توضیحی درباره وضعیت مردم کوفه
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| توضیحی درباره وضعیت مردم کوفه
پرسش مهمى که مطرح است این که با وجود این که مردم کوفه در ابتدا بسیار بجا و خوب به وظیفه اسلامى - الهى خویش عمل نمودند؛ چرا از اطراف مسلم پراکنده شده و به مرور از تعداد آنها کاسته شد تا جایى که زمانى رسید که ایشان چون نماز مغرب را تمام کرد، در اطرافش بیش از 10 نفر باقى نماند و هنگامى که از محله کنده خارج شد کسى همراه او نبود تا او را راهنمایى کند! یاران مخلص او کجا رفتند؟
براى پاسخ صحیح لازم است کوفه و مردم آن را بهتر بشناسیم. بدون تردید تحول مردم و یا سکوت و بى اعتنایى آنها حادثهاى اتفاقى نبود بلکه نتیجه یک رشته شرایط و جریانات طایفهاى، قومى، مذهبى و سیاسى بوده و تحت تأثیر آن قرار داشت.
شهر کوفه بزرگترین شهر عراق و معروف به قبةالاسلام و دار هجر مسلمانان است. سعد بن وقاص آن را بنا کرد و در نزد شیعه مقامى ارجمند یافت چرا که حضرت على (ع) آنجا را مرکز خلافت خود قرار داد و همان جا کشته شد. خط کوفى بدان جا منسوب است و در زمان امویان و عباسیان مدارس و حوزههاى فقهى و لغوى کوفه رقیب حوزههاى بصره بود. (13)
ابونصر تمار از سلمان روایت کرده که گفت: «کوفه گنبد - قبه - اسلام است. زمانى بیاید که مؤمنى نماند مگر آنکه در کوفه باشد و یا قلبش هواى کوفه کند» خلیفه دوم - عمر - نیز گفته است «برترین مردمان در کوفهاند» و نیز گفته است: «آنان نیزه خدا، گنج ایمان و جمجمه عرباند، از مرزهاى اعراب دفاع مىکنند و به اهل شهرها کمک مىرسانند». (14)
مردم کوفه را قبایل و قومیتهاى گوناگونى تشکیل مىدادند که مهمترین آنها عبارت بودند از:
1. قبیله کنانه؛
2. قضاعه و غسان و کنده - حاکمیت قبیله کنده به دست اشعث بن قیس بود؛
3. مذحج، حمیر و همدان؛
4. تمیم، قریش و اسد؛
5. ازد و بکر وتغلب و...
هر یک از این طایفهها داراى رییس و سرى بود و شاید از این جهت کوفه همیشه در اختلاف و اضطراب به سر مىبرده است. مدتى مغیره بن شعبه فرماندار کوفه بود و در اثر شکایت مردم، عثمان او را عزل کرد و سعد بن ابى و قاص را جایگزین او ساخت. پس از چندى سعد را نیز عزل نمود و ولید بن عقبه را استاندار کرد.
