ابوالفضل يغمايي

بخل

تاریخ انتشار:
ولایحسبن الذین یبخلون بماآتاهم الله من فضله هوخیراً لهم بل هو شرلهم سیطوقون مابخلوابه یوم القیامة«وکسانی که آنچه خدااز فضل و کرم خودبه آنان داده بخل می‎ورزند اینرا خیر خویش مپندارند،بلکه شرّشان است وبزودی در روزقیامت آنچه را بخل کرده‎اند طوق گردنشان شود»‎
بخل

ولایحسبن الذین یبخلون بما آتاهم الله من فضله هو خیراً لهم بل هو شر لهم سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامة؛[1]
و کسانی که به آنچه خدا از فضل و کرم خود به آنان داده بخل می‎ورزند این را خیر خویش مپندارند، بلکه شرّشان است و به‎زودی در روز قیامت آنچه را بخل کرده‎اند طوق گردنشان شود.

مفهوم‎شناسی

در لغت خودداری کردن از خرج کردن مال هنگام نیاز داشتن به چیزی، یا دریغ داشتن چیزی از دیگران به دلیل حسادت، تنگ‎چشمی و خسّت را بخل می‎گویند[2] و در اصصلاح علم اخلاق بخل یعنی خودداری از بذل کردن آنچه که باید بذل کرد.[3] بخل در قرآن مفهوم وسیع‎تری دارد و به مواردی مانند: ترک کارهای خیر، جهاد و... هم اطلاق می‎شود.[4]

تفسیر آیه

گروهی از مفسّران گفته‎اند: مقصود از جملة «سیطوقون ما بخلوا به یوم القیامة» این است که ثروت‎هایی که در بخشش و انفاق آن، بخل ورزیده‎اند در روز رستاخیز به‎سان حلقه بر گردن آنان افکنده خواهد شد.
از امام باقر(ع) نقل کرده‎اند که آیة شریفه، هشدار به کسانی است که از زکات و پرداخت حقوق مالی سرباز می‎زنند.
از پیامبر گرامی(ص) نیز روایت کرده‎اند که فرمود: هیچ‎یک از شما مردم از پرداخت زکات سرباز نمی‎زند جز این‎که خداوند در روز قیامت ماری بر گردن او خواهد افکند و آن‎گاه به تلاوت این آیه پرداختند.
گروهی معتقدند که پروردگار در روز قیامت آنان را وامی‎دارد تا ثروتی را که در آن بخل ورزیدند بیاورند و عدّه‎ای هم می‎گویند: آیه، هشدار به کسانی است که مثل زراندوزان هستند و خداوند روز قیامت طلا و نقره‎های گنجینه شدة آنان را داغ می‎کند و بر پشت، پهلو و پیشانی آنها می‎زند.[5] اینها برخی از نظریّات دربارة آیه بود که از مفسّران نقل شد.[6]

پیام‎های آیه

1. مالی که در راه خدا صرف نشود شرّ است (بل هو شر لهم).
2. مال بخل ورزیده شده در قیامت به صورت طوقی از آتش بر گردن بخیل است.
3. همه چیز از آن اوست ما با دست خالی آمده‎ایم و با دست خالی می‎رویم، پس بخل چرا؟
4. اسیر مال شدن در دنیا، موجب اسارت در آخرت است.[7]

بخل از پی‎آمدها و نتایج دنیادوستی است و از صفات پلید و زشت و اخلاق رذیله به شمار می‎رود. از این رو، اخبار بسیاری در مذمّت آن رسیده است.

آیات و عناوین مرتبط

آثار بخل

انکار پاداش: (لیل، 8 ـ 9)؛ ترک جهاد: (احزاب، 18 ـ 19)؛ تهدید: (ماعون، 4 و 7)؛ سختی: (لیل، 8 و 10)؛ سرزنش: (اسراء، 29)؛ شر: (آل‎عمران، 180)؛ کفران نعمت: (نساء، 37)؛ کینه: (محمّد، 37 ـ 38)؛ محرومیّت از محبّت خدا: (نساء، 36 ـ 37).[8]

عوامل بخل

بی‎توجّهی به مالکیّت خدا: (آل‎عمران، 180)؛ بی‎نیازی طلبی: (لیل، 8)؛ ترس از تهی‎دستی: (اسراء، 100)؛ تکبّر: (نساء، 36 ـ 37)؛ جهل: (آل‎عمران، 180).[9]

راه‎های اجتناب از بخل

 توجّه به علم خدا: (نساء، 37 و 39 ـ 40)؛ توجّه به غنای خدا: (محمّد، 38)؛ توجّه به مالکیّت خدا: (آل‎عمران، 180)؛ توجّه به مشیّت خدا: (اسراء، 29 ـ 30)؛ درک خیر و شر: (آل‎عمران، 180).[10]
کیفر بخل: عذاب: (توبه، 67 ـ 68)؛ طوق آتشین در گردن: (آل‎عمران، 180)؛ سقوط: (لیل، 8 و 11).[11]

