احمد سپهر خراسانی

امام علی (ع)، بزرگترین خطیب تاریخ (1)

تاریخ انتشار:

 

اگر به تاریخ جهان از جنبه ی فن خطابه بنگریم، و بشرح حال اعاظم خطیبان ملتها نظر بیندازیم، بدون تردید بعنوان این مقاله كه: علی بزرگترین خطیب تاریخ است اعتراف خواهیم كرد. این دعوی نه از روی تعصب دینی است، و نه تعبد فكری، و حتی اثبات این خصیصه را هم فضیلت تامه، برای علی نمی دانیم، چه او چنان آراسته به فضایل و كمالات است، كه خطیب بودنش در مقابل سایر محسناتش، یكی از هزار، و اندكی از بسیار است. توضیح عنوان مذكور مستلزم بیان چند امر بعنوان مقدمه است، كه بی آن اذهان را متوجه حقیقت موضوع نمی كند، و آن، نخست تعریفی با جمال از خطابه و خطیب، دوم، صفات و خصایص خطیبان بزرگ، سوم، نحوه ی كار آنها و در آخر مقایسه ی با حضرتش.

كمال بحث در این مسائل به حجم كتابی نیازمند است، و از عهده ی مقاله ای، هر چند طولانی، برنیاید. ولی چون در حد گفتاری محدود مورد تقاضاست، ناگریز مقصود را فشرده و فهرست وار ذكر كرده، باشد كه ضمن ادای تكلیف، خوانندگان هوشمند را اشارتی كافی باشد.

تعریف خطابه:

خطابه عبارت است از گفتاری هیجان انگیز، كه بمنظور انجام، یا ترك عملی بطور رسمی برای جمع گفته شود، و سخن از چیزهای مقنع باشد. معنی اقناع در این مورد آن است كه مستمع گفته را تعقل و تصدیق كند، هر چند آن تصدیق به برهان نباشد. و به طوری كه از تعریف مذكور استنباط می شود نكته ی مهم در خطابه، صرف تاثیر سخن و اقناع مستمع است، و نوع گفتار و مقصود هرچه باشد فرقی نمی كند، چه اضلال و تخدیر باشد، و چه ارشاد و تذكیر. باین جهت هم صفات خطیب ندیده گرفته شده است (اگرچه كسی بر حسن آن انكار ندارد) بنابراین آنكه به سخنش خلقی را به گمراهی می كشد و كسی كه قومی را از ضلالت می رهاند، هر دو را خطیب می گویند و سخنش را هم خطبه و خطابه می خوانند و نیز شرط حتمی نشده كه نوع سخن از لحاظ فنی چگونه ادا شود، نثر باشد یا شعر، مسجع باشد یا مرسل یا تركیبی از همه، و آیا خطیب باید بارتجال سخن گوید یا قبلاً آنرا تهیه كرده باشد و نیز متن خطب از خودش باشد یا از دیگران نقل كند، و همچنین در آنچه می گوید مؤمن باشد یا نه، و لازم است دارای سجایای اخلاقی باشد یا خیر؟

