اشعار اسرای کاروان کربلا

تاریخ انتشار:
به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن شبی میان همین روضه ها قبولم کن به حرمت غم آل عبا قبولم کن
اشعار اسرای کاروان کربلا

پایگاه اطلاع رسانی بلاغاشعار اسرای کاروان کربلا

اشعار آئینی وحید محمدی
داری میایی ...

با اینکه بی بال و پری داری میایی
در خواب دیدم، بهتری، داری میایی
با چند تایی روسری داری میایی
دور سرت، آخر سری داری میایی

با گریه ام آخر تو را آوردم اینجا
از بین آن تشت طلا آوردم اینجا

از حال و روز من خبر داری، نداری
از من خبر در این سفر داری، نداری
اصلا خبر از این جگر داری، نداری
اصلا ببینم موی سر داری، نداری

هر چند مثل تو سرم آتش گرفته
اما تنور خانه خولی نرفته

دلشوره دارم، رنگ و رویم را ببینی
وضع لبان ذکر گویم را ببینی
این آهن دور گلویم را ببینی
می ترسم این اوضاع مویم را ببینی

موی مرا خار مغیلان شانه کردند
شمر و سنان بین بیابان شانه کردند

اصلا گمان کن دخترت قامت کمان نیست
اصلا گمان کن عمه جانم نیمه جان نیست
اصلا درون قافله شمر و سنان نیست
انگشترت در دست های ساربان نیست

اصلا گمان کن دخترت تنها نبوده
اصلا گمان کن حرمله با ما نبوده

این داغ بی بال و پری گفتن ندارد
این لحظه های آخری گفتن ندارد
این ماجرای روسری گفتن ندارد
این غصه بی معجری گفتن ندارد

اصلا بگو دختر لباس نو به تن داشت
من هم گمان کردم پدر جانم کفن داشت

این روزها من از در و دیوار خوردم
در کوچه خوردم، آه، در بازار خوردم
از بام ها سنگ از سر آزار خوردم
سیلی ز دست زجر بد کردار خوردم

این زجر یک ذره مروت هم ندارد
می خواست عمدا اشک من را دربیارد

یک جای سالم در تمام صورتت نیست
بابا بگو این لخته ها روی لبت چیست
خون از لبان خشک تو بدجور جاریست
ابرو و چشمان و لب و رگ هات خونیست

