حجت الاسلام والمسلمین حسین واعظی اراکی

خطبۀ امام سجاد(ع) در مسجد جامع شام

تاریخ انتشار:
این خطبه دارای معانی و مفاهیم بسیار والا و ارزشمندی است که در نوع خود کم نظیر یا بی نظیر است و به گونه ای است که از طرفی اصالت و حقانیّت مقام رهبری اهل بیت(ع) را اثبات می کند و از طرف دیگر، رهبری غاصبانه و ظالمانه فرزند معاویه را جلوه گر می سازد.
امام سجاد

قبل از آنکه به متن و ترجمه و شرح و تحلیل خطبه بپردازم، توجه به چند نکته را لازم می دانم.

1ـ این خطبه دارای معانی و مفاهیم بسیار والا و ارزشمندی است که در نوع خود کم نظیر یا بی نظیر است و به گونه ای است که از طرفی اصالت و حقانیّت مقام رهبری اهل بیت(ع) را اثبات می کند و از طرف دیگر، رهبری غاصبانه و ظالمانه فرزند معاویه را جلوه گر می سازد و مانند طوفانی زندگی ننگین دودمان اموی را در هم می پیچد.

این خطبه، از جمله خطبه هایی است که علاوه بر اینکه شامل جمیع مسائلی است که او را در بعد خطابی و بلاغت ممتاز می سازد، بیانگر عظمت و جلالت علمی و شجاعت و اعتماد به نفس آن امام بزرگوار است.

2ـ این خطبه در مقر حکومت دودمان اموی در مسجد جامع شام و با حضور زادۀ جنایتکار معاویه و انبوه طرفدارانش در سال 61 هجری، پس از واقعه اندوهبار کربلا در سفر اسارت اهل بیت پیامبر(ص) ایراد شده است.

3ـ این خطبه را عالمان و محدثانی فرهیخته و مورخانی نامدار در آثار ارزشمند خود آورده اند مانند: علامه مجلسی،(1)سید نعمت الله جزایری،(2)شیخ بهائی،(3)ابن نما،(4)سید بن طاووس،(5)شیخ عباس حائری،(6)سپهر،(7)خوارزمی،(8)محدث قمیّ،(9)ابن جوزی(10)و سایر بزرگان.(11)

4ـ اهمیت این خطبه آنگاه روشن می شود که بدانیم امام آن را زمانی ایراد کرده که از یک طرف، خاطره جانسوز و حادثه اسفبار کربلا و شهادت پدر بزرگوارش و جوانان بنی هاشم و اصحاب و انصار و آن صحنه های رقت بار، سخت او را رنجور کرده بود و از طرف دیگر، خود و ده ها زن و کودک از دودمان رسالت، چهل منزل در اسارت و محاصره دشمن سفاک و غدّار قرار داشته اند. چه رنج ها به آنها رسید و چه شماتت ها و بی ادبی ها که در اثر تبلیغات سوء دشمن و مردم جاهل و بی خبر به آنها روا داشتند هر کدام از اینها به تنهایی کافی است تا یک فرد قوی و نیرومند را در هم بشکند و قدرت تفکر و سخن گفتن را از او سلب کند. افراد عادی هرگز قادر نخواهند بود که با این شرایط خطابه ای این چنین کوبنده با مفاهیم بلند و مطالبی فراوان ایراد کنند که شرایط زندگی دشمن را دگرگون سازد و نقشه های شوم آنها را بر باد دهد و طشت رسوایی عوام فریبان و جنایتکاران را از بام بیندازد.

5ـ آخرین نکته اینکه در آثار مورخین دو خطبه مشابه از امام سجاد در شام با تفاوت های کمی در عبارات موجود است. یکی مختصر و یکی طولانی. گرچه بعضی گفته اند که خطبه دنبال کلمات یزید در مجلس ایراد شده است، ولی مشهور مورخین، ایراد این خطبه را در مسجد جامع شام دانسته اند. بنابراین احتمال دارد که خطبه مختصر در مجلس یزید باشد و یا اینکه مورخین در نقل خطبه به مختصری از آن بسنده کرده باشند. به هر حال این خطبه معروف و پر محتوا طبق نقل بزرگان قطعاً در مسجد جامع شام ایراد شده است.