اكنون قبل از اینكه بخواهیم از این تعریف نتیجه بگیریم، سخن را بر می گردانیم به ذكر اسامی چند نفر از خطیبان نامدار جهان و اجمالی از خصایص آنها كه ارتباط با فن خطابه دارد و برای مقایسه به كار می آید. می دانیم كه در میان ملتهای جهان، ملل یونان، روم، عرب (به ترتیب) در فن خطابه گوی تفوق را از دیگر اقوام ربوده بودند. ارسطو حكیم یونانی اولین كسی است كه این فن را تحت انضباط درآورد، و راجع به آن كتابی بنام: ریطوریقانوشت و جزء منطق و یكی از صناعات خمس است، و نیز واقفیم كه درسده پنجم و چهارم پیش از میلاد، در اكثر دولتهای سرزمین یونان، حكومت ملی داشتند، یعنی در امور اجتماعی ملت انجمن ساخته و مشاوره می نمود، و تصمیم های مهم اتخاذ می كرد. در این مشورت و گفتگو طبعاً كسانی كه داناتر و خردمندتر بودند، و آرا ایشان بصواب نزدیكتر بود طرف توجه می شدند، و مخصوصاً اگر در تقریر و بیان و بیان زبردست بودند، رای خود را پیش می بردند، و نزد قوم قدر و منزلت می یافتند، و مرجع امور واقع شده به ریاست و زمامداری می رسیدند، و چون این مقام را به وسیله ی سخنوری و تاثیر كلام دریافته بودند، آنها را (خطیب) می نامیدند و نخستین كسی كه در یونان (آتن) در این فن نمایش مخصوص یافت و به مهارت رسید، پریكلس نامی بود، و بوسیله ی همین قدرت بیان چهل سال بر مسند قدرت نشسته و آن را اداره می كرد. اما با همه ی شهرت و نیرویی كه در این فن كسب كرده بود، گفتارهای خود را قبلاً تهیه و پس از حلاجی در جمع ادا می كرد. در آن عهد خطبای بزرگی به عرصه ی ظهور رسیدند، و از میان آنها دسته ای پیدا شدند كه منظورشان از سخنوری غلبه ی بر حریف بود، و بنابراین جدل و مغالطه را باب كرده و رایج ساختند. بدیهی است این شیوه علاوه بر اینكه و رایج ساختند. بدیهی است این شیوه علاوه بر اینكه راه صحیحی نبود، موجب فساد اخلاق عامه را فراهم می كرد، و اینها را سوفسطایی می نامیدند: از همین رو است كه سقراط مخالف آن بود و جان خود را نیز در این راه از دست داد. افلاطون و ارسطو دنباله ی مجاهدات سقراط را گرفتند، منتها خطابه های افلاطون دو نوع بود، دسته ای به شیوه ی ناپسند، و دسته ای معقولانه و تابع حكمت و حقایق امور. پس از آنها ایسوقراطیس ظهور كرد، كه فن خطابه را نیز تدریس می كرد و معتقد به تكلف و تصنع بود، به حدی كه یكی از خطبه هایش را ظرف ده سال تكمیل كرد! سرآمد و خاتم خطبای یونان دموستنس است. او نیز گفتارهای خود را قبلاً تهیه می كرد و تمرین می نمود، و در مقابل آینه می ایستاد، و آنها را تكرار می كرد و بلند می خواند و حركات هنرپیشگی از خود در می آورد، كه سخنش بهتر در دلها جا گیرد. بطوریكه استنباط می شود، موضوع و غرض خطبه های این خطیبان، سیاست و كسب قدرت و نفوذ در خلق و شهرت و جمع مال بود. به قول ویل دورانت مورخ نامدار: «گاهگاهی كفایت آنرا داشتند كه در راه وطن خدمات شریفی انجام دهند، ولی سخنوری را چندان با سفسطه و غرض ورزی و سیاست بازی آمیخته بودند كه حتی در میان مبارزات انتخاباتی عصر ما نیز سابقه ندارد». از مجموع مطالعه تاریخ خطابه در یونان نتایج زیر بدست می آید:

1. موضوع و غرض سخنرانان امور مادی و دنیوی بوده و به مسائل اخلاقی توجه نداشتند و اگر هم كسانی در اینراه قدم برداشته اند ضمنی بوده نه اصلی.

2. سخنرانان با همه شهرت و مقامی كه داشته اند و در كسب معلومات مقدماتی رنج ها برده اند و غالباً شغل منحصر آنان بوده، معذلك در ارتجال و بدیهه خوانی دست نداشته و خطبه های خود را قبلاً تهیه می كردند، و حتی برخی خطبه ها را از دیگران می گرفتند یا می خریدند، چه استادانی بودند كه كار آنها تهیه خطبه بود مانند ایزاگراتس.

3. غرور و تعصب و بكاربردن امثله ی مبتذل بین آنان متداول بود، حتی در گفتارهای دموستنس كه بزرگترین بود، حتی در گفتارهای دموستنس كه بزرگترین بود دیده می شد، خاصه در موضوع قضایی و محاكماتی، و نمونه ی بارز آن خطبی است كه بین او و آشینس مبادله شده است كه به تمام معنی دور از جنبه ی انسانی و اخلاقی است.

4. خطبا غالباً دارای سجایای اخلاقی نبودند و حتی برخی موجبات فساد جامعه را فراهم می كردند مانند سوفسطائیان.

