گذری بر زندگی هشام بن عبدالملک - 2

تاریخ انتشار:
هشام بر اثر بیماری خناق (دیفتری) در ششم ربیع الآخر ۱۲۵ در رُصافه – که جزو ولایت قنسرین و مجاور صحرا بود – درگذشت. پسرش، مسلمه، بر او نماز گزارد و او را در رُصافه به خاک سپرد.
هشام بن عبدالملک

امام صادق(علیه السلام) و هشام[33] :
در بخش تاريخ زندگى امام باقر(علیه السلام) به پاره اى از خصوصيات فردى و سياستهاى  اجتماعى وى اشاره كرديم. اينك گوشه هايى ديگرا ز برخوردها و سياستهاى او.
هشام، در ميان خلفاى اموى به سياستمدارى و خشونت معروف است و با توجه به اين دو ويژگى، او را با معاويه و عبدالملك مقايسه كرده اند. او با تدبير و تكيه بر قدرت نظامى، بسيارى از قيامها و شورشها را سركوب كرد و مخالفان را به قتل رسانيد. وى هيچ حرمتى براى جان مسلمانان قائل نبود و با كوچكترين بهانه اى آنان را مى كشت. در اين ميان، شيعيان و پيروان اهل بيت عليهم السّلام، بيشترين فشار و ضربه را از سوى وى متحمل شدند. هشام در نامه اى به كارگزاران خود فرمان داد بر شيعيان سخت بگيرند و آنان را تحت فشار قرار دهند، به زندان افكنند، آثارشان را محو كنند، خونشان را بريزند و از حقوق بيت المال محرومشان كنند.[34]
وى در نامه اى جداگانه به فرماندار مدينه، به وى دستور داد بنى هاشم را به بند افكند و آنان را از بيرون رفتن از مدينه باز دارد.[35]
هشام، علاوه بر صدور اين فرمانهاى عمومى، نسبت به بعضى از شيعيان دستور خصوصى صادر مى كرد. وى به فرماندار خود در كوفه دستور داد خانه كميت، شاعر انقلابى و متعهد اهل بيت را ويران كند و زبان و دست وى را به جرم ستايش خاندان پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و هجو كارگزار خليفه در عراق، ببرد.[36]
در پى صدور اين فرمانهاى مرگبار، كارگزاران جيره خوار هشام در شهرهاى مختلف، نسبت به شيعيان سختگيرى كردند، يوسف بن عمر ثقفى، فرماندار عراق، به حدّى با مردم بدرفتارى كرد كه او را جانشين «حجاج بن يوسف» قلمداد كردند.[37] پيش از او «خالد بن عبداللّه قسرى» به مدت پانزده سال حاكم عراق بود، وى مسيحى زاده بود؛ از اين رو، براى خوشايند مادر مسيحى اش، با بيت المال مسلمانان كليسايى در عراق  ساخت.[38]  در دوران حكومت وى، مسيحيان بر مسلمانان عراق حكومت مى كردند.[39]
خالد، متهم به كفر و بى دينى بود[40] و بر اساس همين اعتقاد، مقام هشام را از مقام پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بالاتر مى دانست.[41] سبّ و ناسزا گويى وى نسبت به امير مؤمنان(علیه السلام)[42] دليل ديگرى بر كفر اوست.
وضعيت اسفناك مردم عراق در دوران حكومت خالد در بيان شاعرى چنين ترسيم شده است:
كَاهْلِ النَّارِ حينَ دَعَوا اغيثُوا ***** جَميعاً بِالْحَميمِ وَ بِالصَّعيدِ[43]
همچون دوزخيان بودند كه پاسخ كمك خواهى آنان، با آب داغ و چرك آلوده به خون داده مى شد.
هشام و زید بن علی بن الحسین علیه السلام[44]:
هشام، خاندان رسالت را سر سخت ترين دشمنان خود مى دانست و با آنان رفتارى خشن و ددمنشانه داشت. در بخش تاريخ زندگى امام باقر(علیه السلام) و نيز درسهاى پيشين نمونه هايى از برخوردهاى اهانت آميز هشام با امام باقر و امام صادق عليهماالسلام را بيان كرديم. اينك به نمونه اى ديگر از برخورد خصمانه اين خليفه اموى با زيد بن على اشاره مى كنيم.
