حجة الاسلام دكتر عباسعلى شاملى

اسوه هاى اخلاقى قرآن

تاریخ انتشار:
در اين مقاله، نويسنده كوشيده است با به كارگيرى شيوه تحليل محتوا و با مرور بر سوره مباركه يوسف و بررسى ديدگاه هاى تفسيرى ذيل آن، به برداشت هايى روان شناسانه دست يابد.
قرآن

پيش نيازهای بهداشت روانی خانواده*
در سوره مباركه يوسف رويكردی تربيتی و روان شناختی (1)

چكيده

در اين مقاله، نويسنده كوشيده است با به كارگيری شيوه تحليل محتوا (2)و با مرور بر سوره مباركه يوسف و بررسی ديدگاه های تفسيری ذيل آن، به برداشت هايی روان شناسانه دست يابد. اين برداشت ها در راستای كشف و اصطياد پيام های مربوط به بهداشت روانی خانواده، با پيگيری روابط و رفتارهای اجتماعی حضرت يعقوب(عليه السلام) و فرزندان، حضرت يوسف و پدر(عليه السلام)و حضرت يوسف(عليه السلام)و برادران پردازش شده اند. نگارنده به عنوان يك پژوهشگر مسلمان، بر اين باور است كه گذشته از خطاناپذير بودن محتوای قرآن، حضور دو پيامبر معصوم و تشابه وقوع حوادث داستان به پژوهش های دراز مدت، (3)تمامی داده ها و اطلاعات ارائه شده در اين داستان قرآنی معتبر و بی خطا هستند. با اين پيش فرض، هرگونه خطاپذيری به پردازش و تفسير نويسنده باز می گردد. پس از مرور داستان، برخی از حوادث كه حاوی پيامی روان شناختی، به ويژه در ارتباط با پيش گيری از آسيب های مربوط به رفتار و روابط خانوادگی بوده اند، جمع آوری و سامان دهی شده اند. چه بسا توجه به يافته های اين پژوهش، راه را برای پژوهش های كامل تر در آينده هموارتر و اميد به دستيابی به موضع گيری های وحيانی به شكلی مطلوب و درخور را پابرجاتر كند.

پيش درآمد

از نگاه تمامی مسلمانان، قرآن كريم هماره بی بديل ترين و محوری ترين منبع شناخت، دانش و معارف اسلامی بوده است. با به كارگيری رويكردهای گوناگون می توان به دلِ اين اقيانوس بيكران زد و به استنطاق، پردازش و سامان دهی موضع گيری ها، ديدگاه ها، مدل ها و نظريه های وحيانی، كه ناظر به جهت دهی و هدايت رفتارهای اختياری و آگاهانه انسان است، نائل آمد. از ميان رويكردهای موضوعی در مطالعات قرآنی، رويكرد داستان شناختی (4)از چشمگيرترين رويكردها در قلمرو تعليم و تربيت و روان شناسی تربيتی است. جالب توجه است كه در سراسر قرآن، تنها اين سوره يوسف است كه تماميت منسجم و درهم تنيده يك داستان را با جزئيات و ريزه كاری های آن (5)دربرگرفته است. ديگر داستان های قرآنی به گونه چشمگيری كوتاه تر و مشتمل بر محورها و پيام های گوناگون است. مهم تر آن كه محتوای داستانی اين سوره توسط خود قرآن به عنوان بهترين داستان (احسن القصص) (يوسف: 3) شناسانده شده است. از اين رو، اولين سؤالی كه ذهن هر جستوجوگری را به خود مشغول می دارد اين است كه چه شاخصی در اين داستان وجود دارد كه آن را به عنوان بهترين داستان ها مطرح می كند؟ مفسران به فراخور ديدگاه های خود، پاسخ های گوناگونی به اين سؤال داده اند كه به برخی اشاره خواهيم داشت:
از بين شخصيت های اين داستان قرآنی، حضرت يوسف(عليه السلام)برجسته ترين نقش را ايفا می كند. اين نقش برجسته، در عهد باستان، سفر تكوين، (6)و آيات 37 ـ 50 نيز تقريباً به همين صورت توصيف شده است. (7)با اين تفاوت كه سفر تكوين، داستان يوسف را در چارچوب داستان های مربوط به خاندان حضرت ابراهيم و حضرت اسحاق(عليهما السلام) و در آغاز داستان حضرت يعقوب(عليه السلام) قرار می دهد، در حالی كه، در قرآن كريم اين داستان به عنوان بخشی از يك تاريخ مستمر مطرح نشده است. داستان يوسف(عليه السلام) پيش از آن كه تمامی سوره دوازده به پايان برسد، تمام می شود و از نقطه نظر محتوا به ظاهر ارتباطی با سوره های پيش و پس از خود ندارد. (8)
سوره مباركه يوسف 111 آيه دارد. دو آيه اول اين سوره، مربوط به وحيانی بودن قرآن و اهميت فهم عقلانی آن است. سومين آيه بر نقش خداوند در وحی قرآن و آسمانی بودن داستان و چه بسا راز بهترين بودن آن تأكيد میورزد. اين سه كريمه، كه به ظاهر از كليت داستان جدا و بيرون به نظر می آيد، از نقطه نظر روش شناسی به كليت اطلاعات مطرح شده در داستان اعتبار وحيانی می بخشد. ضريب اعتبار داده ها در هر مورد بسته به اتقان منابع اطلاعات يا روش جمع آوری داده هاست. از منظر يك پژوهشگر مسلمان، بالاترين ضريب اعتبار به داده هايی مربوط می شود كه از منبع وحی سرچشمه گرفته باشد.
سوره يوسف همانند ساير سوره های قرآنی، دارای پيام های متعددی است كه همگی گرد يك محور دور می زند. اين پيام ها در جای جای داستان و در گذر حوادث آن عرضه می شوند. به گمان نويسنده، مهم ترين پيام در اين سوره، پيام توحيد و تربيت توحيدی است كه به گونه ای جالب و در اوج داستان هنگامی كه حضرت يوسف در زندان به سر می برد، از زبان خود او بيان شده است:
بر ما (خاندان ابراهيم) روا نبوده است كه هرگز چيزی را با خدا شريك گردانيم. ای هم بندان! آيا خدايان متعدد و پراكنده بهتر است يا خداوند يكتا، قاهر و قدرتمند؟! (آيه 38 ـ 39)
تأكيد اين دو آيه بر محوريت توحيد در اوج داستان، هنگامی كه شخصيت اصلی به سنگين ترين آزمايش ها دچار شده است، حكايت از اين دارد كه در نظام تربيتی قرآن هماره جهت دهی تربيتی به سوی توحيد و خدامحوری است. از اين رو، اگر در قلمرو بهداشت روانی خانواده هم، از اين سوره مجموعه اصول و هنجارهايی به دست آيد، نوعی مجموعه بهداشت روانی توحيد محور خواهد بود؛ چرا كه توحيد محوری مرز اوليه تفكيك يك نظام تربيتی قرآنی از نظام غيرقرآنی است.
ساير محورهای مهم تر سوره عبارت است از: رؤياها، طبقه بندی رؤياها، تحليل و تعبير آن ها، اهميت و ويژگی پيراهن حضرت يوسف در بازگرداندن بينايی به حضرت يعقوب(عليه السلام)، روابط و رفتارهای اجتماعی شخصيت های داستان، كه دارای پيام های تربيتی، بهداشت روانی و روان شناختی است، استمرار و تداوم نبوت در ميان نياكان حضرت يوسف(عليه السلام)، راز بهترين داستان بودن و رابطه بين پيامبر اكرم(صلی الله عليه وآله) و حضرت يوسف(عليه السلام)در اين داستان. هر يك از اين محورها و ساير موضوعات مطرح در اين آيه، نيازمند پژوهش مستقل است. شخصيت خود حضرت يوسف به عنوان برترين چهره ی داستان، موضوع بسياری از متون دينی مسيحی و يهودی بوده است. برخی از پژوهشگران علاقمند به پژوهش های تطبيقی مايلند اين شخصيت را در متون گوناگون دينی رديابی و شناسايی كنند تا از اين رهگذر، به نقاط مشترك و جدايی در اين متون دست يابند. در اين پژوهش، نويسنده كوشيده است با تكيه بر داده های قرآنی روابط بين حضرت يوسف(عليه السلام) و ساير شخصيت های داستان را با رويكردی تربيتی و روان شناختی مطالعه و تحليل كند. روش اصلی در اين مطالعه، روش تحليل محتوا در بستر قرآن پژوهی همراه با استفاده از داده ها و مفاد احاديثی است كه پيرامون آيات مورد بحث، از امامان معصوم(عليهم السلام)رسيده است. در اين رهگذر ديدگاه های برخی از مفسران مسلمان نيز، مورد توجه قرار گرفته است. به هدف آشنايی با برخی از يافته های مطالعات برون دينی مستشرقين و نقد آن ها، به برخی از ديدگاه های اين پژوهشگران نيز اشارت رفته است.