در کوفه هر یک از قبایل گرایشهاى خاص خود را داشتند؛ خوارج، مروانیان، عثمانیان و بسیارى از آنان با یزید همکارى داشتند و اخبار کوفه را به یزید گزارش مىدادند. عبد اللّه بن مسلم حضرمى از شیعیان و پیروان بنى امیه به یزید بن معاویه در نامهاى چنین مىنویسد: «لعبداللّه یزید بن معاویه، امیرالمؤمنین من شیعته من اهل الکوفه. اما بعد؛ فان مسلم بن عقیل قد قدم الکوفه...». در این نامه خودش را شیعه یزید معرفى مىکند. نظیر این نامه را عمر سعد نیز مىنویسد. با رسیدن اینچنین اخبارى به یزد وى به عبید اللّه زیاد مىنویسد: «اما بعد فان شیعتى من أهل الکوفه کتبوا الى...». (15)
از این نامه ها بدست مى آید که یزید پیروان زیادى در کوفه داشته است و روشن است که آن طور که در بین عرف مشهور است همه مردم کوفه، شیعه على (ع) نبوده اند بلکه تنها گروهى از مردم کوفه از شیعیان مخلص امیر مؤمنان (ع) بودند؛ همانهایى که در جنگهاى آن حضرت با قاسطین، ناکثین و مارقین شرکت داشته و با موفقیت و پیروزى جنگیدند. علاوه بر آن، اگر گفته شده است که اهل کوفه شیعه بوده اند بدان جهت بوده که مردم کوفه حضرت على (ع) را برتر از معاویه و عثمان مى دانستند و در کوفه شیعه به معناى اصطلاحى آن کمتر بوده است. عنوان شیعه گاهى به دوستداران و علاقمندان اهل بیت (ع) از هر گروه مذهبى اطلاق مى شده و از این رو تاریخ نگاران کمتر به ابعاد اجتماعى، مذهبى و سیاسى مردم کوفه و سرچشمه فتنه ها پرداخته اند و بسیارى براى طعن بر شیعه، کوفیان را اهل نفاق و خیانت معرفى کرده اند، در صورتى که معیارهاى فوق نسبت به کسانى صادق است که به امام على (ع) خیانت کردند؛ کسانى چون خوارج، امویان و عثمانیان. اما شیعیان مخلص آن حضرت همواره در رکاب آن حضرت شمشیر زدند و همه مىدانند آن زمان که ارتش نیرومند امام على (ع) در آستانه پیروزى قرار گرفته بود با نیرنگ عمرو عاص قرآنها بر سر نیزه رفت و موجب اختلاف در بین نیروهاى آن حضرت شد و گروهى از اطاعت آن حضرت سر باز زدند.
در جریان کربلا نیز پس از دگرگون شدن اوضاع عراق و بسته شدن راهها شیعیان مخلص، نتوانستند با امام حسین (ع) در صحنه حضور پیدا کنند و مسلم تنها ماند.
البته در اینجا ابهام مهمى وجود دارد که به نظر مىرسد مورخان نتوانستهاند و یا نخواستهاند حقایق آن را روشن نمایند. مورخان نوشتهاند: «پس از آن که یاران مسلم بن عقیل پراکنده شدند، او در کوچههاى کوفه تنها ماند و حتى یک نفر از طرفدارانش نبود که او را راهنمایى کند». (16) در صورتى که مىدانیم چهرههاى از جان گذشتهاى در جبهه مسلم بن عقیل حضور داشتند که به هیچ وجهى حاضر نبودند مسلم را تنها بگذارند، افرادى مثل مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر، ابو ثمامه صائدى و... که از ایمان بالایى برخورداربودند؛ پس چگونه مىتوان باور نمود که مسلم بن عوسجه و بقیه شیعیان مخلص و فداکار او را تنها بگذارند و به خانه خود نبرند؟!
چه وضع فوق العادهاى پیش آمده بود که نیروهاى عبیداللّه زیاد رابطه مسلم بن عقیل را با یاران فداکار و با ایمانش قطع کردند؟ و چرا گروهى از سلحشوران و یاران امام (ع) شبانه به اتفاق مسلم بن عقیل از کوفه خارج نشدند تا به امام حسین (ع) بپیوندند و او را از اوضاع جدید کوفه آگاه نمایند؟
به طور یقین مورخان نتوانسته اند جزییات این واقعه را یاداشت نمایند و از این رو در نتایج و قضاوتها، پیش فرضها بى نقش نبوده است. در هر صورت با این وضع مبهم و تاریک نمىتوان شیعیان کوفه را مورد سرزنش قرار داد؛ همان شیعیان مخلصى که خودشان را با همه سختیها از کوفه به امام حسین (ع) رساندند.