5. فن خطابه را نزد استادان خاصی تعلیم می گرفتند، و تمرین می كردند، و علومی چون معانی و بیان و ادبیات می خواندند، و از فقه و سیاست نیز بی بهره نبودند، تمرین را زیاد پایبند بودند، چنان كه دموستنس غاری برای خود تهیه كرده بود، و ماهها در آن بسر می برد، و مخفیانه به تمرین می پرداخت، و در این دور آنها یك طرف صورت خود را می تراشید، كه نتواند از كنج انزوای خویش بیرون آید با همه ی این احوال ذی فن بودند نه ذوفنون.

6.از جنبه ی اخلاقی و صفات عالی نیز اگر بعضی عاری نبودند ولی جامع محسنات شمرده نمی شدند. اكنون سری به روم و خارج از حوزه ی یونان بزنیم:اعاظم خطبای روم، كه شهرت جهانی دارند عبارتند از: كاتن سیاستمدار معروف، و سیسرون و یحیی زرین دهان، و اگوستین، و لوتر آلمانی، كه در مذهب مسیح انقلابی بوجود آورد. و نیز بوسوئه، و بوردالوست، و فنلن فرانسوی، كه اینان نیز دارای همه خصایصی بودند كه برای یونانیان برشمردیم، و تكرار و تفصیل نمی دهیم، تاریخ گواه ماست. جهان سومی كه باید مورد مطالعه قرار دهیم تا دعوی ما در سر مقاله قدرت دفاع بیشتری گیرد، دنیای عرب است همان عربی كه علی از میان آنها برخاست. عرب قبل از اسلام، چیزی نداشت و در سایه ی شمشیر و ضیافت و فصاحت می زیست. شمشیر حافظ حقوق او بود، ضیافت دلیل بر روح انسانیش و بجای كتابت و تحریر، فصاحت و تقریر را در فیصله ی جدال و نزاع و صلح و اصلاح بكار می برد. از اینروست كه قریحه ی خطابه و شعر كه مولود بیان است در آنها راه كمال را سپرد. در جائی كه منطق و استدلال كمتر نفوذ دارد، كلام مرسل و شعر بهتر كار می كند، چه: ایندو نوع كلام، با تخیل بیشتر سرو كار دارد تا برهان و تعقل. شعر زبان دل و روح است و خطابه و كلام مرسل فاصله ی بین استدلال و تخیل، و انفعالات نفسانی ملتها در این دو موضوع نهفته است، از اینرو است كه درعرب، خطبه و شعر واجد مقام بلندی است، و در میان آنان خطبای بزرگی پیدا شدند از قبیل: هانی بن قبیصه، سخنران عصر جاهلیت كه خطبه ی معروف (هالك معذور، خیر من ناج فرور) در جنگ قار از اوست، و كلامی مسجع است، و دیگر مرثدالخیر كه خطبه بنام (اصلاح ذات البین) از او به جاست و پر از تكلفات لفظی است. و نیز مشاهیر خطبای جاهلیت، اكثم بن صیفی، قسّبن ساعده و كعب بن لؤی می باشند، كه نمونه خطب آنها در متون تاریخ عرب یافت می شود، و همه متصنع و پر تكلف و شبیه به مقامه های ابوالقاسم حریری و حمیدی است. در عصر اسلامی این فن (خطابه) مقام خود را از دست نداد، بلكه تحول شگرفی در آن به وجود آورد. سبك خطابی عصر جاهلیت كه در قید سجع و افكار محدود و موضوع های بدوی بود، جنبش اسلامی را كفایت نمی كرد، پیغمبر اسلام و جانشینان او بویژه علی بن ابی طالب، خطابه را از زمین به آسمان بردند، و پس از آن هم این رویه دنبال شد، و در دوران خلفای اموی و عباسی و حتی ادوار بعد رایج بود، و خطبای برجسته ای پا به عرصه وجود گذاردند، كه از آن جمله است: ابن سماك، معاصر رشید و در قرن سوم هجری سعید بن اسماعیل نیشابوری و در قرن چهارم عبدالرحیم بن محمد حذاقی فارقی و در همان قرنش شیخ ابوعلی دقاق نیشابوری و در قرن ششم ابن جوزی معروف و معاصر او اخطب خوارزم است و در قرون بعداز قبیل شیخ ابراهیم سقا و بسیاری دیگر كه مقصود تاریخ نگاری نیست، بلكه اشاره ای است بر اینكه فن خطابه قطع نشده، و در هر عصری سرآمدانی داشته است، و از هر یك از خطابه هایی باقی است. از جمله ی سرآمدان عصر اسلامی ابن نباته است كه خطب زیادی از او باقی است و مستقلاً نیز طبع شده است، و بقدری این شخص معروف است و شهرت فنی دارد، كه بعضی معاندان و غرض ورزان برای آنكه امام را تحقیر كنند نوشته اند، علاوه از اینكه تمام خطب از امام نیست و آنهایی هم كه هست به مرتبه ای نمی باشد كه از عهده ی دیگران برنیاید، و ازجمله شواهدی كه می آورند، خطبه های ابن نباته است و ما می خواستیم مقایسه را از خطب قبل از اسلام شروع كنیم و بعد به نمونه هایی پس از اسلام بپردازیم، ولی چون قلم بدون قصد بنام ابن نباته گشت، اول به آن پرداخته و سپس به قبل از اسلام بر می گردیم، چون غرض ما تاریخ نویسی نیست بلكه یك نوع قضاوت و اظهار نظر است و اقامه ی دلیل ترتیب زمانی لازم ندارد. در اینجا رشته ی سخن را بدست ابن ابی الحدید می دهیم، چه او در شرح معروف خود این مقایسه را انجام داده و كار ما را سهل كرده است، او یكی از خطب جهادیه امام مقایسه كرده است و بدو لحاظ نقل سخن او بر اظهارنظر ما ارجحیت دارد، یكی آنكه در مذهب ما با هم طریقه نیست، و دیگر آنكه برای چنین قضاوتی اصلحیت و اعلمیت دارد. اینكه در ابتدا به نقل متن خطبه ی جهادیه ی ابن نباته پرداخته، سپس مقایسه را می آوریم و به رعایت اختصار از نقل خطابه امام كه مفصل و به شماره 27است، صرفنظر كرده و خوانندگان را به متون نهج البلاغه كه در دسترس همه است ارجاع می دهیم.

