تبلیغ در سیره و گفتار عارفان (5)

تاریخ انتشار:
مقدمه فقیه پارسا، ابراهیم بن سلیمان قطیفی، نوشته است: «[تنها] كلماتی را بگو كه در روز قیامت، تو را مفید افتد و...
نویسنده: رحیم کارگر
نام نشریه: مبلغان، شماره 6

مقدمه

فقیه پارسا، ابراهیم بن سلیمان قطیفی، نوشته است:

«[تنها] كلماتی را بگو كه در روز قیامت، تو را مفید افتد و ثبت آن‌ها در نامۀ اعمالت، مایۀ خرسندی تو گردد، از سخنانی كه شرمساری آن روز را در پی دارد، دامن گیر (دوری كن). (1)»

مواظبت و دقّت در گفتار و بیان و كنترل كردن سخنان خود، از بایسته‌های تبلیغ و وعظ است. مبلّغ باید به این نكته توجّه داشته باشد كه شنوندگان و موعظه پذیران شریف‌ترین و با ارزش‌ترین اعضای خود؛ یعنی، عقل و خرد خود را در اختیار سخنران قرار می‌دهند تا آداب دینی و دستورات فقهی و اخلاقی را از او فرا گیرند و برنامه سعادت و راهكارهای عملی هدایت را بیاموزند.

عارف الهی آقا ملكی تبریزی رحمه الله نوشته است:

«واعظ باید شنوندگان خود را بیمارانی كه مبتلا به امراض معنوی مختلفی می‌باشند، دانسته، خود را طبیب معالج و سخنان و موعظه‌های خود را داروها و معجون‌هایی بداند كه می‌خواهد آنان را با آن معالجه كند. بنابراین لازم است طبیب در معالجۀ بیماری‌ها ـ به خصوص وقتی كه بیماری‌های آنان متفاوت و معالجۀ آن مشكل باشد ـ به طور كامل احتیاط كرده و مواظب باشد. به همین جهت باید بیش از طبیب جسم و تن دقّت نماید، زیرا روح مهم‌تر و بالاتر از جسم است. به همین جهت نابودی آن جاوید و خطر آن بزرگ است.‌» (2)

یكی از خاطرات عمدۀ سخنرانی و موعظه، غفلت از آفات گفتار و نادیده گرفتن معایب سخن است. نعمت سخن و گفتار، گوهری است كه همواره باید به محافظت و پاسبانی از آن پرداخت.

علاّمه امینی رحمه الله می‌گوید:

«در یكی از مجالس عمدۀ تهران، در ایام عزاداری شركت كرده بودم. در وسط منبر ـ با این كه كاری زننده بود ـ برخاسته و بیرون آمدم؛ چون نشستن و گوش دادن به آن حرف‌ها را حرام دانستم.‌» (3)

اینك آفات گفتار را در كلام و عمل عارفان پی می‌گیریم.

آفات گفتار

الف ـ زیاده روی در ترسانیدن و امیدوار كردن

مبلّغ نباید، در ترسانیدن مردم زیاده روی كند و آنان را از بارگاه رحمت الهی فراری دهد. هم چنین نباید آنان را از خشم و عذاب الهی مأمون بدارد؛ بلكه سعی كند آنان میان خوف و رجا باشند.

استاد اخلاق، آقا ملكی تبریزی، رحمه الله می‌نویسد:

« [واعظ نباید] در ترسانیدن و یا امیدوار كردن آن قدر زیاده روی كند كه شنوندگان، مأیوس یا مغرور شوند و یا چیزی بگوید كه شنونده غلوّ و زیاده روی كند. (4) »

دانشمند پارسا، محدّث قمی، می‌گوید:

« [واعظ و سخنران] گناه كاران را مغرور نسازد و مطلبی را نگوید كه به فاسقان جرأت در كارشان دهد؛ زیرا «فقیه كامل آن است كه مردم را از رحمت خدا و بشارت الهی مأیوس نكند (5) و از مكر الهی در امانشان ندارد.‌» (6)

عارف عامل، بهاری همدانی، در انتقاد از برخی واعظان، می‌فرماید: «برخی... غرور عوام را زیاد می‌كنند از جهت رجا و جرئت شان بر معاصی «كلاّ و ربّ الكعبه» این كه چنین اشخاصی سالك مسلك هدایت باشند.‌» (7)

تعادل در بیم و امید و نداشتن افراط و تفریط در آن، یكی از راه‌های روشن هدایت است.