داستان شناسی در قرآن

داستان های قرآن كريم را می توان از منظرهای گوناگون مورد مطالعه قرار داد. برخی با هدف كشف سنن و قوانين الهی حاكم بر تاريخ و جامعه اين داستان ها را مرور و مطالعه كرده اند (9)و برخی نيز ممكن است با رويكردهای تربيتی و روان شناختی اين داستان ها را مرور كنند. روان شناسان يادگيری، داستان را يكی از ابزارهای مناسب برای تحقق و تثبيت فرايندهای يادگيری و همانندسازی با شخصيت های برتر داستان دانسته اند. برخی، از داستان به عنوان ابزاری برای روان درمانی در كودكان و نوجوانان بهره جسته اند. در اين موارد، روان شناس درمانگر، با دادن زمينه های ايفای نقش به درمان جو، می كوشد تا ناكامی های وی و نيز ريشه هايی را كه به آسيب روانی خاصی منجر شده اند، شناسايی و درمان كند. اين روش، به ويژه در مورد كودكانی كه در يك بازی قصه گويی، ايفای نقش و ابراز آرزو و يا حكايت ناكامی ها می كنند، كارآيی چشمگيری دارد.
كارشناسان در روان شناسی تربيتی ممكن است از داستان برای ارائه آموزه های اخلاقی، تربيتی و يا عرضه مدل و الگويی كه نقش های رفتاری متربی و فراگير را تصحيح يا تعديل می كند، استفاده كنند. گاهی مربی ترجيح می دهد راه های صحيح و مؤثر مقابله با يك بحران يا ناهنجاری را در قالب ايفای نقش شخصيت ها و چهره های موفق يك داستان به فراگير آموزش دهد. در اين موارد، فراگير داستانی را مرور می كند كه نقش های مورد نظر در آن برجسته و مورد توجه قرار گرفته اند.
داستان ها همچنين می توانند دارای كاربرد مؤثری در آموزش و پرورش باشند. گاهی مربيان می كوشند در چارچوب مواجه ساختن فراگيران با داستان ها، ارزش های دينی و اخلاقی خاصی را به آنان انتقال دهند. ويتهرل (10) (1995) و تاپان و برون (11) (1991) در مقالات خود به نمونه هايی از اين كاربردهای داستان اشاره داشته اند. تاپان و برون همچنين افزوده اند كه بازگويی و مطالعه داستان ها می تواند فرايند رشد اخلاقی و تربيت اخلاقی كودك و نوجوان را تسهيل و هموار كند. بهره گيری از داستان برای مواجه سازی فراگير با يك بحران تنش زای اخلاقی روشی بود كه لورنس كلبرگ از آن كمك می گرفت تا فرايند و مقطع رشد اخلاقی نوجوانان را توصيف و اندازه گيری كند. (12)

بهترين داستان ها

چنانچه گذشت، اولين سؤالی كه ذهن هر تلاوتگر سوره مباركه يوسف را به خود مشغول می دارد اين است كه چه شاخص و معياری، داستان اين سوره را به عنوان بهترين داستان ها مطرح كرده است؟ در سومين كريمه اين سوره می خوانيم: «با وحی اين قرآن، ما بهترين داستان ها را بر تو (ای محمد) باز می گوييم». سؤال اين جا است كه چه ويژگی از اين داستان بهترين ها را ساخته است؟ پی گيری پاسخ اين سؤال در خود قرآن، نشانگر اين است كه چه بسا احسن القصص (بهترين داستان ها)، نقطه مقابل اساطير الأولين (افسانه های پيشينيان) باشد. واژه دوم، نُه بار در قرآن تكرار شده است. برای نمونه، در آيه 95 سوره انعام آمده است: «كسانی كه كفر ورزيده اند می گويند اين قرآن چيزی بيش از افسانه پيشينيان نيست».
امروزه در برخی از رشته های علوم تربيتی (آموزش و پرورش ارزش ها) مطالعه اسطوره ها و افسانه ها از جايگاه ويژه ای برخوردار است. برخی از مربيان تعليموتربيت ارزش ها، (13)اسطوره شناسی را نقطه مقابل رويكرد مطالعه داستان (14)تلقی می كنند. از اين منظر، ممكن است اسطوره ها، تنها ارزش سرگرم كنندگی برای كسانی داشته باشد كه به ايده آل و آرمان مستحكمی در زندگی دست نيافته اند. در مقابل، يك اسطوره نيز به ايده آل و آرمانی اشاره دارد كه فرد به طور اختياری برای رسيدن به آن تلاش می كند. تلقی اين آرمان ها به عنوان اسطوره، تنها به اين دليل است كه نقش اهداف دست نايافته برای فرد را بازی می كند. (15)پيش از اين يادآور شديم كه، به رغم صراحت قرآن بر احسن القصص بودن سوره يوسف، دو گروه از خوارج، كه دارای افكار و گرايشات افراطی بوده اند، اين سوره مباركه را اسطورهوار و رمان گونه تلقی كرده اند. (16)اسطوره انگاری يا احسن القصص بودن داستان، به نوع تلقی و برداشت از پيام های داستان باز می گردد.داستان های قرآنی جملگی در بافت كلی هدايتی و تربيتی انسان معنا می يابند و با افسانه هايی، كه صرفاً بار ارزشی سرگرم كنندگی دارند، قابل مقايسه نيستند.
اولين نشانه بهترين داستان بودن، مفاد كريمه سوم اين سوره است كه صراحتاً داستان را به خداوند نسبت می دهد، به ويژه وجود ضماير جمع (نحن، نا) و فعل حاكی از مشاركت جمع (نَقُصُّ) دخالت عناصر غيبی و در رأس آنان خداوند را برجسته ترمی كند. چنين سرنخ هايی، كليت داستان را از ابتدا به برجسته سازی پيام تربيتیوخدامحوری داستان متوجه می سازد.
گروهی، معيار بهترين بودن اين داستان قرآنی را در سبك و روش بيان آن می دانند. از اين منظر، داستان حضرت يوسف(عليه السلام)به دليل فشردگی و اشاره ای بودن، اقتصاد قصه گويی (17)را به اوج خود رسانده است. بسيار مهم است كه داستان در قالبی كوتاه اما جذاب، مخاطب را به سرعت و با اطمينان به اهداف اصلی مورد نظر منتهی كند. در داستان حضرت يوسف(عليه السلام)، با آن كه بسياری از جزئيات با ابهام مطرح شده است، خواننده بدون سردرگمی و خستگی، حوادث را رديابی و سرانجام به فرودگاه های تربيتی و جهت دهنده، كه همه چيز بر محور تقوا و توحيد تمام می شود، فرود می آيد. اين قلم بر اين باور است كه ويژگی ايجاز در داستان های قرآنی همانند ايجاز در ساير موارد، يك ويژگی ممتاز قرآنی است كه می تواند حكايت از ضرورت وجود ترجمان مطمئن و بدون خطا (معصوم(عليه السلام)) برای تفسير و تبيين نقاط كور، مبهم و ناگفته باشد.
البته، تذكر اين نكته نيز مهم است كه چه بسا ابعاد فروگذار شده در توصيف حوادث داستان راهی برای جلب توجه به ابعاد مهم تر و كليدی داستان است. برای نمونه، بسياری از مكان ها، توقف گاه ها، هنگامه ها و نام شخصيت ها و حتی نام كاروان و كاروانيانی كه يوسف را از چاه نجات دادند به ابهام گذاشته شده تا توجهات و حساسيت های مخاطبان به موضوعات محوری و كليدی كشانده شود. اين ايجاز، در كريمه 94 نيز به گونه ای ديگر رخ نموده است و مخاطب نمی داند كه در اين مقطع داستانی، طرف گفتوگوی حضرت يعقوب(عليه السلام)، آن گاه كه برادران يوسف همراه با كاروان راهی مصر بودند، چه كسانی هستند؟! اين شيوه ابهام گذاری در موارد ديگری مثل بيان نام و ويژگی های برادر بزرگ تر يوسف(عليه السلام)، پادشاه مصر، عزيز و همسرش، شاهد ماجرای اتهام بزهكاری يوسف، و دراهمی چند كه بهای خريد يوسف بود، قابل بررسی است. (18)اقتصاد قصه گويی و ايجازگويی در اين داستان چنان چشمگير است كه برخی از مفسران همانند زمخشری در تفسير خود بيش تربه برجسته سازی و توضيح احتمالی نكات به ظاهر فروگذار شده داستان پرداخته اند تا تفسير محتوای خود سوره!
به گمان نويسنده، به اقتضای شيوه تربيتی قرآن، به جز مواردی كه حاوی پيامی اخلاقی است، قرآن، به تشريح و تفصيل ريز برجستگی ها و صفاتی كه شيوه معمول داستان سرايی ها، به ويژه رمان پردازی هاست، نپرداخته است. يك چشم انداز كلی بر اين سوره، حاكی از آن است كه تأكيد قرآن كريم هماره بر نكات اخلاقی و هدايت گر است. مثلاً در اين داستان، قرآن به جای تصويرسازی و پردازش زيبايی های ظاهری يوسف(عليه السلام)همانند آنچه در سفر تكوين (6: 39) آمده است، به برجسته سازی ويژگی های نبوی وی، همانند حكم و علم، پرداخته است. جالب اين كه حتی آن گاه نيز كه قرآن درصدد تصويرپردازی جذابيت خيره كننده حضرت يوسف برمی آيد، در فرازی شگفت انگيز اما اخلاقی می فرمايد: «اين (موجود) آدم نيست، اين يك فرشته بزرگوار است.» (آيه 31)
برخی نيز بر اين باورند كه اين داستان بخشی از قرآن يعنی فرازی از كلام خدای متعال است و در اين صورت، ممكن نيست كه در ميان آدميان كسی از اين بهتر حرف بزند. بنابراين، راز بهترين بودن اين داستان كلام خدا بودن است. (19)ناگفته نماند كه توجيه فوق، در حقيقت توجيه بهترين بودن خود قرآن و به يك واسطه، توجيه بهترين بودن داستان حضرت يوسف است. برخی ديگر از مفسران، بهترين بودن اين داستان را در واقعی بودن (ساختگی و خيالی نبودن) و جهت گيری چشمگير اخلاقی آن می دانند. بيضاوی، زمخشری، ابن كثير و به ويژه غزالی در كتاب بحرالمحبه فی تفسير سوره يوسف، از اين گروه اند. اهميت و برجستگی اين نكته زمانی آشكار می شود كه كسی موضع گيری تند و طردكننده قرآن كريم را در موردافسانه ها و اسطوره های خيال انگيز مورد توجه و بررسی قرار دهد. (20)
ثعلبی ويژگی و راز برجستگی اين داستان را در اين می داند كه در پيوند حوادث داستان، پيامبران، فرشتگان، شياطين، جنيان، آدميان، حيوانات، پرندگان، حكمرانان، كارگزاران و شهروندان هر يك در گوشه ای به ايفای نقش پرداخته اند. (21)سورآبادی از ديگر مفسران ،معتقد است بهترين بودن اين داستان به اين دليل است كه حوادث ناهمگون و متعارض، به طرز جالب توجهی، در يك بافت داستانی به هم پيوند می خورند. داستان به شيوه ای بسيار حيرت انگيز زندانيان را در كنار پادشاهان، دانشمندان را در برابر نادانان، عشق را در كنار نفرت، عصمت رامشرف بر بزهكاری، ثروت را در حاشيه فقر، اميد را در بستر نااميدی،وحدت رادر زمينه از هم پاشيدگی و بالأخره آزادی را در رديف بندگی، اسارت و بردگی مطرح می كند! اين تنوع و پيچيدگی خيره كننده كه با تنوع، پيچيدگی و در هم تنيدگی فضای روانی انسان همگون است، خواننده را به دنبال كردن و پی گيری كليت داستان ترغيب می كند. (22)