اکنون ماجرای خطبه

در سال 61 هجری بعد از آنکه جنایتکار شام و کارگزاران سفاکش از بیعت حسین بن علی(ع) مأیوس شدند، و او و همراهانش را در سرزمین کربلا محاصره نموده و همه آنها را قتل عام کردند و اهل بیت او را به اسارت بردند. گرچه یزید و مزدورانش مانند نیاکانش سعی کردند با تبلیغات گسترده این حقیقت را کوچک جلوه داده و دودمان رسالت را به عنوان یاغی بر حکومت و خارجی قلمداد کنند، اما با مواجهه مردم در طول سفر با دودمان رسالت و ایراد خطبه هایی در کوفه و شام، رفته رفته مردم بیدار شدند و پی به عمق جنایت و ثلمه ای که در اسلام اتفاق افتاده بود، بردند.

علامه مجلسی در بحار ذیل وقایع بعد از شهادت می نویسد:(12)

پس از آنکه یزید در محراب نشست و اسرای آل رسول در مسجد حاضر شدند، برای تبرئه از جنایتی که مرتکب شده و عوام فریبی، امر کرد خطیبی به منبر برود و از آل ابی سفیان و یزید مدیحه سرایی کند و علی بن ابیطالب و حسین بن علی(ع) را مورد نکوهش و ملامت قرار دهد.

خطیب این دستور شیطانی را اطاعت کرد و بالای منبر رفت و علیه هادیان راستین، به هتاکی و پرده دری پرداخت و به آنچه خود و امیرش لایق بود زبان گشود، در چنین وضعی امام(ع) سکوت را شکست و با خشم فریاد زد:

«ویلک، ایّها الخاطب اشتریت رضا المخلوق بسخط الخالق فتبوّأ مقعدک منالنار» وای بر تو ای خطیب هتاک،! تو خشنودی مخلوق را به خشم خداوند فروختی و جایگاه خود را آتش دوزخ قرار دادی!

با این فریاد کوبنده، نفس در سینه خطیب مزدور حبس شد و فضای مسجد را سکوت پر معنایی فرا گرفت و مردم متوجه امام(ع) شدند، سپس فرمود:

«یا یزید ائذن لی حتّی أصعد هذه الأعواد فأتکلّم به کلماتٍ، لله فیهنّ رضاً و لهؤلاء الجلساء فیها أجرٌ و ثوابٌ» ای یزید رخصت ده تا بر این چوب ها بالا روم و سخنانی بگویم که خشنودی خداوند را در پی داشته باشد و موجب ثواب و اجر حاضران گردد.

به این جملات دقت شود:

1ـ «هذه الاعواد» امام منبر نفرمود. فرمود این چوب ها چون منبر جای هدایت گران دلسوز جامعه است نه سفاکان گمراه.

2ـ با این کلمات فهماند که این مجلس برای گوینده و شنوندگان مجلس گناه و معصیت است.

به هر حال یزید از رخصت امتناع کرد، ولی حاضران سکوت مجلس را شکسته و از هر طرف از یزید خواستند که خواسته امام را اجابت کند او گفت:

«إن صعد المنبر هذا لم ینزل إلاّ بفضیحتی و فضیحۀ آل أبی سفیان» اگر او به منبر رود پایین نمی آید تا اینکه مرا و آل ابی سفیان را رسوا کند.