پیشوای ششم علیه السلام می‌فرماید: «بیم نگهبان قلب است و امید شفاعت كنندۀ نفس و آن كسی كه به خداوند عارف باشد، از او خائف است و بدو امیدوار. بیم و امید دو بال ایمانند كه بندۀ حقیقی به واسطۀ آن‌ها به سوی رضوان خداوند پر می‌كشد و دو چشم عقل او هستند كه وعده و وعید خدای تعالی را نظاره می‌كند و انسان بیمناك، نظر به عدل خدا و امید به فضلش دارد. امید قلب را زنده می‌كند و بیم نفس را می‌میراند.... (8) »

ب ـ عقاید انحرافی

مرحوم آقا ملكی تبریزی می‌نویسد:

« [سخنرانی نباید] عقیده‌ای انحرافی در مردم به وجود آورد؛ گرچه به این شكل باشد كه مثلاً؛ شبهات شیطان و جواب آن را بیان كند و شنوندگان از درك جواب عاجز بوده و به این ترتیب گمراه و كافر شوند.‌» (9)

حاج شیخ محمد بهاری همدانی رحمه الله می‌نویسد:

«برخی... نقل شبهاتی می‌كنند كه جایز نیست نقل آن‌ها و از اذهان نمی‌توانند به آسانی رفع كنند. (10)»

محدث قمی رحمه الله گفته است:

« [مبلّغ] اگر توان پاسخ نیكو به شبهه‌های عقیدتی را ندارد، وارد آن نشود و اساس دین و عقیدۀ مردم را ویران نسازد. (11)»

شهید اوّل رحمه الله نیز در دستورالعملی فرموده است:

«با مردم در خور فهم آنان سخن گوید و از مطالبی كه هضم آن‌ها برایشان مشكل است بپرهیزد. (12) »

روشن است كه گناه هر سخن ناروا و بدعت گذاری در دین بر عهدۀ گویندۀ آن است.

اگر عده‌ای بر اثر سخنان و اشتباه گویی كسی، منحرف شدند، گناه این انحراف بر دوش سخنران خواهد بود.

آورده اند كه: شخصی با ایجاد مكتبی خود ساخته و القای سخنانی نادرست، عده‌ای را فریب داد و به دور خود جمع كرد امّا بعد از مدّت‌ها پی به اشتباه خود برد و توبه نمود امّا توبه و استغفار او قبول نگردید. حضرت باری تعالی به وسیلۀ یكی از پیام آورانش به او فرمود: تنها در صورتی توبه اشس قبول است، كه تك تك آن افرادی را كه منحرف كرده و فریبشان داده است، پیدا كند و آنان را از اشتباه و گمراهی بیرون آورد.

ج ـ تفسیر به رأی و فتاوای نادرست

پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است: «من قال فی القرآن بغیر علمٍ فلیتبوّأ مقعده من النّار (13) ؛ هر كس قرآن را بدون آگاهی و دانش تفسیر كند، نشیمنگاه او پر از آتش گردد.‌»

حاج شیخ عباس قمی در این زمینه نوشته است:

« [واعظ] قرآن را با رأی خود تفسیر نكند. به سند صحیح از پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام رسیده است كه تفسیر قرآن جز با روایت صحیح و نصّ صریح جایز نیست. (14) »

ایشان در جای دیگر می‌فرماید: «اگر مجتهد نیست، در زمینۀ احكام فتوا ندهد.

نقل گفتار تكان دهندۀ سید بزرگوار، پارسا، زاهد سعادتمند... سید بن طاووس در این زمینه مناسب است:

«من مصلحت و نجات خود را در دنیا و آخرت در كناره گیری از فتوا در احكام شرعیه دانستم، زیرا روایات رسیده در احكام از فقهای اصحاب ما در مورد تكالیف شرعی، بسیار مختلف است و شنیدم كه خدای ـ جلّ جلاله ـ به عزیزترین آفریدۀ خود در بین خلایق (محمد) صلی الله علیه و آله فرمود: «ولو تقول علینا بعض الاقاویل، لاخذنا منه بالیمین....‌»

دیدم اگر كتابی در فقه برای عمل به آن بعد از خود می‌نوشتم، خلاف پارسایی و ورع از فتوا دادن بود و مشمول تهدید آیات نامبرده می‌شدم. زیرا وقتی خداوند، پیامبر عزیز خود و دانای جهانیان صلی الله علیه و آله را چنین عقاب كند، پس اگر من به ناحق حكمی كنم یا فتوای خلافی دهم یا تألیفی ناصواب كنم یا در این موارد خطا كنم، در حضور او روز قیامت، چه حالی خواهم داشت.... (15) »