رابطه يوسف با پدر

در نگرش قرآنی، از آن جا كه حضرت يعقوب و يوسف(عليهما السلام)هر دو پيامبر معصومند، بازتاب گفتار، كردار و روابط آن دو در اين سوره الگو و معيار رفتار درست است. هم از اين رو است كه در اين سوره، داستان به اين پيام ختم شده است كه در قصه زندگی اين پيامبران برای اهل انديشه وخردپندگيریودرس آموزی است.(آيه111)
حكايت داستان های هر يك از انبيا در قرآن كريم، گذشته از ارتباط آنان با قوم و ملت خاصی، می تواند برای تمامی صاحبان خرد و انديشه در طول عصرها و نسل ها درس آموز و پندگير باشد. داستان حضرت يوسف(عليه السلام) در اين سوره، با يك رؤيا و پيش گويی آغاز می شود كه ايشان در گفتوگو با پدر خود به شيوه رمزگونه به موقعيت و منزلت برتر و نهايی خود اشاره می كند. در اين زمان حضرت يعقوب(عليه السلام)، كه از موهبت غيبی تعبير رؤيا برخوردار است، يوسف را از درستی و واقعيت اين رؤيا با خبر كرده و از وی می خواهد كه اين ماجرا را با برادران خود در ميان نگذارد! نكته جالب توجه اين كه، اگر چه يوسف در سنين كودكی، رؤيای خود را با پدر در ميان می گذارد و از وی می خواهد كه او را در فهم محتوای آن ياری دهد، اما بعدها موهبت تعبير رؤيا از جانب خدای متعال به خود وی اعطا می شود و اين هديه، نشانه ای از رحمت خاص خداوند بر نبوت و پيامبری وی می باشد: «و تعبير رؤيای تو اين است كه پروردگارت تو را برمی گزيند و دانش تأويل رؤياها را به تو می آموزد». (23)

كتمان، اولين شيوه مؤثر در بهداشت روانی خانواده

دنباله ماجرا حاكی از اين است كه برادران يوسف، تحمل پذيرش برجستگی وی را نداشته و از اين كه يوسف از سهم بيش تری از محبت پدری برخوردار بود، رنج می بردند. پس از آن كه تلاش خود در دست يابی به عواطف ويژه پدری و يا تساوی تقسيم توجه و حمايت وی را ناكام می يابند،می كوشند بحران احساس ناكامی و نابرابری را از راهی ديگر فرو نشانند. از نخستين محرك های بروز رفتار نفرت آميز و كينه توزانه در بين اعضای يك خانواده احساس نابرابری و ناكامی است. برادران و خواهران در يك خانواده دوست دارند كه از توانايی ها و امكانات يكسان و مساوی برخوردار باشند. خواهران و برادران متمايلند تا والدين احساسات عاطفی خود را به صورت مساوی بين فرزندان خود تقسيم كنند. اگر احساس نابرابری فرزندان با رفتار تبعيض آميز يكی از والدين تأييد شود، بحران، تنش آميزتر خواهد شد. در اين داستان، حضرت يعقوب(عليه السلام)، به يوسف ابراز محبت بيش تری می نمود و وی را بر ديگر پسرانش ترجيح می داد.
برخی از مفسران در توجيه اين رفتار حضرت يعقوب معتقدند كه در اين زمان يوسف و برادر تنی وی از ساير پسران يعقوب خردسال تر و نيازمند عواطف بيش تر و حمايت بيش تری بودند. (24)چه بسا اين ابراز عاطفه بيش تر، نه برخاسته از صرف عاطفه پدر ـ فرزند، كه به دليل ويژگی هايی بود كه حضرت يعقوب(عليه السلام) در يوسف سراغ داشت؛ زيرا پس از آن كه حضرت يعقوب(عليه السلام) از رؤيای يوسف باخبر می شود، با مهربانی از وی می خواهد كه رؤيايش را با برادران در ميان نگذارد. آن گاه می افزايد كه بازگويی رؤيا، كينه و نيرنگ آنان را بر خواهد انگيخت: «پس (برادران) درصدد كيد و نيرنگ تو بر خواهند آمد». (آيه 5) مفاد اين آيه، نشانگر اين است كه كتمان، می تواند شيوه ای برای دست يابی به بهداشت روانی در تنظيم روابط اجتماعی، حفظ نعمت های الهی و تسهيل رسيدن به منزلت ها باشد و چه بسا به همين دليل بود كه حضرت يعقوب(عليه السلام)از يوسف چنين درخواست كرد: «پسرم! از رؤيای خود با برادران چيزی در ميان مگذار، نكند در انديشه نيرنگی برآيند.» (همان)
اهميت توجه به شيوه كتمان ويژگی ها، نعمت ها و حتی برنامه ها در پاره ای از روايات معصومين(عليهم السلام) نيز مورد توجه و گوشزد قرار گرفته است. برای نمونه، پيامبر بزرگ اسلام(صلی الله عليه وآله) در روايتی فرمودند: «برای دست يابی به نيازمندی ها، بر شما باد به مكتوم داشتن آن ها، به درستی كه هر صاحب نعمتی مورد رشك ديگران قرار می گيرد.» (25)
حضرت يعقوب(عليه السلام) به روشنی از حسد و احساسات منفی برادران نسبت به يوسف خبر داشت. وی بسيار خشنود بود كه می ديد خط نبوت و رسالت در خاندان او از طريق فرزندش يوسف تداوم می يابد. از اين روی، احساسات و عواطف خود را بر اين مبنا شكل و جهت می داد. حتی وقتی می شنود فرزند ديگرش بنيامين، كه برادر تنی يوسف بود، در مصر از كاروان بازمانده و به فلسطين باز نخواهد گشت، احساس اندوه و رنج كنونی را هم با ياد يوسف ابراز می نمايد: «و از آنان روی برگردانيد و گفت افسوس بر يوسف» (آيه 84). وابستگی و عشق يعقوب به يوسف به اندازه ای شديد بود كه در فراق او بينايی خود را از دست داد (آيه های 84 و 85). يعقوب(عليه السلام)زمانی از فرزندش بنيامين ياد می كند كه از پسران می خواهد به مصر رفته و در جست وجوی برادران گمشده شان برآيند (آيه 87).

نقش والدين در ابراز عواطف

پيام اصلی اين بخش از داستان قرآنی، ضرورت توجه والدين به تقسيم درست و عادلانه عواطف در بين اعضای خانواده است. بسياری از اختلالات در رفتار اعضای يك خانواده، ناشی از برخورد و رفتار نادرست والدين است.
حضرت يعقوب(عليه السلام)، علاوه بر ايفای نقش و تربيت نبوی، يك پدر هم هست و بايد عواطف پدری خود را به فراخور شايستگی ها و نيز با توجه به اقتضای فرايند رشد فرزندان ابراز كند. در تصوير قرآنی رفتارهای احساسی و عاطفی حضرت يعقوب(عليه السلام) به گونه ای است كه از او يك پدر نگران به وجود آورده است. اين نگرانی و اضطراب وقتی آشكار می شود كه وی می ترسد از يوسف جدا شود و يا گرگ ها فرزندش را بدرند (آيه 13)، بنابراين، در پاسخ درخواست برادران مايل نيست يوسف با آنان همراه شود. نكته جالب توجه اين است كه اگرچه حضرت يعقوب(عليه السلام) به شدت به يوسف وابسته است و وی را به دليل ويژگی ها يا قابليت های نبوی اش احترام می گذارد، در عين حال می كوشد تا با تحمل بحران های روحی در هنگامه فراق و جدايی به تدريج فرزندان را به آگاهی و شناخت لازم برای درك بهتر يوسف كمك كند. اين رفتار حضرت يعقوب(عليه السلام)، حاكی از آن است كه تنها راه تضمين بهداشت روابط خانواده اين نيست كه والدين، فرزندان را در هر شرايط و با هر ويژگی به يك چشم بنگرند. در عين حال، مهم اين است كه فرزندان راز تفاوت واكنش والدين را به درستی دريابند. دراين داستان زمانی كه حضرت يعقوب(عليه السلام)متوجه بروز رفتار خصمانه برادران نسبت به يوسف می شود، بار ديگر آنان را هشدار می دهد كه رفتارشان نابهنجار و به گونه چشمگيری متأثر از انگيزه های شيطانی است: «اين امر زشت را نفس های شما برايتان زيبا جلوه داده، پس در برابر آن به نيكويی شكيبايی میورزم»(آيه های18و83)
به هر حال حضرت يعقوب(عليه السلام)فرزندان و رفتار تنش زای آنان را تحمل می كند و در برابر اين رفتارهای خصمانه آنان می فرمايد: «فصبر جميل». بيضاوی در تفسير «صبر جميل» از مفاد روايتی كمك می گيرد و می گويد زيبايی اين صبر به اين است كه فرد درگير با بحران، مشكل و ناكامی خود را به هيچ مخلوقی بازنگرداند و او را مقصر نداند. (26)با اين تلقی، حضرت يعقوب(عليه السلام) هيچ يك از فرزندان را سرزنش نكرد و خود را به خدا سپرد. اين برخورد متين و سازنده، سرانجام برادران يوسف را به خطای خود متوجه كرد، به گونه ای كه از پدر درخواست نمودند كه برايشان از خداوند درخواست مغفرت كند (آيه 97). شيوه شناخت درمانی و رفتار درمانی حضرت يعقوب(عليه السلام) در برابر رفتار نابهنجار فرزندان به گونه ای بود كه آنان سرانجام به خود آمده و دو بار به خطا و اشتباه خود آشكارا اعتراف كردند: «به درستی كه مادراشتباه بوديم». (آيه های 91 و 97) پس از دور شدن يـوسف، يعقـوب همچـنان برای برادر تنی يوسف ـ بنيامين ـ نگران بوده و به فرزندان خود نمی تواند اعتماد كند (آيه 66).

