شیخ محمد کفعمی خراسانی، مرزبان وحدت

تاریخ انتشار:
در سی‌ام تیرماه 1362 بنده‌ای عاشق خدا و خدمت‌گذاری به انسان‌های محروم به ملکوت اعلی پیوست و تأسفی سنگین بر چهره خیل...
نویسنده: حبیب الله سلمانی آرانی
نام نشریه: مبلغان، شماره 185، دی و بهمن 1393، ص 102

در سی‌ام تیرماه 1362 بنده‌ای عاشق خدا و خدمت‌گذاری به انسان‌های محروم به ملکوت اعلی پیوست و تأسفی سنگین بر چهره خیل عاشقان و آشنایان بر جای نهاد؛ او فردی استثنائی بود؛ و او کسی نبود جز «شیخ محمد کفعمی خراسانی (ره).» اکنون در طی چند مقاله به شرح و تفصیل زندگی ایشان می‌پردازیم. امید آنکه مورد استفاده مبلّغان گرامی قرار گیرد.

ولادت و والدین

محمد؛ فرزند حجت الاسلام و المسلمین شیخ رجبعلی، در سال 1280 ش برابر با 1320 ق در محله عیدگاه شهر مقدس مشهد و در خانواده‌ای از اهل علم و باتقوا دیده به جهان گشود. شیخ رجبعلی محدثی خراسانی متولد مشهد و از تربیت‌شدگان حوزه علمیه آستان رضوی (علیه السلام) بود. وی سال‌ها پس از تحصیل و کسب کمالات و مقامات علمی به تبلیغ، ارشاد و تدریس دروس حوزوی در مدرسه «ابدال خان» اشتغال داشت و با مختصر عایدی از کشاورزی و دامداری روزگار می‌گذراند.

وی از جمله روحانیانی بود که سیاست را از دین جدا ندانسته، از مشروطه‌خواهان فعّال خراسان به شمار می‌رفت که پس از پیروزی مشروطه‌خواهان و انحراف آن به وسیله رضاخان، در صف مخالفان رژیم پهلوی قرار گرفت و در قیام مردم مبارز مشهد علیه کشف حجاب –که در سال 1314 ش و در مسجد گوهرشاد روی داد و منجر به سرکوب و کشتار جمعی از قیام‌کنندگان گردید - حضوری فعال داشت. وی پس از این واقعه، توسط عوامل حکومت پهلوی دستگیر و به روستای باخرز تربت جام تبعید شد و تا آخر عمر در آن روستا به تبلیغ و خدمات دینی پرداخت و پس از وفات نیز در همان روستا به خاک سپرده شد.

مادر محمد، همشیره حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسن عیدگاهی، از فاضلان و مدرّسان زاهد حوزه علمیه مشهد بود که شاگردان بسیاری از وجودش بهره‌های علمی و معنوی بردند. شیخ رجبعلی نیز از شاگردان او بود که پس از وفات استادش، با خواهر او ازدواج کرد. این بانوی مؤمن و پارسا مقداری از دروس حوزوی را خوانده بود و بسیاری از آیات قرآن، ادعیه و زیارات مشهور را از حفظ داشت.[1]

تحصیلات شیخ

وقتی محمد شش هفت ساله شد، خواندن و نوشتن و روخوانی قرآن و حفظ آن را در خانه، نزد مادر و خاله‌اش فراگرفت و بعد از آن مقداری ادبیات (صرف و نحو) را نزد پدر خواند. این دوره آموزشی علاقه محمد را نسبت به فراگیری علوم دینی و تحصیل در مدارس و حوزه‌های علمیه افزون کرد و پدر از موقعیت پیش آمده استفاده نمود و محمد را برای تحصیلات حوزوی به مدرسه «ابدال خان» برد. در آنجا برایش حجره گرفت و استاد تعیین کرد و او مشغول تحصیل شد.