خطبه ابن نباته

ایها الناس، الی كم تَسمعون الذكر فلا تعون (!) و الی كم تُقرعون بالزّجر فلا تُقْلعون (!) كان اسماعَكم تَمُجَ و دائع الوعظ، و كانَ قلوبكم بها استكبارٌ عن الحِفظ، و عدوّكم یعمل فی دیاركم عملَه، و یبلغ بتخلّفكم عن جهاد امله، و حرخ بهم الشیطان، الی باطله فاجابوه، و ندبَكم الرّحمن الی حقَه فخالفتموه، و هذه البهائمُ تناضلُ عن ذِمارها، و هذه الطیر تموت حمیه دون اوكارها، بلا كتاب انزل علیها، و لا رسول ارسل الیها، و انتم اهل العقول و الافهام، و اهل الشرایع و الاحكام، تَندَون من عدوكم نَدید الابل، و تدرَعون له مدارع العجز و الفَشل، و انتم لا الله اوْلی بالغز و الیهم، و احری بالمغار علیهم، لانكم امناالله علی كتابه، و المصدّقون بعقابه و ثوابه، حضكم الله بالنجده و الباس، و جعلكم خیر امهٌ اخرجت للنّاس، فاین حمیه الایمان؟ و این بصیره الایقان؟ و این الاشفاق من لهب النَیران؟ و این الثقه بضمان الرّحمن؟ فقد قال الله فی القرآن: "بَلی اِن تَصبِرُوا و تَتقوُا". (آل عمران)

فاشترط علیكم التّقوی و الصّبر، و ضَمِن لكم المعونه و النَصر، افتنهمَونه فی ضَمانه؟ ام تشكوّن فی عدله و احسانه؟ فسابقوا رحمكم الله الی الجهاد بقلوب نقیه و نفوس ابیه، و اعمال رضیه، و وجوه مُضینه، و خذوا بعزائم التّشمیر، و اكشفوا عن روسكم عار التقصیر، و هبو نفوسَكم لمن هو اَمْلك بها منكم، و لا تركنوا الی الجزع، فانّه لا یدفع الموت عنكم. (وَ لا تَكوُنوُا كَاالذینَ كَفَروُا وَ قالوْ لاخوانِهُم اِذا ضَرَبوا فی الارضِ او كانُوا غُزّی لوْ كانُوا عِنْدناَ ما ماتوُا و مَا قُتِلُوا لِیجعَلِ الله ذلكَ حَسره فی قُلُوبهمْ والله یحیی و یمیتُ والله بما تَعْمَلوُنَ بَصیرٌ. (آل عمران)

