رفتن به محتوای اصلی
ویژه نامه عید سعید فطر

اشعار مناسبتی، برات عفو

تاریخ انتشار:
عیدفطر

برات عفو

از صیام تا قیام 5 – غلامرضا سازگار 

گذشت ماه صیام و رسید عید صیام  

کنیـد یکسـره بهـر نمـاز عید، قیام  

اگرچـه رفت مـه روزه و مـه تسبیح  

مبارک است به اهل صیام، عید قیام  

شراب کوثـر و باغ بهشت و جلوۀ یار  

به روزه‌دار حلال و به روزه‌خوار حرام  

بـرات عفـو بگیریـد از خـدای کریم  

که گشته عفو عمومی به دوستان اعلام  

هزار حیف! دریغا! چه زود پایان یافت  

مهی که دست الهی به ما خوراند طعام  

سلام بـاد بـه ماهی که بود ماه درود  

درود باد به ماهـی که بود ماه سلام  

سلام بـاد بـه ماهـی که بـود لیلۀ قدر  

سلام بـاد بـه ماهـی که بـود ماه تمام  

سلام باد به ماهی که از نسیم خوشش  

رسید بوی خداوند، دم‌بـه‌دم بـه مشام  

بـه وسعت همـه عالـم برای مهمانان  

گشـوده بـود خداونـد، سفــرۀ اطعـام  

ثواب روزه خودش بود؛ بهتر از این چیست؟  

ز هـر کرامت و لطف و عنایت و اکرام  

اگرچه مـاه خـدا بـود ایـن مه پر فیض  

بدان جلالت و قدر از علی گرفت طعام  

سلام باد به ماهی که هر شبش دل ما

  به «افتتاح» و «ابوحمزه» می‌گرفت آرام  

مهـی کـه بود لیالیش بهترین شب‌هـا  

مهـی کـه بـود در ایـام، بهترین ایـام  

مهی که هر شب و هر روز در بهشت وصال  

خدای، ریخت شراب طهورتان در جام  

مه ولایت سبط نبی، امام حسن  

مه شهـادت مـولا علی، امـام همام  

علی که ذات خـداوند بـود مـداحش  

علی کـه بعـد پیمبـر امـام بـود امام  

علی حقیقت قرآن، علی حقیقت دین  

علی ولـی خـدا و وصـی خیـرالانام  

علی معلـم آدم، علـی سفینـۀ نـوح  

علی روان مسیح و علـی کلیم کلام  

علی که مدح و ثنایش حقیقت توحید  

علی که مهر و ولایش تمامی اسلام  

علی فـروغ بـه جـان بشر دهد دائم  

علی که رحمت موصولۀ خداست مدام  

علی که ماه، سـلامش کند ز اوج سپهر  

علی که مهر، به انگشت او سپرده زمام

  نماز و روزه و حـج و زکات بـی او هیچ  

کتـاب و دین و نبـوت از او گرفت قوام  

نهاده بوسه شجاعت به دست و بازویش  

عبــادت همــۀ اولیــاش در هـر گـام  

چه حاجتی چه نیازش بر این خلافت بود  

کسی که بود به کویش امین وحی، غلام  

فقط نه این که به دام جهـان اسیر نشد  

ببین بـه گـردن دنیـا نهـاد، مـولا دام  

چقـدر دور حـرم راه می‌روی «میثم!»  

به طوف خانـۀ مـولا علـی ببند احرام  

 

