یادداشت تبلیغی:

تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله (ص)| قسمت دوم

تاریخ انتشار:
بیست و هشتم ماه سفر روز رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است، فرصت و توفیقی برای آن دسته از اردتمندانی است که در مقام بالابردن سطح معرفت و آگاهی خویش نسبت به سیره عملی حضرت می باشند.
تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله (ص)| قسمت دوم

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ((تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسول‌الله صل الله علیه و آله))| قسمت دوم

نگارنده: «مبلغ نخبه حجت الاسلام و المسلمین سید محمدتقی قادری»

***********

بیست و هشتم ماه سفر روز رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است، فرصت و توفیقی برای آن دسته از اردتمندانی است که در مقام بالابردن سطح معرفت و آگاهی خویش نسبت به سیره عملی حضرت می باشند از همین رو بطور مشخص و معین ساعتی از وقت و عمرشان در چنین روزهای مناسبتی اختصاص به مطالعه و تامل سیره رسول گرامی می دهند، نویسنده با توجه به چنین زمینه ای و باهمین نیت و از باب خدمت به چنین طبقه فهیم و ارادتمند یادداشت کوتاه تحلیلی از چهارده سیره عملی و کاربردی پیامبر اکرم تهیه و تقدیم محضر نموده است، البته آن بخش از سیره ای که جامعه امروز سخت محتاج و نیازمند به آن است.

***********

6-((ساده زیستی در سیره نبوی)) 
یکی از سیره عملی ورفتاری نبوی که می تواند الگوی رفتاری همگان قرارگیرد (ساده زیستی) یا(خفیف المونه ) و (کثیرالمعونه)بودن رسول‌الله (ص) است،تحلیل همه جانبه این سیره درصورتی امکان پذیراست چند نکته دراین راستا توضیح داده شود

نکته اول؛ مقصود از ((خفیف المونه)) بودن رسول‌الله(ص) این است که همه انبیاء از جمله رسول‌الله (ص)((ساده زیست))و((کم خرج ترین ))افراد در جامعه بودند،چرا که امام علی (ع)درخطبه (۱۶۰) نهج‌البلاغه نمونه ای از آن را آوردند:

ا- ((موسی جزقرص نانی که گرسنگی را بر طرف سازد چیز دیگری نخواست: (والله ،ماساله الاخبزا یاکله) ودراثر نداشتن غذا :موسی سبزیجات زمین را می خورد تا آنجا که بر اثر لاغری ولی شدن گوشت بدنش سبزی گیاه ازدست یاپشت پرده شکمش نمایان بود:لانه یاکل بقله الارض ،ولقدکانت خضره البقل تری من شفیف صفاف بطنه،لهزاله وتشذب لحمه))

۲- و همچنین داود پیامبر: ((او با دست خود ازلیف خرما زنبیل می بافت،وبه همنشینانش می گفت:چه کسی ازشما مرا پرفروش آن کمک می کند؟وازبهای آن نان جو فر اهم می ساخت ومی خورد: فلقدکان یعمل سفایف الخوص بیده ،ویقول لجلسایه :ایکم یکفینی بیعها،ویاکل قرص الشعیر من ثمنها))

۳- و عیسی بن مریم نیز: ((سنگ را بالش خودساخته بود،جامه خشن برتن کرده بود،وغذای ناگوار می خورد،نان خورش او گرسنگی وچراغ شبش ماه بود:فلقد کان بتوسدالحجر، ویلبس الخشن ،وکان ادامه الجوع ،وسراجه باللیل القمر))

۴- رسول الله (ص): ((از دنیا جز اندکی نخورد،وگوشه چشمی بران نیفکند،ازهمه مردم لاغر تر، وازهمه گرسنه تربود دنیا براو عرضه شد اما از پذیرفتنش خودداری کرد۰۰۰۰۰۰سنگی را برروی سنگی ننهاد:قسم الدنیا قضما،ولم یعرها طرفا،اهضم اهل الدنیا کشحا، واخمصهم من الدنیا بطنا ،عر ضت علیه الدنیا فا بی آن یقبلها۰۰۰لم یضع حجرا علی حجر)) 

بنابراین مقصود از ((خفیف المونه))بودن یعنی به حد اقل معیشت راضی بودن وسرکیسه برای مال دنیا باز نکردن از ویژگی رسول‌الله (ص) بوده است.