فالجهاد، الجهاد ایها لموقنون، و الظفر، الظفر ایها الصّابرون! الجنه، الجَنه ایها الراغبون! النّار، النّار ایها الراهبون! فاَن الجهاد اثبتٌ قواعد الایمان، و اوسعٌ ابواب الرّضوان، و ارفع درجات الجِنان، و انّ من ناصح الله لَبین منزلتین مرغوب فیهما، مجَمَع علی تفضیلها: اما السّعاده بالظفر فی العاجل، و اما الفوز بالشّهاده فی الاجل، و اكرهُ المنزلَتین الیكم اعظُمهما نعمه علیكم فانصروا الله فان نصره حرز من الهلكات حریز، "ولَینصرن الله مَن ینصُرهُ لقَوَی عزیزٌ." (حج). احتیاجی به ترجمه نیست، هم به رعایت اختصار مقاله، و هم از اینكه مراد از نقل آن تبیین مقام فصاحت و بلاغت سخن است، و این امر جز به زبان اصلی مفهوم نمی شود و كسانی درك كنند كه اهل زبانند.ابن ابی الحدید پس از نقل تمام خطبه 27 امام (ع) كه مطلع آن این است:

اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنه، چنین می گوید: خطبه ابن نباته را با خطبه امام مقایسه كنید، و از دایره ی انصاف دور نشوید، و نسبت این دو باهم، مانند نسبت شمشیر چوبین با تیغ پولادین است. از خطبه ابن نباته، سستی و تكلف و خامی می ریزد، اكثر الفاظ نابجا بكار رفته و از لطافت و پختگی زیبایی بیرون است مانند: كان اسماعكم تمج و دائع الوعظ، و كان قلوبكم بها استكبار عن الحفظ!

و همینطور: تندون من عدوكم ندید الابل و تدرعون له مدارع العجز و الفشل.

كه از این قبیل در این خطبه و سایر خطب او زیاد است، و با همه ی این نقص ها این كلام مسروق از امام است می گوید: اما بعد، انّ الجهاد باب من ابواب الجنه و ابن نباته این معنی را گرفته و چنین می گوید:

فان الجهاد اثبتُ قواعد الایمان و اوسع ابواب الرّضوان و ارفع درجات الجنان! و نیز این عبارت امام: من اجتماع هولا القوم علی باطلهم و تفرَقكم عن حقّكم.

او این عبارات را ساخته است: صرخ بهم الشّیطان الی باطله فاجابوه و ندبكم الرّحمن الی حقّه فخالفتموه و همچنین از این گفته ی امام:

قد دعوتكم الی قتال هولا القوم... چنین بهم یافته است: كم تسمعون الذكر فلا تعون و تقرعون بالزّحر فلا تقلعون. و نیز از امام است:

حتی شنت علیكم الغارات و ملكت علیكم الاوطان. ابن نباته آنرا گرفته و چنین گوید: و عدوّكم یعمل فی دیاركم عملكه و یبلغ بتخلفكم عن جهاد اصله. در اینجا ابن ابی الحدید به مقایسه ی خطبه ی جهادیه دیگری از ابن نباته می پردازد كه برای احتراز از اطاله از نقل آن خودداری و خوانندگان را به صفحات 80 تا 85 جلد دوم شرح ابن ابی الحدید ارجاع می دهیم.