حضرت سجاد علیه السلام در دعای هشتم صحیفه سجادیه ـ كه از خطر اعمال ناشایست به خدا پناه می‌برد ـ می‌گوید: «اَوْ اقول فی العلم بغیر علم؛ خداوندا! به تو پناه می‌آورم از این كه از روی بی اطلاعی و ناآگاهی و بر خلاف علم، سخنی گویم.‌»

روشن است كه تفسیر به رأی قرآن یا فتوا دادن بدون علم و آگاهی، از مهلكه‌های بزرگ است.

صاحب «كشف الظنون» تفسیر به رأی را به پنج قسم تقسیم نموده است:

1 ـ كسی كه قرآن را تفسیر كند، بی آن كه به علوم مورد لزوم و دانش‌های مربوط، آگاهی داشته باشد.

2 ـ آیات متشابهه را ـ كه جز خدا كسی به حقایق آن‌ها آگاه نیست ـ تفسیر كند.

3 ـ قرآن را آن چنان تفسیر كند كه به مذهب خاصّی از مذاهب فاسده منطبق گردد.

4 ـ بدون دلیل بگوید به طور قطع و مسلم، مراد خدا از این آیه، این است.

5 ـ تفسیر به سلیقۀ شخصی و هوای نفسانی خود كه صریحا در روایات از آن نهی شده است. (16)

مبلّغ باید در این موارد تأمّل كند و آخرت و دین خود را فدای گفته‌ها و سخنان ناصحیح ننماید. گویند زمانی از مرحوم سید محمد كاظم یزدی دربارۀ عدالت یكی از پیشنمازها پرسیدند، فرمود: «اگر ادعای اجتهاد نمی‌كند، عادل است وگرنه فلا. (17) »

د ـ عدم دقّت در بیان فضایل

عالم پارسا، محدّث قمی، گوید:

« [واعظ مبلّغ] به هنگام بیان فضایل و مقامات پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام مطالبی را نگوید [كه نزد خردمندان [مایۀ نقص آنان گردد. (18) »

آیت الله میرزا جواد آقا ملكی تبریزی نیز نوشته است:

«مبادا [واعظ] چیزی بگوید كه شنونده غلوّ و زیاده روی كند و یا او را نسبت به ائمه و پیامبران بد عقیده نماید. (19) »

ایشان در جای دیگر می‌فرماید:

«حتّی نباید ثواب‌های زیادی را كه در بعضی از روایات برای عمل كوچكی آمده ـ كه قبول آن برای عقل سخت است ـ بگوید؛ مگر این كه همراه با آن قدرت خدا را بیان كند و علّت این مقدار ثواب را برای این عمل بگوید تا كسی نتواند آن را انكار نماید. و بدین ترتیب وعظ او باعث انكار روایات یا انكار اصل ثواب و عقاب نشود؛ بخصوص در زمان ما كه كافران شك و شبهه‌های زیادی ایجاد می‌كنند و ایرادهای زیادی از مسلمین عوام می‌گیرند تا آنان را از دین خارج نمایند.... (20) »

هـ ـ توجیهات ناشایست

صاحب «مفاتیح الجنان» گوید:

« [مبلّغ] برای سخنان معصومین توجیهات ناسالم و باطل نكند و در آن‌ها تصرّفات و تحلیل‌های خنك و ركیك ننماید؛ چنانچه در روزگار ما رواج دارد ـ اعاذنا الله تعالی ـ. (21) »

عارف نامدار، ملكی تبریزی، رحمه الله دربارۀ توجیه درست و دقیق برخی از روایات و احادیث می‌فرماید:

«... منظور این است كه به همراه ذكر موارد، مطالبی بگویند كه عقل به راستی بتواند آن را بپذیرد، مثلاً اگر نقل كند كه خداوند متعال به كسی كه دو ركعت نماز بگزارد، در مقابل هر حرفی از قرائتش، قصری از مروارید و زبرجد به او می‌دهد؛ همراه با گفتن این ثواب، برای این كه آن را بعید نشمارند، بگوید: به عالم خیال بنگرید كه آن را بدون عمل و درخواستی به هر انسانی داده اند وانسان می‌تواند با آن در یك ساعت هزار شهر از مروارید را در خیال خود به وجود آورد، و خداوند متعال همان گونه كه توانایی دارد، عالم خیال را ایجاد كند، همین طور می‌تواند آنچه را كه در عالم خیال است به واقعیات خارجی تبدیل نماید. (22) »