اصلا چگونه باید این سر را ببوسم
باید دوباره زیر حنجر را ببوسم

وحید محمدی

ای خواهر شمس و قمر

شعر مدح و مرثیه حضرت ام کلثوم سلام الله علیها

ای نخل کوثر را ثمر یا ام کلثوم
ای مایه ی فخر بشر یا ام کلثوم

ای دومین زینب، سراپا زینت اب
ای زینت نام پدر یا ام کلثوم

ای چارمین خورشید نور از نسل کوثر
بر فاطمه نور بصر یا ام کلثوم

ای کوکب افلاک، ای نور مجسم
ای خواهر شمس و قمر یا ام کلثوم

زینب که سر تا پا علی بود و علی بود
رفتی به زهرا بیشتر یا ام کلثوم

حتما تو هم مانند زینب دیده بودی
که مادرت در پشت در ... یا ام کلثوم

حتما تو هم از داغ کوچه داغداری
از ماجرا داری خبر یا ام کلثوم

از کوچه ها تا کوچه های شام رفتی
رفتی کنار تشت زر یا ام کلثوم

با خیزران دیدی چه غوغایی به پا کرد
جام شراب و چشم تر ... یا ام کلثوم

ای وای از ساعات قتل صبر ای وای
ای وای از ساعات سر ... یا ام کلثوم

هر کس می آمد جای زخم قبل می زد
با نیزه و سنگ و سپر یا ام کلثوم

سرها که شد بر نیزه ها، تازه شروع شد
وقت هجوم صد نفر یا ام کلثوم

هر کس که آمد قتلگاهش دست پر رفت
انگشتر و دستار سر ... یا ام کلثوم

وحید محمدی

یادمان هست همینجا کفنت را بردند

گرچه غمدیده و بی تاب ولی برگشتم

من به خاک غمت امروز معطر گشتم

من چهل روز فقط همسفر شمر شدم

من چهل روز فقط همقدم سر گشتم

هر کجا صحبت آزار شد و کعب نی ای

سپر دخترکان تو برادر گشتم

چشم عباس به دور، آه نمی دیدی کاش

من چهل روز پی چادر و معجر گشتم

چشم واکن که ببینی قد زینب تا شد

خیز از جا و ببین هم قد مادر گشتم

نظر لطف خدا بود عزیز الزهرا

سایه ات بر سر ما بود عزیز الزهرا

هر کجا از نوک نیزه سر تو خورد زمین

پا به پای سر تو خواهر تو خورد زمین

دست بسته چقدَر سخت زمین می خوردیم

از روی ناقه اخا، دختر تو خورد زمین

نیزه ها در کف کفّار چه مستی می کرد

هی تکان خورد و سر اصغر تو خورد زمین

شام شد مثل مدینه، به غمم خندیدند

پیش زینب، سر آب آور تو خورد زمین

ما که از کوچه به جز غم نکشیدیم حسین

وسط کوچه، چه بد مادر تو خورد زمین

قصّه ی غربت مولا چقدَر غم دارد

روضه ی چادر زهرا چقَدَر غم دارد

یادمان هست همینجا کفنت را بردند

گرگ ها، یوسف من پیرهنت را بردند

یادمان هست همینجا به زمین افتادی

نیزه ها تا لب گودال تنت را بردند

سنگ هاشان به لب قاری قرآن می خورد

رمقِ مانده ی ناله زدنت را بردند

یادمان هست که گودال قیامت شده بود

با سرِ تیغ، عقیق یمنت را بردند

ناگهان بر نوک نیزه سر تو بالا رفت

ده نفر زیر سم اسب تنت را بردند

دختر فاطمه شد قافله سالار، حسین

رفتی و زینب تو رفت به بازار حسین

وحید محمدی

من زینبم اما کمی نیلی تر از پیش

من آن عقیله، بضعه ی پاک بتولم
من روضه خوان مقتل آل رسولم

من کوه صبرم، داغِ غم بسیار دیدم
من مادرم بین در و دیوار دیدم

من فرق خونین پدر را دیده ام... آه
در طشت خون، لخته جگر را دیده ام... آه

ای وای من دیدم تمام صحنه ها را
بالای تل، غوغای شمر و ضربه ها را

من کاخ ظلم شامیان ویران نمودم
با خطبه های حیدری طوفان نمودم

من کوفه را یک بار دیگر فتح کردم
من شام را با چند دختر فتح کردم

من زیر و رو کردم بساط ظالمان را
من آبرو بردم، تمام کافران را

پیغمبرم، پیغام تو تا شام بردم
اما هزاران سنگِ رویِ بام خوردم

من زینبم با سینه ای خون و دلی ریش
من زینبم اما کمی نیلی تر از پیش

ای عالم و آدم گرفتار و فقیرت
بودم بلاگردان طفلان اسیرت

هر چند زینب بعد تو بی بال و پر شد
هر جا که آمد ضربه ای، زینب سپر شد

از کربلا تا شام خوردم تازیانه
سر تا به پایم گشته چون گل پر نشانه

برخیز و خواهر را ببین، ای یار زینب
من زینب شرمنده ام، سالار زینب

رفتیم از این خاک غربت با رقیه
برگشته ام حالا ببین ... اما رقیه

ای ابتدای غربت بی انتها فرات

ای ابتدای غربت بی انتها فرات
ای شاهد همیشگی ماجرا فرات
با دسته بسته رفتم از این کربلا فرات
با داغ مانده بر دلم از یار رفته ام

واللهِ پیر کرده مرا در جوانی ام
خرده مگیر نیلی ام و ارغوانی ام
دانی چرا چنین شده قد کمانی ام؟
تا شام رفته ام، سر بازار رفته ام

