سید علی اصغر موسوی

متن ادبی مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلّم

تاریخ انتشار:
پیامبری که در خلق و خو: آرام ‏ترین مردم! در امانت: امین ‏ترین مردم! در صداقت: راستگوترین؛ در سخاوت: سخی ‏ترین! در وقار: برترین و در عبادت: عاشق‏ ترین مردم بود!
السلام علیک یا رسول الله

شهر غرق در سایه ‏ای از اوهام! دشت برهوتی از غبار! دریا نمک ‏زاری از حرارت!

ابر، کبود و سترون! کوه، ساکت و بی ‏هم‏نوا!

شرارت رسید، تا اوج! قساوت رسیده تا مغز، جنایت ‏های بی ‏شمار!

کشتارهای بی‏ دلیل، نه مجال بر قوی، نه رحمی بر علیل!

دشت، کبود، آسمان تاریک، دریا کدر! چشم خشک، ابر سترون! نه دستی بر دعا، نه سری بر سجده! گریه تلخ مادران! تبسم زخمی زنان! مرگ نا بهنگام دختران! فرجام نافرجام کودکان! نه رحمتی بر پیران، نه ترحمی بر کودکان!

پستی و پستی و زشتی و زشتی! تلخی و تلخی!

یک شهر، نمونه تلخ ‏ترین زندگی ‏ها، در متن و حاشیه، از درون و بیرون!

که تنها سایه جهل و خشونت، در کوچه‏ هایش جاری بود!

... آن گاه آسمان طرحی نو در انداخت و نگاه تمام آفرینش را به سمت زمین دوخت! تمامی لحظات از وقوع حادثه ‏ای عظیم و شگرف، حکایت می ‏کردند! حادثه ‏ای شگفت انگیزتر از خلقت جهان!

لحظه لحظه انتظارها اوج می گرفتند و چشم ‏ها نگران «غار حرا» بودند!

چه مأموریت سختی! حضرت جبرئیل علیه السلام ‏این بار مقابل کسی قرار می گرفت که نگاه نافذ و تبسم شکرینش، تاب از دل هر کسی می‏ ربود!

حضرت جبرئیل بارها، به او اندیشیده بود؛ بارها نزد او رفته بود؛ ولی این بار، هم پیام سنگین بود هم پیامبر! رازی شگفت در حال افشا بود! معجزه ‏ای عظیم در عالم پیامبران!

فرمود: بخوان! بخوان به نام پروردگارت! پروردگاری که آفرید؛ آفرید انسان را از ذره ‏ای ناپیدا!

فرمود: بخوان! بخوان به نام پروردگاری که قلم را آفرید!

پروردگاری که با قلم تدبیر، درایت و اندیشه را به بندگان خویش یاد داد.

انسانی که هیچ نمی‏ دانست! هیچ نمی ‏دید! هیچ نمی ‏اندیشید!

... گویی برای بدترین مردمان، خداوند بهترین پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و ‏آله خویش را برگزیده است.

پیامبری که در خلق و خو: آرام ‏ترین مردم! در امانت: امین ‏ترین مردم! در صداقت: راستگوترین؛ در سخاوت: سخی ‏ترین!

در وقار: برترین و در عبادت: عاشق‏ ترین مردم بود!

خوفی بر دل پیامبر مستولی شده بود؛ گویی شانه‏هایش بار سنگین امانت را از آسمان به دوش گرفته‏ اند!

چه مسئولیتی سنگین ‏تر از «رسالت»! رسالت خداوند در زمین! زمینی که جای جای آن را شرارت و جهل و جنایت وکفر، فرا گرفته بود!

به ویژه اطراف «حرم امن» خداوند را! وجود بت ‏های سنگی و چوبی، دیگر برای آسمانیان موجب خشم شده بود! حرمی که باید «مرتضی علیه ‏السلام» را به دامان بگیرد، سایه شوم هبل و لات و عزّی را تحمل می‏ کرد!

دیگر تحمل فریاد دختران زنده به گور، برای زمین و آسمان مقدور نبود.

می‏ بایست خداوند، دست قدرت خویش نمایان می ‏ساخت!

برگزید کسی را که مجموع فضیلت ‏ها بود؛ گنجینه اخلاق الهی؛ راست گفتار نیک اندیش؛ نیک اندیش درست گفتار که حضور آسمانی ‏اش برکت جاری و قدم مبارکش جاری کننده نعمت و فراوانی بود.

احمدِ مرسل آن چراغ جهان

رحمت عالم آشکار و نهان

آمد اندر جهان جان هر کس

جان جان‏ ها محمد آمد و بس

تا بخندید بر سپهر جلی

آفتاب سعادت ازلی

نامد اندر سراسر آفاق

پای مردی چنوی بر میثاق

آن سپهرش چه بارگاه ازل

آفتابش که احمدِ مرسل

آدمی زنده ‏اند از جانش

انبیا گشته‏ اند مهمانش

شرع او را فلک مسلم کرد

خانه بر بام چرخ اعظم کرد

زبده جانِ پاکِ آدم ازو

معنی بکر لفظ محکم ازو

تا شبِ نیست صبحِ هستی زاد

آفتابی چون او ندارد یاد

همه شاگرد و او مدرسشان

هه مزدور و او مهندسشان

او سری بود و عقل گردن او

او دلی بود و انبیا تن او

آستان درش به روضه انس

بوده بستان روح روح القدس

عالم جزو را نظام بدو

غرض نفس کل تمام بدو

آمد از رب سوی زمین عرب

چشمه زندگانی اندر لب

هم عرب هم عجم مسخّر او

لقمه خواهان رحمتِ در او

فیض فضل خدای دایه او

فر پرّ همای سایه او

گفته او را به وقت وحی و جل

جبرئیل امین که لاتعجل

بوده چون نقش صورت خویشش

ماجراهای غیب در پیشش

هست کرده ز لطف و نور گلشن

شرق و غرب ازل درون دلش

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.