فاطمه پهلوان علی آقا

توطئه ای سیاه

تاریخ انتشار:
جنگ میان معاویه و امام، در مدائن بودیم. آنجا بود که فرستادگان معاویه به نام های عبدالله بن عامر و مغیرة بن شعبه، درحالی که صفوف جنگ در نقطه ای دیگر آراسته شده بود، برای دادن پیشنهاد صلحی مکارانه، به حضور امام حسن(ع) آمدند.
امام حسن علیه السلام

همیشه از حال امام بیمناک بودم. می ترسیدم این گروه هزار چهره، با حیله های معاویه رنگ ببازند و مغلوب نیرنگ او شوند. ازاین رو، من و برخی از شیعیان خاص، همواره مراقب ایشان بودیم.
جنگ میان معاویه و امام، در مدائن بودیم. آنجا بود که فرستادگان معاویه به نام های عبدالله بن عامر و مغیرة بن شعبه، درحالی که صفوف جنگ در نقطه ای دیگر آراسته شده بود، برای دادن پیشنهاد صلحی مکارانه، به حضور امام حسن(ع) آمدند.
آنها هرچه بر صلح پافشاری کردند، امام حسن مجتبی(ع) نپذیرفت. مولای ما خوب می دانست معاویه و اطرافیان فاسد و خون خوارش، مسلمانان را به خواری می کشانند. از سوی دیگر، آن حضرت امامت را چنان که جد بزرگوارش فرموده بود، حق خاندان پاک خویش می دانست. ازاین رو، هر دو فرستاده معاویه، ناکام و روسیاه، از محضر امام بیرون آمدند.
من منتظر توطئه ای از جانب آن دو فرستاده بودم؛ زیرا آنها را خوب می شناختم. آن دو شاگردان مکتب ننگین معاویه بودند و تا به هدف خود نمی رسیدند، دست بردار نبودند و هزار افسوس که چنین نیز شد! آن دو، خوارج را خوب می شناختند و بر پافشاری آنها بر جنگ نیز آگاه بودند. ازاین رو، وقتی از محضر امام بیرون آمدند، زیر لب، ولی به گونه ای که اطرافیان بشنوند، گفتند: «خدا به وجود فرزند پیامبر، خون مردم را حفظ و فتنه را به واسطه او آرام کرد و او صلح را پذیرفت».
وقتی این سخن به گوش دیگران رسید، هیاهویی در سپاه افتاد و سپاهیان مضطرب و نگران شدند. آنها بدون درایت و تعقل، حرف های دو فرستاده معاویه را باور کردند و به امام یورش بردند و خیمه گاه و وسایل مولای ما را غارت کردند. آنان جسارت را به حدی رساندند که جراح بن سنان، خود را به امام رساند و بی ادبانه فریاد زد: تو نیز مانند پدرت مشرک شده ای و با ضربه شمشیری پای امام را مجروح کرد. ما و تعدادی از شیعیان به آن ملعون حمله کردیم و او را به قتل رساندیم.
پس از آرام شدن اوضاع، امام با پیکری مجروح برای مردم خطبه ای ایراد کرد. ایشان با مظلومیتی غریبانه فرمود: «اتقوالله فینا، فانا أمراءکم و اهل البیت الذین قال الله: إنّما یریدُ الله لِیذهبَ عنکمُ الرّجُسَ اهْلَ البَیتِ ویطهِّرَکمْ تطهیرا؛ تقوای خدا را پیشه کنید درباره ما؛ پس همانا ما امیران شما و اهل بیتی هستیم که خداوند فرمود: «که همانا خداوند اراده کرده که پلیدی ها را از شما دور کند و شما را پاکیزه گرداند».
گویی امام می خواست به مردم یادآور شود که از خاندان پاک و مطهر رسول خداست.
هنگامی که امام سخن می گفت، همه می گریستند و من بر حال امامی اشک می ریختم که پیروانش، ساده لوحانه، با وزش کوچک ترین نسیمی، از گِردش پراکنده می شدند و تنهایش می گذاشتند.
من بر حال مولایی اشک می ریختم که دردانه رسول خدا و فاطمه زهرا و سرور جوانان اهل بهشت است، ولی جاهلان و عاقلان و حتی برخی خواص و یارانش، در برابرش قد علم کرده و وی را در میان دشمنانش بی یاور و تنها رها کرده بودند.1

 

منبع: اشارات - بهمن ماه سال 1387 ، شماره 129 - شهادت حضرت امام حسن مجتبی(ع)
--------------------------------
پی نوشت:
1. برگرفته از: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 143.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.