روش قرآنی بهداشت روانی در برخورد با بحران ها

حضرت يعقوب(عليه السلام) هنگام مواجهه با بحران، فرزندان را سرزنش و محكوم نكرد و با شيوه ای مؤثر و از طريق شناخت درمانی، آنان را به درك خطای خود هدايت نمود. برخورد اول حضرت زمانی رخ داد كه برادران، يوسف را در چاه انداخته و شب هنگام، كار خود را در برابر پدر وارونه جلوه دادند. اين رفتار كينه توزانه موجب شدكه حضرت يعقوب(عليه السلام)برای ساليان درازی از فرزندش يوسف دور بماند و بالاخره به آنچه از آن می ترسيد، گرفتار آيد. برخورد دوم نيز زمانی رخ نمود كه بنيامين در مصر گروگان بود و اطرافيان در توجيه اين گروگان گيری به يعقوب گفتند كه پسرت در مصر به اموال مردم دست يازيد، و به همين دليل او را گرو گرفته اند. در اين دو موقعيت تنها واكنش حضرت يعقوب اين بود: «بلكه نفس های شما اين كار را برای شما زيبا جلوه نمود و من در برابرآن به نيكويی شكيبايی میورزم».(آيه18و 83)

واكنش های افراد در هنگامه بحران

برخی هنگام برخورد با يك بحران، به ويژه در بحران های سنگين، به سادگی خود را تسليم كرده و به طور طبيعی توانايی های خود را نيز معطل می گذارند. واكنش اين افراد، انفعالی و تسليم شونده است و معمولاً بحران زده قربانی فشارها و خطرات برخاسته از بحران می شود. گروه ديگری در چنين موقعيت هايی، با بحران درگير شده و خود را در يك دايره معيوب فكری و رفتاری قرار می دهند. ناكامی ها و شكست های ناشی از بحران فرد را نسبت به توانايی ها و قابليت هايش مشكوك و به وی ذهنيتی شكست پذيرمی دهد.دسته سوم نيز، با مهارت و زبردستی خاصی بحران را كنترل نموده و با قدرت يا بر آن سوار می شوند و يا از كنار آن با شكيبايی می گذرند.
به شهادت دو آيه فوق حضرت يعقوب(عليه السلام) در برخورد با اين بحران های شكننده، راه سوم را برمی گزيند و بدون اين كه هيچ يك از فرزندان خود را متهم كند يا اشتباه آنان را به رخ آنان بكشد، ايشان را متوجه نقش ناخودآگاه انگيزه ها و گرايشات منفی درونی شان نموده و در واكنش به آنان می گويد: «شما درگير انگيزه های شيطانی نفس های خود هستيد.» جالب اين جاست كه حضرت، نابهنجاری رفتاری و انگيزشی فرزندان را با رفتار نابهنجار ديگری پاسخ نمی دهد، بلكه به آنان فرصت می دهد كه به اشتباه و انحراف خود پی ببرند و خود به آن اعتراف كنند. از اين رو، فقط به آنان می گويد: «فصبر جميل».
اين برخورد، شبيه برخوردی است كه تاريخ از پيامبر بزرگوار اسلام(صلی الله عليه وآله)در ارتباط با آزاردهندگان مكی در اولين روزهای معرفی اسلام به دست می دهد.حضرت در برابر آزارها، شكنجه ها و بی حرمتی ها مكرر می فرمود: «خداوندا! قوم مرا بيامرز و از آنان درگذر؛ چه، آنان هنوزبه شناخت و معرفت لازم دست نيافته اند.» (27)وقتی پيامبر(صلی الله عليه وآله) ريشه كجروی های قوم خود را جهل و نادانی آنان می بيند، می كوشد ريشه اين نابهنجاری رفتاری را بخشكاند و آنان را در راه رسيدن معرفت لازم برای درك پيامبر و راه و پيام او ياری دهد.

نمودهای تعامل روانتنايی (28)در داستان

عشق عميق حضرت يعقوب(عليه السلام) به يوسف در دو جای سوره به خوبی ابراز شده است: مورد اول جايی است كه يوسف در اوان كودكی به سر می برد و به شدت نيازمند حمايت و عشق پدری است (آيه 13). مورد دوم هنگامی است كه برادران از مصر باز می گردند و بنيامين را در مصر باز می گذارند (آيه 84 ـ 85). فراق يوسف، آثار شكننده و مهيبی بر تن و روان حضرت يعقوب(عليه السلام)بر جای گذارد تا سرانجام به اختلالات روانتنايی می انجامد! حضرت يعقوب(عليه السلام)هماره ازيوسف می گويد و آه می كشد. اين فرايند سوختن و ساختن تا آن جا پيش می رود كه پيامبر پير داستان ما، چشمان خود را از دست می دهد! (آيه های84ـ86).نكته كليدی روان شناختی و درمان گرايانه اين قسمت از سوره اين است كه علايم روانتنايی (29)كه منشأ خاص فيزيولوژيك (30)نداشته باشد، پس از شناخت دقيق و درست علّت روانی و معكوس كردن آن، می تواند به راحتی و گاهی به سرعت درمان پذير باشد. عشق و اشتياق دو سويه و بی نظير پدر و پسر به يكديگر چنان عميق و نافذ است كه اين دو می توانند آن راهر طور و هر جا كه بخواهند به كار گيرند، اگرچه اطرافيان نتوانند آن را باور كنند. از اين رو، يوسف به طور شگفت انگيزی از برادران می خواهد كه پيراهنش را با خود ببرند و بر چهره پدر بيفكنند تا او بينايی اش را باز يابد (آيه 93). دلبستگی دو سويه يوسف و پدر چنان محكم و قابل اعتماد است كه يوسف تنها از بوی پيراهن خود برای بازگرداندن بينايی به پدر بهره می گيرد و بی درنگ به برادران می گويد: شما پيراهن مرا بر چهره پدر بيفكنيد، خواهيد ديد كه او از آن پس بينايی خود را باز می يابد! حكايت همين طور هم می شود! با آن كه يوسف در مصر به سر می برد، همين كه كاروان از مصر بيرون می زند، يعقوب در فلسطين بوی پيراهن فرزند را استشمام می كند (آيه 94). اطرافيان يعقوب با شنيدن كلام وی، او را به كودنی و از كارافتادگی ذهنی متهم می كنند. آنان می پنداشتند كه يعقوب در اثر كهولت سن
توانايی های شناختی خود را از دست داده است. تا اين كه فردی از راه می رسد و پيراهن يوسف رابر چهره يعقوب می افكند و ناگهان چشمان پيامبر پير به راحتی بينايی خود را مجدداً باز می يابد. عشق پدر و فرزند چنان صميمی و عميق است كه كوری يعقوب را از بين می برد. اين كار يوسف نشانگر اين است كه عواطف و احساسات دوسويه ای همانند عشق و شيدايی ممكن است برای درمان اختلالات تنی كه ريشه روان شناختی دارد، به كار آيد.
بی ترديد، اين تأكيد نويسنده به معنی نفی اين احتمال نيست كه چه بسا اين بازيابی در داستان ما نتيجه اعجازآميز بودن پيراهن يوسف باشد. مرحوم طبرسی(رحمه الله) با استناد به روايتی شيعی ابراز می دارد كه اين پيراهن توسط جبرئيل از بهشت آورده شده بودوحضرت يعقوب(عليه السلام)بوی يوسف را از اين پيراهن بهشتی شنيد! (31). با اين احتمال، برداشت روان شناختی و درمان گرايانه ما به دليل اعجازآميز بودن پيراهن قوت خود را از دست می دهد. اين برداشت يك مؤيد درون قرآنی هم به همراه دارد و آن اين كه در آيه 93، پيراهن با واژه «هذا» همراه شده است؛ يعنی يوسف از برادران خواست كه پيراهن خاصی از پيراهن های وی را با خود به فلسطين ببرند.
سورآبادی نيز خاطرنشان می سازد كه پيراهنی كه يوسف برای پدر فرستاد، پيراهنی بود كه وی از حضرت ابراهيم به ارث برده بود و پيش از اين ابراهيم را از آتش نمرود رهانيده بود! به اعتقاد اين مفسر نيز پيراهن از بهشت آورده شد و رازشفابخش بودنش، بهشتی بودن آن بود. (32)بر خلاف ديدگاه اين مفسران، مرحوم علامه طباطبايی(رحمه الله) بر اين باور است كه اعتبار رواياتی كه بر بهشتی و آسمانی بودن اين پيراهن تأكيد میورزند، به شدت زير سؤال است. ايشان با بيان فرازی از كتاب تفسير عيّاشی با وی همراه شده و گويی در اين صددند كه ثابت كنند كه پيراهن فرستاده شده معمولی بوده است. تنها می افزايند كه ويژگی اين پيراهن اين بود كه يوسف با آن پيراهن اشك چشمان خودپاك می كرد!. (33)به نظرمی رسد، تنها با تكيه بر اين برداشت می توان تحليل روان شناختی و درمان گرايانه ای را كه پيش از اين يادآور شديم پذيرفت.

