یادداشت تبلیغی؛

حقوق اعضای بدن: زبان، گوش و چشم در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام)

تاریخ انتشار:
رساله حقوق امام سجاد

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه رمضان۱۴۰۰، حقوق اعضای بدن: زبان، گوش و چشم در رساله حقوق امام سجاد(علیه السلام).
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

مقدمه

از نظر اسلام همه جهان هستی، مخلوق و مملوک خدای متعال است و کسی بدون اذن خدا نمی‌تواند درآن تصرف کند: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ هُوَ عَلَى کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَکِيلٌ‌؛[1] خداوند، آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیاست». انسان و اجزای بدن او نیز آفریده خدا و متعلق به اوست. بنابراین نه تنها تصرف و دخالت بی‌جا در جهان هستی، محیط‌زیست و زندگی سایر انسان‌ها بدون اجازه خدا جایز نیست؛ بلکه تصرف انسان در بدن خود نیز بدون اجازه خدا جایز نخواهد بود. امام سجاد(علیه السلام) در رساله حقوق،[2] به حقوق اعضای بدن اشاره فرموده است که این نوشتار تنها به سه عضو اصلی بدن، یعنی زبان، گوش و چشم می‌پردازد.

1. حق زبان

توانایی انسان بر سخن گفتن، یکی از نعمت‌های خداوند و از شاخصه‌های تمایز انسان از سایر حیوانات است. کلام، نشانگر شخصیت انسان است؛ چنان‌که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرموده است: «المَرءُ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسانِهِ؛[3] انسان زیر زبانش پنهان است».

آدمی مخفی است در زیر زبان
این زبان پرده است بر درگاه جان[4]

زبان از یک سو وسیله ذکر الهی، خواندن نماز، تلاوت قرآن، توصیه به خوبی‌ها و گفتن جملات محبت‌آمیز است: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً»؛[5] و از سوی  دیگر وسیله دروغ‌گویی، دشنام، غیبت، تهمت، زخم زبان و سایر گناهان است. امام سجاد(علیه السلام) حقوق زبان را این‌گونه بیان کرده است:

۱/۱. پرهیز از بدزبانی و عادت به کلمات خوب و مؤدبانه

امام(علیه السلام) در اولین سخن خود درباره حق زبان، بر گرامیداشت زبان تأکید می‌کند: «وَ أمَّا حَقُّ اللِّسَانِ فإَكِرَامُه عَنِ الْخَنَى وَ تَعْوِيدُهُ عَلَی الْخَيْرِ وَ حَمْلُه عَلىَ الْأدَبِ؛ اما حق زبانت بر تو آن است که آن را از دشنام‌گویی گرامی‌تر داری و به گفتن کلمات خوب و نافع، عادتش دهی و بر ادب وادارش کنی».

از نگاه اسلام، اگر چه سخن گفتن از اعمال اختیاری انسان است، اما آن‌گونه که برخی می‌پندارند باد هوا نیست و فرشتگان آن را ثبت می‌کنند: «مَا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ؛[6] انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی‌آورد، مگر اینکه همان دم، فرشته‌ای مراقب و آماده برای انجام مأموریت (و ضبط آن) است». از همین روست که در روایات بر حفظ زبان از گناه تأکید شده است؛ چنان‌که امیرمؤمنان(علیه السلام) فرمود: «المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمُونَ مِن يَدِهِ وَ لِسانِهِ؛[7] مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند». امام باقر(علیه السلام) نیز فرموده است: «إنَّ اللّه َ يُبغِضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّشَ؛[8] خداوند شخص ناسزاگوى بد دهان را دشمن دارد».

انسان خردمند می‌کوشد خود را از آفات زبان حفظ کند؛ زیرا  می‌داند زبان در سرنوشت انسان تأثیر دارد. در قیامت بهشتیان از دوزخیان می‌پرسند چرا جهنمی شدید؟ آنها می‌گویند: «وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ؛[9] ما پیوسته با اهل‌باطل همنشین و همصدا بودیم». علامه طباطبایی; در تفسیر این آیه می‌نویسد: «منظور از خوض، سرگرمی زبانی و عملی در باطل و فرو رفتن در آن است، به‌گونه‌ای که فرد از توجه به غیر باطل غافل شود».[10] 

