نقش حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین - 1

تاریخ انتشار:
سفیر معاویه که از بزرگوارى و سخنان على علیه السلام به هیجان آمده بود بلند شد و گفت: یا امیرالمؤمنین مرا ببخش من ترا بیش از هر کس دشمن داشتم ولى اکنون دوستت دارم زیرا حقایق امور بر من روشن شد و دانستم که معاویه تمام مردم شام را مثل من فریفته است
جنگ صفین

بعد از جنگ جمل
ألا و ان معاویة قاد لمة من الغواة و عمس علیهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اغراض المنیة.(نهج البلاغه کلام ۵۱)
جنگ جمل به نفع على علیه السلام خاتمه یافت ولى این فتح و پیروزى او را براى همیشه آسوده نکرد بلکه مدعى و رقیب دیگرى مانند معاویة بن ابی‎ سفیان در شام بود که از زمان خلافت عمر در آن شهر فرمانروائى کرده و از دیر باز در حکومت آن ناحیه چشم طمع دوخته بود و همی خواست که تا آخر عمر در آنجا مستقلا امارت نماید بدین جهت على علیه السلام ناچار بود که این رقیب حیله‏ گر و اتباعش را هم که به قاسطین مشهور بودند از میان بردارد.
على علیه السلام براى حمله به شام، کوفه را مرکز فعالیت خود قرار داده و به تجهیز سپاه پرداخت.
از طرفى مالک اشتر که به فرماندارى نصیبین منصوب شده بود در بین راه با ضحاک بن قیس والى حران مصادف شد و چون ضحاک از جانب معاویه فرماندار آن ناحیه بود راه را براى حرکت مالک مسدود ساخت ولى مالک با او نبرد داده و لشگریان وى را متوارى ساخت.
چون معاویه از شکست ضحاک با خبر شد فورا عبدالرحمن بن خالد را با لشگرى‏ انبوه به جنگ مالک فرستاد و عبدالرحمن با سرعتى تمام با سربازان خود در اراضى رقه روبروى مالک فرود آمد و با اینکه نیروى او از هر جهت کامل و چند برابر عده مالک بود ولى در اثر حملات شجاعانه مالک شکست فاحش یافته و مجبور به فرار شد، سربازان مالک نیز به تعاقب آن‌ ها پرداخته و همه را به کلى از آن حدود خارج ساختند ورقه و جزیره را که در دست شامیان بود به تصرف خود در آوردند.
مالک اشتر نامه‏ اى به على علیه السلام نوشت و فرار ضحاک و شکست عبدالرحمن را به آنجناب توضیح داد و به حیله گری‎ هاى معاویه اشاره کرد و اضافه نمود که بهترین دلیل بر مخالفت معاویه نسبت به على علیه السلام لشگر فرستادن او بجنگ مالک است و خود نیز براى یک جنگ بزرگ و قطعى آماده و مهیا است.
چون نامه مالک به دست على علیه السلام رسید بر فراز منبر رفت و پس از قرائت نامه مالک خدعه و حیله‏ گرى معاویه را بدان‌ ها تذکر داد تا عده‏اى که دشمنى معاویه را با على علیه السلام چندان یقین نمی‌‎ کردند از شک و تردید خارج شده و قول حتمى دادند که آن حضرت در این مورد هر گونه صلاح بداند و دستور دهد آن‌ ها نیز اطاعت خواهند نمود.
اشاره شد که على علیه السلام پس از انتخاب شدن به خلافت در مدینه در صدد حمله به شام بود که شنید طلحه و زبیر بصره را متصرف شده و عامل او را بیرون کرده‏ اند لذا از تصمیم خود منصرف شد و راه بصره را در پیش گرفت و علت تصمیم آن حضرت براى حمله به شام این بود که معاویه در پاسخ نامه او که معاویه را به بیعت خود فرا خوانده بود نه تنها تن به بیعت نداده بلکه مانند طلحه و زبیر على علیه السلام را به قتل عثمان متهم کرده و خونخواهى از قتله عثمان را بهانه و دستاویز خود قرار داده بود.
معاویه در نامه‏ اش چنین نوشته بود: از معاویة بن صخر به على بن ابی طالب اما بعد ـ به جان خودم سوگند اگر دامن تو به خون عثمان آلوده نبود مسلمین که با تو بیعت کردند تو نیز مانند ابوبکر و عمر و عثمان بودى ولى تو مهاجرین را به قتل عثمان تحریک کردى و انصار را از یارى او ممانعت نمودى و مردم نادان سخن ترا اطاعت کرده واو را مظلومانه به قتل رسانیدند، اکنون مردم شام از پاى ننشینند و دست از مقاتلت تو بر ندارند تا اینکه قتله عثمان را به آن‌ ها سپارى و امر خلافت را هم بشورى واگذارى و حجت تو بر من مانند حجت تو بر طلحه و زبیر نیست زیرا آن‌ها با تو بیعت کرده بودند ولى من با تو بیعت نکرده‏ ام همچنین حجت تو بر مردم شام مانند حجت تو بر مردم بصره نیست چه اهل بصره ترا اطاعت کرده بودند اما شامیان ترا اطاعت نکرده‏ اند و اما شرافت ترا در اسلام و قرابت ترا با پیغمبر و موقعیت ترا در میان قریش انکار نمی‌ کنم و السلام (۱)!