این طلبه نوجوان با حداقل امکانات موجود دوران طلبگی را آغاز کرد و با جدّیت و تلاش در حلقه درس و بحث استادان مشهور حوزه مشهد شرکت کرد و مقداری از متون درسی رایج را به خوبی فراگرفت. محمد پس از اتمام دوره مقدماتی و بخشی از دروس سطح، برای ادامه تحصیل و ارتقا به سطوح بالاتر، به اتفاق چند تن از همدرسان و همدوره‌ای‌های تحصیلی خود - با تحمّل مشکلات متعدد - راهی نجف اشرف شد.

با ورود به شهر نجف و حوزه کهن آن که مرکز عالمان دینی و قلّه‌های معرفت بود، در یکی از مدارس هم‌جوار بارگاه علوی حجره گرفت و با شوق و ذوقی فراوان و توکّل به خدا و استمداد از صاحب آستان در محافل و مجالس تدریس و تعلیم حاضر شد. او ابتدا سطوح عالی را خواند و پس از آن در حلقه دروس خارج فقه و اصول مراجع بزرگ و استادان برجسته شرکت جست و با کسب فیوضات علمی و خوشه‌چینی از خرمن علوم استوانه‌های علم و عمل، به مرحله عالی اجتهاد نائل آمد و موفق به دریافت اجازه اجتهاد از برخی استادان گردید و آن اجازه را به تأیید دیگر استادان و مراجع تقلید حوزه‌های نجف و ایران رساند.

استادان

از استادان برجسته دوران تحصیل سطوح و خارج در دو حوزه مشهد مقدس و نجف اشرف که شیخ از خرمن دانش آنان خوشه چیده و به دریافت اجازه اجتهاد نائل شده است می‌توان به آیات عظام زیر اشاره کرد:

1. ادیب اوّل (1281 - 1344 ق)؛[2]

2. شمس المحدّثین (1303 - 1374 ق)؛[3]

3. میرزا احمد مدرس یزدی (1306 - 1391 ق)؛[4]

4. شیخ محمد کاظم مهدوی دامغانی (1386 - 1401 ق)؛[5]

5. میرزا باقر زنجانی (1312 - 1394 ق)؛[6]

6. میرزا ابوالحسن مشکینی (1305 - 1358 ق)؛[7]

7. سید ابوالحسن اصفهانی (1284 - 1365 ق)؛[8]

8. آقا ضیاءالدین عراقی (1278 - 1361 ق).[9]

بازگشت به وطن

مادر شیخ محمد پس از سال‌ها غربت و دوری از فراق پسر بزرگ خود بسیار رنج می‌برد و در اغلب اوقات می‌گریست و در نامه‌هایی که برای او می‌فرستاد، و فرزندش را به وطن فرا می‌خواند. نوشته‌های مادر و اخبار ناگواری که حاکی از ظلم و ستم رژیم رضاخانی نسبت به عالمان دینی و روحانیان، کشف حجاب و کشتار مردمِ بپاخاسته در مسجد گوهرشاد به جرم دفاع از دین و ایجاد محدودیت برای تشکیل مجالس سوگواری و عزاداری سید الشهدا (علیه السلام) و تبعید پدرش به روستای باخرز و بیماری مادر بود، بر تأثرات و نگرانی‌های شیخ می‌افزود و صبر و تحمل او را در برابر ماندن و ادامه تحصیل در نجف از بین می‌برد.

سرانجام شیخ تصمیم گرفت به وطن بازگردد و این تصمیم را با استاد و مرادش آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی (ره) در میان گذاشت و از او اذن مرخصی خواست. برای استاد و آن مرجع دینی،  برگشت این شاگرد و یار باوفا به وطن دشوار بود؛ اما شیخ برای استاد آخرین نامه مادر پیرش را که در آن نوشته بود: اگر دیر بیایی، دیگر دیدارمان به قیامت خواهد افتاد، خواند. آیت الله اصفهانی تحت تأثیر این نامه به شیخ اجازه برگشت داد.

شیخ محمد با تمام دلبستگی‌هایی که به حوزه نجف و استادش پیدا کرده بود، از نجف عازم ایران گردید و در بازگشت به وطن، در شهرهای بین راه مورد استقبال مردم و وکلای آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی قرار گرفت تا به مشهد رسید. در زادگاهش نیز اعضای خانواده، دوستان و عالمان مشهد از ایشان استقبال گرمی کردند. ایشان چند روزی در مشهد ماند و علاوه بر زیارت امام رضا (علیه السلام) و دیدار با اقوام و دوستان، با عالمان و استادان حوزه مشهد و دیگر بزرگان نیز دیدار کرد. سپس با شوق فراوان برای دیدار با پدر و مادر خویش به باخرز رفت.