معاویۀ بن یزید (معاویه دوم) در جمع بود، گفت پدر! اجازه بده، صدایش به جایی نمی رسد. گفت: فرزندم! شما اینان را نمی شناسی، این ها علم فصاحت را از پدرانشان به ارث برده اند. می ترسم از خطابه اش فتنه ای به وجود آید که وبالش گریبان گیر ما شود. حاضران مجدداً تقاضا را تکرار کردند یزید لرزه بر اندامش افتاد و گفت:

«إنّه من أهل بیت محمدٍ(ص) قد زقّوا العلم زقّا» (13)این جوان از خاندان محمد(ص) است که علم را از سرچشمه، نوشیده اند.(14)

عاقبت، دیکتاتور شام تسلیم شد و به امام(ع) رخصت داد. امام(ع) بر منبر قرار گرفت و حق در جای خویش مستقر شد.

و اینک متن خطبه(15)

«الحمدلله الّذی لا بدایۀ له و الدائم الّذی لا أوّل لأوّلیّته و الآخر الّذی لا مؤخّر لآخریّته و الباقی بعد فناء الخلق، قدّر اللّیالی و الأیّام و قسم فیما بینهم الأقسام فتبارک الله الملک العلاّم» سرآغاز خطبه آن چنان آمیخته با عرفان و پر محتوا بود که در دل ها دگرگونی خاصی پدید آورد و همه را منقلب ساخت و دیدگان را پر از اشک کرد، زیرا این ستایش از عمق جان انسانی عاشق و دلداده به خداوند سرچشمه گرفته بود.

آنگاه ادامه داد: «ایّها الناس اعطینا ستّاً و فضّلنا بسبعٍ: أعطینا العلم و الحلم و السماحۀ و الفصاحّ و الشّجاعۀ و المحبّۀ فی قلوب المؤمنین» ای مردم خداوند به ما شش چیز عنایت فرموده و به خاطر هفت چیز ما را بر دیگران فضیلت و برتری داده است.

آنچه خدا به ما عطا فرموده ـ علم و دانش، حلم و بردباری، سماحت و جوانمردی، شیرینی بیان و فصاحت، شجاعت و پایمردی و محبت و مودت در دل های اهل ایمان است.

آنچه امام(ع) ذکر فرموده اند عنایاتی است از طرف خداوند به عدۀ خاصی که هدایت بشر به آن ها واگذار شده است و آنان را الگو برای بشریت قرار داده است و کمال آدمی بسته به پیروی از آن هاست. چنانکه در قرآن کریم به این مطلب اشارت رفته:

«اِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ» (16)

عده ای برگزیدگان خداوند هستند برای هدایت انسانها نسلاً بعد نسل که دودمان بزرگ نبوی از آنانند بلکه سر سلسله آنها. و این مقام هر کس را نشاید.

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست       عرض خود می بری و زحمت ما می جویی

دودمان شریف نبوی کجا و دودمان اموی کجا!

سپس فرمود:

«و فضّلنا بأنّ منّا النبیّ المختار محمداً(ص) و منّا الصّدّیق و منّا الطّیّار، و منّا أسد الله، أسد رسوله، و منّا سیّدۀ نساء العالمین و فاطمۀ البتول و منّا سبطا هذه الأمّۀ سیّدا شباب أهل الجنّۀ» (17)ای مردم، خدا ما را برتری داد به اینکه، نبی مختار محمد(ص) از خاندان ماست، و صدیق اعظم علی(ع) و جعفر طیار و حمزه شیر خدا و رسول خدا و سیده زنان عالم فاطمه بتول و دو سبط این امت حسن و حسین سید جوانان اهل بهشت، همگی از ما هستند.