در عین حال تاریخ نشان مىدهد که روح هر ملت و قومى یکنواخت و غیر قابل تغییر نیست بلکه طبیعت انسانها انعطافپذیر است و در شرایطى تغییر مىکند چنان که در جنگهاى پیامبر (ع) بویژه جنگ احد و در جنگ صفین این تحول و دگرگونى پدید آمده است. در کوفه نیز چنین وضعیتى با توجه به توطئههاى عبیداللّه زیاد، براى گروه بسیارى از علاقمندان به اهل بیت بوجود آمد.
مرحوم شیخ مفید درباره مردم کوفه مىنویسد: «پس از آن که امام حسن دستور جهاد و مبارزه با معاویه را صادر فرمود، در آغاز اهمال کردند و به سختى گردن نهادند چرا که در بین آنها گروههاى گوناگونى وجود داشتند - همچون - :
1. شیعیان او و پدر بزرگوارش؛
2. خوارج که هدفشان تنها جنگ با معاویه بود البته جنگ از هر راهى که ممکن باشد؛
3. مردمانى فتنهجو و طمعکار با هدف رسیدن به غنیمتهاى جنگى؛
4. برخى افراد دو دل که عقیده محکمى به امامت آن حضرت 7 نداشتند؛
5. گروهى که براساس غیرت و عصبیت قومى و پیروى از سران قبایل خود آمده بودند و دین و ایمانى نداشتند». (17) در جریان کربلا نیز گروهى به امام حسین پیوسته و شهید شدند و گروهى پس از شهادت امام حسین (ع) راه ایشان را ادامه دادند و به انتقام خون آن حضرت پرداختند.
سیره و روش امام حسین (ع) بهترین گواه بر این مطلب است؛ چرا که اگر همه مردم کوفه اهل نفاق و حیله بودند آن حضرت راه دیگرى انتخاب مىکردند و به نامههاى آنان پاسخ نمىدادند. امام حسین (ع) به همه کسانى که به پندار خود امام را نصیحت کردند که به کوفه و عراق تشریف نبرند اعتنا نفرمود زیرا که مىدانستند این شایعه بیشتر از زبان معاویه، یزید و طرفداران آنان به شیعه نسبت داده شده است، چنان که شیوه و روش آنان چنین بوده که شیعیان على (ع) را با القاب ناپسند یاد مىکردهاند. پس از حرکت امام به سوى عراق، یزید از راههاى گوناگون به مقابله برخاست تا از حرکت امام به سوى عراق جلوگیرى کند لذا به عباس نامه نوشت که تو بزرگ اهل بیت هستى و تجربه کردهاى که مردم کوفه طرفدار اهل بیت نیستند و...
پس از آن، ابن عباس به امام (ع) چنین مىگوید: «به من خبر رسیده که تصمیم دارید به سوى عراق بروید. آنان اهل حیله و مکراند و تو را به جنگ فرا مىخوانند و...». (18)
عبداللّه عمر مىگوید: «من تو را به صبر و آنچه مردم پذیرفتهاند دعوت مىکنم - یعنى حکومت یزید». امام در پاسخ به عبداللّه عمر مىفرماید: «وظیفه شما آن است که مرا یارى کنید و بدانید که فو الذى بعث جدى محمد (ص) لو أن اباک عمر بن الخطاب أدرک زمانى لنصرنى کنصرته جدى؛ (19) سوگند به کسى که جدم محمد (ص) را برانگیخت اگر پدرت عمر بن خطاب زمان مرا درک مىکرد به یارى من بر مىخاست چنانکه به یارى جدم برخاست و در بیعت با آنان عجله مکن تا عاقبت امور روشن شود».