روابط يوسف با برادران

مرحله بندی روابط

يك نگاه اجمالی بر كليت داستان حضرت يوسف(عليه السلام)در قرآن كريم، خواننده را به اين باور می رساند كه پس از بررسی روابط يوسف با پدر، روابط ديگری كه در بحث پيش نيازهای بهداشت روانی قابل استفاده است، وجود دارد و آن ارتباطی است كه حضرت يوسف با برادران خود داشته است. با مرور بر آيات مربوط، روابط حضرت يوسف با برادران خود را به دو دسته می توان تقسيم كرد: در مرحله اول، ايفای نقش حضرت بيش تر انفعالی است. اما در مرحله دوم و به موازات آن كه حضرت به قدرت آسمانی و زمينی (معنوی و مادی) دست می يابد، نقش ها فعالانه و تأثيرگذار می گردند. از اين پس می كوشيم اين دونوع نقش را بازنگری و تحليل نماييم.

روابط انفعالی يوسف با برادران

به شهادت آيات داستان سوره يوسف، در نخستين مرحله برادران در نقش دشمنانی كينه توز و توطئه گر بازی می كنند. با آن كه بر اساس اطلاعات قرآنی معلوم نيست كه آيا بالاخره يوسف رؤيای خود را با برادران در ميان گذاشته يا نه، اما آيه های 8 ـ 9 حاكی از اين است كه وقتی برادران دريافتند كه پدرشان به يوسف محبت بيش تر می ورزد، درصدد توطئه و انتقام برآمدند. آنان تصميم گرفتند كه برای جلب توجه پدر به خود، مانع خيالی را برداشته و يوسف را به هر قيمتی كه شده از پدر جدا كنند. اين احساس و تصميم خصمانه، ناشی از آن بود كه برادران باورشان نمی شد يا نمی دانستند چرا، به رغم آن كه تعداد آنان بيش تر بود، پدر به يوسف و برادر تنی اش بنيامين عشق بيش تری میورزد! به استناد مفاد ضمنی اين دو آيه، رفتار حضرت يعقوب(عليه السلام) با يوسف و برادر تنی، متفاوت با ساير فرزندانش بوده است. چه بسا آن حضرت به كمك امدادهای غيبی دريافته بود كه يوسف بر ساير فرزندانش برتری دارد يا می ديد كه يوسف و برادر تنی اش به دليل كوچكی سن نيازمند محبت و عاطفه بيش تری هستند. با اين حال، همواره تلاش می كرد كه اين موضوع حساسيت و خشم برادران را نسبت به برتری يوسف برنينگيزد. هم از اين روی بود كه پس از شنيدن ماجرای رؤيای يوسف، از وی خواست به هيچ وجه برادران را از راز رؤيای خود باخبر نكند. وقتی يعقوب ـ به شهادت قرآن ـ فرزند را به مكتوم داشتن رؤيا توصيه می كند، خود نيز می بايست در برخورد با فرزندان و پرهيز از رفتار تبعيض آميز به شدت محتاط باشد. با اين حال، برادران يا از فقدان محبت پدر و يا از تبعيض در تقسيم محبت وی رنج می بردند.
مرحوم طبرسی(رحمه الله) ذيل آيه «انّ أبانا لفی ضلال مبين» (آيه 8)، می گويد: برادران يوسف، پدر خود را به اين خاطر بريده از واقعيت ها و گمراه می پنداشتند كه با آنان به طور نابرابر رفتار می كرد. (34)اين احساس تبعيض، آنان را به آنجا كشاند كه كوشيدند محبت و علاقه پدر را دربست در اختيار خود قرار دهند: «تا اين كه محبت پدر تماماً به شما اختصاص يابد» (آيه 9) وقتی ذهنيت دور ساختن يوسف از پدر به منظور جلب انحصاری محبت او در آنان تثبيت شد، نزد پدر آمده و از وی خواستند كه يوسف را برای هواخوری و تفريح در حومه شهر با آنان همراه سازد. حضرت يعقوب(عليه السلام)در پاسخ آنان فرمود: «به درستی كه من آزرده و اندوهگين می شوم كه او را با خود ببريد و از من جدايش كنيد» (آيه 13) بنابراين، يعقوب چنان به يوسف دلبسته بود كه حتی نمی توانست برای يك نيمروز هم او را نبيند!
مرور بر آيات قرآن و دقت در چگونگی وقوع حوادث اين قسمت از داستان نشانگر اين پيام است كه بهداشت روانی روابط فرزندان در درون يك خانواده به طور چشمگيری بسته به نوع روابط والدين است. آنان بايد به دقت مراقب رفتار و نقش هايی باشند كه در معرض ديد فرزندان قرار دارد. هر رفتار تبعيض آميز يا هر نقشی كه تبعيض آميز تلقی شود، انسجام خانواده را از بين می برد و موجب بروز احساسات كينه توزانه و نفرت انگيز در بين فرزندان می شود. وقتی فرزندان نتوانند از راه بهنجار و معمولی حمايت و توجه والدين را جلب كنند، به طور ناخودآگاه دست به رفتارهای جايگزين نابهنجار و غيرطبيعی می زنند. نمود اين اصل بهداشت روانی در اين داستان، هنگامی است كه برادران تصميم می گيرند يا يوسف را بكشند و يا او را به جايی ببرند كه برای هميشه از پدر دور باشد. قرآن از زبان آنان می گويد: «يا يوسف را بكشيد و يا او را به سرزمينی دور دست ببريد تا اين كه توجه و محبت پدر دربست در اختيار شما باشد.» (آيه 9)

پی جويی از عوامل دخيل در ايجاد جوّ ناامنی در درون خانواده

پيام ديگر نهفته در اين بخش داستان قرآنی اين است كه والدين بايد بدانند رفتار تبعيض آميز آنان در برابر فرزندان سرانجام به ايجاد يك فضای ناامن و غيرقابل اعتماد در خانواده خواهد انجاميد. شاهد اين مدعا، دقت در نحوه درخواست برادران از حضرت يعقوب(عليه السلام)است. برادران از پدر پرسيدند: چرا به آنان اعتماد نمی كند و يوسف راباآنان همراه نمی سازد؟ آيه يازده از زبان برادران می گويد: «گفتند: ای پدر! چه فكر می كنيد كه در رابطه با يوسف به ما اعتماد نمی كنيد، در حالی كه ما خيرخواه او هستيم؟» اين درخواست و بالاخره برخورد نابهنجار برادران با يوسف از رابطه خاص عاطفی حضرت يعقوب(عليه السلام) با يوسف ناشی می شود.
به رغم تأكيد بر پرهيز از داشتن رفتار تبعيض آميز، تذكر اين نكته ضروری است كه اگر والدين، هر نوع برتری يا قابليت ويژه ای در يك يا برخی از فرزندان ببينند، بايد از راه های مناسب و احتياط آميز كه به انگيختن حساسيت ديگران نينجامد آن را تقويت نمايند؛ چرا كه هر حالت مطلوب و يا هرگونه رفتار درست و دلخواه از طريق به كارگيری اصل تقويت، (35)تثبيت و توسعه می يابد و متقابلاً در اثر ناديده انگاری يا بی تفاوتی مربی يا والدين افول كرده و خاموش می شود. از اين روی، چنين نيست كه بهترين شكل رفتار منطبق با اصول بهداشت روانی والدين در خانواده، رفتاری باشد كه طی آن تمامی فرزندان به يك چشم نگريسته شوند. با توجه به اين نكته، به نظر می رسد كه چه بساتوجه عاطفی و محبت بيش تر حضرت يعقوب(عليه السلام) نسبت به يوسف به اين انگيزه بوده كه ساير برادران را نسبت به بازشناسی و به رسميت شناختن ويژگی های آسمانی يوسف متوجه و به آن ترغيب نمايد.

روش آگاهی بخشی و شناخت درمانی

اما نكته روش شناختی مربوط به بهداشت روانی خانواده در چنين مواردی اين است كه والدين بايد به فرزندان خود، كه شاهد تفاوت واكنش و برخورد آنان هستند، اطلاعات و آگاهی لازم و كافی را كه توجيه گر تفاوت رفتاری آنان باشد، بدهند. از سويی، فرزندان و اعضای خانواده حق دارند علت واقعی رفتار متفاوت والدين را به درستی بدانند و از ديگر سوی، اين مسؤوليت والدين است كه تفاوت های رفتاری خود را برای فرزندان توجيه و آنان را نسبت به منشأ تفاوت در برخورد با فرزندان آگاه سازند.