شگفتا مسجدیان سراپاگوش شده اند تا بدانند این جوان اسیر و در بند با این همه فضیلت کیست و از کجا آمده است و با این شخصیت های سرشناس بشریت و اسلام چه نسبتی دارد. حس کنجکاوی همه تحریک شده است تا او را بهتر بشناسند که ادامه داد:

«من عرفنی فقد عرفنی و من لم یعرفنی أنبأته بحسبی و نسبی،

أنا ابن مکّۀ و منی،

أنا ابن زمزم و صفا،

أنا ابن من حمل الرّکن بأطراف الرّداء،

أنا ابن خیر من ائتزر و ارتدی،

أنا ابن خیر من انتعل و احتفی،

أنا ابن خیر من طاف و سعی،

أنا ابن خیر من حجّ و لبّی،

أنا ابن من حمل علی البراق فی الهواء،

أنا ابن من أسری به من المسجد الحرام إلی المسجد الأقصی،

أنا ابن من بلغ به جبرائیل إلی سدرۀ المنتهی،

أنا ابن من دنی فتدلّی فکان قاب قوسین أو أدنی،

أنا ابن من صلّی بملائکۀ السّماء،

أنا ابن من أوحی إلیه الجلیل ما أوحی،

أنا ابن محمدٍ المصطفی(ص)»

ای مردم، منم فرزند مکه و منا، من فرزند زمزم و صفا، منم فرزند آن کسی که حجر الاسود را روی عبای خود حمل کرد.(18)منم فرزند بهترین بخشندگان و سخاوتمندان. منم فرزند بهترین کسی که لباس احرام به تن پوشید و طواف نمود و حج گذاشت و تلبیه گفت. منم فرزند کسی که بر براق(19) نشست و شبانه از مسجد الحرام به مسجد الاقصی برده شد و به معراج رفت. منم فرزند کسی که جبرئیل او را تا سدرۀ المنتهی (20)رسانید.

منم فرزند آن کسی که در تقرب به حضرت حق به مقام «قاب قوسین أو أدنی» (21)نائل گشت و فرشتگان آسمان بدو اقتدا کردند و خدای جلیل به او وحی فرستاد؛ منم فرزند محمد مصطفی(!)

عجبا! به ما گفتند اینها خارجی هستند. در حالی که بزرگترین فضایل بشری در آنها جمع است. براستی این جوان دربند و همراهانش از دودمان رسول خدایند؟

امام در ادامه فرمود:

«أنا ابن علیّ المرتضی،

أنا بن من ضرب خراطیم الخلق حتّی قالوا لا اله ألاّ الله،

أنا بن من ضرب بین یدی رسول الله بسیفین و طعن برمحین و هاجر الهجرتین و بایع البیعتین و صلّی إلی القبلتین و قاتل ببدرٍ و حنینٍ و لم یکفر بالله طرفۀ عینٍ». منم فرزند علی مرتضی(ع) که بقدری با کفار جنگید و بر آنها شمشیر زد تا اینکه گفتند: لا إله إلاّ الله . منم پسر آن کس که در رکاب

هجرت(22)و دو بیعت نمود(23) و به دو قبله نماز خواند.(24)و در جنگ بدر و حنین شمشیر زد و قتال نمود و در روزگاری که هیولای کفر دامن همه را گرفته بود، او حتی یک لحظه خویش را به کفر و الحاد نیالود.

«أنا ابن صالح المؤمنین و تاج البکّائین و أصبر الصابرین و أفضل القائمین من «آل یس» و رسول ربّ العالمین» . منم فرزند صالح مؤمنین و وارث نبیین و درهم شکننده ملحدین و فرزند فرمانده مسلمین و نور هدایت مجاهدین و زینت عابدین وافسر و تاج گریه کنندگان از خوف خدا و شکیباترین صابران و بهترین نمازگزاران از آل یس و رسول رب العالمین.

آنگاه پس از بیان شمه ای از فضایل مولای متقیان تصمیم گرفت در اعماق جان مردم نفوذ کند و بذر دشمنی با آل ابو سفیان را در دل آن ها بپاشد و اساس تبلیغات گسترده و چندین ساله دودمان اموی را علیه دومین شخصیت جهان بشریت منهدم سازد؛ آنهم در مقر دشمن!

