بقچهای عجیب که یک پیرمرد برای «شیخ هاشم» آورد
مرحوم آیت الله حاج شیخ هاشم مدرس قزوینی در سال 1270 شمسی در روستای «قلعه هاشم خان» قزوین در خانواده ای کشاورز دیده به جهان گشود، مقدمات و ادبیات را در قزوین فرا گرفت و پس از تکمیل ادبیات عرب، نزد استادان ادبیات در محضر اساتید قزوین که در رأس آنان حاج ملا علی طارمی و آخوند ملا علی اکبر» بودند، سطوح عالیه فقه و اصول را خواند و در همین شهرستان فلسفه اشراق و مشاء را نزد آیت الله حاج سید موسی زرآبادی قزوینی آموخت، آنگاه برای تکمیل مدارج عالیه استنباط به اصفهان عزیمت کرد و در آنجا نزد مرحوم کلباسی و فشارکی به کسب علم پرداخت و پس از شش سال اقامت به قزوین بازگشت.
*آیت اللهی که هزاران طلبه را تربیت کرد
در مشهد از محضر آیات حاج آقا حسین قمی و میرزا محمد آقازاده خراسانی کسب کمال کرد و از دو استاد اخیر به اجازه اجتهاد مفتخر شد و همین اجازه از طرف آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانی به توقیع «صدر عن اهله و وقع فی محله» موشح شد.(1) و پس از بازگشت از عراق با مهاجرت آیت اللّه میرزا مهدی اصفهانی به مشهد در سال 1340 قمری مدتی نیز از محضر ایشان بهره برد و مبانی اصولی میرزا نائینی را از ایشان فرا گرفت.
آیت الله قزوینی قبل از حادثه گوهرشاد و پس از سقوط رضا شاه و احیای مجدد حوزه مشهد، یکی از بهترین مدرسان سطوح عالی، کفایه، رسائل و مکاسب بود، به نقل از استاد واعظ زاده خراسانی، شاید بیش از هزار طلبه در مدت مدید تدریس او از درس وی استفاده کردند.(2)
از شاگردان مرحوم حاج شیخ هاشم می توان به آیات سید علی خامنهای، شهید سعیدی، صالحی مازندرانی، خزعلی، میرزا حسنعلی مروارید، واعظ زاده خراسانی، میرزا جواد آقا تهرانی و سیدجواد سبزواری اشاره کرد.
*روایت رهبر انقلاب از روش تدریس استادش/ تنها روحانی ای که در مقابل شهادت نواب واکنش نشان داد
رهبر انقلاب در توصیف ابعاد شخصیت استاد فرزانه اش این چنین فرمود: «پس از اینکه شرح لمعه را تمام کردم، رفتم درس مکاسب و رسائل مرحوم آیت اللّه شیخ هاشم قزوینی (که از شاگردان مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی) و اهل ریاضت و مدرس درجه یک مشهد و بسیار مرد محترم و ملا و معروف در بین خواص مشهد، مرد آزاده و روشن ضمیر بود، به خصوص در نزد اهل علم، ایشان مرد ملاّ و جامع و خوش بیان بودند؛ به طوری که من در نجف و در قم که اغلب درس های آنجا را رفتم کسی به خوش بیانی ایشان ندیدم، بخش عمده درس رسائل و مکاسب و کفایه را پیش ایشان خواندم... یک مدتی هم درس خارج حاج شیخ هاشم قزوینی رفتم؛ یعنی ایشان با اصرار خود ما یک درس خارج اصول شروع کرد، مرحوم شیخ هاشم با بحث وسیع، همه اقوال را نقل می کرد و بعد رد می کرد».(3)
همچنین درباره روحیه استکبار ستیزی استادشان فرمود: «مرحوم آیت اللّه قزوینی تنها روحانی ای بود که بر اساس همان آزادگی و بزرگ منشی اش در مقابل شهادت مرحوم نواب صفوی عکس العمل نشان داد و در مجلس درس از شهادت مرحوم نواب صفوی و یارانش به دسیسه دستگاه حاکم انتقاد شدید کرد و تأثر خودش را از شهادت آن ها ابراز داشت و گفت: «مملکت ما کارش به جایی رسیده که فرزند پیغمبر را به جرم گفتن حقایق می کشند»!(4)
*بقچهای عجیب که یک پیرمرد برای آیت الله آورد
در ادامه به بیان خاطرهای شیرین از کرامات نفسانی حاج شیخ هاشم به روایت خودشان اشاره می شود:
«زمانی که من در اصفهان درس می خواندم، سال سختی پیش آمد و ما طلبه ها در مدرسه با وضع نامناسبی زندگی می کردیم و گاهی از گرسنگی، ضعف شدید بر ما عارض می شد، روزی شنیدیم که در خارج شهر گوشت شتر پخش می کنند، من هم به آن سو رفتم و جمع زیادی مانند من چشمهایشان را به مقَسِّم دوخته بودند تا اینکه در آخر مقدار پنج سیر از آن گوشت نصیب من شد.