روزى زيد در «رُصافه»[45]  بر هشام وارد شد. هشام به حاضران در مجلس دستور داده بود كه براى نشستن زيد جا باز نكنند. زيد وقتى چنين ديد در پايين مجلس نشست، سپس خطاب به هشام گفت: «هيچ كس بدون تقواى الهى بزرگ نمى شود و هيچ كس با داشتن تقوا كوچك نمى شود.»
هشام از اين سخن زيد خشمگين شد و بر سر او فرياد برآورد: «ساكت باش اى بى مادر؟ تو كسى هستى كه در سر هواى خلافت دارى در حالى كه مادرت كنيز است.»
زيد پاسخ داد: «مادران مانع از اين نخواهند بود كه مردان، هدف بلند داشته باشند، مادر حضرت اسماعيل يك كنيز بود، در حالى كه خداوند فرزندش را به پيامبرى برگزيد و پدر عرب قرار داد. و برگزيده ترين بندگان خدا، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) از نسل اوست، به من چنين مى گويى در حالى كه من فرزند فاطمه و على عليهماالسّلام هستم.[46]
هشام كه از موقعيّت و فعّاليتهاى زيد به وحشت افتاده بود، دستور داد او را دستگير كرده به زندان افكنند، تا تماس او با مردم قطع شود.[47] و سرانجام قيام او را سركوب كرد و در سال 121 او را به شهادت رسانيد و پيكر مطهرش را به دار آويخت.[48]
هشام بن عبدالملك سرانجام پس از بيست سال حكومت، در سال 125 هجرى در گذشت. مردم كه از حكومت وى به ستوه آمده بودند، با شنيدن خبر مرگ وى شادمان شدند و مرگش را آغاز نزول رحمت الهى دانستند.[49]
بيان وفات هشام :
هشام بر اثر بیماری خناق (دیفتری)[50] در ششم ربیع الآخر ۱۲۵ در رُصافه – که جزو ولایت قنسرین و مجاور صحرا بود – درگذشت.[51] پسرش، مسلمه، بر او نماز گزارد[52] و او را در رُصافه به خاک سپرد.[53] او هنگام فوت ۵۳ سال داشت.[54]
به گفته ابو معشر[55] شش روز رفته از ماه ربيع الآخر بود. بنا بر اين خلافت وى به قول همگان نه سال بود، بعلاوه هفت ماه و بيست و يك روز به گفته مداينى و ابن كلبى، و هشت ماه و نيم به گفته ابو معشر و هفت ماه و ده روز به گفته واقدى.
درباره مدت سنش اختلاف كرده اند.
هشام بن محمد كلبى گويد: به وقت وفات پنجاه و پنج ساله بود.
بعضى ديگر گفته اند: به وقت وفات پنجاه و دو سال داشت.
به گفته محمد بن عمر: هشام به وقت وفات پنجاه و چهار ساله بود. وفات وى در رصافه رخ داد. قبرش نيز آنجاست.
در هنگام درگذشت او، ولید  بن یزید حضور نداشت. وی به عیاض بن مسلم دستور داد همۀ خزاین را مُهر نهد تا جایی که حتی نتوانستند برای هشام کفنی بیابند. از این رو، سه روز منتظر آمدن ولید شدند.[56] حتی گفته اند عیاض اجازه نداد از آب گرم خزانه برای غسل او استفاده کنند و ناگزیر از دیگران آب عاریه گرفتند.[57] او همچنین به عباس بن ولید بن عبدالملک، پسرعموی خود، دستور داد تا در رصافه تمامی اموال هشام را مصادره کند.[58]
بعد از مرگ هشام:
بعد از مرگ هشام، میان بنی امیه در شام، نزاع های خونینی درگرفت و آشفتگی هایی در عراق و خراسان پدید آمد و اوضاع را برای تشدید فعالیت داعیان بنی عباس به خوبی فراهم کرد و خلافت بنی امیه به سراشیب سقوط افتاد.
پس از رسیدن بنی عباس به حکومت، عبدالله  بن علی، عموی ابوالعباس سفاح ، دستور داد تا گور خلفای اموی را بشکافند. بقایای جنازۀ هشام را – که به سبب مجاورت با نمک تقریباً سالم مانده بود – از قبر خارج کردند و تازیانه زدند و سپس او را به دار آویختند و در آتش سوزاندند و خاکسترش را بر باد دادند. شبیه به کاری که به دستور هشام با پیکر زید بن علی  بن الحسین علیه السلام کرده بودند.[59]

