شعر ولادت امام هادی علیه السلام
شعر ولادت امام هادی علیه السلام
سرودِ مدحَتَت
ز دل سرودِ مدحَتَت سر، عاشقانه مى کنم
مِنَ الاَزَل اِلَى الاَبَد تو را بهانه مى کنم
اگر نواى رب کنم خداى را طلب کنم
من از هدایت تو سر بَر آستانه مى کنم
شَها دَهُم ولى تویى چهارمین على تویى
بنام نامى على تو را ترانه مى کنم
نه ترک ذکر تو کنم نه حد شکر تو کنم
نداى اعتلاى تو به هر زمانه مى کنم
تویى که بر هدایتت هزار خضر تشنه لب
منم که آب زندگى طلب ز خانه مى کنم
نه راه گم شود ز تو که چاه خُم شود ز تو
به یک نگاه چاره صد آب و دانه مى کنم
مدینه دل مرا ضریح طور کرده اى
چه سجده ها به مقدم گل سمانه مى کنم
بگو به شکر نعمت خداى حى لا مکان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
دل رمیده ام به یک نگاه، مایل آمده
به سایه حضور تو اسیر و حایل آمده
تو آن یم کرامتى که از خروش بخششت
طمع کنان و سرکشان دلم به ساحل آمده
ز موج خوش نگاهى ات ز فوج خیر خواهى ات
به اوج بى سپاهى ات هزار سائل آمده
خم دلم غدیر تو جهانیان فقیر تو
ملوک سر به زیر تو که میر عادل آمده
دلم گرفته بوى تو نشسته کنج به کوى تو
طلب کند سبوى تو که ساقى دل آمده
به چشمک ستاره ها چه خیره شد نظاره ها
به یثرب است اشاره ها که ماه کامل آمده
ز آیه ها بشارتى ز سوره ها اشارتى
مدینه شد زیارتى که شمس نازل آمده
خدا على دیگرى به شیعه مى دهد نشان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
اگر غدیر وادى مدینهُ الْوِلاء بود
ولادت مبارکت سفینة الهدى بود
اگر نبى است شهر علم اگر على است باب آن
علوم اولین و آخرین حق تو را بود
تو مدح اهل بیت را مؤلفى و مدعى
که شعر نغز جامعه ز خامه ات به جا بود
تو مُظهرى به هل اتى تو مَظهرى به هر عطا
تمام کائنات بر سراى تو گدا بود
تویى امام مؤتمن تو سومین اباالحسن
تو دومین گل رضا که جد تو رضا بود
تو احمدى تو حیدرى تو امتداد کوثرى
نواده حسینى و عموت مجتبى بود
تمام ملک دست تو سمات پاى بست بود
که تخت و تاج سلطنت به حق تو را سزا بود
جواد آل جود را بشارت آمد از جنان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
تو ناشر حقیقتى تو مظهر ولایتى
تو هادى طریقتى تو کشتى هدایتى
تو میوه نبوتى تو شاخسار عترتى
تو نور چشم عصمتى تو را خدا عنایتى
تویى شراب ناب من حساب من کتاب من
شفاعتم به دست تو به حال ما رعایتى
وحوش رامِ رامِ تو طیور صید دام تو
تو کیستى تو چیستى؟ خداى را چه آیتى
نه وصف توست کار من نه مدح تو شکار من
تو صید وصف داورى ز بسکه خوش حکایتى
مرا به خویش بنده کن بیا و مرده زنده کن
مسیح جان خسته کن ز بى کسان حمایتى
میان حصر دشمنان امید قلب دوستان
طلایه دار شیعیان امیر با درایتى
به روز غم مرا ببر به سوى خود کشان کشان
سلام ما درود ما به جد صاحب الزمان
افزودن دیدگاه جدید