عید صیام

صیام تا قیام 4 – غلامرضا سازگار 

گذشت، ماه خدا و رسید، عید صیام  

به هر دو باد، درود و به هر دو باد، سلام  

هزار شکر که عید صیام کرد، طلوع  

هزار حیف که ماه صیام گشت، تمام  

چه دیر ماه خدا آمد و چه زود گذشت  

چو آفتاب که یک لحظه می‌پرد از بام  

مه نیاز و نماز و دعا و استغفار  

مهی که بوی خدا می‌رسید از آن به مشام  

مه مبارک جوشن‌کبیر، رفت ز دست  

مه دعای سحر، ماه سجده، ماه قیام  

به افتتاح و ابوحمزه، دعای مجیر  

گرفته بود دل دوستان حق آرام  

سلام باد به شب‌های قدر و اعمالش  

که با خدا همه شب انس داشتیم مدام  

سلام باد بر آن لحظه‌های شیرینی  

که می‌شد از همه سو عفو کبریا اعلام  

گناهکار! ز عفو خدا مشو نومید  

که ناامیدی از رحمت خداست حرام  

به عید فطر بگیر از خدای خود عیدی  

که میهمان خدا را خدا کند اکرام  

مه مبارک ما بیشتر مبارک شد  

ز مقدم حسن، آن نور چشم خیرالانام  

امام دوم، فرزند اول زهرا  

که بود شانۀ پیغمبر خداش مقام  

به روزه‌خوار بگو خون دل خورد دائم  

به روزه‌دار گواراست عید ماه صیام  

خوشا کسی که به مهر علی و اولادش  

گرفت روزه و گسترد سفرۀ اطعام  

علی، ولی خدا، نفس مصطفی، حیدر  

که حب او همه دین است و مهر او اسلام  

خجسته نام خوشش حسن مطلع قرآن  

حدیث مدحش در لوح گشته حسن ختام  

وضو بگیر و بخوان داستان ردالشمس  

که آفتاب، به دست علی سپرده زمام  

بگو به خصم علی روزه و نماز، تو را  

شرار آتش خشم خدا شود در کام  

به روز حشر که داغ عطش به هر جگر است  

خوشا کسی که ز دست علی بگیرد جام  

مرام میثم تمار خوش بود «میثم»!  

که در ثنای علی یافت عمر او اتمام    

 

اتمام ماه رمضان

صیام تا قیام 3 – غلامرضا سازگار 
حیف که ماه رمضان شد تمام
ماه دعا ماه صلات و صیام
ماه خدایی شده خود ساختن
دل ز همه شسته به او باختن
ماه پر از نور الهی شدن
خانۀ دل طور الهی شدن
شب همه شب تاب و تبی داشتیم
اشک و مناجات شبی داشتیم
ماه پر از نور الهی شدن
خانۀ دل طور الهی شدن
شب همه شب تاب و تبی داشتیم
اشک و مناجات شبی داشتیم
ماه خدا داشت چه عمر کمی
عمر کمش بود بسان دمی
ذکر خفی ورد جلی داشتیم
زمزمۀ علی علی داشتیم
روز در آغوش خدا جای ما
شب همه شب لیلۀ احیای ما
روز نفس‌ها همه بودی نماز
شب همه در ناله و راز و نیاز
روز ز سوز عطش افروختن
شب همه دم شمع شدن سوختن
نیمۀ مه هر چه سخن داشتیم
بر لب خود مدح حسن داشتیم
جلوه ز حسن ازلی داشتیم
روشنی از ماه علی داشتیم
ماه خداوند علیک السلام
رفتی و باز آمده عید صیام
عید خدا عید دعا عید نور
چشم بد از صبح دل‌آراش دور
عید قبولی صیام همه
سجده و تکبیر و قیام همه

عید وصال است وصال خدا
محو شدن محو جمال خدا
خندۀ شادی به لب روزه‌دار
آتش حسرت به دل روزه‌خوار
آنکه در این مه زده خود را به خواب
وای بر او در صف یوم الحساب
طایفه‌ای را همه با جام نور
داده خداوند شراباً طهور
وصل خدا شامل حال همه
قرب خداوند حلال همه
طایفه‌ای تلخ شده کامشان
روز شده تیره‌تر از شامشان
کور ز دیدار تجلاّی نور
دور ز رحمت خدای غفور
خار چه سهمی برَد از بوستان؟
- وصل خداوند و علی دوستان