آه ای فرات، خسته ام از ماجرای شمر
یادم نرفته طعنه و آن حرف های شمر
مانده هنوز روی پرم، جای پای شمر
با چشم تار و پای پر از خار رفته ام

آه ای فرات رنگ پر و بالمان که هیچ
آه ای فرات خستگی حالمان که هیچ
آه ای فرات زیور و خلخالمان که هیچ
بی معجر از میانه ی انظار رفته ام

بشنو که داغ روی دلم گشته منجلی
بازار شام و حرمله و دختر علی!!
آهسته تر که بلکه عمو نشنود ولی
با عمه ام به مجلس اغیار رفته ام

وحید محمدی

دوباره در به درم، آبرو بده به گدا

سلام شاه کرم، آبرو بده به گدا

شکسته بال و پرم، آبرو بده به گدا

چه می شود که شب جمعه زائرت باشم

دوباره کنج حرم، آبرو بده به گدا

گرفته حالمو و دلتنگ روضه های توام

تو را به چشم ترم، آبرو بده به گدا

کسی به جز تو دری وا نکرد بر رویم

دوباره در به درم، آبرو بده به گدا

سیاه رویم و رنگ تو نیستم اما

بیا بیا بخرم، آبرو بده به گدا

فدای دست کریمت، دوباره دستت را

بکش به روی سرم، آبرو بده به گدا

قسم به زینب قامت خمیده رحمی کنم

به قلب پر شررم، آبرو بده به گدا

به ساعتی که سرت را فراز نی می دید

به کربلا ببرم، آبرو بده به گدا

وحید محمدی

کاسه ی چشم مرا از آب زمزم پر کنید

کاسه ی چشم مرا از آب زمزم پر کنید

کاسه ی خالی من را نیز نم نم پر کنید

من به اینکه روز و شب اینجا بیایم دلخوشم

راضی ام این کاسه را هر بار، کم کم پر کنید

کربلایی شد کسی که صبر او لبریز شد

لطف کرده، کاسه ی صبر مرا هم پر کنید

این همان شورِ غمِ عشقِ حسین بن علی است

سینه ی ما را از این شور دمادم پر کنید

شیعیان باید قیام دیگری بر پا نمود

عالمی را از دم جانم حسینم پر کنید

بر سر نام علی این جنگ ها بر پا شده

هر کجا را باید از این ذکر و پرچم پر کنید

زینبش با دست بسته تا سر بازار رفت

دفتر اشک مرا این بار زین غم پر کنید

بعد از این دیدید اگر که خانمی خورده زمین

دور او را زودتر با چند مَحْرَم پر کنید

وحید محمدی

بر داغ سید الشهدا گریه می کنی

با غصه های آل عبا گریه می کنی

در اوج روضه های عزا گریه می کنی

ما با گناه اشکِ تو را در می آوریم

از سوز بی وفایی ما گریه می کنی

ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما

می آیی و بدون صدا گریه می کنی

«گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه»