یزید همه تلاش خود را از طریق نصایح صحابه به کار گرفت تا از حرکت امام جلوگیرى نماید، در صورتى که امام با بینش خاص امامت خود، برداشتهاى غلط آنان را گوشزد نموده و راه آینده را بیان فرموده و به نصایح مصلحت اندیشانه آنان اعتنا نفرمود. همه اینها نشانه آن است که امام چشم امید به مردم و شیعیان کوفه دوختخ بود و اگر در برخى از خطبههاى امام على (ع) و دخترش زینب و بازماندگان شهداى کربلا مردم کوفه مورد سرزنش و ملامت قرار گرفتهاند، نظیر اهل الغدر و... بدون تردید مقصود آنان تمام مردم نبوده است چون به خوبى مىدانستند که در بین آنان اصحاب خاص و برگزیدگان شیعه وجود دارند و خود ائمه به اطاعت و اخلاص آنان ایمان داشتند چنان که در میدان عمل نیز ثابت کردند. خود آن حضرت مىدانست که اگر تنها به آن گروه دستور جهاد دهد مخالفت نخواهند کرد. پس مقصود امام (ع) کارشکنان و سادهلوحانى بود که فریب دسیسههاى خوارج و دنیاطلبان را خورده بودند چنان که در جنگ امام حسن با معاویه، خوارج که در سپاه امام به صورت ناشناخته نفوذ کرده بودند همان رفتارى را در پیش گرفتند که با پدرش انجام دادند. بنابراین گروههایى از خوارج که ظاهراً اظهار اطاعت مىکردند و در باطن عاصى بودند و همچنین هواداران عثمان، که عثمانى بودن خود را آشکار نمىکردند در کوفه و بصره بین مردم به توطئه چینى مشغول بودند. اگر امام حسین (ع) حرکت خود را از مدینه یا مکه نیز شروع مىکرد همین گروهها بر علیه امام توطئه چینى مىکردند؛ چنانکه در کوفه کردند.
در میان مردم کوفه افرادى مانند هانى، عابس بن شبیب، حبیب بن مظاهر، عبداللّه عفیف، ازدى و قیس بن مسهر صیداوى و دهها تن دیگر بودند که حاضر بودند بارهاجان خود را در راه اعتلاى کلمه توحید زیر سایه پرچم امامت بدهند. چرا تحلیل گران مسایل کربلا کمتر به این نکته توجه کردهاند؟ مگر همین قیس نبود که جاسوسان عبیداللّه او را دستگیر کردند در حالى که نامهاى از امام حسین براى مردم کوفه در اختیار داشت، براى این که به دست آنان نیفتد آن را بلعید. پس از دستگیرى عبیداللّه به او گفت: «من أنت قال أنا رجل من شیعة امیرالمؤمنین على بن ابیطالب قال: فلما مزقت الکتاب قال لئلا تعلم ما فیه قال و ممن الکتاب و الى من قال من الحسین الى جماعة من اهل الکوفة لا اعرف اسماء هم فغضب ابن زیاد و قال لا تفارقنى حتى تخبرنى بأسماء هؤلاء القوم و تصعد المنبر فتسب الحسین بن على و أباه و أخاه والا قطعتک ارباً و ارباً ثم صعد المنبر بقلب أقوى من الصخر ثم حمداللّه و اثنى علیه و قال: ایها الناس ان الحسین بن على من خلق اللّه و ابن فاطمة بنت رسول اللّه و أنا رسوله الیکم و قد خلفته بالحاجز فأجیبوه و انصروه و ان الکذّاب بن الکذّاب هو عبیداللّه بن زیاد فالعنوه و العنوا أباه...». (20)
:تو کى هستى؟
گفت: من مردى از شیعیان امیر مؤمنان على بن ابیطالب (ع) هستم.
:چرا نامه را از بین بردى؟
- براى اینکه از درون آن آگاه نشوى.
:نامه از جانب چه کسى بود و براى چه کسى؟
- از حسین (ع) به جماعتى از مردم کوفه که نام آنان را نمىدانم.