نکته دوم؛ مقصود از((کثیرالمعونه)),بودن رسول‌ الله(ص)پرکار،پرتلاش،خستگی ناپذیر بودن آن حضرت است یعنی در درهدایت کردن و نجات دادن مردم بیش از وظیفه وتکلیفی که به عهده اش بوده تلاش می کرد که قرآن درایه(۱۲۸)سوره توبه تلاش رسول الله صل الله را این گونه توصیف میکند: ((لقد جا کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین روف رحیم)) یعنی:

اولا: (عزیز علیه ماعنتم: رنجها ی شما بر او سخت است))

ثانیا: (حریص علیکم: و بر هدایت شما اصرار دارد)) و این تلاش بیش از وظیفه تا جایی پیش می رود که خداوند متعال به رسول مهربانی می گوید،:( لعلک باخ علی علی نفسک الا یکونو ا مومنین:(شعرا، ایه۳):گویی می خواهی جان خودرا ازشدت اندوه ازدست دهی به خاطراینکه آنها ایمان نمی آورند))

نکته سوم: راز وسر اینکه انبیا به ویژه رسول‌الله(ص) این گونه بی اعتنا به ذخارف دنیا بودند وبه آسانی از آن عبور می کردند وبه حداقل معیشت راضی بودند چند علت دارد:

علت نخست این است :آنان به معایب وضرر دنیا واقف بودند که هرچه امکانات ورفا بیشتر شودمیل واشتها وعطش بیش می شودوهرچه این میل بیشتر شود میزان وابستگی انسان به دنیا زیادمی شود در نتیجه وقت ومجالی برای کسب معنویت باقی نمی ماند،ازهمین رو امام علی (ع)راز ساده زیستی رسول‌ الله(ص) درهمین می داند ومی فرماید ((ودلیل لک علی ذم الدنیاوعیبها وکثره مخازیها ومسا ویها، :تاراهنمای خو بی برای تودرشناخت بدی ها وعیب های دنیا ورسواییها وزشتی آن باشد : نهج‌البلاغه /خ/۱۶۰))

علت دوم این است :وقتی مبعوث شدند جذاب ترین شعار بعد ازدعوت ایمان بخدا (ان عبدو الله واجتنبو الطا غوت)عبارت از عدالت اقتصادی ((لیقوم الناس باالقسط ))بوده است ،پس ازیک طرف آنان سنک دفاع از محرومین را به سینه می زدند وار طرف دیگر اکثر کسانی که از آنان حمایت می کردند پابر هنگان ومحرومین بودند پیامبران برای اینکه این طبقه عظیم از آنان فاصله نگیرند مشکلات اقتصادی انان رامشکل خود بدانند ساده زیستی را درپیش می گرفتند تاتحمل سخت معیشتی برای پا پابرهنگان آسان یاشد

علت سوم این است :انبیا((عزت مدار)) و((بلند نظر))اند همین امر موجب شد که به حداقل امور معیشتی قانع باشند وساده زیست باشند،به این معنا کسانی به تجملات وزرق وبرق وزندگی اشرافی رو می آورند حرفی ازمعنا ندارند چون دنیایشان کوچک است به دنیا رو می اورند ولی انبیا که ظرفیت روحی وجودیشان پر ازمعنویت وبلند نظری است طبیعی بود آن روح بلندخودرا اسیر وزندانی مظاهر پست دنیا نمی کردند به حداقل مظاهر دنیا بسنده می کردند تااز پرداختن به مسایل فراتر از دنیا باز نمانند
ازهمین رو است تربیت شدگان مکتب نبوی همان سیره رسول خدا(ص) الگوی خود قرار داده وهمانند حضرت روح بلند خود را اسیر مظاهر دنیوی نکردند

