گزارشي از واپسين روزهاي زندگي اميرالمؤمنين علي عليه ‏السلام

تاریخ انتشار:
پس از جنگ‏ هاي صفين و نهروان، فراريان خوارج، مكه را مركز عمليات خود قرار دادند. سه تن از آنان به نام‏ هاي عبدالرحمان بن ملجم مرادي، برك بن عبداللّه تميمي و عمرو بن كبر تميمي تصميم گرفتند هر كدام به ترتيب علي عليه ‏السلام،معاويه و عمروعاص را به قتل برسانند
واپسين روزهاي زندگي اميرالمؤمنين علي عليه‏ السلام

گزارشي از واپسين روزهاي زندگي اميرالمؤمنين علي عليه ‏السلام[1]

1. پس از جنگ‏ هاي صفين و نهروان، فراريان خوارج، مكه را مركز عمليات خود قرار دادند. سه تن از آنان به نام‏ هاي عبدالرحمان بن ملجم مرادي، برك بن عبداللّه تميمي و عمرو بن كبر تميمي تصميم گرفتند هر كدام به ترتيب علي عليه ‏السلام، معاويه و عمروعاص را به قتل برسانند.

2. ابن ملجم در روز 20 شعبان سال 40 هجري وارد كوفه شد و در خانه اشعث بن قيس منزل كرد. او يك ماه در آن خانه بود. وي عاشق دختري به نام قطام شد و از او تقاضاي ازدواج كرد. قطام مهريه خود را سه ‏هزار درهم، يك غلام، يك كنيز و قتل علي بن ابي ‏طالب عليه ‏السلام تعيين كرد و ابن ‏ملجم پذيرفت.

3. علي عليه ‏السلام در رمضان سال 40 هجري پيوسته از شهادت خود سخن مي ‏گفت و حتي در يكي از روزهاي ماه مبارك بر فراز منبر دست به محاسن خويش كشيد و فرمود: «شقي‏ ترين مردم، اين موها را با خون سرم رنگين خواهد كرد».

4. علي عليه ‏السلام در شب آخر، ميهمان دخترش، ام ‏كلثوم بود. هنگام افطار اندكي غذا خورد و به عبادت پرداخت. گاهي به آسمان مي ‏نگريست و هرچه به طلوع نزديك‏ تر مي‏ شد، حالت حضرت نيز دگرگون مي ‏شد و مي ‏فرمود: «به خدا سوگند، نه دروغ مي ‏گويم و نه آن كسي كه خبر داده، دروغ گفته است. اين همان شبي است كه مرا وعده شهادت داده ‏اند».

5. علي عليه ‏السلام در تاريكي سحر نوزدهم ماه مبارك رمضان براي اداي نماز صبح به سوي مسجد حركت كرد. مرغابياني كه در خانه بودند، در پي او رفتند و به جامه ‏اش آويختند.

6. هنگام خروج از خانه، آهني كه در حياط بود، لباس حضرت را گرفت. حضرت كمربند خود را محكم بست و راهي مسجد شد و اشعاري را مي ‏خواند كه مضمونش اين بود:
راهِ مؤمنِ مجاهد در راه خدا را باز كنيد؛ مجاهدي كه جز خداي واحد را نمي ‏پرستد و مردم را براي رفتن به مساجد بيدار مي ‏كند.

7. حضرت وارد مسجد كوفه شد، نماز خواند و مشغول تعقيبات شد. دوباره نماز خواند. سپس برفراز مأذنه مسجد رفت و اذان گفت و پس از اذان مشغول تسبيح و تكبير شد.

8. عادت حضرت اين بود كه افراد خوابيده در مسجد را براي نماز بلند مي ‏كرد و مي ‏فرمود: 
نماز، نماز، خدا شما را رحمت كند، برخيزيد و نماز واجبتان را بخوانيد.

9. حضرت خطاب به ابن ملجم كه به رو، روي زمين، خود را به خواب زده بود، فرمود: «اي فلاني! از خواب برخيز كه اين خواب مورد خشم خداوند است.» سپس فرمود: «تصميم به انجام كاري گرفته‏ اي كه نزديك است آسمان‏ ها از آن شكافته و زمين از هم جدا شود و كوه‏ ها در هم فرو ريزند...».