کیست علی؟ تمامِ هست خدا
گوش خدا، دیده و دست خدا
کیست علی؟ وصی ختم رسل
کیست علی؟ عصارۀ عقل کل
کیست علی تجلی کبریا
لحم و دم و نفس رسول خدا
کیست علی؟ روح صلات و صیام
کیست علی؟ رکن قعود و قیام
سکوت ما صحبت ما یا علی است
قبولی طاعت ما یا علی است
مغز علی و دگرانند پوست
فشردۀ هزار و یک اسم هوست
یک شبش از عمر جهان برتر است
یک دمش از طاعت عالم سر است
مهر علی نور کند نار را
مهر علی لاله کند خار را

مهر علی کار مسیحا کند
مردۀ دل را علی احیا کند
مهر علی رحمت بی‌انتهاست
مهر علی تمام لطف خداست
مهر علی ولایت انبیاست
مهر علی هدایت انبیاست
مهر علی تمام ایمان بوَد
مهر علی حیات قرآن بوَد
مهر علی چراغ آئین ماست
مهر علی تمامیِ دین ماست
مهر علی کلاس عمّارهاست
نتیجه‌اش میثم تمّارهاست
ما به تولّای علی زاده‌ایم
روز ازل دل به علی داده‌ایم
این سخن خلق همه عالم است
گر چه روان از قلم «میثم» است

سرود آب و گل ما یا علی است
حرف زبان و دل ما یا علی است

 

عید فطر «لیلۀ قدرش به خیر»

صیام تا قیام 2 - غلامرضا سازگار
حیف که از دست ما ماه خدا می‌رود
ماه مناجات و نور، ماه دعا می‌رود
ماه سحرخیزی اهل صفا می‌رود
ماه وصال علی، ماه ولا می‌رود
ماه خدا رفت رفت، جلوۀ بدرش به خیر
زمزمـه‌های شب و لیلۀ قدرش به خیر
****
بود به روی خدا، چشم تماشای ما
خواندن جوشن کبیر، صوت دل‌آرای ما
هر شب و هر روز بود، بزم خدا جای ما
زمـزمۀ افتتاح، سـرزد از آوای مـا
حیف که مانند برق، این مه معبود رفت
دیـر ز راه آمد و، خنده زد و زود رفت
****
ماه خداوند رفت، ماند به دل آه ما
دست خداوندگار بود به همراه ما
نور به افلاک داد، ذکر هوالله ما
ذکر هوالله ما، اشک سحرگاه ما
نـالۀ العفو مـا از رمضان دل ربود
گاه دعای سحر، گاه ابوحمزه بود
****
زآینۀ دل گرفت ماه خداوند، زنگ
سلسلۀ زلف وصل، بود سحرها به چنگ
عبد خدا بود و صلح، دیو هوا بود و جنگ
یافت زخون علی صورت این ماه، رنگ
محفل قرب خدا کوی علی بود و بس
روی جمیل خدا روی علی بود و بس
****
کیست علی؟ کیست؟ کیست؟ سر مگوی خدا
آنکـه هیـاهوی اوست، معنی هـوی خـدا
دست و زبان گوش و چشم روی نکوی خدا
داشته شصت و سه سال، دیده به سوی خدا
نور به او متکی، خلق به او زنده بود
عالم و آدم نبود، او به خدا بنده بود
****
ارض و سماوات را در همگان یک علی است
هم به مکان یک علی، هم به زمان یک علی است
هم به جهان یک علی، هم به جنان یک علی است
بلکه خداوند را در دو جهان یک علی است
قادر منان یکی است، خالق داور یکی است
بعـد خداونـدگار، احمد و حیـدر یکی است
****
حاصل لوح و قلم، نام علی بود و بود
نقش وجود و عدم، نام علی بود و بود
بعد خدا دم به دم، نام علی بود و بود
ذکر خداوند هم نام علی بود و بود
مدح علی هم همان مدح محمّد بوَد
احمـد حیـدر بـود حیـدر احمد بوَد
****
علی به نص صریح، نفس پیمبر بود
علی کنـار نبی، ساقی کوثر بود
علی تمام نماز، نه بلکه برتر بود
نمـاز بی مهر او، گنـاه اکبـر بود
عبد مؤید علی است، جمال سرمد علی است
نه، جان پیغمبر است، تمام احمد علی است
****
این دو ز صبح ازل، کنار هم زیستند
جدا ز هم تا ابد، نبوده و نیستند
خدای داند فقط که بوده و کیستند
که بوده و کیستند؟ چه بوده و چیستند؟
دو نـاشناس وجـود دو نـور غیب و شهود
به هر دو از حق سلام به هر دو از ما درود
****
علی است آقای من، علی است مولای من
علی است دنیای من علی است عقبای من
جحیم با مهر اوست، جنت اعلای من
اگر روم در بهشت، سوای او، وای من
مرده بُدم با دمی زنده شدم از دمش
«میثمم» و می‌دهم جان به ره میثمش