و ـ كوچك شمردن گناهان

محدّث قمی رحمه الله گفته است: «[واعظ [گناهان را در انظار مردم سبك و كوچك نشمارد. (23) »

در ضمن وصایای پیامبر صلی الله علیه و آله به ابن مسعود آمده است:

«هیچ گناهی را خرد و حقیر مشمار. از گناهان بزرگ بركنار باش؛ زیرا در روز قیامت هر بنده‌ای كه به گناهان خود بنگرد، به جای اشك از چشمانش چرك و خون بارد. (24) »

ز ـ هدف‌های شخصی و خودستایی:

حاج شیخ عباس قمی رحمه الله در این باره می‌نویسد:

«سخن را برای هدف‌های باطل دراز نكند و در وعظ خویش منظور شخصی نداشته باشد. (25) »

مرحوم آقا ملكی تبریزی نیز می‌فرماید:

« [واعظ و سخنران] باید مواظب آفات سخنانش باشد؛ مبادا خودستایی كرده و یا كلامی بگوید كه در ضمن آن فضیلتی را برای خود ثابت كند یا مردم را در نادانی بیندازد. (26) »

آورده اند كه: شهاب الدین سهروردی در بغداد به وعظ واندرز اشتغال داشت، در ضمن سخنان عارفانۀ خود این بیت را انشا كرد:

«ما فی الصحاب اخو مجد نضارحه حدیث نجد ولا صب تجاذیه»

 [یعنی] ، در میان دوستان، شخص با ارزشی را نمی‌یابم كه با وی به سخن بپردازم و از نجد و یاران نجد سخن بگویم یا دلباخته‌ای را پیدا كنم كه با وی از رموز عاشقی اشاره‌ای بنمایم.

شهاب الدین این شعر را چند بار تكرار كرد؛ در این هنگام یكی از حاضران ـ كه جوان با معرفتی بود ـ فریاد زد:‌ای شیخ! تا چند از خود دم می‌زنی و خود را با كمال معرفی می‌كنی و دیگران را نالایق و بی ارزش می‌خوانی! سوگند به خدا! همانا در این مجلس بزرگی حضور دارد كه اصولاً از گفت و گوی با تو عار دارد؛ چرا به جای آن شعر، این دو شعر را نمی‌خوانی:

در میان یاران كه بار سفر بستند و حركت كردند، كسی جز دوستی كه در قافله محبوبی دارد، باقی نمانده است.

گوئیا او در هر سفری كه اتفاق می‌افتد، مانند یوسف است و مردم قبیله مانند یعقوب پیر.

شهاب الدین فریادی زد و از منبر به زیر آمد تا از جوان پوزش بخواهد. جوان از آن مجلس خارج شده بود و در محل او گودالی از خون دید كه از شدّت غضبناكی كه از سخن شهاب الدین در او به وجود آمده بود، پای خود را آن قدر به زمین زده بود كه گودالی از خون درست شده بود. (27)

ح ـ سبك شمردن بزرگان:

پیشوای عارفان امام صادق علیه السلام فرموده است:

«لا یعَظِّمُ حُرْمَةَ المُسلمین الاّ مَن قَدْ عظّمَ اللّهُ حُرْمَتَهُ علی المُسلمین وَمن كان اَبْلَغَ حُرمَةً للّهِ و رسُولِهِ كان اَشَدَّ حُرْمَةً للمسلمین... قال النبی صلی الله علیه و آله : اِنّ مِنْ اجلالِ اللّهِ اِعظامَ ذوی القُربی فی الایمان؛ (28)

هیچ كس حرمت مسلمانان را بزرگ نشمارد، مگر آن كه خداوند حرمت وی را بر مسلمانان بزرگ داشته [و او را نزد مردم گرامی دارد] و هر كس كه بیشتر حرمت خداوند و رسول او صلی الله علیه و آله نگهدارد، حرمت مسلمانان را بزرگ‌تر می‌شمارد... پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: از موارد تجلیل [و تعظیم] خداوند، بزرگ داشتن [برادران و] خویشان دینی است.‌»

مرحوم شعرانی می‌نویسد: «.‌.. سخن علمای دین را سست نگیرند و تعظیم آنان را ـ چه مرده و چه زنده ـ موجب مزید توفیق دانند... طلاّب علوم دینی را بر حذر می‌دارم كه هرگز سوء ظن به بزرگان علمای دین نبرند كه كمترین كیفر این عمل محرومیت از فیض علوم آنان است.‌» (29)