یکی از راه‌های نجات از آفات زبان و عادت به گفتن جملات شایسته، این است که فرد قبل از آنکه سخنی بر زبان جاری سازد؛ ابتدا فکر کند، اگر به مصلحت و به نفع دین و دنیای انسان بود، سخن بگوید؛ در غیر این صورت سکوت کند. امیر‌مؤمنان علی(علیه السلام) فرموده است:

إنّ لِسانَ المؤمنِ مِن وَراءِ قَلبِهِ و إنّ قَلبَ المُنافِقِ مِن وَراءِ لِسانِهِ؛ لأنّ المؤمنَ إذا أرادَ أن يَتكَلّمَ بكلامٍ تَدَبَّرَهُ في نَفسِهِ ، فإن كانَ خَيرا أبداهُ و إن كانَ شَرّا و اراهُ، و إنّ المُنافِقَ يَتكَلّمُ بما أتى على لِسانِهِ لا يَدري ما ذا لَهُ و ما ذا علَيهِ؛[11] زبان مؤمن، در پشت دل اوست و دل منافق، در پشت زبان او؛ زیرا مؤمن هر گاه بخواهد سخنى بگوید، ابتدا درباره آن مى‌اندیشد؛ اگر خوب بود، اظهارش مى‌کند و اگر بد بود، آن را پنهان مى‌دارد؛ اما منافق هر چه به زبانش آید، مى‌گوید؛ بى‌آنکه بداند چه سخنى به سود و چه سخنى به زیان اوست.

آیت‌الله خسروشاهی; درباره آیت‌الله بهجت; می‌گوید: «یکی از ویژگی‌های بارز ایشان آن بود که وقتی می‌خواستند مطلبی بفرمایند، علاوه بر رعایت مقتضی حال، اول فکر می‌کردند؛ حتی در این زمینه که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتی بگویند تا از سویی کوتاه باشد و از جهتی رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند».[12]

2/1. سکوت و اجتناب از زیاده‌گویی

امام سجاد(علیه السلام) در بیان حقوق دیگر زبان، به سکوت و پرهیز از زیاده‌گویی اشاره کرده است:

 وَ إجِمَامُهُ إلِّا لمَوْضِعِ الْحَاجَةِ وَ الْمَنْفعَةِ للِدّینِ وَ الدّنْیاَ وَ إعِفاَؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشَّنِعَةِ الْقلَیِلةِ الْفاَئدِةِ التّيِ لَایُؤْمَنُ ضَرَرُهاَ مَعَ قلِّةِ عَائدِتهاَ وَ یُعَدّ شَاهدَ الْعَقْلِ وَ الدّلیِل عَلیَه وَ تزیّنُ الْعَاقلِ بِعَقْلِه حُسْنُ سِیرَتِه فِي لِسَانِه وَ لا قُوّ ة إلِّا باِﻟله الْعَليِّ الْعَظِیمِ؛ و از بیخود چرخیدن در دهان، منع‌اش نمایی تا سکوت کند، مگر در جایی که نیاز به تکلم باشد و نفعی برای دنیا و آخرت داشته باشد و نگذاری سخنی که فایده و نفعی ندارد و جز ضرر و زیان، حاصلی در آن متصور نیست؛ از دهان تو خارج شود، بعد از آنکه عقل و نقل بر مضر بودن و بد بودن آن دلالت دارد؛ زیرا که زینت عاقل به عقلش، در خوبی گفتار و درست سخن گفتن است و حول و قوه‌ای نیست، مگر به  حول و قوه خداوند بزرگ.

یکی از مقامات معنوی انسان، سکوت است؛ اینکه انسان بتواند بر نفس خویش لگام بزند، زبان خود را در کام نگهدارد و از اظهار فضل و دانایی و زیاده‌گویی بپرهیزد. امام صادق7 فرموده است: «قالَ لُقمانُ لِاِبنِهِ یا بُنَیَّ اِن کُنتَ زَعَمتَ اَنَّ الکَلامَ مِن فِضَّهٍ فَاِنَّ السُّکُوتَ مِن ذَهَبٍ؛[13] لقمان به پسرش گفت: فرزند عزیزم! اگر گمان می‌کنی سخن گفتن از نقره است، به درستی که سکوت از طلاست».