و لذا ادامه می دهد:

«أنا ابن المویّد بجبرائیل، المنصور بمیکائیل،

أنا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قاتل الناکثین و القاسطین و المارقین، و المجاهد أعدائه الناصبین، و أفخر من مشی من قریشٍ اجمعین، و أوّل من أجاب و استجاب لله من المؤمنین و أقدم السّابقین و قاصم المعتدین و مبیر المشرکین و سهمٍ من مرام الله علی المنافقین و لسان حکمۀ ربّ العالمین و ناصر دین الله و ولیّ أمر الله و بستان حکمۀ الله و عیبۀ علم الله، سمح سخیّ بهلول زکیّ أبطحیّ رضیّ مرضیّ مقدام همام صابر صوّام قوّام شجاعٍ قمقام قاطع الأصلاب و مفرّق الأحزاب». منم فرزند آنکه خداوند او را به جبرائیل موید فرمود و به میکائیل نصرت بخشید منم فرزند حامی و مدافع حرمت و شئون مسلمین. منم فرزند قاتل ناکثین(25) و قاسطین(26) و مارقین(27)و فرزند آن کس که با ناصبین و عداوت پیشگان جهاد نمود و در رتبه و مقام بر قریش افتخار جست و نخستین کسی بود که دعوت رسول خدا را اجابت نمود.(28) منم پسر کسی که زبان گویای حکمت پروردگار جهان، یاور دین حق، ولی و نگهبان امر خدا و صندوق علم غیب الهی بود و ساحت نورانی او به صفات جوانمردی و سخاوت، خیر و صلاح و پاکیزگی و وارستگی مزیّن بود. وی ابطحی و مکی، فداکار و بزرگوار، شکیبای بسیار، روزه دار، پاکباخته ای در حال قیام به نماز شب، قاطع اصلاب ریشه های کفر و زشتی و در هم کوبنده احزاب باطل در میدان جنگ بود.

«أربطهم عناناً و أثبتهم جناناً، و أجراهم لساناً، و أمضاهم عزیمۀً و أشدّهم شکیمۀ، أسدٌ باسلٌ، و غیث هاطلٌ، یطحنهم فی الحروب إذا از دلفت الأسنّۀ، و قربت الأعنّۀ، طعن الرحی، و یذروهم ذرو الریح الهشیم، لیث الحجاز، و کبش العراق، مکّیّ مدنیّ، أبطحیّ تهامیّ، خیفیّ عقبیّ، بدریّ أحدیّ، شجریّ مهاجریّ من العرب سیّدها، و منالعجم لیثها، وارث المشعرین، و أبو السبطین، الحسن و الحسین، مظهر العجائب، و مفرّق الکتائب، و الشّهاب الثاقب، و النور الغالب، أسد الله الغالب، مطلوب کلّ طالبٍ، ذاک جدّی علیّ بن أبیطالب(ع)» منم فرزند کسی که پر دل ترین و با استقامت ترین افراد در جبهه های جنگ بود. زبان گویا و تصمیم و اراده جدی و سخت و محکم داشت. در برابر ظلم و تجاوز سر تعظیم فرود نمی آورد و مانند شیر شجاعو رگبار باران، در میدان جنگ دشمن را هلاک و نابود می کرد. هرگاه نیزه ها و شمشیرهابهاو نزدیک می شد، مانند آسیاب آنها را خرد می کرد و مثل طوفانی که در نیزار بپیچد نیزه و شمشیرهای دشمن را در هم می ریخت. وی شیر شجاع حجاز و قهرمان عراق است. مکی است، مدنی است، ابطحی است. او تهامی، خیفی و عقبی و بدری و احدی، شجری و مهاجری و سالار عجم و عرب بود. او وارث مشعرین، پدر سبطین حسنو حسین، مظهر عجائب و معزجات، متفرق کننده سپاه دشمن، شهاب ثاقب، نور درخشان چیره گر، اسد الله غالب، و چیره گر، اسد الله غالب، و الگوی مطلوب و هدف هر طالب و انسان پاک سرشت بود.

آری، ای مردم این شخصیت بی نظیر با این فضائل، جد من علی بن ابیطالب است.