 

مولوی

 بگذشت مه روزه ، عيد آمد و عيد آمد
    بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد

آن صبح چو صادق شد، عذراي تو وامق شد
   معشوق توعاشق شد، شيخ تو مريد آمد

شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کليد آمد

جان از تن آلوده، هم پاک به پاکي رفت
هرچند چو خورشيدي بر پاک و پليد آمد

از لذت جام تو دل مانده به دام تو
 جان نيز چو واقف شد، او نيز دويد آمد

بس توبه شايسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه دريد آمد

باغ از دي نامحرم سه ماه نمي زد دم
بر بوي بهار تو، ازغيب رسيد آمد

 

هزاران آفرین بر جانت ای ماه
روان عاشقان قربانت ای ماه

مبارک باد ماه عشق بازان
که بنشینند در ایوانت ای ماه

مبارک باد عید روزه داران
نکویان جهان مهمانت ای ماه

مبارک باد شهر الله اعظم
همایون طالع رخشانت ای ماه

همه مهمان سلطان وجودیم
خوشا بر سفره ی احسانت ای ماه

نزول دفتر عشق و صعودش
شب قدر است در دورانت ای ماه

به شادروان عزت روزه داران
عیان بینند قدر و شانت ای ماه

نصیب روزه داران دیدن یار
در ایوان عظیم الشانت ای ماه

دو شادی روزه داران را فرستند
ز لطف حضرت سبحانت ای ماه

یکی هنگام افطار اندر این دار
دگر در جنت رضوانت ای ماه

مبارک باد عشق روزه داران
که گفت ( الصوم لی ) در شأنت ای ماه

دل از روزه شود آیینه ی دوست
در او پیدا رخ جانانت ای ماه

سلام سید سجاد و عباد
نثار طلعت رخشانت ای ماه

 

مي خواست بهانه اي كه پر نور شويم

از هرچه بدي و غير او دور شويم

يك ماه پر از فرصت برگشتن داد

يك عيد فرستاد كه مغفور شويم

***

يك ماه صدا كرد كه زيبا باشيم

در هر سحر و شبي چو مولا باشيم

ماه رمضان ماه مهارت ورزي ست

باشد كه هميشه مثل حالا باشيم

***

يك ماه بهشت بر زمين حاكم شد

يك ماه ز عصيان دلمان نادم شد

يا رب نكند دوباره مهجور شويم

يك مژده بده كه وصلمان دائم شد

 

حسین ایمانی

عید عبادت آمده الحمدلله

فصل سعادت آمده الحمدلله

حیف از شب و روزی که رفت از دست ما حیف

امّا حلاوت آمده الحمدلله

گاه خدایی بودن و پاکی رسیده

اوقات رحمت آمده الحمدلله

شرح حدیث عاشقی پیداست امروز

پاداش غیرت آمده الحمدلله

می بارد ابر مغفرت دنیا چه زیباست

نور حقیقت آمده الحمدلله

هر کس گرفته نمره از حق با جواز ِ ...