سخن گرچه هر لحظه دلکش‌تر است
چه بینی خموشی از آن بهتر است

پشیمان ز گفتار دیدم بسی
پشیمان نگشت از خموشی کسی[14]

مرحوم آیت‌الله کوهستانی; می‌فرمود: «در دوران طلبگی، چند سال با یک طلبه اردبیلی هم‌حجره بودیم. ابتدا که می‌خواستیم با هم در حجره درس بخوانیم و زندگی کنیم، تعهد کردیم که جز حرف‌های واجب و مستحب، حرفی دیگر نزنیم. در طول این چند سال کوشیدیم که به این تعهد عمل کنیم و عمل هم کردیم».[15]

البته در برخی موارد، سخن گفتن وظیفه است؛ مانند نجات جان بی‌گناهی و یا نیفتادن انسان نابینایی در چاه، یا برای برخورد نکردن او با وسیله نقلیه، یا در مقام احقاق حق خود و دیگران نباید سکوت کرد.

و گر بینم که نابینا و چاه است

اگر خاموش بنشینم، گناه است[16]

امام سجاد(علیه السلام) در پایان سخن‌اش درباره حق زبان، عقل را زینت انسان معرفی کرده و فرموده است: «وَ تزیُّن الْعَاقلِ بِعَقْلِه حُسْنُ سِیرَتِه فِي لِسَانِه؛ زینت عاقل به عقلش در خوبی گفتار و درست سخن گفتن است».

2. حق گوش

گوش یکی از ابزارهای فراگیری دانش و فضیلت است و در رشد و شکوفایی انسان نقشی بی‌بدیل دارد. قرآن کریم می‌فرماید: «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛[17] خداوند شما را از شکم مادرتان خارج نمود، در حالی که هیچ چیز نمی‌دانستید و برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد تا شکر نعمت او را بجا آورید». امام علی بن الحسین8 در این فراز  نکات مهمی را درباره حقوق قوه شنوایی انسان متذکر می‌شود که بدان می‌پردازیم:

1/2. شنیدن سخنان مفید

امام سجاد(علیه السلام) درباره حق گوش می‌فرماید:

وَ أَمّا حَقُّ السَّمعِ  فَتَنزِيهُهُ عَن أَن تَجعَلَهُ طَرِيقًا إِلى قَلبِكَ إِلا لِفُوَّهَةٍ كَرِيمَةٍ تُحدِثُ فِى قَلبِكَ خَیرا أَو تَكسِبُ خُلقا كَريم، فَإِنَّهُ بابُ الكَلامِ إِلَى القَلبِ يُؤَدّى إلیه ضُرُوبُ المَعانِى عَلى ما فِیها مِن خَیرٍ اَو شَرٍّ؛ و اما حق گوش این است که مراقب باشی آن را نگشایی، مگر برای شنیدن سخن خوبی که در دلت خیری پدید آورد یا اخلاق والایی بدان کسب کنی؛ زیرا گوش، دروازه سخن به سوی قلب است که معانی گوناگونی را که متضمن خیر یا شر است، به آن می‌رساند.

از نظر امام(علیه السلام) سخنانی مفیدند که دو اثر مهم بر قلب داشته باشند، اول آنکه خیری را در قلب ایجاد کنند و دوم آنکه موجب کسب اخلاق نیکو شوند. مطابق فرمایش امام(علیه السلام)، گوش و قوه شنوایی انسان، یکی از ابزارهای مهم شکل‌گیری شخصیت است. شخصیت هر فردی، برآیند خلق و خوی و اعتقادات اوست. آدمی با گوش سپردن به نوای دلنشین قرآن و روایات صحیحه و سخنان حکمت‌آمیز و مواعظ علمای معزز، می‌تواند به قلب خود منفعتی برساند و روح را در کسب اخلاق فضیلت‌مند کمک کند؛ از همین روست که قرآن می‌فرماید: «وَ إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ؛[18] ‌هنگامی که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید؛ شاید مشمول رحمت خدا شوید». امام سجاد(علیه السلام) در حدیث دیگری می‌فرماید: «لِكُلِّ شَئ فاكِهَةٌ، وَفاكهةُ السَّمعِ الكلامُ الحَسَن؛[19] هر چیزی میوه‌ای دارد و میوه گوش، (شنیدن) کلام نیکوست». 