از نگاه ها پیداست که مطالب در مردم اثر گذاشته است. به خود می گویند براستی چرا دودمان پیامبر را کنار زدند و رهبری به دست فرو مایگان و نا اهلان افتاد؟! کاملاً این مطالب مردم را وادار به مقایسه کرده و در آن ها آمادگی خاصی به وجود آورده است.

امام تیر خلاص را می زند

باید احساسات آن ها را تحریک کرد و تیر خلاص را زد و مردم را از عمق فاجعه آگاه کرد و پرده های جهل را که در اثر تبلیغات به وجود آمده کنار زد لذا فرمود:

«أنا ابن خدیجۀ الکبری، أنا ابن بضعۀ الرسول، فاطمۀ الزهرا، سیّدۀ النساء» من فرزند خدیجه کبرایم. من فرزند جگر گوشه رسول خدا فاطمه زهار سالار زنان عالم هستم.

«أنا ابن المقتول ظلماً،

أنا ابن مجزور الرأس من القفا،

أنا ابن العطشان حتّی قضی،

أنا ابن طریح کربلا،

أنا ابن مسلوب العمامۀ و الرّداء،

أنا ابن من بکت علیه ملائکۀ السّماء،

أنا ابن من ناحت علیه الجنّ فی الأرض و الطّیر فی الهواء،

أنا ابن من رأسه علی السّنان یهدی،

أنا ابن من حرمه من العراق إلی الشام یسبی» . من پسر کسی هستم که به ظلم و بیدادگری او را کشتند. من پسر کسی هستم که سرش را از قفا بریدند، من پسر کسی هستم که آبش ندادند تا جان داد. من پسر کسی هستم که بدنش در کربلا افتاد و عمامه و ردایش را ربودند. من پسر کسی هستم که فرشتگان بر او گریستند. من پسر کسی هستم که پریان در زمین و مرغان در هوا بر او نوحه کردند. من پسر کسی هستم که سرش را بر نیزه کرده و در شهرها گرداندند. من پسر کسی هستم که خاندانش را از عراق تا شام به اسارت بردند.

صدای ضجّه و ناله در مسجد طنین افکند. بغض ها گلوها را می فشرد، مأموران یزید بهت زده به مردم می نگرند، که امام(ع) فرمود: «أیّها الناس إنّ الله تعالی و لله الحمد ابتلی أهل البیت ببلاءٍ حسنٍ حیث جعل رایۀ الهدی و العدل و التقی فینا و جعل رایۀ الضلالۀ و الرّدی فی غیرنا» (29) ای مردم، حمد و ستایش از آن خدای بزرگ است که ما را خوب امتحان کرد. زیرا مشعل فروزان هدایت و رهبری جامعه و چراغ پر فروغ عدل و تقوا و امامت راستین خلق را در دودمان ما قرار داد و دیگران (یزید و نیاکانش) پرچمدار گمراهی و فرومایگی و زشتی ها و پلیدی ها شدند. یعنی در این راه هر چه انسان ببیند نیکوست چون راه خداست.

یکی درد و یکی درمان پسندد                        یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران                  پسندم آنچه را جانان پسندد(30)

در این لحظاتی که امام سخن می گفت آفتاب حقیقت تابیده بود و مردم عمق تاریکی جان خود و جامعه خویش و بیدادگری بنی امیه را دریافته بودند. شور و هیجان عجیبی به وجود آمد. کسی نمی توانست جلوی اشک چشم خود را بگیرد. خشم ها فریاد شد و فریادها بلند و می رفت که به قیام مبدّل شود. یزید که سخت تعادلش را از دست داده بود به موذن گفت اذان بگو. هدفش این بود که به نام دین و تظاهر به توحید ندای راستین توحید را که از حنجره پاک زین العابدین اوج می گرفت خاموش سازد.