در مشهد امام رضا گریه می کنی

بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا

بر داغ سید الشهدا گریه می کنی

این روزها به حال دل زینب اسیر

در ماجرای شام بلا گریه می کنی

بر رأس های رفته به بالای نیزه ها

با خیزران و طشت طلا گریه می کنی

حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است

با غصه های آل عبا گریه می کنی

وحید محمدی

زیباترین ترانه ی روی لبم، حسین

زیباترین ترانه ی روی لبم، حسین

نامی که هست علّت تاب و تبم، حسین

من در کلاس هیئت تو درس خوانده ام

شاگرد پا رکاب همین مکتبم حسین

من عهد کرده ام که به پایت بایستم

سرباز لشکر حرم زینبم حسین

گریه برای توست همان اصل دین ما

با این حساب مؤمن این مذهبم حسین

با یاد اربعینِ حرم گریه می کنم

شکر خدا که خادم این موکبم حسین

شیرین ترین عبادت من گریه بر شماست

شیرین ترین عبادت روز و شبم حسین

من را غلام خانه ی زینب حساب کن

نه مقبلم، نه محتشم و حاجَبم حسین

لطفی کن و دوباره به من کربلا بده

رحمی کنید، کرببلا واجبم حسین

تا وقت مرگ نام تو را جار می زنم

زیباترین ترانه ی روی لبم حسین

وحید محمدی

ما را بس است این نمک سفره ی غمت

هر چند زار و زرد و زمین گیر می  شود

نوکر به پای روضه ی تو پیر می شود

با تو سرش همیشه بلند است یا حسین

بی تو میان خلق چه تحقیر می شود

ما را بس است این نمک سفره ی غمت

نوکر کنار سفره ی تو سیر می شود

من بی تو زود می روم از دست یا حسین

دنیا بدون یار نفس گیر می شود

امشب برای ما شب قدر است یا حسین

امشب زیارت همه تقدیر می شود

امضای کربلای مرا زودتر بزن

دارد زیارت نجفم دیر می شود

حیف از تنت که نقش زمین می شود حسین

طعمه برای نیزه و شمشیر می شود

تو می خوری زمین و حرم می خورد زمین

آن وقت هر سگ نجسی شیر می شود

آری تمام عرش خدا گریه می کنند

دستان زینب تو که زنجیر می شود

وحید محمدی

به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن

شبی میان همین روضه ها قبولم کن

به حرمت غم آل عبا قبولم کن

درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست

به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن

برای اینکه به وصل تو دلربا برسم

گذاشتم همه را زیر پا، قبولم کن

ز لطف بی حدت آقا که کم نمی آید

بیا کرم کن و این دفعه را قبولم کن

گناه کرده ام آقا، ببخش، شرمنده

قبول، من بدم امّا شما قبولم کن

سلام منتقم کشته های دشت منا

به غربت شهدای منا، قبولم کن

به حق آن شهدایی که تشنه جان داد

شبیه تشنه لب کربلا، قبولم کن

--

به ناله های جگر سوز حضرت باقر

به روضه خوان غم نینوا قبولم کن

به لحظه های پر از ماجرای کوفه و شام

به رأس رفته روی نیزه ها قبولم کن

وحید محمدی

ای تکیه گاه عمه سادات یا حسین
سر منشأ تمام عنایات یا حسین
ای مقتدای مکتب هیهات یا حسین

حتی خدا در اول خَلقَت، ز خلقتت
بر کل خَلْق کرده مباهات یا حسین

ای مظهر صفات خداوندگار تو
ای معنی تمام عبادات یا حسین

گریه برای توست همان اصل دین ما
شیرین ترین دلیل مناجات یا حسین

تا بوده، بوده پرچم سرخ خدایی ات
بالاتر از تمامی رایات یا حسین

خوردی زمین و زینب تو بی پناه شد
ای تکیه گاه عمه سادات یا حسین

دارد هنوز از غم تو گریه می کند
دیواره های مدخل ساعات یا حسین

با سنگ زخم روی سرت را شکافتند
زن ها برای غارت معجر شتافتند

وحید محمدی

زینب سوار ناقه ی عریان ... خدایا ...

لب تشنه ها ما بین دو دریا ... سه نقطه

سرهایشان از تن جدا امّا ... سه نقطه

تن ها به روی خاک و سرهای دلیران

رفته است روی نیزه ها بالا ... سه نقطه

حتی برای بوسه ی زینب نمانده

در پیکر ارباب ما یک جا ... سه نقطه

حتّی تصور کردنش سخت است، امّا

بین حرامی ها زنی تنها ... سه نقطه

آتش گرفته چادر دردانه ها را

معجر برای بانوان حتّی ... سه نقطه

زینب سوار ناقه ی عریان ... خدایا

از کربلا تا کوفه، کوفه تا ... سه نقطه

حتماً ز پا افتاده یک طفل سه ساله

با سیلی و با تازیانه با ... سه نقطه

از کربلایش سخت تر شام بلا بود

در کربلا غم بود، در آنجا ... سه نقطه

بزم شراب است و زنانش پشت پرده

اما عزیز حضرت زهرا ... سه نقطه

وحید محمدی

 

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.