شش دانگ جنـــّــت آمده الحمدلله

در سایه سار لطف رحمان جا بگیرید

حرف از شفاعت آمده الحمدلله

هر چند ماه فاطمه رویت نگردید

حتما ً به هیأت آمده الحمدلله

 

عید فطر آمد و ماه رمضان گشت تمام
بـر شمـا همسفـران سفـر روزه سلام
روزه هاتان همه در پبش خـداونـد قبول
روزگار خـوشتـان مظهـر تـوفیـق مـدام

***

عید صیام آمد و ماه صیام رفت
لطف تمام آمد و فیض تمام رفت
شد عید فطر و لطف خدا باز تازه شد
گرد غم گناه ز جان عوام رفت

***

رمضان آمد و روان بگذشت
بود ماهی به یک زمان بگذشت
شب قدری به عارفان بنمود
این معانی از آن بیان بگذشت

***

عید است و دلم خانه ویرانه، بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه، بیا
یک ماه تمام مهیمانت بودیم
یک روز به مهمانی این خانه بیا

 

جعفر ناظم رعایا

سلام ما به کسی کز سوی خدای ودود

به بزم عرش علا ماه روزه مهمان بود

شد آنچنان سوی لاهو تیان سبک پرواز

که گرد عرصه ناسوت را زبال زدود

زخوان رحمت او شد هماره برخوردار

به روزی نه سزاوار خویش لب نگشود

ز عمر خویش غنیمت شمرد فرصت را

نشست هر دم با میزبان به گفت و شنود

چنان سپرد دل و جان خود به خلوت انس

که عاشقانه زدل راند فکر بود و نبود

خرید گوهر مقصود را به قیمت جان

زنقد اندک خود برد بیشماران سود

شبان قدر به خوبی شناخت ارزش عمر

فرشته اش به سلام آمد از فراز فرود

ملک گشود شبانگه بر او دریچه صیح

که راه امن بیابد به روزگار خلود

که را که دوست فراخواند و نا شنیده گرفت

چه بهره برد اگر دشمنش به یاوه ستود

ه ما گذشت عزیران من, چه زود,چه زود

زمیزبان به تمنا هماره می طلبیم

که باز وعده بگیرد به یک چنین مو عود

هلا شما که پذیرفته گشته اید به ناز

همین بس است شمارا از این جهان وجود

به عید فطر بمانید خرم و پیروز

به روزگار سعید و به جسم و جان مسعود

قبول باد اطاعات و روزه داریتان

ز ناظمی به شما دم به دم درود درود

 

حافظ شیرازی

گل در بر و می در کف و معشوق بکام است

سلطان جهانم به چنین روز غلام است

گو شمع میارید در این جمع که امشب

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

در مذهب ما باده حلالست و لیکن

بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است

گوشم همه بر قول نی و نغمه ی چنگ است

چشم همه بر لعل لب و گردش جام است

در مجلس ما عطر میامیز که ما را

هر لحظه ز گیسوی تو خوشبوی مشام است

از چاشنی قند مگو هیچ وز شکّر

ز آنرو که مرا از لب شیرین تو کام است

تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است

همواره مرا کوی خرابات مقام است

از ننگ چه گویی که مرا نام زننگست

وز نام چه پرسی که مرا ننگ زنام است

میخواره و سرگشته و رندیم و نظر باز

وآنکس که چو ما نیست درین شهر کدام است

با محتسبم عیب مگوئید که او نیز

پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

حافظ منشین بی می و معشوق زمانی

که ایام گل و یاسمن و عید صیام است

 

علیرضا قزوه

دلم تنگ است و دلتنگ اند دلتنگان و دل ریشان
شب قدر است، لبخندی بزن، مولای درویشان!