حضرت علی (ع) و فرزندانش، پاسدران سیره نبوی بودند و در ساده‌زیستی از آن بز رگوار پیروی می‌کردند. آن حضرت می‌فرماید: به خدا سوگند، این جامه پشمین خود را آن قدر وصله کرده‌ام که از وصله‌کننده آن شرم دارم.(نهج البلاغه خ/160)
امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش روایت کرده که فرمود: علی (ع) در کوفه به مردم نان و گوشت می‌خوراند و خود طعامی جداگانه داشت. بعضی گفتند: کاش می‌دیدیم که خوراک امیرمؤمنان چیست؟ پس عده‌ای به طور سرزده به حضور امام رسیدند، غذای او چنین بود: تریدی (خرده‌ای) از نان خشکیده خیسیده به روغن که با خرمای فشرده آمیخته شده بود و آن خرما را از مدینه برای وی می‌آوردند. (الغارات،ج۱ص۱۰۷)

ابواسحاق سبیعی می‌گوید: یک روز جمعه بر دوش پدرم سوار بودم و امام علی (ع) خطبه می‌خواند. دیدم آن حضرت دست خود را تکان می‌دهد، گویا با آستین پیراهنش خود را باد می‌زند. به پدرم گفتم: آیا امیرمؤمنان گرمش است؟ گفت: او گرما و سرما را چیزی به حساب نمی اورد ، بلکه پیراهنش را شسته و چون پیراهنی جز آن نداشته، آن را مرطوب به تن کرده است و چنین می‌کند تا خشک شود. [همان۹۸].

کدام زمامداری را می توان مانند امام علی (ع) یافت که خوراک و پوشاکش چون ضعیف‌ترین مردم باشد و از این سیره نیکو تا لحظه وداع از این دنیا دست بر ندارد. حضرت زهرا(س)نیز شاگرد مدرسه پیامبر (ص) و الگوی ساده‌زیستی است. وقتی سلمان فارسی چادر کهنه ایشان را دید که با لیف خرما دوازده جای آن وصله شده بود، متعجب گردید و با گریه چنین گفت: دختران قیصر و کسری در سندس و حریرند و دختر محمد (ص) روپوشی کهنه بر تن دارد که دوازده جای آن وصله شده است. آن حضرت گفت: یا رسول الله (ص) ! سلمان از لباسم تعجب کرده است، قسم به آن‌که تو را به حق مبعوث فرمود، پنج سال است که من و علی جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها بر روی آن به شترمان علف می‌دهیم و چون شب فرا می‌رسد آن را فرش می‌کنیم و بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است! [بحار،ج۸،ص۳۰۳]

سیره آخرین وصی پیامبر (ص) نیز ساده‌زیستی است. امام صادق (ع) می‌فرماید: «فواللّه ما لباسه الاّ الغلیظ و لا طعامه الاّ الجشب؛ [الغیبه،ص۲۳۳] به خدا سوگند، لباس مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف) جز پوشاکی درشت و خوراک او جز خوراکی سخت نخواهد بود

نکته چهارم؛ ساده زیستی وقانع بودن به حد اقل معیشتی اثار وپی امد های عملی دنبال دارد که برخی ازاین اثارعملی اورده می شود 

1-آرامش روحی: همه اضطراب‌ها و نگرانی‌ها از دنیا و مظاهر آن است، که با ساده‌زیستی می‌توان آنها را برطرف کرد و به آسودگی دست یافت. امام علی (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «الرّغبةُ مفتاح النَصَب و مَطیّةُ التَعَب(نهج البلاغه کلمات قصار/۳۷۱) شیفتگی دنیا، کلید دشواری و مرکب گرفتاری است.»
امام صادق (ع) نیز می‌فرماید: شیفتگی در دنیا، مایه غم و‌ اندوه است و زهد در دنیا، آسایش جسم و جان را در پی دارد. [بجار ،ج۷۸،ص۲۴۰]