شیخ چند روزی را در روستا ماند و با اهالی آنجا و مریدان پدر دیدار کرد و پس از آن با اجازه والدین دوباره به مشهد بازگشت. این بار با برخی از خویشان و اقوام زابلی‌اش که برای زیارت و تجارت به مشهد آمده بودند، دیدار نمود. در این ملاقات‌ها چهره جذّاب و شخصیت علمی شیخ نظر بستگان را به خود جلب کرد.

هجرت به زابل

برای شیخ کفعمی پس از بازگشت از نجف، تمام امکانات زندگی و شرایط تدریس در حوزه و فعالیت‌های دینی و اجتماعی در مشهد فراهم بود و او می‌توانست بدون دغدغه خاطر و زحمت در آنجا بماند، لذا بر سر دو راهی ماندن در زادگاهش و مهاجرت به زابل قرار گرفت؛ اما با قدری تأمّل، هجرت را انتخاب کرد و به زابل رفت.

شیخ در زابل مورد استقبال شایانی قرار گرفت و در آنجا ساکن گردید. پس از مدتی تشکیل خانواده داد، سپس در مسجدی که یکی از اقوام بنا کرده و نیمه تمام بود، اقامه جماعت نمود و ضمن آن، به تبلیغ و ارشاد پرداخت. طولی نکشید که آوازه علمی و فضایل و کمالاتش موجبات روی آوردن بیش‌تر مردم، به ویژه مؤمنین و جوانان را به‌سوی وی فراهم آورد و از موقعیت و محبوبیتی ویژه برخوردار شد. با آنکه در زابل امکانات محدود بود و شرایط اقلیمی مساعد نبود؛ اما شیخ با سعه صدر، درایت و حمایت مردم توانست در طول اقامتش منشأ آثار خیر و برکات فراوانی گردد.

عزیمت به زاهدان

شیخ پس از شش سال اقامت در زابل و امامت و پیشوایی مردمی زحمتکش آنجا، به خاطر مسائل مهم‌تری آهنگ عزیمت به زاهدان نمود. علت این عزیمت، مراودات و ارتباطات بزرگان زاهدانی، به‌ویژه یزدی‌های مقیم زاهدان با اهالی زابل بود که در معاشرت‌ها و ارتباطات فیمابین این دو شهر از فعالیت‌ها و اقدامات مفید شیخ و نقش برجسته و ویژه ایشان در اتحاد و همبستگی مردم، مطلع شده بودند. روی آوردن اقشار مختلف، به‌ویژه جوانان به مسجد و اقبال از روحانیت و گسترش فرهنگ دینی و موفقیت‌های شیخ در زابل کاملاً مشهود بود و حال آنکه زاهدان و مردمش از چنین نعمتی محروم بودند، لذا این فکر در ذهن بزرگان شهر زاهدان ایجاد انگیزه کرد تا کمبود یاد شده را با انتقال آقای کفعمی از زابل به زاهدان جبران کنند.

در این راستا معمران و بزرگان زاهدان به اتفاق عده‌ای از معتمدان شهر به زابل رفتند و با شیخ دیدار کردند و اوضاع و احوال شهر زاهدان را برای ایشان شرح دادند و در پایان دیدار، درخواست خود مبنی بر مهاجرت وی از زابل به زاهدان را مطرح کردند.

شیخ پس از این دیدار به زاهدان سفر کرد و از نزدیک اوضاع شهر و مطالبی را که برایش گفته بودند، مورد بررسی و مطالعه قرار داد و بدین نتیجه رسید که گفتار و عرایض درخواست‌کنندگان بر حق بوده و غربت و استضعاف شیعیان زاهدان و موقعیت ویژه آنان قابل توجه و اهمیت است، لذا برای خود مسئولیت سنگین‌تر و خطیرتری احساس کرد و زاهدان را جایگاه برتر و بهتری برای خدمات و فعالیت‌های دینی یافت و تصمیم بر هجرت گرفت و به دنبال آن، تصمیمش را با بزرگان زابل در میان گذاشت و آنان را به خاطر موقعیت حساس پیش آمده - به رغم پیوندهای عاطفی و دینی شدید حاکم - قانع کرد.