امام سجاد(علیه السلام) در ادامۀ سخنان خود دربارۀ حق گوش، گوش را دروازه ورود سخن به قلب معرفی می‌کند. در فرهنگ قرآن، قلب همان عقل است که قدرت فهم حقایق را دارد. اگر شنیدنی‌های انسان مطالب مفیدی باشد، قلب با آنها زنده، وگرنه دچار مرض و یا مرگ می‌شود؛ چنان‌که خداوند درباره عده‌ای می‌فرماید: «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ يَفْقَهُونَ بِهَا؛[20] آنها دل‌ها [ عقل‌ها] یی دارند که با آن (اندیشه نمی‌کنند و) نمی‌فهمند». بنابراین  انسان تنها باید به چیزهایی گوش دهد که در کسب اخلاق و ملکات نیک تأثیر داشته باشند. امام علی(علیه السلام) در وصف انسان‌های متقی می‌فرماید: «وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛[21] متقین کسانی‌ هستند که گوش‌های خود را فقط برای شنیدن دانش مفید مورد استفاده قرار می‌دهند». انسان آنچه را که می‌شنود، راهی قلب و مرکز اندیشه‌اش می‌شود؛ بنابراین باید بعد از شنیدن هر سخنی درباره صحت و درستی آن فکر، و با قاطعیت سخنان ناروا، زشت و شایعات را رد کند: «لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً؛[22] از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن؛ چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند». قلب آدمی ممکن است با انتخاب‌های بد و تکرار کارهای ناشایست، از جمله شنیدان سخنان ناروا و یا موسیقی‌ها و صداهای حرام و لهو و لعب به مرور زمان دچار قساوت شود و از فهم حقایق و تشخیص خوب و بد محروم گردد.

۳. حق چشم

چشم همانند زبان و گوش، عضوی است که می‌تواند سبب سعادت و یا شقاوت آدمی گردد. مهم آن است که انسان چگونه از این نعمت الهی بهره بگیرد. امام سجاد(علیه السلام) در بیان حقوق چشم، به موارد ذیل اشاره کرده است:

1/3. فرو بستن بر محرمات الهی

حق چشم، آن است که انسان آن را بر حرام ببندد و به ابتذال نکشاند؛ یعنی به هر جایی و هر چیزی نگاه نکند: «وَ أمّا حَقُّ بَصَرِكَ فَغَضَّهُ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ وَ تَركُ ابتِذالِهِ؛ و اما حق چشمت، این است که آن را از آنچه بر تو حلال نیست، فرو بندی و مبتذلش نسازی (بی‌جهت به هر طرف و هر چیزی نگاه نکنی)».

امیرمؤمنان(علیه السلام) در توصیف متقین فرموده است: «غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ؛[23] انسان‌های باتقوا چشم‌های خود را در برابر آنچه خداوند برای آنها حرام کرده است، پوشیده‌اند». بسیاری از گناهانی که انسان مرتکب می‌شود، بر اثر نگاه حرامی است که انجام داده است؛ از همین روست که اسلام بر کنترل چشم تأکید فراوان دارد. خداوند می‌فرماید: «قُل للمؤمنینَ یَغُضّوا مِن ابصارِهِم... و قُل لِلمُؤمِناتِ یَغضُضنَ مِن اَبصارِهنَّ...؛[24] به مردان بگو دیدگان خود را فرو خوابانند و ... به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش را فرو خوابانند». پیامبر9 فرمود: «النَّظَرَةُ سَهمٌ مَسمُومٌ مِن سَهامِ اِبلِيس؛[25] نگاه حرام، تیری زهرآگین از تیرهای شیطان است». بنابراین با هر نگاه حرامی، انسان تیری به ایمان و معنویات درونی خود می‌زند و آن را کم‌فروغ می‌کند.

2/3. عبرت‌آموزی

یکی از حقوق چشم آن است که از آن برای عبرت‌آموزی استفاده شود. عبرت‌آموزی، موجب افزایش بینایی و دانش انسان می‌گردد:

وَ أمّا حَقُّ بَصَرِكَ فَغَضَّهُ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ وَ تَركُ ابتِذالِهِ إلا لِمَوضِعِ عِبرَة تَستقبِلُ بِها بَصَرا أو تَستَفِیدُ بها عِلمًا فإنَّ البَصَرَ بابُ الإِعتِبارِ؛ و اما حق چشمت این است که آن را از آنچه بر تو حلال نیست، فرو بندی و مبتذلش نسازی (بی‌جهت به هر طرف و هر چیزی نگاه نکنی)، مگر برای عبرت‌آموزی تا دیده‌ات را بدان بینا کنی یا دانشی بدان فراگیری؛ زیرا چشم، دروازه عبرت‌آموزی است .