مؤذن گفت «الله اکبر» و خطابه امام را قطع کرد. امام که هدف نابخردانه یزید را می دانست. برای اینکه نقشه شوم او را نقش بر آب کند فرمود: «کبیراً لا یقاس و لا یدرک بالحواس لا شیء أکبر من الله» . بزرگ است خدا با چیزی نمی شود او را مقایسه کرد. با حواس ظاهری قابل درک نیست و همه چیز در مقابل عظمت او ناچیز و کوچک است.

غوغای درون مسجد

مؤذن گفت: «أشهد أن لا إله إلاّ الله» . امام(ع) فرمود: «شهد بها شعری و بشری و لحمی و دمی و مخّی و عظمی» . به وحدانیت خداوند شهادت می دهد موی و پوست و گوشت و خون و مغز و استخوان من.

مؤذن گفت: «أشهد أنّ محمّداً رسول الله» . امام عمامه از سر برگرفت و به مؤذن فرمود: تو را به این محمد(ص) ساعتی خاموش باش.(31)

امام خلیفه غاصب را در جمع محاکمه می کند

امام سپس از بالای منبر متوجه یزید شد و فرمود: ای یزید، این محمد(ص) که نام او با عظمت برده می شود جد تو است یا جد من؟ اگر بگویی جد تو است، همه می دانند تو دروغ گفته ای و اگر جد من است، چرا پدرم را مظلومانه کشتی؟ اموالش را به غارت بردی و اهل بیتش را اسیر کردی.

این کلمات را گفت و دست برد و گریبان را چاک زد و سخت گریست و فرمود: قسم به خدا، اگر در دنیا کسی باشد که جدش رسول خدا باشد آن شخص منم! باز رو به مردم کرد و فرمود: مردم! چرا یزید پدرم را کشت؟ چرا ما را مانند بیگانگان از اسلام اسیر کرد؟ و ادامه داد: یزید! با این همه جنایات باز تو می گویی: «أشهد أنّ محمداً رسول الله» و مقابل قبله می ایستی، در حالی که در روز بازپسین جدم و پدرم دشمن تو هستند.

یزید به موذن فریاد زد بگو «قد قامت الصلوۀ» در این هنگام بین مردم همهمه و زمزمه سختی افتاد. بعضی نماز خواندند و بعضی نماز نخوانده متفرق شدند و یزید به دار الخلافه رفت.(32)

براستی این خطابه آتشین و مستدل و شور انگیز از آن کسی است که تمام عزیزانش مانند گل در جلوی چشمانش پرپر شده اند؟!

این خطابه از آن کسی است که اموالشان را غارت و چهل منزل آن ها را به اسارت برده اند و مردم جاهل آن ها را تحقیر کرده و آن همه زخم زبان زده اند؟!

این خطابه از آن کسی است که در بند جنایتکاری است که خود و دودمانش از شجره خبیثه هستند و جز دنائت و ستم و پستی از آن ها انتظار نمی رود؟!

اما می دانید این خطابه چه کرد؟!

ارکان حکومت شیطانی امویان را متزلزل ساخت. پیام مظلومیت کربلائیان را به همه رساند، مردم جاهل را از خواب گران بیدار کرد، اساس تبلیغات چندین ساله دودمان ابی سفیان علیه دودمان رسالت را از بیخ و بن برکند. دل های مردم را متوجه دودمان پیامبر و مظلومیت آن ها کرد، قیام ها علیه بیدادگران از هر طرف شروع شد و خواب خوش را بر چشم جنایتکاران حرام کرد.

درود خدا بر امام مجاهدین و شب زنده داران زین العابدین(ع).

-----------------------------------------------------------------------

 

پی نوشت

1. بحار، ج 10، ص 226، چاپ قدیم.

2. انوار نعمانیه، ص 34.

3. کامل، ص 299.

4. مثیر الاحزان، ص 148.

5. لهوف، ص 93.

6. بلاغۀ الامام علی بن الحسین، ص 160

7. ناسخ التواریخ، ج 2، ص 321.

8. مقتل خوارزمی، ج 1، ص 14.

9. نفس المهموم، ص 285 از کامل بهائی.