اكنون بر می گردیم به مقایسه ای هم از قبل از اسلام:

این خطبه از اكثم ابن صیفی یكی از خطیبان نامدار عصر جاهلیت است:

اسمعوا اوعوا، تعلموا و تعلموا، تفهموا و تفهموا، لیل داج، و نهار سراج و الارض مهاد و الجبال اوتاد و الاول كالاخرون كل ذالك بلاء فصلوا ارحامكم و اصلحوا ارحامكم فهل رایتم من هلك رجع نشر الدار امامكم و الظن كما تعلمون

این خطبه بنام قس بن ساعده ثبت شده است كه او نیز سرآمدان عصر جاهلیت بوده است، كه حتی پیغمبر وی را ستوده است

البته در قضاوت نباید انصاف را از دست داد و به تعصّب گرائید. در میان گفتار این سخنرانان جملات زیبایی دیده می شود، حتی معانی دلكشی، اما با چند جمله ی زیبا و چند عبارت فصیح نمی توان به جنگ كسی رفت كه تمام سخنانش فصیح و گفتارش بلیغ و معانیش زیباست. البته برای عرب بدوی كه رشد خطب را در نیافته و سخنان علی را هنوز نشنیده، شاید كلمات مسجّع و جملات كوتاه قسّ بن ساعده و اكثم بن صیفی و نظایر آنان را می پسندیده، و احیاناً مجذوب می شده، ولی سخنان محدود آنها كجا و وسعت بیان و قدرت تركیب جملات و تنوّع موضوعات و رعایت محسنات، و تراوش معانی مختلف و مفاهیم گوناگون علی كجا، حتی در عصر فلسفه یونان و در عصر طلاقت عرب.

كدام مستمع است كه با استماع الفاظی چند فشرده، و غالباً دارای غرابت و تعقید و اختصاری نامطلوب و در حكم رمز و ایماء قانع شود، و تحت تاثیر قرار گیرد و نتیجه ای كه از خطبه منظور است حاصل گردد؟ چنانچه مكرر اشاره شد، شرح محاسن سخنان امام و مقایسه با یك یك سخنوران را كتابی نه، بلكه كتابهایی كافی نخواهد بود و بهتر همان است كه به جزئیات نپرداخته، بحثی كلی در این باره نموده و مقال را خاتمه دهیم، باشد كه اگر توفیقی حاصل شد، كتابی را در این خصوص ترتیب داد. اكنون بپردازیم به اصل مطلب، یعنی به اینكه: (علی بزرگترین خطیب تاریخ) است. چرا؟

وقتی جواب ما سائل را قانع می كند كه مستدل باشد و برای بیان استدلال ناگریزیم او را بزرگترین خطیبان عالم در ترازوی سنجش قرار دهیم، هم از لحاظ اخلاقی و كمالات معنوی، و غرض از ایراد خطب و هم ارزش فنی آنها كه نمونه ای از قسمت اخیر را در بالا ذكر كردیم. از لحاظ شایستگی اخلاقی خطیب و علو نفس، ما در هیچ تاریخی نمی بینیم كه او را به صفات: عدل، تقوا، زهد، حكمت، دانش، فداكاری، خلوص و ... نستوده باشد، هرچند مورخ و واصف ضداسلام و ضد علی باشد. (قولی است كه جملگی برآنند) در حالیكه با مطالعه ی شرح حال سایر خطبای عالم، از یونان گرفته تا روم و عرب كه خداوندان این فن بودند و سایر ممالك، چه قبل از اسلام و چند بعد از آن، الی زماننا هذا، نه كمتر، بلكه حتی یكنفر را نمی جوئیم كه با علی پهلو پهلو بزند و مستجمع كمالات صوری و معنوی باشد.

لولا عجایب صنع الله ما نحت

تلك الفضایل فی لحم و لاعصب

كدام خطیبی را جسته اید كه فن خود و حتی شخص خود را در راه خدا و برای خلق خدا مصروف كرده باشد و خود ذره ی طمع دنیایی حتی به قدر خردلی نداشته باشد؟ اسامی مشاهیری را كه بعنوان نمونه نقل كردیم، برای این بود كه بیاد آورید، غرض هر یك جز كسب ریاست و قدرت و حطام دنیوی چیزی نبوده، و اگر هم گاهی به یكی دو نفر برمی خوریم، از جهات دیگرش بی نقص نمی بینیم.