ممکن است تصور شود که ساده‌زیستی، ملتزم نوعی ریاضت و به زحمت‌ انداختن جسم است، در حالی‌که چنین نیست. راحتی و آسایش روحی در زندگی آسان و ساده به دست می‌آید. امام علی (ع) گنجی را بی‌نیاز کننده‌تر از قناعت و مالی را با برکت‌تر از بسنده کردن به روزیِ روزانه نمی‌داند. [همان۳۷۱]

زندگی پر هزینه و تجملی است که خاطر انسان را به خود مشغول می‌کند، زیرا لازمه این زندگی، درآمد بالاست که تحصل آن، سعی خستگی‌ناپذیر می‌خواهد و همین تلاش بی‌وقفه، استراحت و لذت بردن از زندگی را از انسان سلب می‌کند.
از طرفی، خواسته‌های انسان، محدود و تمام ناشدنی است. از این‌رو در هیچ مرحله‌ای از زندگی، رضایت کامل حاصل نمی‌شود. عدم رضایت از زندگی و قید و بندی که با تجمل و تشریفات پدید آمده، آسودگی را از انسان سلب می‌کند. از این جهت بعضی برای رهایی از تجملات به هیپی‌گری رو می‌آورند.

۲-موفقیت: یکی از آثار ساده‌زیستی، کام‌یابی و توفیق در زندگی است. این سخن نیاز به استدلال ندارد، تجربه نشان داده است که بیشتر مخترعان و مکتشفان و نخبگان جامعه که به بشر خدمت کرده‌اند، از قشر محروم یا متوسط بوده‌اند.
برای آشنایی بیشتر با چنین انسان‌هایی، یک نمونه را ذکر می‌کنیم:

مرحوم علامه شیخ محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر از علمای مشهور و بنام نجف است که کتاب گران سنگ «جواهر الکلام» وی، عظیم‌ترین کتاب فقهی و دایرة‌المعارف فقه شیعه و ثمره ۲۶ سال کار مداوم او به حساب می‌آید. امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) در باره ایشان می‌فرماید: «صاحب جواهر چنان کتابی نوشته است که اگر صد نفر بخواهند بنویسند شاید از عهده [اش] بر نیایند و این یک کاخ‌نشین نبوده است... یک منزل محقّر داشتند. از یک آدمی که علاقه به شکم، شهوات، مال و منال و جاه و امثال اینها دارد، این کارها بر نمی‌آید. طبع قضیه این است که نتواند.» [صحیفه نور،ج۱۷،ص۲۱۷]

3-سرمایه :ساده‌زیستی، یک نوع سرمایه گذاری است. با توجه به زندگی محدود و نیازهای گوناگون بشر باید انسان برای نیازهای ماندگار خود، سرمایه گذاری کند. در سیر الی‌الله که هدف نهایی، خلقت انسان است، بهترین زاد و توشه، سبک بالی است. چون هر چه آدمی خود را وابسته کند از طی طریق باز می‌ماند. امام علی (ع) می‌فرماید: «تَخَفَّفوا تلحقوا؛ [نهج البلاغه ،خطبه۲۱] سبک‌بار شوید تا زودتر برسید.»

همان طوری که کوه‌نورد برای رسیدن به قله کوه و صعودی آسان و موفق، از حمل بار اضافی پرهیز می‌کند و می‌داند هر‌چه بر بار خود بیفزاید، احتمال رسیدن او به قله کاهش می‌یابد، شخصی که خود را در این جهان پهناور چون مسافری می‌بیند که سفری طولانی در پیش دارد، سعی می‌کند زندگی درپبش دارد،باید امکانات وسرمای لازمرا فراهم کند وعاقلانه تر ان است که چیزی را برگزیند که کم وزن تر وپر ارج تر باشد واین کاری است که هر انسان عاقلدور اندیشی انجام می دهد.