برخی همیشه با چشم خود به دیگران نگاه می‌کنند تا عیبی را بیابند و برای دیگران تعریف کنند. در صورتی که انسان اگر عیب و نقصی در دیگران مشاهده کرد، باید از آن عبرت بگیرد و بکوشد خود را از آن عیوب در امان بدارد. امام سجاد(علیه السلام) در این فراز می‌فرماید چشم باید به‌گونه‌ای نگاه کند که با نگاه خود بینا شود و دانشی به دست آورد. بسیاری از حوادثی که در اطراف ما رخ می‌دهد، برای عبرت‌آموزی کفایت می‌کند؛ برای مثال مرگ عزیزان، از بین رفتن قدرت‌های بزرگ، بیماری‌های سخت و دشوار و  ... .  امام علی(علیه السلام) در این باره می‌فرماید: «مَا أَكثَرَ العِبَرَ وَ أَقَلَ‏ الِاعْتِبَار؛[26] چه بسیار است پندها و چه اندکند، پند پذیرندگان».

قرآن کریم از انسان خواسته است که در نگاه به اطراف، اهداف ذیل را دنبال کند: 

نگاه برای عبرت‌آموزی: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ‌؛[27] بگو در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید». هنگامی که امیرمؤمنان علی(علیه السلام) بر مدائن می‌گذشت و آثار ایوان کسری را مشاهده می‌نمود،[28] یکی از افرادی که در خدمت آن حضرت بود، از روی عبرت این شعر را خواند:

جَرَتِ الرِّياحُ عَلَى رُسُومِ دِيارِهِمْ‌
فَكَأَنَّهُمْ كانُوا عَلى مِيعادِ[29]

بادها بر خرابه‌های دیارشان وزید، گویا اینان بر وعده‌گاهی بوده‌اند.

امیرمؤمنان علی(علیه السلام) فرمود:

چرا این آیات را تلاوت نکردی؟ کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ‌؛ وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ کَرِيمٍ‌؛ وَ نَعْمَةٍ کَانُوا فِيهَا فَاکِهِينَ‌؛ کَذلِکَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِينَ‌؛ فَمَا بَکَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا کَانُوا مُنْظَرِينَ؛[30]‌ [سرانجام همگی نابود شدند و] چه بسیار باغ‌ها و چشمه‌ها که از خود به جای گذاشتند، و زراعت‌ها و قصرهای زیبا و گرانقیمت، و نعمت‌های فراوان دیگر که در آن [غرق] بودند! این چنین بود ماجرای آنان! و ما [اموال و حکومت] اینها را میراث برای اقوام دیگری قرار دادیم! نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه به آنها مهلتی داده شد.

سپس فرمود:

إِنَّ هَؤُلاءِ كانُوا وَارِثِينَ فَأَصْبَحُوا مَوْرُوثِينَ، لَمْ يَشْكُرُوا النِّعْمَةَ فَسُلِبُوا دُنْياهُمْ بِالْمَعْصِيَةِ، إِيَّاكُمْ وَكُفْرَ النِّعَمِ لَاتَحُلُّ َبِكُمُ النِّقَمُ؛ البته آنان وارث بودند، اما اکنون ارث برده شده‌اند؛ نعمت را شکر نکردند، در نتیجه دنیایشان بر اثر معصیت از دستشان گرفته شد. از ناسپاسی نسبت به نعمت بپرهیزید تا گرفتاری‌ها و بدبختی‌ها بر شما فرود نیاید.

هان ای دل عبرت‌بین از دیده نظر کن‌ هان

ایـــوان مـــــدائن را آیینـه عبــرت دان[31]

نگاه برای فهمیدن و دانش‌آموزی: «قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ؛[32] بگو در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند [به همین‌گونه] جهان آخرت را ایجاد می‌کند؛ یقیناً خدا بر هر چیز تواناست».