بخل از منظر روایات

بخل از پی‎آمدها و نتایج دنیادوستی است و از صفات پلید و زشت و اخلاق رذیله به شمار می‎رود. از این رو، اخبار بسیاری در مذمّت آن رسیده است. پیامبر اکرم(ص) توصیه فرمود:
إیّاکم والشُحّ فإنّه أهلک من کان قبلکم حملهم علی أن سفکوا دماءهم واستحلّوا محارمهم؛[12]
از بخل بپرهیزید که پیشینیان شما را هلاک کرد و آنها را به خون‎ریزی و حلال شمردن حرام‎ها واداشت.
و نیز فرمود:
لایدخل الجنةَ بخیلٌ؛[13]
بخیل وارد بهشت نمی‎شود.
و فرمود:
البخیل بعید من الله بعید من الناس بعید من الجنة قریب من النار وجاهل سخی أحبّ إلی الله من عابد بخیل و أدوی الداء البخل؛[14]
بخیل از خدا، مردم و بهشت دور و به آتش نزدیک است و نزد خدا جاهل سخی از عابد بخیل محبوب‎تر است و بدترین بیماری‎ها بخل است.
مردی از اصحاب رسول خدا(ص) در جهاد کشته شد، زنی بر او گریست و گفت: واشهیداه! پیامبر(ص) فرمود: «چه می‎دانی که او شهید است، شاید بیهوده‎گو بوده یا نسبت به آنچه از زندگی او کم نمی‎شده بخل می‎ورزیده است». در کلام دیگر حضرت رسول(ص) فرمود:
الموبقات ثلاثٌ شح مطاع وهوی متّبع واعجاب المرء بنفسه؛[15]
سه چیز هلاک کننده است؛ بخلی که اطاعت شود؛ هوای نفسی که پیروی شود و عُجب آدمی به خود.

آثار بخل از دیدگاه روایات

1. دشنام آوری

امام علی(ع) فرمود: «بالبخل تکثر المسبّة»؛[16] بخل ورزیدن، مایة دشنام بسیار می‎شود.

2. ننگ بودن

امام علی(ع) فرمود: «البخل عارٌ»؛[17] بخل ننگ و عار است.

3. آبروبری

امام رضا(ع) فرمود: «البخل یمزّق العِرض»؛[18] بخل آبرو را بر باد می‎دهد.

4. خواری

امام علی(ع) فرمود: «من بخل بماله ذلّ من بخل بدینه جَلّ»؛[19] هرکه در مال خود بخل ورزد، خوار شود و هرکه در دین خود بخل ورزد، سربلند گردد.

5. دور شدن از پیامبر

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «أبعدکم بی شبهاً البخیل البرزی الفاحش»؛[20] بیگانه‎ترین شما از من آدم بخیل بدزبان زشت‎کردار است.

6. محرومیت از دوستی

امام علی(ع) فرمود: «لیس لبخیل حبیب»؛[21] بخیل هیچ دوستی ندارد.

7. آتش

پیامبر اکرم(ص) فرمود: «تکلم النار یوم القیامة ثلاثة... تقول للغنی یا من وهبه الله دنیا کثیرة واسعة فیضاً وسأله الفقیر الیسیر قرضاً فأبی إلّا بخلا فتزدرده»؛[22] در روز رستاخیز آتش با سه نفر سخن می‎گوید:... و به ثروتمند می‎گوید: ای کسی که خداوند دنیایی فراوان، فراخ و سرشار به تو داد! و فقیر، از تو اندکی قرض خواست و تو ندادی و بخل ورزیدی! پس (آتش) او را می‎بلعد.

گسترة بخل

1. بخیل کسی است که مالی را به ناروا به دست آورد و آن را بی‎جا خرج کند.[23]
2. بخیل کسی است که از پرداخت زکات واجب مال خود سرباز می‎زند و از بخشش به قوم و خویشان خود دریغ می‎ورزد.[24]
3. بخیل کسی است که از سلام کردن بخل می‎ورزد.[25]

امام علی(ع) فرمود: «من بخل بماله ذلّ من بخل بدینه جَلّ»؛[19] هرکه در مال خود بخل ورزد، خوار شود و هرکه در دین خود بخل ورزد، سربلند گردد.

حکایت

1. سوزن عاریه‎ای

نقل شده که محمّد بن یحیی بن خالد بن برمک بخیل بود و سخت بخل می‎ورزید؛ از یکی از خویشاوندانش دربارة او پرسیده شد ـ خویشاوند با او انس داشت ـ و کسی به او گفت: سفرة محمّد بن یحیی را برایم توصیف کن. گفت: سفره‎اش یک وجب در یک وجب است و کاسه‎های او از دانة خشخاش کنده‎کاری شده است. گفت: چه کسی بر سر آن سفره حاضر می‎شود؟ گفت: کرام کاتبین (فرشتگانی گرامی که می‎نویسند). پرسید: آیا کسی با او غذا می‎خورد؟ گفت: آری، مگس‎ها. پس گفت: بدا بر تو، آن سفره ویژة تو باشد در حالی که جامه‎ات پاره است. گفت: به خدا سوگند، من یک سوزن ندارم که آن را بدوزم. گفت: از محمّد بن یحیی عاریه می‎گرفتی؟ گفت: اگر محمّد خانه‎ای پر از سوزن می‎داشت که از بغداد تا نوبه امتداد می‎داشت، آن‎گاه جبرئیل و میکائیل می‎آمدند و یعقوب(ع) به همراهشان بود و ضمانت او می‎کردند و از او می‎خواستند که به آن دو فرشته سوزنی عاریه بدهد تا با آن پیراهن یوسف را که از پشت پاره شده بدوزند عاریه نمی‎داد.[26]