 

پی نوشت:
----------------------------------------

[33] تاريخ زندگانى امام صادق(علیه السلام)، ص: 94-95
[34]  الشيعة و الحاكمون، ص 114.
[35] همان مدرك، ص 115.
[36] ر. ك: الغدير، ج 2، ص 205 و اعيان الشيعه، ج 9، ص 34.
[37]  ر. ك: الاعلام، زركلى، ج 8، ص 243.
[38] ر. ك: كامل ابن اثير، ج 5، ص 279.
[39] همان مدرك، ص 224.
[40]  الاعلام، زركلى، ج 2، ص 297.
[41]  كامل ابن اثير، ج 5، ص 280.
[42] همان مدرك، ص 224.
[43]  همان مدرك، ص 225.
[44] تاريخ زندگانى امام صادق(علیه السلام)، ص: 95-96
[45] نام محلى است در چهار فرسخى غرب رقه كه هشام در فصل تابستان در آنجا سكونت مى‏كرد.( معجم البلدان، ج 3، ص 47)
[46] مروج الذهب، ج 3، ص 206.
[47]  الحقايق الوردية، ج 1، ص 147.
[48] ر. ك: مقاتل الطالبيين. ص 90- 98.
[49] ر. ك: كامل ابن اثير، ج 5، ص 267.
[50] طبری، تاریخ، ج۷، ص‌۲۰۱، بیروت.؛ طبری، تاریخ، ج‌۵، ص‌۲۶۱، بیروت.
[51] احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج‌۸، ص‌۳۶۸، چاپ زکار. ؛ ابن ‌قتیبه، المعارف، ج۱، ص‌۳۶۵، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰؛ ۲۰۷، طبری، ج‌۷، ص‌۲۰۰، تاریخ، بیروت.؛ مسعودی، مروج‌الذهب، ج‌۴، ص‌۴۱، بیروت.؛ مسعودی، التنبیه والاشراف،ص۲۷۹.؛ ابن ‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص‌۲۶۲۲۶۳، بیروت ۱۳۸۵ ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ ۱۹۶۶.؛ ابن ‌قتیبه، الامامه و السیاسه، ج‌۲، ص‌۱۰۴، چاپ طه محمد زینی، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۶۷.
[52] طبری، تاریخ، ج‌۷، ص‌۲۰۱، بیروت.؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص‌۲۳۲، چاپ مصطفی نجیب فواز و حکمت کشلی فواز، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
[53] طبری، تاریخ، ج‌۷، ص‌۲۰۰، بیروت.؛ ابن ‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج‌۵، ص‌۲۶۲، بیروت ۱۳۸۵ ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ ۱۹۶۶.
[54] خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص‌۲۳۲، چاپ مصطفی نجیب فواز و حکمت کشلی فواز، بیروت ۱۴۱۵/ ۱۹۹۵.
[55] تاريخ طبري/ ترجمه، ج 10، ص: 4302-4303
[56] ابن ‌قتیبه، الامامه و السیاسه، ج‌۲، ص‌۱۰۸، چاپ طه محمد زینی، قاهره ۱۳۷۸/ ۱۹۶۷.
[57] یعقوبی، تاریخ، ج‌۲، ص‌۳۲۸، بیروت.
[58] احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج‌۹، ص‌۱۴۳، چاپ زکار .
[59] احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج‌۲، ص‌۵۳۷، چاپ زکار.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.