چطور علی (ع) جامع صفات كمال است؟ برای آنكه در وجود علی، تمام صفات كمال جمع است: سیاست و تدبیر، عدل و تقوا، دانش و عرفان، رحت و رافت، شجاعت و سطوت، بیان و تقریر، عمل و كار، فصاحت و بلاغت. او همه این صفات را دارد آنهم در حد اعلا. شما چه كسی را می جوئید كه دارای این صفات متضاد باشد، تا ما با علی در یك ترازو قرار دهیم؟ بخاطر دارید كه در بالا نقل كردیم كه كمتر خطیبی وجود داشته كه خطب خود را بداهتا و ارجالاً ادا كرده باشد. خطیبان سخنان خود را قبلاً تهیه و در تنظیم آن وقتها مصروف می كرده، چنانچه یكی از آنان برای تهیه یك خطبه ده سال رنج كشیده است. و اما علی، او در هر جا و هر مورد و در هر حالت كه اقتضا كرده، ایستاده و گوهر افشانی كرده است. بدون سابقه و تمرین قبلی، و دیدن مدرسه و استاد، و خواندن ادبیات و معانی بیان. این نیز یكی از صدها خصایص علی است كه در دیگران یا نیست، و اگرهم هست، در حد شاذ و نادر و در موارد بخصوصی. یكی دیگر از خصایص علی این است كه جامعیت دارد، هم خودش هم سخنانش، یعنی آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد. خودش جامع است، كلامش نیز جامع است. چه: سخنش، در عین سادگی، شورانگیز و در عین روانی، گاهی در پیچیدگی تصنعات قرار می گیرد، مشحون است از صنایع لفظی و معنوی. در حالتی كه دارد مرسل پیش می رود، مسجع می شود، جائی كه تاثیر می خواهد (تاثیر بیشتری) به انواع تاكید و تشبیه و استعاره و مجاز دست می زند. تمثیل را ماهرانه بكار می برد، از آیات گرفته تا اشعار و مثل های سائر.

اگر مثال مناسبی نیابد، از خود می سازد تا مقصود را مجسم كند. هر كلمه ای را بجایش می گذارد و اَذا راَیتَهُم حَسَبتُهم لُوْلوا مَنثوراً. حسن مطلع و مقطع را زیاد دارد، چه لازمه تفهیم و تفهم و سرعت تاثیر و باقی ماندن اثر در مستمع است. زینت فواصل و زیبایی تقدیم و تاخر را در نظر دارد. كلامش خالی از الفاظ ركیك، تعقید، اشتقاقات شاد و نادر یا مخالف قیاس زمان است، منفور الاستعال ندارد، مجازهای مستهجن، تشبیهات مستشبع در آن دیده نمی شود، عذوبت نطق و قدرت طبع و طلاقت لسان را كسی مانند علی ندارد، آنهم در حد جامعیت، لطف تركیب الفاظ را با حسن اداری معنی در همه جا رعایت نموده است، گفتارش هم همه بدیهه است، تحمل تهیه آنرا حتی برای یك سطر تاریخ نشان نمی دهد. همه مرتجل و خلق الساعه است، از لحاظ معنی حاوی مكارم اخلاق است و حاكی مصالح انام. چیزی نیست كه بشر را فایده بخشد و در آن نباشد و سخنانش از آن حكایت نكند. هم آیت وعید است و هم مژده ی امید. در عین اینكه كار و كوشش را می ستاید، خلایق را از دام علایق گریز می دهد. راهنمای زندگی، تزكیه ی نفس، تقویت روح، انسانیت مطلق است. درس شجاعت، مناعت، فضیلت، كرم و تمام فضایل می دهد. از جنگ سخن می گوید، از اقتصاد، از سیاست، از مدیریت و از همه چیز، از قرار خاك، تا مدار افلاك، عجز الواصفون عن صفته. دوست دشمن، دانا و كانا، عابد و عاصی، دانی و قاصی، راستی به برتری او معترفند، سنجش علی، با سایر خطبا مقایسه ی عذار سپیدماه، با گیسوی شب سیاه است. آنچه ستودیم، همه از سخنانش پیداست، استشهاد از بیانات او برای آنچه گفتیم، میدان وسیعی می خواهد. چه اینهمه كمال را ، نمی توان با جمال نشان داد و جلوه ی صباح را با نور مصباح شناساند و برای آنكه سخن را دفعه كوتاه نكرده و نتیجه ای گرفته باشیم، سیری كلی در محسنات خطب نموده، یا ذكر شواهدی از آن، باشد كه ادای تكلیف شده باشد هرچند ناقص.

ادامه دارد.

 

منبع: سایت راسخون

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.