ابن زیاد ناراحت شد و گفت: از من جدانخواهى شد تا نام آنان را ببرى و بر منبر بالا روى و حسین بن على و پدرش و برادرش را دشنام دهى و گرنه تو را قطعه قطعه مىکنم. آنگاه قیس با دلى قوى و محکم روى منبر رفت، پس از سپاس و ثناى خداوند به تمجید امام حسین پرداخت و گفت: دروغگو؛ پس دروغگو عبید اللّه زیاد است او را و پدرش را لعن کنید؟
بنابراین این تلقى که اکثریت مردم کوفه متزلزل و دودل بودند درست نیست زیرا امیرالمؤمنین (ع) با کمک همین مردم کوفه در جنگ جمل پیروز شد و با کمک همین مردم در جنگ نهروان خوارج را درهم کوبید و در جنگ صفین تا آستانه پیروزى قطعى پیش رفت. امام على (ع) قبل از جنگ جمل هنگامى که مردم کوفه به یارى آن حضرت آمدند در ذى قار به وى پیوستند، در خطبهاى از آنان تمجید کرد و فرمود: «اى اهل کوفه! شما از کریمترین و میانهروترین مسلمانان هستید و روش شما عادلانهترین روشها و سهم شما در اسلام از بهترین سهمهاست و از بخشندهترین نژاد عرب مىباشید. شما در دوستى پیامبر (ص) و اهل بیت او از همه عرب محکمتر هستید و من بعد از خدا به شما اطمینان واعتماد کردهام که به سوى شما آمدهام؛ انتم أشد العرب و دالکبیى و اهل بیته و انما جئتکم ثقة بعدالله بکم». (21)
حضرت امیر (ع) پس از جنگ جمل با شادى از همین مردم کوفه که دشمن را مغلوب ساخته بودند ستایش کرده، مىفرمایند: «جزاکم اللّه عن اهل بیت نبیکم أحسن ما یجزى العاملین بطاعته و الشاکرین لنعمته فقد سمعتم و اطعتم و دعیتم فأجبتم» (22) ؛ خداوند از جانب خاندان پیامبر (ص) بهترین پاداش را به شما مردم کوفه بدهد که دعوت مرا اجابت کردید و فرمان مرا پذیرفتید.
همچنین امام حسین (ع) درباره آنها دعاى خیر فرمود: «فسألت اللّه أن یحسن لنا الصنیع و أن یثیبکم على ذلک اعظم الاجر»؛ (23) از خدا خواستم که براى ما خیر و موفقیت - قرار داده - و به شما بزرگترین پاداش را بدهد که زحمت کشیدهاید تا خلافت اسلامى را به جایگاه اصلى آن بازگردانید.
از اینجا به خوبى روشن مىشود که طرح چنین اتهامى نسبت به مردم کوفه یا توسط نویسندگانى صورت گرفته که با مردم کوفه آشنایى نداشتهاند و یا توسط کسانى که با قصد و غرضى خاص، قضاوت نمودهاند ؛ چنان که تنهایى و شهادت مسلم بن عقیل نیز دلالتى بر بى وفایى شیعیان کوفه ندارد، بلکه عوامل گوناگونى در آن نقش داشته که بدان اشاره خواهیم کرد.
پی نوشت
(13) - لغتنامه دهخدا، کوفه.فرماندهى
(14) - فتوح البلادان، بلاذرى، ص 409، ذکر تمصیر کوفه.
(15) - الفتوح، ابن اعثم، ج 6-5، ص 36.
(16) - تاریخ طبرى، ج 4، ص 277 و ارشاد مفید، ص 192.
(17) - الارشاد، ج 2، ص 6، باب اول.
(18) - مروج الذهب، مسعودى، ج 3، ص 64، ذکر مقتل الحسین بن على بن ابیطالب.
(19) - مقتل، خوارزمى، ج 1، ص 193 و الفتوح، ابن اعثم، ج 5، ص 43.
(20) - الارشاد، ص 207.
(21) - الارشاد، ج 2، ص 118.
(22) - نهج البلاغه، نامه 2.
(23) - الارشاد، ج 2، ص 71.
برگرفته از مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
دیدگاهها
عالی و جالب بود
افزودن دیدگاه جدید