محدّث قمی رحمه الله گوید: «بر واعظ و سخنران است كه] بزرگان دین را سبك نشمارد. (30) »

مرحوم ملكی تبریزی رحمه الله نوشته است: «[واعظ] نباید بی احترامی به خواص نموده و در مورد گذشتگان بدگویی كرده و به پیامبران و اوصیا و عالمان تهمت بزند. (31) »

علاّمه حلّی در اندرزی به فرزند دانشمندش، فخر المحقّقین می‌فرماید: بر تو باد به تعظیم نمودن به فقها و اكرام نمودن به علما. پس همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «كسی كه فقیه مسلمانی را اكرام كند، خدا را در روز قیامت در حالی ملاقات می‌كند كه خداوند از او راضی است و كسی كه به فقیه و دانشمند مسلمانی اهانت نماید، خدای متعال را در روز قیامت در حالی ملاقات می‌كند كه خدای بر او خشمگین است. [خداوند متعال] نگاه كردن به صورت علما را عبادت و نظر نمودن به درب خانۀ عالم را عبادت و همنشینی با علما را عبادت قرار داده است. (32)»

گویند كه یكی از خطبا بالای منبر، از مرحوم سید محمّد كاظم یزدی رحمه الله با كلمات ناشایستی یاد نمود. اتفاقا در یكی از مجالس مرحوم سید حضور داشتند و آن خطیب بالای منبر رفت اما نمی‌دانست كه سید در مجلس است. در میان سخنانش چشمش به مرحوم سید افتاد و به حدّی مضطرب شد كه لرزه بر اندامش افتاد و اتفاقا مسأله را غلط بیان كرد.

حاضران در مجلس كه پی برده بودند وی مسأله را اشتباه می‌گوید، منتظر بودند تا مرحوم سید او را متذكّر سازد؛ ولی سید بر خلاف انتظار ساكت ماند تا خطیب از منبر پایین آمد.

سید او را به نزد خود خواند و او را در كنار خود جای داد و چیزی در گوشش فرمود.

گویندۀ داستان نقل می‌كند: روز بعد دوباره به آن مجلس رفتم و همان خطیب دوباره بالای منبر رفت و مشغول خواندن آیۀ توبه شد و گفت: من از اسائۀ ادبی كه نسبت به مرحوم سید نموده‌ام، توبه می‌كنم و یادآوری نمود كه سید نائب بر حق امام است و روز گذشته شاهد بودید بنده مسأله‌ای را اشتباه بیان نمودم و سید حق داشت شرعا و عرفا مرا رسوا كند لكن عكس العملی از خود نشان نداده، مرا نزد خود طلبید و مخفیانه از اشتباه آگاهم ساخت. (33)

در داستانی دیگر آمده است:

ابوالحسن میرزا معروف به شیخ الرئیس ـ از فضلا و خطبای دوران قاجار است ـ وصیت كرده بود كه بدنش را در مشهد دفن كنند؛ به واسطۀ بدگویی‌هایی كه مكرّر بر سر منبر، در مجالس به آخوند ملامحمد كاظم خراسانی ایراد كرده بود، حاج میرزا محمد (معروف به آقازاده) ـ كه در خراسان مرجعیت تام و نفوذ زیادی داشت ـ به تهران تلگراف كرد كه اگر نعش شیخ الرئیس به مشهد آورده شود، دستور می‌دهم كه آن را بسوزانند.

از این جهت او را در كنار مقبره ناصرالدین شاه در ری دفن كردند. (34)

ط ـ سخت گیری

مرحوم ملكی تبریزی گوید:

« [واعظ نباید] با سخت گیری بر بندگان و گفتن چیزهایی كه مردم نمی‌توانند انجام دهند، آنان را متنفّر سازد و موجب بیزاری مردم از خیر؛ شرع، عبادات، علوم، پیامبران و خدای متعال گردد.‌» (35)

سخنران و واعظ نیكو گفتار و آسان گیر كسی است كه بین خدا و خلق آشتی دهد و از زیبایی‌ها و شیرینی‌های دین سخن بگوید و آموزه‌های اخلاقی و عبادی آن را به شكلی آسان و راحت، به مردم برساند.

