سید محمود طاهری

مبعثِ پیامبر اکرم صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله

تاریخ انتشار:
گران ‏بهاترین و ارزشمندترین هدیه آسمانی خداوند، بر آدمیان خاک ‏نشین عطا شد تا در ظلمات وحشتناک جهان مادّی «کوکب هدایت» برایشان باشد
السلام علیک یا رسول الله

ای گروهِ مؤمنان شادی کنید

همچو سرو و سوسن آزادی کنید

چون به آزادی، نبوّت هادی است

مؤمنان را زانبیاء آزادی است

نام احمد نام جمله انبیاست

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

در گشادِ ختم‏ها، تو خاتمی

در جهان روح بخشان، حاتمی[1]

ـ «خفته بودم. جبرئیل نزد من آمد، گفت: بخوان! گفتم: خواندن نمی ‏دانم. مرا سخت بفشرد، سپس رها کرد و گفت: بخوان. گفتم چه بخوانم؟

گفت: بخوان «اِقْرَأبِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید».

پس خواندم. او مرا واگذاشت. گویا در دل من کتابی نوشته شده بود. از غار بیرون آمدم. چون به وسط کوه رسیدم، آوازی از آسمان شنیدم که می ‏گفت:

ای محمّد! تو رسول خدایی و من جبرئیلم. پس ایستادم و او را می ‏نگریستم. نه پیش می‏رفتم و نه پس. چون روی خود را از او بر می‏گرفتم و در آفاق آسمان می ‏نگریستم، در هیچ طرفی نگاه نمی‏کردم، جز آنکه او را همچنان می‏ دیدم[2]...».

بدین ترتیب، گران ‏بهاترین و ارزشمندترین هدیه آسمانی خداوند، بر آدمیان خاک ‏نشین عطا شد تا در ظلمات وحشتناک جهان مادّی «کوکب هدایت» برایشان باشد:

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان وین راهِ بی ‏نهایت

در این شبِ سیاهم، گم گشت راه مقصود

از گوشه‏ای برون آی کوکبِ هدایت[3]

و برای بیماری مهلک بشریّت طبیبی مُشفق و دل‏سوز باشد:

ما طبیبانیم، شاگردان حقّ

بحر قُلْزُم دید ما را فَانْفَلَق[4]

آن طبیبان طبیعت دیگرند

که به دل از راه نبضی بنگرند

ما به دل، بی‏واسطه خوش بنگریم

کز فراست ما به عالی منظریم

سخن پیرامون بعثت حضرت خاتم المرسلین صلی ‏الله‏ علیه ‏وآله را درباره آیه شریفه ‏ای قرار می‏ دهم که این گونه، از حضرتش ستایش می کند که:

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ.[5]

همانا، پیامبری از خودتان برایتان آمد که آنچه موجب رنج شماست برای او گران است و به هدایت و نجات شما اصرار دارد.

با توجه به این آیه، مهرورزی به آدمیان از صفات ستوده پیامبر اکرم صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله است. تا آنجا که رنجش آنها بر آن حضرت، سخت و گران بوده است.

نیز آن حضرت ـ به رغم آزادی ‏هایی که متحمّل می ‏شده است ـ همچنان بر نجات و هدایت انسان‏ ها، تأکید داشت:

بندگان حق، رحیم و بردبار

خوی حق دارند در اصلاح کار

مهربان، بی رشوتان، یاری گران

در مقام سخت و در روز گران[6]

اساساً، باید یکی از بزرگ ‏ترین رازهای بعثت نبی اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و توفیق کامل او را در امر نبوّت و تبلیغ، در همین دل ‏سوزی و مهربانی و دگر خواهی او جستجو کرد.

چنانچه در آیه دیگر اشاره شده است، نبی اکرم صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله از آبشخور «رحمت» خداوندی، جام ملایمت و نرم‏ خویی نوشیده است:

فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ.[7]

به (برکت) رحمت الهی، در برابر مردم، نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل و تندخو بودی، مردم از اطراف تو پراکنده می ‏شدند.

باری، مهرورزی و ترحم و دل ‏سوزی و خیرخواهی، حتی در حق حیوانات نیز می ‏تواند نشانه ‏ای بر نبوت بوده و سبب وزیدن رایحه دل‏ نواز پیامبری بر مشام جان آدمی باشد.

چنان‏که مولانا در نقل داستانی از حضرت موسی علیه السلام می‏گوید:

«در ایام چوپانی آن حضرت، گوسفندی از گله ‏اش فرار کرد و او هم به دنبالش در بیابان دوید. این فرار آن قدر ادامه یافت تا آنکه موسی به شدت خسته شد واز نفس افتاد.

سرانجام گوسفند ایستاد و موسی به او رسید. جای آن بود که همه گونه خشونتی بر گوسفند روا دارد، ولی موسی با این گوسفند، خشونت نکرد، بلکه او را در بغل گرفت، نوازش کرد و گفت: بر من رحم نکردی هیچ، چرا بر خودت رحم نکردی؟

وقتی خداوند این شفقت و مهرورزی عظیم را از موسی دید، به ملائک خود گفت: او لایق نبوت است.

با ملائک گفت یزدان آن زمان

که نبوت را همی زیبد فلان[8]

باری، پیامبری مبعوث می ‏شود که خیرخواهی او در حق دوست و دشمن و مسلمان و کافر، به اثبات رسیده است و سعادت خواهی او همگانی است.

«زمانی، اسیرانی را بسته در زنجیر نزد پیامبر آوردند. پیامبر نگاهی تبسم ‏آمیز به آنها کرد. یکی از اسیران، آهسته به دیگری گفت: او نباید پیامبر باشد، چون همانند سلاطین و جبابره، با نخوت و غرور در ما می‏ نگرد و از اسیر گرفتن و ذلّت ما، شادمان و خندان است و شفقت پیامبری در رخسارش آشکار نیست.

پیامبر که دریافت او چه می‏ گوید: گفت: از آن نمی‏ خندم که شما را اسیر کرده‏ ام، بلکه، خنده ‏ام از آن است که می ‏بینم شما را با زور و اجبار، به بهشت رضوان می ‏برم.

من همی رانم شما را همچو مست

از در افتادن در آتش با دو دست

زان نمی ‏خندم من از زنجیرتان

که بکردم ناگهان شبگیرتان

زان همی خندم که با زنجیر و غل

می‏ کشمتان سوی سروستان و گل[9]

باری، این نیز یکی از اسرار جاودانگی پیامبر گرامی اسلام و همه پیامبران الهی است.

آنها که از میرایی خود ترسانند و دوام خود را بر جریده عالم خواهانند، سراغ آن بروند که خواجه شیراز توصیه کرده است؛ یعنی «عشق» که بی‏عشق نسبت به آدمیان، نمی ‏توان عاشق خدای آدمیان گشت:

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما[10]

پی نوشتها:
---------------------------------

[1] مولانا

[2] محمّدرضا حکیمى، بعثت، غدیر، عاشورا، مهدى، صص 17 و 18.

[3] حافظ

[4] یعنى دریاى بى‏کران، ما رادید و شکافته شد.

[5] توبه: 129

[6] مولانا

[7] آل عمران: 159

[8] مولانا

[9] مولانا

[10] حافظ

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.