لازم است در تأكيد بر اين اصل در فرايند بهداشت روانی يا شيوه نافذ

شناخت درمانی، به سخن در خور و قابل توجه فيلسوف برزيلی معاصر در تعليم و تربيت آقای پولو فرير (36)اشاره شود. از جمله دستاوردهای مهم وی در حوزه جامعه شناسی تعليم و تربيت يا آسيب شناسی آموزش ستمديدگان، (37)تأكيد وی بر اصل آگاهی بخشی (38)ستمديدگان است. وی، كه اين سخن را در توجيه تحول مفهوم نوين اهداف در نهضت سوادآموزی بيان می كند، مدعی است بر خلاف آنچه تاكنون تصور می شده، هدف نهايی در نهضت سوادآموزی آگاهی بخشی فراگيران به منظور كمك به آنان برای باور خويشتن و شناخت امكانات و محدوديت های محيط سياسی و اجتماعی اطراف خود است. وی با ارائه اين ديدگاه، تأكيد می كرد كه ديگر نمی توان مثل گذشته آرمان نهايی در نهضت سوادآموزی را فقط پيدا كردن توانايی خواندن و نوشتن دانست. (39)به نظر نويسنده، اصل يا روش آگاهی بخشی چنان فراگير و گسترده است كه در قلمرو بهداشت روانی و شناخت درمانی نيز كاربرد دارد. از جمله كابردهای تعليم و تربيت در شكوفاسازی قابليت ها و كارآمد ساختن (40)فراگيران، استفاده از اصل يا شيوه آگاهی بخشی است. آگاهی بخشی يكی از عواملی است كه فراگيران را از درگيری به ظنين شدن، توهمات وسواسی ـ اجباری (41)و عواطف و احساسات منفی نسبت به اطرافيان باز می دارد.
دقت در معنای هشتاد و نهمين آيه از سوره يوسف، نشانگر اين است كه عامل اصلی رفتار خصومت آميز برادران نسبت به يوسف اين بود كه برادران از ويژگی های برتر يوسف نسبت به خود غافل بودند و او را برادری همانند و در سطح خود می پنداشتند. از اين روی، وقتی به قابليت های ويژه يوسف پی بردند كه در برابر او ايستاده بودند. يوسف از آنان پرسيد: آيا فهميديد كه در زمان جهالت خودبايوسف وبرادرش چه كرديد؟(آيه89)
اين سؤال يوسف حاكی از اين است كه رفتار نابهنجار برادران با وی، به ناآگاهی آنان باز می گشته است. اما بين كسانی كه به تفسير آيات مربوط به اين قسمت داستان پرداخته اند، اختلاف نظر جدی وجود دارد. اين اختلاف نظر حاكی از اين است كه چه بساواكنش برادران نسبت به يوسف،پيش و پس از آگاهی از رؤيای او و منزلت ويژه اش نزد حضرت يعقوب(عليه السلام)فرقی نكرده است.
برخی از مفسران بر اين باورند كه برادران يوسف پيش از پی بردن به رؤيای يوسف، واقعاً به وی مهر میورزيدند و او را احترام می كردند. اين رفتار و واكنش، درست همانند رفتار و واكنشی بود كه مكيّان و به ويژه خويشان و نزديكان پيامبر بزرگوار اسلام(صلی الله عليه وآله) پيش از مأموريت آسمانی با ايشان داشتند. مشكلات از زمانی شروع شد كه برادران يوسف با شنيدن خبر رؤيا به ويژگی و برتری آسمانی يا زمينی وی پی بردند. برخی ديگر ادعا كرده اند كه حتی پيش از پی بردن به رؤيا هم برادران از يوسف نفرت داشتند و در انديشه كشتن او بودند. (42)

راهكار استفاده از مكانيزم دفاعی

فرايند روابط نفرت آميز و نابهنجار اين گونه تداوم می يابد كه به هر حال، برادران يوسف موفق می شوند پدر را راضی كنند كه يوسف را به همراه آنان به دشت و صحرا بفرستد. برادران در برابر پدر چنان وانمود كردند كه به شدت مراقب يوسف بوده و او را از جان خود عزيزتر دارند. اما همين كه از شهر دور شدند، همه چيز عوض شد. نمی دانستند عقده خود را چگونه خالی كنند و چه بلايی بر سر او بياورند. هر كسی چيزی می گفت. تا اين كه همگی توافق كردند يوسف را به قعر چاهی كه در سر راه خود ديدند، بيندازند. شب همان روز وقتی نزد پدر بازگشتند، در جستوجوی عذری (تلاش برای پيدا كردن مكانيزم دفاعی) بودند كه با آن رفتار خود را توجيه كنند. از گفته های صبح هنگام خود پدر كمك گرفتند. درست همان طور كه پدر گفته بود: «می ترسم در حالی كه شما از يوسف غافليد، گرگ او را بخورد!»، (آيه 13)، عذر تراشيدند! شب هنگام، وقتی پسران از دشت بازگشتند، اشك در چشمانشان حلقه زده بود و آه و ناله كنان گفتند: پدر از همان كه می ترسيدی بر سرمان آمد، يوسف را گرگ دريد؛ ما مشغول بازی و دويدن بوديم كه ناگه در يك گوشه دشت با پيراهن خونين يوسف مواجه شديم. چشمان پر اشكشان خبر از دريده شدن و از بين رفتن يوسف می داد، اما پدر آنان را باور نمی كرد. برای اين گفته خود در جستوجوی شاهد صدقی بودند. پيراهن يوسف را در راه به خونی آغشته نموده بودند كه بگويند يوسف واقعاً به وسيله گرگی دريده شده است. چون پيراهن پاره نشده و تنها خونين شده بود، پدر نمی توانست آنان را باور كند. در برابر اين شاهد ساختگی پيامبر پير ما فرمود: «نفس های شما اين كار را به دروغ برايتان آراسته است» گويی پدر می خواست به آن ها بگويد كه راست نمی گويند.
اين آيات نشانگر اين است كه برادران يوسف برای توجيه رفتار نابهنجار خود نيازمند نوعی مكانيزم دفاعی بودند. كشيدن آه عميق به نشانه تأسف و اندوه جانكاه، بی تقصير جلوه دادن خود از اين راه كه يوسف در زمانی طعمه گرگ شد كه آنان به مسابقه ای پر شور و رقابت انگيز مشغول بوده اند، و آوردن پيراهن خونين (البته آلايش ساختگی) مكانيزم هايی بوده اند كه برادران برای خود دست و پا كرده بودند. از يك چشم انداز روان تحليلی، آدمی هنگامی دست به تدارك و ارائه اين مكانيزم ها می زند كه رفتار و واكنش هايش خالی از حقيقت باشد. البته، سوره مباركه اين جلوه از رفتار را در چارچوب آسيب شناسی روابط بين اعضای خانواده مطرح نموده است.

والدين به عنوان الگوی همانندسازی فرزندان

نكته ديگر روان شناختی و در ارتباط با بهداشت روانی خانواده از آيه 13 قابل اصطياد است. در اين آيه آمده است كه حضرت يعقوب(عليه السلام)درپاسخ به درخواست فرزندان برای همراه ساختن يوسف فرمود: «می ترسم گرگ او را بخورد». بايد توجه داشت كه فرزندان هميشه والدين را در تمام جهات الگوی رفتار خود قرار می دهند؛ چرا كه آنان بهترين مدل رفتاری در دسترس فرزندان هستند. شيوه رفتاری والدين، نوع برخوردها و واكنش ها، نوع توجيهات عرضه شده برای هر رفتار و حتی نحوه ابراز احساسات و عواطف آگاهانه يا ناخودآگاه، توسط فرزندان جذب و دنبال می شود. در آيه مزبور مكانيزم دفاعی به كار گرفته شده نزد حضرت يعقوب(عليه السلام)توسط برادران يوسف، شب هنگام، همانی بود كه هنگام صبح پدر، خود در پاسخ به درخواست فرزندان به كار گرفته بود. مرحوم طبرسی(رحمه الله)با تكيه بر روايتی از پيامبر بزرگ اسلام(صلی الله عليه وآله) می گويد: «فرزندان يعقوب نمی دانستند گرگ ممكن است انسان را بدرد مگر وقتی كه پدرشان (در لابهلای توجيه واكنش خود) به آنان چنان پيشنهاد نمود» آن گاه پيامبر(صلی الله عليه وآله)چنين نتيجه می گيرند كه فرزندان، دروغ گويی را از لابهلای چنين رفتارهايی برگرفته و دنبال می كنند. (45)از اين رو است كه والدين بايد به شدت مراقب باشند كه با گفتن چنين توجيهاتی، فرزندان را در معرض آموزش و جذب دروغ های پيشنهادی قرار ندهند. بسيار اتفاق می افتد كه والدين با يك توجيه ساختگی، راه دست يازی به رفتار يا گفتاری نابهنجار برای كودكان خود باز می گشايند.
از ديگر نكات كليدی مربوط به بهداشت روانی روابط درون خانواده، سرنخ هايی است كه آيه در ارتباط با چگونگی پيدايش جوّ عدم اعتماد به دست می دهد. بر اساس مفاد آيه های 11 و 27 برادران يوسف دو بار از پدر پرسيدند كه چرا پدر در فرستادن يوسف، به آنان اعتماد نمی كند. اين بی اعتمادی پدر می بايست ريشه در رفتار مشكوك برادران داشته باشد. اين آيات نشانگر اين است كه چگونه فضای اعتماد درون خانواده به سادگی با رفتار مشكوك و نامطمئن برخی از اعضا درهم می ريزد. مرور و بازنگری آيه های چهارم تا هفدهم بيانگر اين حقيقت است كه ريشه موقعيت بحرانی عدم اعتماد اين بود كه برادران يوسف واقعاً نمی دانستند چرا پدرشان به يوسف ابراز محبت بيش تری می كند. البته، پدر پيش از اين تلاش خود را برای پيشگيری از ايجاد جوّ عدم اعتماد نموده بود، اما اقدام او مؤثر نيفتاد. هنگامی كه يوسف از رؤيای خود نزد پدر سخن می گفت و پدر به نشانه های برتری يوسف پی برده از او خواست كه از اين راز با برادران چيزی نگويد. اين درخواست و توصيه پدر به اين دليل بود كه نمی خواست بدين وسيله خشم و نفرت برادران برانگيخته شود. ممكن است پرسيده شود كه چرا پدر با پاسخ منفی به درخواست برادران (آيه 13)، آنان را حساس نموده و به فضای بی اعتمادی دامن زد؟ يكی از پاسخ ها اين است كه چه بسا پدر، يوسف را بسيار كوچك تر می دانسته كه بتواند همراه برادران راهی دشت و دمن شود و از خود در برابر خطرات احتمالی دفاع كند. وقتی بالاخره برادران، يوسف را از پدر جدا كرده و او را در اندوه فراق طولانی فرو گذاردند، باز پدر رفتاری سازنده و جهت دهنده داشت. تنها پاسخ پدر در برابر اين رفتار چاره سوز اين بود: «در برابر اين اندوه به نيكويی شكيبايی خواهم ورزيد.» بدين ترتيب، پدر از تثبيت احساس حسادت و واكنش نفرت بار آنان جلوگيری كرده و اندوه فراق بر دل خود ريخت. توجه به اين نكات ضمنی، تأييدكننده اين برداشت است كه رفتار نابهنجار برادران ريشه در كج فهمی يا ناآگاهی خود آنان داشت نه در نوع رفتار و واكنش پدر.