2. فقط کلّه پاچه

گویند: مروان بن ابی‎حفصه بخیل بود و از روی بخل گوشت نمی‎خورد تا سخت به گوشت اشتها پیدا می‎کرد؛ و هرگاه مایل به گوشت خوردن می‎شد، غلام خود را می‎فرستاد و غلام برایش کلّه‎ای می‎خرید و آن را می‎خورد. به او گفتند: می‎بینیم که زمستان و تابستان جز کلّه چیزی نمی‎خوری، به چه دلیل آن را برگزیده‎ای؟ گفت: کلّه خیلی خوب است، قیمتش را می‎دانم و از خیانت کردن غلام در امانم و نمی‎تواند مرا مغبون کند و گوشتی نیست که غلام بپزد و بتواند از آن بخورد و اگر به چشم یا گوش یا صورت آن دست بزند از آن آگاه می‎شوم و با خوردن کلّه گوشت‎های رنگارنگی می‎خورم، چشم آن رنگی و گوش آن رنگی و میان سر و گردنش رنگی و مغز آن رنگی و زبان آن رنگی است و خودم از عهدة خرج پختن آن برمی‎آیم. بنابراین، برای من در خوردن کلّه منافع و بهره‎هایی نهفته است.[27]

3. بخیل راست‎گو

اعمش همسایه‎ای داشت که همواره او را به منزل خود دعوت می‎کرد و می‎گفت: بیا تکّه‎ای نان با نمک بخور و اعمش خودداری می‎کرد. روزی او را به خانه فراخواند و چون گرسنه بود موافقت کرد. پس وارد منزلش شد. صاحب‎خانه تکة نان و نمکی نزد او آورد. پس گدایی آمد و صاحب‎خانه به او گفت: خدا به تو خیر دهد، دوباره تکرار کرد و صاحب‎خانه گفت: خدا به تو خیر دهد. چون بار سوم تکرار کرد، به او گفت: برو وگرنه با عصا به خدمتت می‎رسم، اعمش گدا را صدا زد و گفت: وای بر تو! برو به خدا سوگند، راست‎گوتر از صاحب این خانه ندیده‎ام (با عصا به سراغت می‎آید) مدّتی است که مرا به نمک و نان دعوت کرده و به خدا چیزی بر آنها نیفزوده است.[28]

شعر

احوال گنج قارون کایّام داد بر باد
بر غنچه بازگویید تا زر نگه ندارد
حافظ[29]
* * *
بخل عیبی است که صد فضل بپوشاند وجُود
کیمیایی است که صد عیب هنر گرداند[30]
* * *
اگر از فرق تا قدم هنری
چون بخیلی زخاک رَه بَتَری[31]
* * *
بخیل توانگر به دینار و سیم
طلسمی است بالای گنجی مقیم
به سنگ اجل ناگهش بشکنند
به آسودگی گنج قسمت کنند
پس از بردن و گرد کردن چو مور
بخور پیش از آن کِت خورد کرم گور
سعدی[32]

---------------------------------------------------------------------

پي نوشت

1. آل‎عمران، 180.
2. انوری، فرهنگ بزرگ سخن، ج 2، ص 840.
3. نراقی، ترجمة جامع السعادات، ج 2، ص 151.
4. رفسنجانی، فرهنگ قرآن، ج 6، ص 143.
5. توبه، 35.
6. طبرسی، ترجمة مجمع البیان، ج 3 و 4، ص 636.
7. قرائتی، تفسیر نور، ج 2، ص 242.
8. رفسنجانی، فرهنگ قرآن، ج 6، ص 143.
9. همان، ص 149.
10. همان، ص 145.
11. همان، ص 150.
12. نراقی، ترجمة جامع السعادات، ج 2، ص 152.
13. همان، ص 153.
14. همان.
15. همان.
16. ری شهری، ترجمة میزان الحکمه، ج 1، ص 442.
17. همان.
18. همان.
19. همان.
20. حرّانی، تحف العقول، ص 44.
21. ری شهری، ترجمة میزان الحکمه، ج 1، ص 444.
22. صدوق، خصال، ص 111.
23. مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 305.
24. صدوق، معانی الاخبار، ص 245.
25. همان، ص 246.
26. صاحبی، راه روشن، ج 6، ص 112.
27. همان.
28. همان، ص 113.
29. حیدری ابهری، نان و نمک، ص 62 ـ 63.
30. همان.
31. همان.
32. همان.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.