سرانجام شیخ در سال 1326 ش با مردم زابل وداع و به همراه خانواده‌اش به زاهدان هجرت کرد و برای همیشه در این شهر اقامت گزید و در طول اقامتش توانست با تدبیری صحیح، استانی را که از مناطق محروم کشور و تبعیدگاه بسیاری از بزرگان بود، به جایگاهی شایسته نزدیک کند.

شیخ پس از استقرار در زاهدان، اقدامات و فعالیت‌های خویش را از حسینیه یزدی‌ها آغاز کرد و این مکان را - که در مرکز شهر بود - محور و کانون امور دینی، فرهنگی و اجتماعی و ارتباط با مردم قرار داد. وی در این دورة حدوداً سی و پنج ساله (1326 - 1361 ش) مؤثرترین و مفیدترین خدمات دینی و اقدامات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را نه تنها در شهر زاهدان؛ بلکه در کل این استان محروم انجام داد و نام و یاد خود را به عنوان چهره‌ای ماندگار در تاریخ آن خطه جاودانه ساخت.

شیخ در طول سال، به ویژه در ماه‌های مبارک رمضان و محرم و صفر و سایر مناسبت‌های دینی، از سخنرانان و خطیبان مشهور کشور دعوت کرد تا علاقه‌مندان بتوانند بیش‌تر استفاده ببرند.

ایشان به مجالس روضه‌خوانی و مذهبی رونق داد و این مجالس را به صورت هفتگی و ماهانه در خانه‌ها نیز به عنوان سنتی حسنه بنا نهاد. در مسجد جامع جلسات هفتگی دعای کمیل، ندبه و توسل برگزار نمود و برای آموزش قرائت و روخوانی قرآن کریم در سطوح مختلف، مربّی و قاری استخدام کرد و در اوقات فراغت محصلان و دانشجویان، برای آنان کلاس‌های عقاید و معارف دینی دایر نمود.

همچنین در برنامه‌های مذهبی صدا و سیمای استان سخنرانی‌های مذهبی ایراد نمود و با کمک مؤمنان و خیّرین به توسعه مسجد پرداخت. در ضلع غربی حیاط مسجد حجراتی ساخت و جوانان مشتاق به فراگیری علوم دینی را برای تحصیلات حوزوی فراخواند که استقبال خوبی کردند و جمعی از جوانان مقدمات دروس حوزوی را نزد وی آموختند و برای ادامه تحصیل به حوزه‌های قم و مشهد هجرت کردند. برخی حجرات را نیز برای روحانیان و مبلّغانی قرار داد که در ایام تبلیغی به استان اعزام می‌شدند. در جوار مسجد، کتابخانه، خانه عالم، حمام عمومی و سرویس‌های بهداشتی و خدماتی دایر نمود. همچنین مغازه‌ها و فروشگاه‌هایی را که مایحتاج عمومی مردم را تأمین می‌کردند، ساخت و به کاسبان اجاره داد تا هم اجناس خوب و مواد خوراکی سالم به دست مردم برسانند و هم قدری از هزینه‌های جاری مسجد از محل این اجاره‌ها تأمین گردد.

ایشان علاوه بر اقامه نمازهای یومیه، سنت تهجد و نماز شب را در مسجد جامع ترویج نمود. از سال 1352 تا 1360 ش نماز عبادی - سیاسی جمعه را نیز در مرکز استانی که از دورترین و حساس‌ترین مناطق کشور بود و در بسیاری از مراکز استان‌ها و شهرهای بزرگ برگزار نمی‌شد، اقامه کرد. نماز عیدین (فطر و قربان) را با توجه به آداب ویژه آن، طی مراسم با شکوهی (اجتماع مردم در مسجد جامع و از آنجا حرکت در خیابان‌ها به سوی مصلای خارج شهر، در حالی که صدای طنین‌انداز تکبیر و تهلیل شرکت‌کنندگان فضای شهر را پر می‌کرد - همه‌ساله برگزار نمود. در فرصت‌های مناسب به برگزاری مراسم زیارت عاشورای دسته‌جمعی پرداخت و از تمام هیئات و دسته‌جات عزادار سیستانی، بیرجندی، بمی، کرمانی، یزدی و افغانی دعوت کرد و در پایان مراسم طی سخنرانی‌هایی آنان را به وحدت رویه در عزاداری و پرهیز از حرکات و اعمال نامناسب و خلاف شرع آگاهی داد.