مسرور بودم که بی نصیب نشدهام، به طرف مدرسه راه افتادم. در مسیر راه در کنار کوچه ای دیدم یک زن ارمنی نشسته و دو دختر بچه اش را در دو طرف خود خوابانیده، سر یکی را روی زانوی راست و سر دیگری را روی زانوی چپ خود گذاشته است، چشمان این دو دختر از بی حالی و بی رمقی مانند مردگان روی هم بود و آهسته آهسته نفس می کشیدند.
آن زن که چشمش به من افتاد و از لباس هایم مرا فرد روحانی تشخیص داد، با حال شرمساری و ضعف بی نهایت به من ملتجی شد و با زبانی که من نمی فهمیدم، اظهار حاجت کرد و اشاره به دو دخترش نمود و به من فهمانید که به فریاد این فرزندانم برسید که در شرف تلف و هلاکت هستند و گاهی هم سر به سوی آسمان می کرد و با زبان خود دعا می کرد.
خیلی ناراحت شدم، خود را فراموش کردم و به آن زن فهماندم که اینجا باشید من می آیم، به مدرسه رفتم و همان گوشت ها را سرخ کردم و برگشتم و به آن زن دادم، او قلیه ای از آن را نزدیک دهان یکی از دختر ها برد و فشار داد و قطره آبی از آن گوشت به دهان او چکید و مقداری چشم خود را باز کرد! قلیه دیگری را گرفت و در دهان دختر دیگر فشار داد، او هم چشم باز کرد. کم کم آن تکه های گوشت را به دخترانش داد و سر به سوی آسمان گرفت و برای من دعا کرد.
از او خداحافظی کردم و به مدرسه آمدم، در حالی که بعد از ظهر بود و هوا گرم و ضعف گرسنگی وجودم را گرفته بود، دراز کشیدم و خودم چیزی نداشتم که سدّ جوع کنم، ناگاه دیدم در حجره باز شد و پیرمردی نورانی که بقچه ای در دست داشت وارد شد، سلام کردم. حالم را پرسید، بسیار محبت کرد و پرسید: چه می کنی؟ گفتم: دراز کشیده ام.
فرمود: این بقچه از آنِ شماست، این را گفت و از اتاق بیرون شد! من به شک افتادم که این پیرمرد خوشرو و نورانی که بود؟! دنبالش روان شدم، ولی او را نیافتم! آمدم به حجره و آن بسته را باز کردم، دیدم که نان های تافتون معطر و روغنی است که تا آن زمان از آن ها ندیده و نخورده بودم، یادم آمد که از آن پیرمرد پرسیدم چه کسی این ها را فرستاده است؟ اشاره ای کرد که مپرس، کسی که چرخ و پر به دست اوست به یاد شماهاست و از اتاق خارج شد! بعضی از دوستان خود را صدا زدم و جریان را نقل کردم و از آن تافتون ها همه سیر خوردند و من از حالت ضعف و سستی بیرون آمدم».(5)
سرانجام مدرس والا مقام حوزه علمیه مشهد، پس از 69 سال عمر با برکت، 40 سال تدریس و تربیت شاگردان برجسته و وارسته در تاریخ 22 مهر ماه 1339 شمسی همزمان با بیستم ربیع الآخر 1381 قمری درگذشت و در مدخل ورودی حرم مطهر رضوی، از طرف ضلع شمالی صحن آزادی (صحن نو) کفشداری شماره 7 به خاک سپرده شد.
*پینوشتها:
1-محمدرضا حکیمی، مکتب تفکیک، (ضمیمه تاریخ و فرهنگ معاصر). ویژه نامه 1، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373 ش/1414 ق، ص 230.
2- مجله حوزه، شماره 43 44، فروردین، اردیبهشت، خرداد و تیرماه 1370، ویژه سی امین سال درگذشت آیتالله العظمی بروجردی، چاپ دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، ص 202.
3- مرجعیت آیتالله العظمی خامنهای از دیدگاه فقها و بزرگان، تهیه و تنظیم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، شانزدهم آذر 1373/ سوم رجب1415 ؛ زندگینامه مقام معظم رهبری، ص 31.
4- مرجعیت آیتالله العظمی خامنهای از دیدگاه فقها و بزرگان، تهیه و تنظیم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ص 44.
5- غرویان، جلوههای ربانی، در حالات آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، انتشارات شفق، 1375 ش، ص 20.
منبع: فارس
دیدگاهها
عالی بود
افزودن دیدگاه جدید