) دو عارف سالك، ص 78.
11) اصول كافی، ج 2، ص 104.
12) حوزه، شمارۀ 47، ص 83.
13) المراقبات، ص 284.
14) تذكرة المتقین، ص 104.
15) شرح بر مقامات اربعین، ص 107.
16) ترجمۀ الذریعه... ، ص 148.
17) الاخلاق، ص 433.
18) فضیلتهای فراموش شده، ص 116.
19) داستان عارفان، ص 113.
20) ناصح صالح، ص 190 و 191.
21) یكصد داستان خواندنی، ص 52.
22) همان، ص 76.
23) ستارۀ درخشان شوشتر، ص 20.
24) مردان علم در میدان عمل، ج 1، ص 176.
افزودن دیدگاه جدید