***********

7- ((نفوذ ناپذیری رسول الله صلی الله علیه واله))
یکی از سیره نبوی که امروز جامعه و وحکمرانان آنان در نظام جمهوری اسلامی سخت نیازمند به آن هستند ومی بایست این سیره راالگو خود قرار دهند تاجامعه سالم شود ((قانون گرایی ونفوذ ناپذیری )) درجهت حفظ وحراست در حق الناس است تحلیل همه جانبه این سیره نبوی مبتنی بر بیان دو نکته است؛

۱- هر چند ((حق الله)) و((حق الناس)) هردو حق اند ومردم مکلف وموظف به رعایت هردو حق اند ولی اگرمکلف نسبت به ((حق الله)) همچون نماز، روزه، حج از سر تقصیر یاقصور کوتاهی کند ولی از کوتاهی عمل خود حقیقه توبه کند ممکن است مورد مغفرت حضرت حق قرار بگیرد ولی نسبت به حق الناس این چنین نیست مگر اینکه ازکسی که حقش توسط وی تضییع شده است کسب رضایت کند از همین رو امام علی (ع) فرمود:((جعل الله حقوق عباده مقدمه علی حقوقه فمن قام بحقوق عبادالله مقدمه علی حقوقه کان ذالک مودیا الی القیام بحقو ق الله :(غررالحکم آمدی ،ص ۴۸۰):خداوند بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده وکسی که حقوق بندگانش را رعایت کند ،حقوق الهی را نیزرعابت خواهد کرد)

۲- (حق‌الناس)که ازچنین منزلت ومرتبه ای بر خوردار است سه صورت دارد که رعایت هرکدام نسبت به دیگر ی سخت تر ودشوارتر است.

(صورت نخست حق الناس (عرض و ابروی ) افراد و اشخاص است که هیچ کس حق ندارد،با تهمت،افشاگری،شبیه سازی،غیبت به ابرو وحیثیت دیگران آسیب برساند ،چراکه آبروی هرکس اعتبار وحیثیت اوست واگر این اعتبار وحیثیت لطمه بخورد قابل باز گشت نخواهد بود واعتبار وابروی از دست رفته را نمی توان به صاحبش بر گر داند ازهمین رو خداوند کسانی که چنین جسارتی از خود نشان می دهند (لعن)دردنیا و(عذاب)در آخرت را برا یشان مقرر کرده است وفرمود : (ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المو منات لعنوا فی الدنیا والاخره ولهم عذاب عظیم:نور,آیه/۲۳):کسانی که زنان پاکدامن وبی خبر(ازهرگونه الودگی) ومؤمن رامتهم می سازند،در دنیا واخرت ذواز رحمت الهی بدورند وعذاب بزرگی برای انها است) و نیز رسول(ص) فرمود:(کل المسلم علی المسلم حرام دمه وعرضه وماله :حق مسلمان بر مسلمان دیگر انست که خون وابرو ومالش بروی حرام است :صحیح مسلم ،ج،ا ص۶۶)

و امام صادق (ع) فرمود: (فان من کسرمومنا فعلیه جبره :بحار : ج/۶ ص ۲۹)هر کسی که ابروی مومنی را بریزد باید ان را برگرداند)

صورت دوم ازحق الناس (حق مالی ) است،یعنی تجاوزبه حقوق مالی دیگران وکسب ثروت ازراه: ((ربا،کم فرو ، گران فروش، اهتکار، سرقت،ظلم ،اکراه) وهرراه دیگر که شرعا حرام است و نسبت به صاحب ان مال ضامن خواهد بود از همین رو نه تنها در قرآن کریم ازکسب چنین درآمدی نهی شده وامده است:(( یا ایهالذین امنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل :نسا/۲۹ )بلکه گناهی است خداوند آن را نمی بخشد چرا که امام علی علیه‌السلام فر مودند: (واما الظلم الذی لایترک فظلم العباد بعضهم بعضاً: نهج‌البلاغه/خ۱۷۶) :واماستمی که خدا ان رانمی بخشد ستمی است که بعضی از بندگان خدا به هم می کنند) و امام صادق (ع) فرمود:(اول قطره من دم الشهید کفاره لذنوبه الا الدین فان کفارته قضایه، من لا یحضر،ج۳/ ۱۸۳): اولین قطره خونی که ازشهید به زمین می ریزد کفاره گناها نش می شودمگر بدهکاری که دارکه باید پرداخت شود)