از آنچه تا کنون درباره قتل عثمان گفته شد چنین بر می‌‎ آید که موضوع خونخواهى از قتل عثمان در آن روز‌ها براى هر یاغى و طاغى دستاویز و بهانه‏ اى براى فتنه انگیزى شده بود و عجب اینکه‌‌ همان قتله عثمان ادعاى خونخواهى می‌ کردند و کسى را متهم این ماجرا می‌ نمودند که نه تنها در قتل عثمان دخالتى نداشت بلکه به منظور خیر خواهى او را نصیحت کرد و در موقع محاصره خانه‏ اش به وسیله مردم مدینه براى رفع تشنگى او آب هم به منزل وى فرستاده بود!
استاد عبدالله علایلى در کتاب ایام الحسین که از تألیفات اوست چنین می‌ نویسد:
از شگفتى‏ هاى مسخره آمیز تقدیر اینست که عمرو عاص مردم را بر کشتن عثمان تحریک کند، عایشه روبروى او آشکارا به مخالفت برخیزد، معاویه از یارى او شانه خالى نماید، طلحه و زبیر به مخالفین وى کمک کنند و آنگاه این‌ ها هر یک دیگرى را به خونخواهى او تشویق کنند و خون عثمان را از على بن ابی طالب که خیرخواهانه به او اندرز داده و او را از این سرانجام بر حذر داشته و در پیشامد‌ها سپر بلاى او شده است مطالبه نمایند (۲)!
بارى على علیه السلام نامه معاویه را پاسخ نوشت که بیعت من یک بیعت عمومى است و شامل همه افراد مسلمین می‌ باشد اعم از کسانى که در موقع بیعت در مدینه حاضر بوده و یا کسانى که در بصره و شام و شهرهاى دیگر باشند و تو گمان کردى‏که با تهمت زدن قتل عثمان نسبت به من می‌ توانى از بیعت من سرپیچى کنى و همه می‌ دانند که او را من نکشته‏ ام تا قصاصى بر من لازم آید و ورثه عثمان در طلب خون او از تو سزاوارترند و تو خود از کسانى هستى که با او مخالفت کردى و در آن موقع که از تو کمک خواست وى را یارى نکردى تا کشته شد.
على علیه السلام در نامه دیگرى هم که به معاویه نوشته بدین مطلب اشاره کرده و فرماید:
فاما اکثارک الحجاج فى عثمان و قتلته فانک انما نصرت عثمان حیث کان النصر لک و خذلته حیث کان النصر له (۳)؛ (و اما زیاد سخن گفتن تو درباره عثمان و کشندگان او بی ‎مورد است زیرا تو عثمان را وقتى که به سود خودت بود یارى کردى ولى در آن موقع که کمک تو به حال او سودمند بود او را یارى نکردى.)
سفیر معاویه در مقابل حقیقت
على علیه السلام از موقع ورود به کوفه چند ماهى که در آن شهر اقامت داشت براى جلوگیرى از وقوع جنگ با شامیان چند مرتبه به معاویه نامه نوشته و او را نصیحت کرد و عواقب وخیم مخالفت و ناسازگارى او را که موجب جنگ و خونریزى گردید بوى تذکر داد ولى از این همه نامه‏ نگارى نتیجه‏ اى حاصل نشد و معاویه لجوج هر دفعه در پاسخ نامه‏ هاى آن حضرت‌‌ همان سخنان سابق خود را نوشته و او را به قتل عثمان متهم نمود! و یکى از نامه‏ هاى خود را به وسیله مردى از طایفه عبس که (در اثر تبلیغات سوء معاویه) از دشمنان على علیه السلام بود به حضور آن حضرت فرستاد و چون آن مرد وارد کوفه شد یکسر به مسجد رفت و نامه معاویه را تقدیم نمود.
على علیه السلام از او پرسید در شام چه خبر است؟ آن مرد با گستاخى گفت سینه تمام اهل شام از بغض و کینه تو مالامال است و تا خون عثمان را از تو نستانند آرام نخواهند نشست!
على علیه السلام فرمود اى احمق معاویه ترا گول زده است کشندگان عثمان‏ جز چند نفر که یکى از آن‌ ها نیز معاویه بود کس دیگرى نیست، چند نفر از اصحاب آنجناب خواستند آن مرد را به قتل رسانند اما على علیه‎السلام مانع شد و فرمود او سفیر است و بر سفیر باکى نیست آنگاه نامه معاویه را باز کرد و دید فقط نوشته شده: بسم الله الرحمن الرحیم. و به چیز دیگرى اشاره نگردیده است على علیه السلام فرمود معاویه تصمیم جنگ دارد! و سپس سخنى چند از حسن نیت خود و مکر و فریب معاویه به مردم صحبت کرد و آن‌ ها را براى مبارزه با حیله ‎گری ‎هاى معاویه دعوت فرمود.
سفیر معاویه که از بزرگوارى و سخنان على علیه السلام به هیجان آمده بود بلند شد و گفت: یا امیرالمؤمنین مرا ببخش من ترا بیش از هر کس دشمن داشتم ولى اکنون دوستت دارم زیرا حقایق امور بر من روشن شد و دانستم که معاویه تمام مردم شام را مثل من فریفته است اجازت فرما که پس از این در رکاب همایون تو خدمتگزار باشم و بدینوسیله کینه و بغض سابق را به ارادت و محبت تو تبدیل گردانم، على علیه السلام او را نوازش کرد و به اصحاب خود فرمود که از وى نگهدارى کنند.
 

منبع : تبیان
----------------------------------------
پى‏ نوشت‌:
 (۱) ناسخ التواریخ کتاب صفین ص ۱۴۴
 (۲) صلح امام حسن ص ۱۲۲
 (۳) نهج البلاغه نامه ۳۷

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.