گویند ابو حامد محمد عزّالی، مدّتی ترك مجلس وعظ كرده و روی به عزلت و انقطاع آورده بود. روزی شاگردان و مریدان، مجلسی برای وی آراسته و او را برای موعظه به آن محفل دعوت نمودند. غزّالی پس از جلوس در موضع خطابه رو به حاضران گفت: «آنچه این ضعیف در مدت سی سال از معانی آیات و اخبار به سمع احرار و اخیار رسانیده است، فردوسی حاصل این همه را در دو بیت گفته است:

پرستیدن دادگر پیشه كن                                           ز روز گذر كردن اندیشه كن

بترس از خدا و میازار كس                              ره رستگاری همین است و بس (36)»

ی ـ افشای اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله

صاحب «مفاتیح» گوید:

« [واعظ] اسرار آل محمد علیهم السلام را در منبر فاش نكند، زیرا ممكن است عامۀ مردم ظرفیت درك مقامات آنان را نداشته باشند و انكار آن كنند.‌» (37)

امام صادق علیه السلام فرموده است: «پیروان ما را [در سه مرحله] بیازمایید: هنگام فرا رسیدن وقت نماز كه چگونه بدان مواظبت دارند و در مورد اسرار ما كه چگونه آن‌ها را از اطلاع دشمنانمان محفوظ می‌دارند و در مورد اموالشان.... (38) »

دربارۀ اسرار آل محمد صلی الله علیه و آله نوشته اند: [این] عبارتی است كه در روایات شیعه به تكرار ذكر شده، از قرائن برمی آید كه مراد مقامات و منازل آن‌ها نزد خداست، مقاماتی كه اگر افراد عادی و كم دانش بدان‌ها اطلاع پیدا كنند، عقیده شان را دستخوش انحراف می‌كند چنان كه انحراف غلات از همین جا نشأت گرفت. نیز اخبار آنان به بعضی از مغیبات یا پیشگویی‌های آن‌ها در مورد زمامداری بعضی طوائف كه افشای چنین اسراری برای خود آنان و پیروانشان ایجاد خطر و سلب امنیت می‌كرده است. مهم‌تر از همه انحصار منصب امامت و ولایت حقۀ الهیه به آن‌ها و نفی این سمت از دیگران؛ چه حضرات ائمه علیهم السلام در زمان حیات شان به عنوان یك فقیه و یك دانشمند دینی زندگی می‌كرده اند و حتّی برخی از یاران نزدیكشان آنان را بدین سمت می‌شناخته اند... (39) .

كـ ـ مدح و ستایش بی جا:

محدث قمی رحمه الله می‌فرماید:

« [واعظ] اباطیل را ترویج نكند و فاجر و فاسق را مدح ننماید.

از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است: «اذا مدح الفاجر اهتزّ العرش و غضب الربّ (40) ؛ آن گاه كه فاجر مدح شود، عرش خدا بلرزد و پروردگار خشمگین گردد.‌»

ابوالحسن علی بن محمد بصری ماوردی گوید:

« [سخنران] ستایش را از اندازه نگذارند و در نكوهش زیاده روی نكند؛ چرا كه منزّه بودن از نكوهش بزرگواری است و از اندازه گذشتن در ستایش، نوعی تملّق و چاپلوسی می‌باشد.‌» (41)

امام محمد غزّالی نوشته است: «آفت پنجم زبان، مداحی است.

عادت واعظان و سخنرانان این است كه اگر ثروتمند یا دارای مقامی در مجلس وعظشان حضور داشته باشد، مدّتی به مدّاحی از او می‌پردازند و نمی‌دانند كه در مدح، آفت‌هایی وجود دارد.

اوّلین آفت این است كه امكان دارد، در ستایش مبالغه كند و اوصافی را به ممدوح نسبت دهد كه در او موجود نباشد؛ در این حال دروغ گفته است و كذب به شمار می‌آید.

آفت دوم این است كه امكان دارد، در ضمن مدح، اظهار محبت كند بی آن كه محبّت واقعی باشد و در این صورت منافقی و ریاكاری خود را ثابت می‌كند و.... (42) »

نقل كرده اند كه: صاحب یكی از كارخانه‌های بزرگ تهران مسجدی ساخته بوده او برای تبلیغ و اقامۀ جماعت از امام خمینی رحمه الله تقاضا كرد كه یك نفر امام جماعت و مبلّغ برای آن مسجد تعیین نمایند.

امام رحمه الله ابتدا این موضوع را با اكراه می‌پذیرند وقتی كه یك روحانی را برای اعزام به حضور پذیرفتند به او فرمودند: وظیفه شما علاوه بر تبلیغ و ارشاد، این است كه دو موضوع را از یاد نبرید:

1 ـ در این مسجد نامی از من برده نشود.