سیره نبوی نسبت به حق الناس به ویژه (آبرو) وهمچنین ( بیت المال) ان چنان سخت گیرانه بود که:

اولا؛ رسول الله (ص) نسبت به حراست وصیانت ازبیت المال نفوذ ناپذیر وبه هیچ وجه تحت تاثیر احساسات اطرافیان قرارنمی گرفت ، شاهد روشن وتکان دهنده ان شان نزول ایه(۲۸-۲۹) ممتحنه است که زنان پیامبر به دلیل پیروزی مسلمین درجنگ و وارد شدن غنایم برخزینه نظام اسلامی ازپیامبر (ص)می خواستنداز آن غنایم در اختیار آنان قرار بگیرد پیامبر نخست ۲۹روز ازانها فاصله گرفت وبه مشربه ام ابراهیم خارج ازمدینه رفت و هنگامی که بر گشت به آنان فرمود: اگر زندگی راحتی رامی طلبید طلاق بگیرید واگر می خواهید با من زندگی کنید همین زندگی ساده ای است که دارم ولی به دلیل رفا شما دست به بیت‌المال نخواهم برد:تفسیر نمونه/ج۱۷/ ۲۷۷))

ثانیا؛ اگر دستی به بیت‌المال برده می شد با صلابت وقاطعیت با آن بر خورد می کردو هیچ واسطه گری رانمی پذیرفت چراکه صیانت ا ز حق الناس به ویژه بیت المال برای آن حضرت غیر قابل عبور بود از همین روست که عایشه روایت میکند ؛((زنی ازقبیله بنی مخزوم جنس عاریه ای گرفت وبهای آن رانمی پرداخت ۰پیامبر دستور قطع کردن دست آن زن راادد، اقوام وی نزد اسامه بن زید رفتند که اوواسطه شودواوبارسول خدا(ص) درمیان گذاشت حضرت فرمود :ازاین سخن ها مگو !مبادا در باره حدی از حدود شفاعت کنی ۰۰۰به آن کس که جان محمد در دست اوست سوگند اگر دخترم فاطمه چنین کر ده بود دست اورا قطع می کردم وسپس دست آن زن را قطع کرد:صحیح مسلم:ج اا،ص ۱۸۶)) 

ثالثا؛ حراست وصیانت از (عرض ،ابرو، شخصیت )مسلمان از جدی ترین سیره های نبوی است که نیاز به نگارش رساله مسقلی دارد ولی همین بس که می فرمود: : اِنَّ حُرمَهًْ عِرض المُؤمِنِ كَحُرمَه دمِهِ و مالِهِ؛ حرمتِ حيثيت و آبروي مؤمن همانند حرمتِ جان و مال او است.(لئالي الاخبار، ج ۵،۴، ص ۶۳) و همچنین پيامبر گرامي اسلام(ص) می‌فرماید: مَن مَشي في عَيبِ اَخيهِ و كَشْفِ عَورَتِهِ كانَت اوّلُ خُطوَةٍ خَطاها وَضَعَها في‌جَهَنّم! وَ كَشَف اللهُ عَوَرَتَهُ عُلي رُؤوسِ الخَلائِقِ؛ هر كس براي عيب‌جويي و فاش كردن اسرار برادر ديني‌اش قدم بردارد اولين قدم او ورود به جهنم خواهد بود! و خداوند اسرار و عيوب او را نزد همة خلايق فاش و علني خواهد کرد. (همان)