شیخ حتی به فضای ظاهری مساجد نیز خیلی اهمیت می‌داد و مقید بود که این مرکز اجتماع از همه نوع امکانات، زیبایی، نظافت و تسهیلات رفاهی برخوردار باشد و در رابطه با دیگر مساجد زاهدان و شهرها و روستاهای تابعه استان نیز اقداماتی انجام داد. در بازدیدهایش از مساجد، نسبت به تعمیر، توسعه و تکمیل آنها مساعدت و کمک‌های فراوانی نمود و خیّرین را به این امر دعوت کرد. مساجد حضرت علی (علیه السلام)، حسینی و رزّاق‌زاده در زاهدان و مساجدی در شهرهای خاش، ایرانشهر، چابهار و بخش‌ها و روستاهای تابعه از یادگارهای اوست.

شیخ هر روز در یکی از حجرات حیاط مسجد که به مراجعه‌کنندگان از اقشار مختلف اختصاص داشت، می‌نشست و به حل مسائل و مشکلات آنان می‌پرداخت و اختلافات خانوادگی، محلی، طایفگی و کاسبان را رفع می‌کرد و حتی در آن مکان به خواندن خطبه عقد و گفتن اذان و اقامه در گوش نوزدان می‌پرداخت. در مراسم تشییع جنازه و مجالس ترحیم درگذشتگان از هر قشری، شرکت می‌کرد. حجاج و زائران عتبات را بدرقه و استقبال می‌نمود و به عیادت بیماران و از کارافتادگانی که در خانه یا بیمارستان بستری بودند، می‌رفت. هر از چندگاهی به شهرها و بخش‌ها، حتی برخی روستاهای استان سفر می‌کرد و اوضاع و احوال منطقه و مردم را جویا می‌شد.

با معمران و سران و بزرگان قبایل و طوایف استان و نیز رؤسا و افراد موجّه هیئات مذهبی شهرستانی‌های مقیم زاهدان ارتباط داشت و در مسائل مختلف با آنان به شور و مشورت می‌پرداخت. به نظرات و پیشنهاداتشان احترام می‌گذاشت و در محافل و مجالس از درگذشتگان، به‌ویژه خیّرین و نیکوکاران یاد می‌کرد.

نسبت به روحانیان و عالمان بومی منطقه، به‌ویژه سادات بسیار احترام می‌گذاشت و به آنان مساعدت‌های لازم را می‌نمود و حامی و پشتیبان آنان بود. با عالمان اهل سنت استان نیز مراوده و تعامل صمیمی داشت و در بسیاری از مشترکات با آنان همکاری می‌کرد.[10]

ادامه دارد...

پی نوشت:

[1]. فضیلت‌های ماندگار، قاسم کفعمی خراسانی، چاپ اول: 1382 و چاپ دوم با توضیحات بیش‌تر در  1392 ش، ص19.

[2]. مشاهیر مدفون در حرم رضوی، غلامرضا جلالی، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1386 ش، ج1، ص69.

[3]. همان، ص517.

[4]. همان، ص397.

[5]. همان، ص187.

[6]. گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران، نشر معروف، قم، 1358 ش، ج7، ص350.

[7]. همان، ج9، ص600.

[8]. همان، ج2، ص585.

[9]. همان، ج3، ص382.

[10]. ر.ک: فضیلت‌های ماندگار، شرح زندگی و خدمات مرحوم آیت الله کفعمی خراسانی (ره)، قاسم کفعمی خراسانی، انتشارات مطیع، قم، 1392 ش.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.