اگر همسو نمی‌گردند با فریادهای تو
نمی‌گریند دل ریشان، نمی‌چرخند درویشان

هنوز آن سوی دنیا قدر خوبی را نمی‌فهمند
فراوان‌اند بدخواهان و بسیارند بدکیشان

رها از خود شدم آن قدر این شب‌ها که پنداری
نه با بیگانگانم نسبتی باشد نه با خویشان

به مرگ زندگی!... من مرگ را هم زندگی کردم
جدا از زندگانی کردن این مرگ‌اندیشان

شب قدر است لبخندی بزن تا عید فطر من
تبسم عیدی من باد، بادا عیدی ایشان

 

علی اکبر لطیفیان

باطن ترین من، نه خدا حافظی مکن

هرچند ظاهراً، نه خدا حافظی مکن

 

من نیمه توأم جلویت ایستاده ام

با نیمِ خویشتن، نه خدا حافظی مکن

 

یک اهل بیت را ته گودال میبری

ای خمس پنج تن، نه خدا حافظی مکن

 

اصلاً بدون من سفری رفته ای ؟ بگو ...

...حالا بدون من، نه خدا حافظی مکن

 

پس حرف می‌زنی که خداحافظی کنی

اینگونه نه نزن، نه خدا حافظی مکن

 

شاید کسی نبُرد خدا را چه دیدی

با کهنه پیرهن، نه خدا حافظی مکن

 

این سمت عزیز، محترم، با کفن ، ولی

آن سمت بی کفن، نه خدا حافظی مکن

 

بعد از تو چند مرد به دنبال چند زن

بعد از تو چند زن.... نه خدا حافظی مکن

 

سید هاشم وفایی

دردا كه ماه رحمت حق باز هم گذشت

با آن كه لحظه لحظه او مغتنم گذشت

درهاي مغفرت به روي ما گشوده بود

مهماني خدا به وسعت جود وكرم گذشت

شب هاي قدر او چقدر باشكوه بود

ساعات غرق عفو گنه دمبدم گذشت

برخرمن گناه من آتش كشيد دوست

با آن كه ديد معصيتم از رقم گذشت

دست مرا گرفت خدا و نجات داد

وقتي ز پا فتادم و آب از سرم گذشت

ايدل بهوش باش پس از ماه مغفرت

ماهي كه ميزدند گنه را قلم گذشت

هركس نبُرد بهره از اين چشمه زلال

باور كنيد زندگيش در عدم گذشت

درعيدفطر خوان كرم چيده مي شود

گرماه رحمت و كرم ذوالكرم گذشت

يارب به وصل دوست سروري به ما ببخش

اين روزهاي هجر كه با درد و غم گذشت

همسايه رضاست «وفائي» ومي سرود

اوقات خوب ما همه دراين حرم گذشت

 

شعر وداع با ماه مبارک رمضان

دارد بساط ماه خدا جمع می شود

از سفره نان و آب و غذا جمع می شود

 

آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود

دارد ز دست های گدا جمع می شود

 

فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد

زیباترین بهانه ما جمع می شود

 

یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید

اما چه زود حال و هوا جمع می شود

 

نزد طبیب حال دلم خوب می شود

وقتی طبیب هست شفا جمع می شود

 

من تازه انس تازه گرفتم به نام تو

ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟

 

دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما

دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود

 

مارا بخر؛ بیا و معطل نکن مرا

لحظه های لطف و صفا جمع می شود

 

امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من

دریای رحمت تو کجا جمع می شود

 

این بار من که ریخته در راه آخرش

با رحمت امام رضا جمع می شود

 

امشب که رفت وعده ما در محرم است

در صحن ارک اهل عزا جمع می شود

 

آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا

در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود

 

علی اکبر لطیفیان

همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز

شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز

دهه آخر ماه اول راه سحر است

بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز

عیب چشم است اگر اشک ندارد،ور نه

سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز

کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم

یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز

گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است

او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز

گریه ام صرف تهی بودن اشکم نیست

دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز

وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت

باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز

یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد

کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز

هر قدر این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی

دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز

تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است

رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز

هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی

همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.