2 ـ برخورد شما با بانی مسجد به گونه‌ای باشد كه خیال نكند، به ثروت و مال او چشم طمع دوخته ایم. (43)

ل ـ سخنان زشت:

امام صادق علیه السلام فرموده است: «قال بعض الحكماء: احفظ لسانك عن خبیث الكلام (44) ؛ حكیمی گفته است: زبان خود را از گفتار پلید باز دار.‌»

ابوالحسن علی بن محمد بصری گوید:

«از آیین‌های سخن گفتن این است كه در سخنرانی صدایش را به زشتی بلند نكند و از پریشان گویی ناخوشایند بپرهیرد... از گفتار بیهوده و سخن زشت پرهیز كند و از آنچه گفتنش به صراحت زشت است، به رمز و كنایه تعبیر كند تا به هدف برسد و زبانش پاك و ادبش محفوظ بماند.‌» (45)

عارف ربّانی آقا ملكی تبریزی می‌نویسد:

« [واعظ نباید] سخنان زشتی بر زبان براند یا كارهای ناپسند انجام دهد؛ زیرا از برخی نقل شده كه چگونگی... را به طور عملی و از روی لباس، بر منبر آموزش می‌دادند و از بعضی آنان نقل شده كه با فحش‌های زشتی، به افراد گنه كار دشنام می‌دادند. تمام این موارد از آفات وعظ است.‌» (46)

مرحوم راشد نقل كرده است:

«یكی از وعاظ معروف مشهد در دهۀ عاشورا، در بالای منبر نسبت به [شخصی] مطالبی گفته و بر او حمله‌هایی كرده بود... شبی پدرم (آخوند ملا عباس تربتی) و من و همان واعظ محترم در خانه یكی از متدینان مشهد مهمان بودیم و جز ما سه نفر و صاحبخانه كسی دیگر نبود. مرحوم پدرم به آن آقای واعظ ـ البته خیلی ملایم و مؤدّب ـ گفت كه شما چرا در بالای منبر به نام از اشخاص بد می‌گویید؟ گفت: برای نهی از منكر.

مرحوم پدرم گفت: در كجای دنیا این دستور داده شده كه در بالای منبر كسی را به نام بد بگویید [آن هم] نسبت به امری كه صحّت آن به ثبوت نرسیده و به جای آن كه منبر محل ارشاد و تربیت مردم شود، محل اعمال اغراض گوناگون گردد و اگر شخص نامبرده فرضا، مرتكب چنان عمل یا اعمالی گشته باشد، همین كه در بالای منبر آبرویش برده شد، به جای آن كه از عمل خود دست بردارد، بیشتر در مقام مقاومت و لجاج و ستیز برآید و خلاف منظور گوینده ـ كه می‌خواهد نهی از منكر كند ـ حاصل شود.... [سپس افزود] شما هرگاه خودتان چیزی را دیدید، یا دو شاهد عادل نزد شما شهادت دادند، در آن صورت قبول كنید و اگر امری این چنین شد، اوّل بروید در خلوت، فاعل منكر را ملاقات كنید و دوستانه نصیحت كنید و اگر نپذیرفت، بعدا ببینید شرایطش تا چه اندازه‌ای برای شما موجود است كه به نحو دیگر جلوی آن منكر را بگیرید. آن گاه گفت: باید متوجّه بود كه گاهی هوای نفس و بعضی خیالات كه آدم می‌خواهد جمعیت پای منبرش فرضا، زیاد شود، آدمی را وادار به گفتن این گونه مطالب می‌كند و مطلب را بر خود شخص مشتبه می‌گرداند كه خودش خیال می‌كند از باب نهی از منكر می‌گوید؛ در حالی كه ممكن است كاری كه خودش می‌كند، جزو منكرات باشد.‌» (47)

یكی از موارد زشتی در گفتار، بی پرده سخن گفتن در بعضی از موارد است. مرحوم آقا ملكی تبریزی می‌فرماید:

« [واعظ و سخنران] نباید بعضی از چاره‌های شرعی ناپسند را به مردم یاد دهد یا در منبر بی پرده سخن بگوید؛ به خصوص در جایی كه زنان او را دیده و صدای وی را می‌شنوند.‌» (48)

م ـ فتنه انگیزی:

استاد اخلاق آقا ملكی تبریزی رحمه الله می‌نویسد:

« [واعظ و مبلّغ مبادا] فتنه انگیزی نموده و باعث قتل و تاراج و اسارت و سایر ضررهایی شود كه ممكن است به مسلمین وارد آید (49) .‌»

مرحوم محدّث قمی نوشته است:

«سخنان [واعظ] باعث اختلاف و فساد در زمین و مایۀ نشر فتنه نشود. (50) »

از آفت‌های مهمّ گفتار، ایجاد اختلاف و دشمنی بین مردم و اهل یك شهر و منطقه است.