10. تذکرۀ الخواص، ج 1، ص 149.

11. این خطبه در این آثار نیز آمده است. 1ـ الفتوح، ج 3، ص 154، 2ـ معالم المدرستین، ج 3، ص 165، 3ـ مقاتل الطالبین، ص 121 و در این کتاب می نویسد یزید به علی بن الحسین گفت به منبر برود و از کارهای پدرش عذرخواهی کند.

12. بحار الانوار، ج 10، ص 226 چاپ تبریز.

13. زقّ الطائر فرخه: پرنده، جوجه را به منقار غذا داد.

14. بلاغۀ الامام علی بن الحسین، ص 107، زندگانی امام سجاد، عماد زاده، ص 398.

15. به نقل از مقتل خوارزمی، ج 1، ص 140، ناسخ جدید، ج 2، ص 128، و باز در ناسخ، جلد حالات امام سجاد(ع)، چاپ اسلامیه، ص 219، از مناقب واو از اوراعی نقل کرده با تفاوتهایی در عبارات، مناسب است برای اطلاعات بیشتر از نقل های مختلف به همین جلد ناسخ مراجعه شود.

16. آل عمران، آیه 33 و 34.

17. و در کامل بهائی این جمله را آورده است. و المهدی الذی یقتل الدّجال. از ماست مهدی که دجال را می کشد.

18. مورخین آورده اند که قبل از بعثت نبی اکرم(ص) کعبه به واسطه سیل خراب شد قبائل مکه جمع شدند و کعبه را تجدید بنا کردند هنگامی که خواستند حجر الاسود را نصب کنند بین آنها اختلاف شد که چه کسی آن را نصب کند و بهاین شرافت نائل گردد نزدیک بود جنگی پیش آید که عاقبت توافق کردند اول کسی که اوارد مسجد شد او قضاوت کند ناگهان رسول الله وارد شد گفتند امین آمد وقیت جریان را به عرض رساندند رسول الله عبای خود را پهن کرد و حجر را در او گذاردند و تا نزدیک بیت بردند هنگام نصب خود پیامبر سنگ را برداشت و در جای خود نصب کرد واین عظمت نصیب رسول الله شد و نزاع خاتمه یافت (مخلص از تاریخ یعقوبی، ج 1 و تاریخ مکه ارزقی، ج 1، ص 103).

19. البراق دابۀ نحو البغل (مجمع البحرین).

20. هی مقام فی یمین العرش ینتهی الیه علوم الناس کما جاء به فی النصوص عن العترۀ الطاهره و بعده یحیط علمه بذاته الاقدس و قبل ینتهی الیه علم الملائکه (بلاغۀ الامام علی بن الحسین، ص 108).

21. اشاره به آیه 9 سوره نجم.

22. شعب ابی طالب و مدینه در تفسیر المیزان، ج 9، ص 381 در ذیل روایتی از تفسیر برهان از مالک بن انس و او از ابن عباس نقل کرده مراد از دو هجرت با جعفر از مکه به حبشه و هجرت دوم از مکه به مدینه است.

23. بیعت رضوان و عقبه.

24. بیت المقدس و کعبه.

25. بیعت شکنان (طلحه و زبیر و عایشه در جنگ جمل).

26. ارتش معاویه در جنگ صفین.

27. مارقین (خوارج نهروان)، رسول الله از هر سه اینها علی بن ابی طالب(ع) را خبر داده بود. (ابن ابی الحدید ذیل خطبه شقشقیه گفته است: این از دلائل نبوت است که اخبار به غیب کرده است).

28. اشاره به بیعت یوم الدار است.

29. ناسخ، چاپ اسلامیه، حالات امام سجاد(ع)، ص 224.

30. بابا طاهر عریان.

31. نفس المهموم، ص 286.

32. نفس المهموم، ص 243.

پیوست حجم
خطبۀ امام سجاد(ع) در مسجد جامع شام 162.01 کیلوبایت

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.