10. سپس حضرت به سوي محراب حركت كرد و براي نماز ايستاد. سجده ايشان در نماز طولاني بود. ابن ملجم از فرصت استفاده كرد و خود را به ستون نزديك محراب رساند. حضرت سر از سجده اول برداشت. ابن ‏ملجم در ميان دو سجده، با شمشير فرق حضرت را شكافت.

11. حضرت با تحمل ضربه ابن ملجم فرمود: «بِسْمِ‏اللّه وَ بِاللّه وَ علي مِلَّةِ رَسُولِ‏اللّه؛ به نام خدا و ياري از او بر آيين رسول خدا هستم.» و نيز فرمود: «فُزتُ وَ رَبِّ الْكَعبة».

12. آثار سم به شدت در اندام حضرت نمودار شد. تمام مسجد را ولوله و سر و صدا فرا گرفت.

13. در اين هنگام، جبرئيل ميان آسمان و زمين ندا سر داد:
به خدا سوگند، پايه ‏هاي هدايت فرو ريخت. ستارگان آسمان تاريك شدند و نشانه‏ هاي پرهيزكاري از بين رفت. به خدا سوگند، دستگيره محكم ـ ايمان و هدايت ـ گسسته شد. پسر عموي محمد صلي ‏الله‏ عليه‏ و‏آله كشته شد. وصي برگزيده، به شهادت رسيد. علي مرتضي كشته شد. او را بدبخت ‏ترين بدبخت‏ ها به شهادت رساند.

14. امام حسن و امام حسين عليهماالسلام به اتفاق بني هاشم، حضرت را در گليمي نهادند و به خانه آوردند.

15. از شدت خون‏ريزي، رنگ چهره حضرت به سفيدي متمايل به زردي گراييده بود.

16. ابن ملجم را دست ‏بسته نزد امام آوردند. حضرت با ضعف همراه با مهرباني و رحمت فرمود: «كار بزرگي مرتكب شدي. آيا من براي تو بدْ امامي بودم كه اين ‏گونه مرا پاداش دادي؟»

17. حضرت خطاب به امام حسن عليه ‏السلام فرمود: «پسرم! با اسيرت مهربان باش و به او رحم كن. با او به نيكويي برخورد كن!»

18. شب بيست و يكم ماه رمضان سال 40 ه . ق، علي عليه ‏السلام همه فرزندان و خاندانش را گرد آورد و با همگان وداع كرد و فرمود: «خداوند در غياب من، جانشين من است و او من را كفايت مي ‏كند و بهترين وكيل است».

19. حضرت پس از وصيت از هوش رفت. هنگامي كه دوباره به هوش آمد، چشمان خويش را گشود و فرمود:
اي حسن! امشب شب آخر عمر من است. چون درگذشتم، مرا غسل بده و كفن كن و خود شخصاً كفن و دفن من را انجام بده. بر جنازه من نماز بخوان و در تاريكي شب، جنازه مرا دور از شهر كوفه، مخفيانه به خاك بسپار تا كسي از آن باخبر نشود.

20. حضرت در شب جمعه نخستين روز از دهه آخر ماه رمضان، شب بيست و يكم سال 40 هجري، در 63 سالگي با جهان خاكي وداع كرد.

21. امام مجتبي عليه ‏السلام پس از به خاك سپردن علي عليه‏ السلام در سخناني در مسجد فرمود:
امشب مردي درگذشت كه پيشينيان به حقيقت او نرسيده‏ اند و آيندگان هرگز مانند او را نخواهند ديد. كسي كه چون نبرد مي ‏كرد، جبرئيل در طرف راست و ميكائيل در طرف چپ او بودند. به خدا سوگند، در همان شبي وفات يافت كه موسي بن عمران درگذشت و عيسي به آسمان برده شد و قرآن نازل گرديد. بدانيد كه او زر و سيمي از خود بر جا نگذاشت مگر هفت‏صد درهم كه از مقرري او پس ‏انداز شده بود....

 

پی نوشت:

-----------------------

[1] مهدى رضايى، على عليه ‏السلام از غدير تا شهادت، قم، مركز پژوهش ‏هاى اسلامى صدا و سيما، 1380، صص 229 ـ 246 باتلخيص.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.