نگارنده: حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر مصطفی آزادیان

فهرست منابع

ابن‌شعبه حرانی، حسن بن علی؛ تحف‌ العقول؛ تصحیح علی‎اکبر غفاری؛ قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق.
امام زین‌العابدین(علیه السلام)، علی بن الحسین؛ صحیفه سجادیه؛ ترجمه جواد فاضل؛ چاپ چهارم، تهران: امیرکبیر، 1346ش.
بلخی روحی، جلال‌الدین محمد؛ مثنوی معنوی؛ تهران: انتشارات نشر طلوع، [بی‌تا].
جمعی از نویسندگان؛ زبان: بایدها و نبایدها؛ چاپ پنجم، قم: بوستان کتاب، 1397ش.
خاقانی، افضل‌الدین بدیل بن علی؛ دیوان اشعار؛ چاپ سوم، تهران: مؤسسه انتشارات نگاه، 1395ش.
سعدی، مشرف‌الدین مصلح به عبدالله؛ گلستان؛ تهران: انتشارات خوارزمی، 1394 ش.
شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ قم: منشورات دار الهجره، 1395ق.
شهیدی، سیدجعفر؛ زندگانی علی بن الحسین(علیه السلام)؛ چاپ اول، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1365ش.
صدوق، محمد بن علی؛ الخصال؛ تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم: منشورات جامعه المدرسین فی الحوزه العلمیه بقم، 1403ق.
طباطبایى، سید محمدحسین؛ الميزان فی تفسير القرآن؛ چاپ دوم، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1390ق.
عاملی، بهاءالدین محمد بن حسین؛ کشکول شیخ بهایی؛ قم: انتشارات نیلوفرانه، 1390 ش.
کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تصحیح علی‌اکبر غفاری و محمد آخوندی؛ تهران: دار الکتب الاسلامیه، ۱۴۰۷ق.
کراجکى، محمد بن على؛ كنز الفوائد؛ قم: دارالذخائر، 1410ق.
مجلسی، محمدباقر؛ بحار‌الانوار؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین؛ تصحیح عبدالسلام محمد هارون؛ چاپ دوم، ‌قم: مکتبة آیت‌الله المرعشی النجفی، 1404 ق.

[1]. زمر: 62.

[2]. ر.ک: محمد بن علی صدوق؛ الخصال؛ ص 564؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی؛ تحف العقول؛ ص430.

[3]. محمد بن حسین شریف‌ الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ حکمت 148.

[4]. جلال‌الدین محمد بلخی رومی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر دوم، ص 241.

[5]. بقره: 83.

[6]. ق: 18.

[7]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 32، ص 40.

[8]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 324.

[9]. مدثر: 45.

[10]. سید محمدحسین طباطبایى؛ الميزان فی تفسير القرآن؛ ج 20، ص 98.

[11]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ خطبه 176.

[12]. جمعی از نویسندگان؛ زبان: بایدها و نبایدها؛ ص 76.

[13]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 2، ص 114.

[14]. بهاءالدین محمد بن حسین عاملی؛ کشکول شیخ بهایی؛ دفتر اول، بخش چهارم.

[15]. جمعی از نویسندگان؛ زبان: بایدها و نبایدها؛ ص 74.

[16]. مشرف‌الدین مصلحبن عبدالله سعدی؛ گلستان؛ باب اول در سیرت پادشاهان.

[17]. نحل: 78.

[18]. اعراف: 204.

[19]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 78، ص 160.

[20]. اعراف: 179.

[21]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ خطبه 193.

[22]. اسراء: ۳۶.

[23]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ خطبه 193.

[24]. نور: 30 و 31.

[25]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الكافی؛ ج 2، ص 460.

[26]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج‌البلاغه؛ حکمت 297.

[27]. نمل: 69.

[28]. نصر بن مزاحم؛ وقعه صفین؛ ج ۳، ص ۲۰۲.

[29]. محمد بن علی کراجکى؛ كنز الفوائد؛ ج 1، ص 315.

[30]. دخان: 29 – 25.

[31]. افضل‌الدین بدیل بن علی خاقانی؛ دیوان اشعار؛ قصاید، شمارۀ 168.

[32]. عنکبوت: 20.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.