روابط مسلط و فعال يوسف با برادران

چنانچه خاطرنشان شد، رفتار و واكنش يوسف در برابر برادران در مرحله اول داستان، بيش تر انفعالی و اجتناب ناپذير بود. مشابه همين حالت در سال های بعد و تا هنگامی كه يوسف به شكوفايی و قدرت نرسيده است تكرار می شود. يوسف حتی وقتی در خانه ذليخا گرفتار می آيد نمی تواند چنانچه بايد به تأثيرگذاری و ايفای نقش فعال بپردازد. و شاهد اين رفتار انفعالی اين بود كه به رغم اثبات بی گناهی، به زندان كشيده شد. يوسف در مرحله دوم زندگی خود، به تدريج قابليت ها و توانش های آسمانی و زمينی اش را بروز می دهد. آغاز اين روابط فعال و تأثيرگذار از هنگامی است كه يوسف موفق می شود توجه و نظر فرعون مصر را به خود جلب نمايد. آيه 54 به دست دهنده اين آغاز مبارك است: «همين كه پادشاه با او سر سخن باز كرد، به وی گفت كه از اين پس تو در نزد ما امين و دارای منزلت خاصی هستی.» مفاد آيه 56 اين اقتدار و تحول در نقش را آسمانی و برخاسته از تأييد غيبی می داند: «و اين چنين ما امكانات را در زمين برای يوسف فراهم آورديم و وی را به منزلت و اقتدار رسانديم.» تأكيد بر اين نكته توحيدی در اين فراز از داستان يا همانند هميشه، اقتضای روش ويژه قرآن در تربيت توحيد محور است؛ به اين معنا كه فرد در ورای همه تحولات كه با پای اختيار خود در آن قدم می نهد، دست تربيت و تأثير الهی را ببيند. احتمال ديگر هم اين است كه اين فراز ايفای نقش جديد يوسف را اقتضای فرايند عمومی رشد وی (همانند هر فرد ديگر) ندانسته و مستقيماً آن را به تقدير خداوند نسبت می دهد. در هر دو صورت، ويژگی خاص تربيت قرآنی كه همان تقويت روح توحيد افعالی و ديدن دست خدا در سراسر زندگی است، برجسته شده است.
از اين پس يوسف بايد چنان چاره انديشی كند كه انسجام از دست رفته خاندان يعقوب را ترميم و بازسازی كند. مفاد آيه 62 حاكی از اين است كه يوسف با به كارگيری يك شيوه الهام شده و آسمانی تلاش می كند انسجام از دست رفته خاندان يعقوب را بازگرداند و آنان را در مصر گرد هم آورد: «چه بسا خاندان يعقوب (به مصر) باز گردند.»
بی هيچ زمينه آگاهانه قبلی، برادران به هدف جمع آوری گندم با يوسف در مصر ملاقات می كنند. برادران، يوسف را به جا نمی آورند، اما يوسف از آنان می خواهد كه اگر بار ديگر به اين سرزمين آمدند، بهتر است برادر ناتنی كوچك تری (بنيامين) را هم كه دارند با خود بياورند تا با ضميمه سهم او به ميزان بيش تری از گندم دست يابند (آيه 59).
بنا به مفاد كريمه 69 روابط يوسف و برادران هنوز خصمانه و نفرت آلود است؛ برادران، با بنيامين همان می كنند كه با يوسف كردند. شاهد اين فضای تنش زا پاسخ منفی پدر به درخواست برادران برای به همراه داشتن بنيامين است. آيه های 63 ـ 64 حاكی از اين است كه حضرت يعقوب(عليه السلام) به برادران اجازه نمی داد كه بنيامين را به همراه داشته باشند. برای پيشگيری از ارائه مجدد توجيه و استفاده از مكانيزم دفاعی، پدر، از فرزندان خواست كه اگر می خواهند بنيامين را به همراه ببرند، بايد وثيقه ای الهی نزد پدر بسپارند و متعهدشوندكه بی ترديد وی را بازگردانند: «هرگز او را با شما نمی فرستم تا اين كه به خداوند عهد و قسم ياد كنيد (وثيقه ای بياوريد) كه وی را بازخواهيد گرداند.»
به رغم تدارك عهد و قسم، احساس و گرايش درونی برادران همچنان خصمانه و نفرت آلود است. آيه 77 از اين احساس مكتوم چنين پرده برمی دارد كه وقتی برادران در مصر مواجه با اتهام دزدی بنيامين شدند با استفاده از مكانيزم دفاعی فرافكنی به بازرسان مصری گفتند: «اگر اين پسرك چيزی دزديده است همان كرده كه برادر ديگرش پيش از اين می كرد!»
البته شيوه رفتار و واكنش فعال و تأثيرگذار يوسف، بازخورد ناخودآگاه رفتارهای نابهنجار برادران به هدف انتقام يا مقابله به مثل نبود. يوسف در اين انديشه بود كه با استفاده از قدرت خود به برادران تلنگری بزند و آنان را به شناخت لازم برای رفتار بهنجار برساند. رفتار يوسف و يعقوب(عليه السلام) چنان هدايت گر و حساب شده بودكه پيش ازاين بزرگ ترين برادررابه خطای رفتاری خود متوجه كرده بود. به شهادت كريمه 80، بزرگ ترين برادر به سايرين گفت: «می دانيد كه پيش از اين با يوسف چه كرديد؟!»
بالاخره برادران به خود می آيند و ابراز می كنند كه اگر چه پيش از اين به راز برتری يوسف پی برده بوده اند، اما گويی نمی توانسته اند اين برتری را به خود بقبولانند، از اين روی، به بيراهه و خطا رفته اند. پيام آيه 91 مؤيد اين برداشت است؛ چه، برادران گفتند: «به خدا سوگند! كه خداوند تو را بر ما برگزيد اگرچه ما در خطا و اشتباه بوده ايم.» جالب اين كه وقتی برادران به راه آمدند و به خطای خود پی بردند، يوسف از موقعيت خاص تربيتـ پذيری برادران بهره گرفته و آنان را مخاطب ساخت و گفت: «امروز هيچ جرم و گناهی بر شما نيست (من از شما گذشته ام) و خداوند شما را می بخشد.» (آيه 92) با اين سخن يوسف، هر نوع ذهنيت منفی و پيشينه شرم آلودِ برادران ناديده انگاشته می شود و راه برای تربيت پذيری و هدايت برادران گشوده می شود.

پايان داستان

بالاخره داستان با همه فراز و نشيب ها و چالش ها و تنش هايش به پايان می رسد، اما قرآن همانند ساير موارد غيرداستانی، ماجرا را به پيام های تربيتی ويژه خود ختم می كند. مثلاً اين داستان قرآن، به اين پيام منتهی می شود كه در همه حوادث سرانجام نيك، با شكيبايی تقوا محور است (آيه 90) و جالب تر اين كه يوسف در ورای نقش های فعال و در بلندای موفقيت خود در بازگرداندن انسجام خاندان يعقوب به نقش بی بديل تقدير اختيارساز الهی اشاره كرده و می گويد: «همانا خداوند به من نيكی كرد كه مرا از زندان رهانيد و شما را از بيابان به شهر كشاند و گرد هم جمع نمود.» (آيه 100)