شخص موعظه كننده باید تمام تلاش خود را به این معطوف دارد كه دشمنی‌ها و خصومت‌ها را از بین ببرد و جلوی فتنه و ضرر رساندن به مسلمانان و متدینین را بگیرد.

او حتّی نباید با دشمن و مخالف خود رفتار ناپسندی داشته باشد چه رسد به دوستان و هم فكران خود.

سعدی رحمه الله گوید:

« سخن میان دو دشمن، چنان گوی كه گر دوست گردند، شرم زده نشوی.

میان دو كس، جنگ چون آتش است                            سخن چین بدبخت، هیزم كش است

كنند این و آن خوش دگر باره دل                               وی اندر میان كور بخت و خجل

میان دو تن آتش افروختن                               نه عقلست و خود در میان سوختن (51)»

 

· پاورقــــــــــــــــــــی

1 ـ حوزه، شماره 66، ص 93.

2 ـ المراقبات، ص 289 و 290.

3 ـ سیمای فرزانگان.

4 ـ المراقبات، ص 285.

5 ـ برگرفته از سخنان امام علی علیه السلام (اصول كافی، ج 2، ص 36) .

6 ـ مجلۀ حوزه، شمارۀ 47، ص 85.

7 ـ تذكرة المتقین، ص 104.

8 ـ ترجمه مصباح الشریعه، ص 269.

9 ـ المراقبات، ص 285.

10 ـ تذكرة المتقین، ص 104.

11 ـ حوزه، شمارۀ 47، ص 86.

12 ـ همان، شماره 29، ص 87.

13 ـ مجمع البیان، ج 1، ص 27.

14 ـ حوزه، شمارۀ 47، ص 88.

15 ـ همان، ص 89 (به نقل از كشف المحجّة، ص 109) .

16 ـ مجمع البیان، مقدمه.

17 ـ مردان علم در میدان عمل، ج 2، ص 199.

18 ـ حوزه، شمارۀ 47، ص 89.

19 ـ المراقبات، ص 285.

20 ـ همان، ص 287.

21 ـ حوزه، شمارۀ 47، ص 88.

22 ـ المراقبات، ص 288.

23 ـ حوزه، شماره 47، ص 87.

24 ـ مكارم الاخلاق، ص 251.

25 ـ حوزه، شماره 47، ص 86.

26 ـ المراقبات، ص 285.

27 ـ روضات الجنّات فی احوال العلماء و السادات، ج 4، ص 230 (نقل از داستان عارفان، ص 142) .

28 ـ ترجمۀ مصباح الشریعه، ص 212.

29 ـ سیمای فرزانگان، ص 263.

30 ـ حوزه، شماره 47، ص 85.

31 ـ المراقبات، ص 286.

32 ـ زاد السالك (توشه سالكان) ، شرح و پاورقی از ولی فاطمی، ص 68 و 69.

33 ـ یك صد داستان خواندنی، ترجمه عبدالرسول مجیدی، ص 57 و 58.

34 ـ مردان علم در میدان عمل، ص 235.

35 ـ المراقبات، ص 286.

36 ـ فصایح الابرار، ص 140 (حكایات برگزیده، ص 352) .

37 ـ حوزه، شماره 47، ص 87.

38 ـ بحار الانوار، ج 68، ص 149.

39 ـ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج 2، ص 173.

40 ـ بحار الانوار، ج 74، ص 50.

41 ـ ادب الدنیا و الدین (نشر قدس رضوی) ، ص 507.

42 ـ الأربعین، محمد غزالی (نشر اطلاعات) ، ص 122.

43 ـ مردان علم در میدان عمل، ج 1، ص 183.

44 ـ ترجمه مصباح الشریعه، ص 136.

45 ـ ادب الدنیا و الدین، ص 504.

46 ـ المراقبات، ص 286.

47 ـ فضیلت‌های فراموش شده، ص 126 و 127.

48 ـ المراقبات، ص 286.

49 ـ همان، ص 285.

50 ـ حوزه، شماره 47.

51 ـ كلیات سعدی، ص 172.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.