جمع بندی و نتايج پيشنهادی

از نخستين نكات قابل توجه در داستان حضرت يوسف(عليه السلام) اين است كه بر خلاف ساير داستان های قرآنی، اين داستان، تنها داستان قرآنی است كه تك تك ماجراهای آن تماماً در يك سوره گرد هم آمده است. به شهادت كتب آسمانی و از جمله قرآن كريم، اين داستان واقعی است و وقوع آن سال ها به درازا كشيده است. شخصيت های فراوانی در مقاطع و به صورت های گوناگون در داستان به تعامل، ترابط و ايفای نقش پرداخته اند. هر تلاوت گری به فراخور علايق، زمينه های علمی و چشم اندازها می تواند اين داستان را به گونه های متفاوتی مطالعه كند. اين گونه ها بر نگرش ها و رويكردهای گوناگونی متكی است. در اين تحقيق، تلاش نويسنده اين بوده كه داستان را با رويكردی روان شناختی، داستان شناختی (تعليم و تربيتی) و يا بهداشت روانی تحقيق كند.
گذشته از وحيانی بودن تماميت سوره و قرآنی بودن كليت داستان، از آن جا كه دو تن از شخصيت های داستان از جمله پيامبران معصوم هستند، رفتارها و روابط دو سويه آنان از هر جهت، به ويژه از نقطه نظر بهداشت روانی، در چارچوب روابط درون خانواده و ساير تعاملات اجتماعی می تواند الگوبخش و جهت دهنده باشد. نويسنده كوشيده است به سرنخ ها و تناسباتی در اين زمينه دست يابد. علاوه بر ويژگی وحيانی داده های داستان كه راز خطاناپذيری آن است، زمان مند بودن روابط و رفتارهای شخصيت های درگير در داستان، اعتبار يافته ها را همانند يافته های به دست آمده از پژوهش های بلند مدت بالا می برد. گويی قرآن همانند يك شاهد همراه كه تفاصيل حوادث را مشاهده و ثبت می كند، از آغاز تا انجام، ماجراها را ردّيابی و توصيف نموده است.
تأكيد بر تربيت توحيد محور در جای جای حوادث داستان، نقش داستان در فرايند رشدشناختی، آسيب شناسی و روان درمانی از طريق تعاملات روانتنايی، راز بهترين داستان بودن، رفتار اجتماعی كه در قالب روابط خانوادگی در آيه مطرح شده و جنبه بهداشت روانی، آسيب شناسی و روان درمانی پيدا نموده، تصاوير متنوعی از جلوه های گوناگون رفتار اجتماعی است كه در داستان برجسته شده است. روابط بين پدر و فرزندان، روابط بين خود فرزندان، رفتار يك فرزند خوانده در خانواده ميزبان، اتهام بزهكاری، شيوه های اثبات بزهكاری يا بی گناهی، توصيف و ارزيابی رفتار نابهنجار همانند رفتار در بحران اجتماعی (مثل خشكسالی و قحطی)، جنبه های روان تحليلی در داستان (تحليل رؤياهای صادق)، چگونگی استفاده از مكانيزم های دفاعی و دريافت امدادهای غيبی از طريق رؤياها، موضوعاتی هستند كه ممكن است از يك چشم انداز روان شناختی، بهداشت روانی و تعليم و تربيتی مطالعه شوند.
در خصوص تحليل رؤيا، تذكر اين نكته ضروری است كه در قرآن رؤياها به صادق و كاذب (اصغاث احلام) تقسيم شده اند. رؤياهای كاذب ممكن است بروز محتوای ناخودآگاه، ناكامی ها، خواسته های سركوب شده يا تراوش توهمات مرضی و آسيب شناختی باشند. اما رؤياهای صادق وسيله و ابزار الهام ها و انتقال اطلاعات غيبی به فرد صاحب رؤيا است. نكته قابل توجه در باب رؤياهای صادق، تفسير و تعبير درست آن ها است كه يا بايد وحيانی (تأويل الأحاديث) و يا متكی بر اصول قطعی روان شناختی و روان كاوی باشد.
* مقاله ارائه شده در دومين همايش مشاوره از ديدگاه اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی ميبد ـ يزد، 11 ـ 12 آبان ماه 1379. از محورهای اين همايش شيوه ها و اصول دخيل در بهداشت روانی بود كه اين مقاله به آن پرداخته بود.

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت
1 - Storiological or narrative approach
2 ـ توجه به اين نكته ضروری است كه هيچ يك از داستان های قرآنی به شيوه معمول داستان نويسان و با توجه به ارائه تمامی جزئيات و تفاصيل حوادث عرضه نشده است. اگر چه داستان نويسان با تكيه بر اهداف و رويكرد خاص خود به توصيف و برجسته سازی بخش های خاصی از يك داستان می پردازند، اما داستان های قرآنی تفصيل حوادث را تا آن جا دنبال نموده است كه در راستای هدايت و تربيت قرآنی ضروری باشند.
3 - Genesis
4 ـ تفاوت های بين نگرش قرآنی و نگرش موجود در دو عهد باستان و جديد، به طور شيوايی در مقاله يوسف(عليه السلام) در دائرة المعارف اسلام، (The Encyclopedia of Islam)گزارش و توصيف شده است. شگفت آن كه نويسنده اين مقاله بدون ارائه هيچ نوع مدركی ادعا می كند كه شيعه، دوازدهمين سوره (سوره يوسف) را از قرآن نمی داند! در حالی كه به شهادت اسناد تاريخی در دست، تنها دو گروه از خوارج يعنی اجارده و ميمونيه، به اين دليل كه اين سوره، داستانوار و رمان گونه است، آن را از جمله سوره های قرآن به حساب نمی آورند! (ر. ك. به: (Hameen-Anttila, 1991, vol., 68, P. 8, Footnotes No.10. يك مطالعه تطبيقی جامع تر كه نگرش های سه گانه برآمده از قرآن و متون دينی مسيحی و يهودی را در مورد داستان حضرت يوسف به دست می دهد، مقاله آقای مك دونالد است. (ر. ك. به: (Macdonald, John. (1956). Joseph. in the Qur¨an and Muslim Commentary: A comparativeStudy. The Muslim World. Vol. 46. Pp. 113-131 & 207-224.
5 - Abdel Haleem, M.A.S. (1990). The Story of Joseph in the Qur¨an and the old Testament. Islam and Christian Muslim Relations. Vol. 1. No. 2. Pp. 171-191.
6 ـ محمدتقی مصباح، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، مركز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامی، ص 149 و 425
7 - Witherell, C. (1995). Narrative landscape and the moral imagination: Taking the story to heart. In: K. Egan & H. McEwon (Eds.). Narrative in teaching, learninig and research. Toronto: Teachers College Press. Pp 39-49.
8 - Tappan, M. & Brown, L. M. (1991). Stories told & lessons learned: Toward a narrative approach to moral development and moral education. In: C. Witherell & N. Noddings (Eds.) Stories lives tell: Narrative & dialogue. in education, New York: Teachers College Press. 171-92.
9 - Morris, R. M. (1994). Lawrence Kohlberg¨s theory of moral development. Values in Sexuality Eeducation. Lanham, Maryland: The University of America, Pp. 31-35, 39-43.
10 - Values education
11 - Narrative Approach
12 - Keen, S. (1989). Preface. In: S. Keen, & Valley-Fox. eds. Your mythic Journoy. Los Angeles: Jeremy P. Tarcher. ix-xix.
13 - Hameen-Anttila, Jakko. (1991). We Will Tel You the Besrt of Stories: A Study on Sura XII Studia Orientalia. Vol. 67. Pp. 7-33.
14 - Economy of the narration
15 - Heller, Bernard. (1987). Joseph. First Encyclopedia of Islam.
16 - 17 - Hameen Anttila, Jakko, Ibid, P. 28-29.
18 ـ احمد ابن محمد ابن ابراهيم الثعلبی، قصص الانبياء المسمّی بالعرائس، مطبعه خيرية، بی جا، ص 67
19 ـ ابوالعتيق ابن محمد سورآبادی، يوسف و زليخا، (از تفاسير فارسی تربت جام)، ويراسته ناتل خانلری، اميركبير، تهران، ص 8 ـ 7
20 - Baidawis Commentary on Surah 12 of the Quran. (1978). Trans. Beeston, A.F.L. Oxford: At the Clarendon Press.
21 ـ فضل ابن حسن طبرسی، مجمع البيان فی تفسير القرآن، ج 11، دارالفكر، بيروت، ص 16 ـ 15
22 ـ مجلسی، بحارالانوار، ج 73، ص 255، روايت 26.
23 - Baidawi¨s, Ibid, P. 10.
24 ـ مجلسی، پيشين، ج 98، ص 166، روايت 5
25 - Psychosomatic interrelationships
26 - Psychosomatic symptoms
27 - Physiological causes
28 28ـ فضل ابن حسن طبرسی، پيشين، ج 12، ص 27 و ج 13، ص 113 ـ 114
29 ـ ابوالعتيق ابن محمد سورآبادی، پيشين، ص 70
30 ـ محمدحسين طباطبايی، الميزان فی تفسير القرآن، ج 11، تهران، دارالكتب الاسلامية، ص 276 ـ 277
31 ـ فضل ابن حسن طبرسی، پيشين، ج 11، ص 15
32 - Reinforcement
33 - Paulo Freire
34 - Pedagogy of the oppressed
35 - Conscientization
36 - Freire. P. (1996). Pedagogy of the Oppressed: New Revised 20th-Anniversary Edition. New York: The Continuum Publishing company. Greenspahn, F.E. (1987). Joseph. The Encyclopedia of Religions.
37 - Empowerment
38 - Obssesive-compulsive illusions
39 - Hameen Anttila, Jakko, Ibid, P. 23.
40 ـ بر اساس مفاد يكی از روايات اين كه حضرت يعقوب(عليه السلام)ازخورده شدن يوسف توسط گرگواهمه داشت يا به اين خاطر بود كه در منطقه زندگی حضرت، گرگ فراوان بوده و يا اين كه حضرت مدت ها پيش در رؤيايی ديده بود كه فرزندش يوسف به وسيله گرگی دريده شد (طبرسی 1957، ج 12، ص 26 و بيضاوی 1978، ص 78).
41 - Atkinson, R. L., et al. (1983). Intruduction to Psychology. New York: HBJ Pub.
42 ـ فضل ابن حسن طبرسی،پيشين، ج11، ص15

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------

منبع: معرفت-شماره38

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.