در ادامه همین سیره رسول خدا(ص) است که ایمه علیهم السلام نیز به شدت از عرض وابروی اشخاص حراست می کردند از همین رو روایت شده است: (امام علی (ع) مقدار پنج وسق (حدود پنج بار) خرما برای مردی فرستاد. آن مرد شخصی آبرومند بود و از كسی تقاضای كمك نمی كرد، شخصی در آنجا بود به علی( ع)گفت: «آن مرد كه تقاضای كمك نكرد، چرا برای او خرما فرستادی؟ به علاوه یك وسق برای او كافی بود.» علی‌(ع) به او فرمود: «خداوند امثال تو را در جامعه ما زیاد نكند، من می‌دهم، تو بخل می‌ورزی، اگر من آنچه را كه مورد حاجت او است، پس از سوال او به او بدهم، چیزی به او نداده‌ام، بلكه قیمت آبرویی را كه به من داده، به او داده‌‌ام. زیرا اگر صبر كنم تا او سوال كند، در حقیقت او را وادار كرده‌ام كه آبرویش را به من بدهد، آن رویی را كه در هنگام عبادت و پرستش خدای خود و خدای من، به خاك می‌سایید.:وسایل ج۲ص۱۱۸،.)

و نیز درباره امام حسین (ع)روایت شده است:
(مردی از مسلمانان مدینه به شخصی بدهكار شد و نتوانست قرض خود را ادا كند، از طرفی طلبكار اصرار داشت كه او قرضش را بپردازد، آن مرد برای چاره‌جویی به حضور امام حسین (ع) آمد. هنوز سخنی نگفته بود كه امام حسین(ع) دریافت او برای حاجتی آمده است. برای اینكه آبروی او حفظ شود، به او فرمود: «آبروی خود را از سوال و درخواست رویاروی و مستقیم نگهدار، نیاز خود را در نامه‌‌ای بنویس كه به خواست خدا آنچه تو را شاد كند، به تو خواهم داد.)
او در نامه‌ای نوشت: (ای ابا عبدالله! فلان كس پانصد دینار از من طلب دارد و اصرار دارد كه طلبش را بگیرد، لطفا با او صحبت كن تا وقتی كه پولدار شوم، به من مهلت دهد.»

امام حسین (ع) پس از خواندن نامه او، به منزل خود رفت و كیسه‌ای محتوی هزار دینار آورد و به او داد و فرمود: «با پانصد دینار این پول، بدهكاری خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر، به زندگی خود سرو سامان بده و جز به نزد سه نفر به هیچ كس حاجت خود را مگو: «1- مومن و دین دار؛ كه دین نگهبان او است 2- جوانمرد؛ كه به خاطر جوانمردی حیا می‌كند. 3- صاحب اصالت خانوادگی؛ كه می‌داند تو به خاطر نیازت، دوست نداری آبروی خود را از دست بدهی، او شخصیت تو را حفظ می‌كند و حاجتت را روا می‌سازد. تحف العقول،ص۲۵۱)

صورت سوم از حق الناس (حق جانی وبدنی ) است ۰یعنی آسیب رساندن به جان وبدن دیگران ازقبیل ضرب،جرح یا مسموم کردن،ویا ترساندن وهر آنچه که موجب اذیت و ازار عصبی و روانی دیگران شود که درفقه اسلامی برای آن مجازاتی چون قصاص و دیه لحاظ شده است وار نظر اخروی همین بس که امام علی(ع) فرمودند که حق تعالی فرمود:(به عزت وجلالم سوگند،ازستم هیچ ستمگری نخواهم گذشت گرچه به اندازه دست بر دست زدنی یا فشار دادن دستی ازروی ستم باشد: المحاسن :ج٬۱ص)

البته بین (حق مالی ) ازبیت المال و(حق ما لی فردی) ازنظر حق الناس بودن هیچ تفا وتی وجود ندارد ولی پیچیدگی دربیت المال این است که صاحبان حق همه مردم اند نه شخص یا گروه ؛به همین دلیل اگر کسی در بیت المال تصرف کند بدهکار ه همه مردم است،در این صورت امکان رضایتااز همه مردم با چه پیچیدگی روبرو می شود از همین رورسول خدا (ص) فر مود:(پنچ گروه مورد لعن هر پیامبر مستجاب الدعوه اند:کسی که بر کتاب خدا بیفزاید ،انکه سنت مرا ترک کند،کسی که قدرالهی را تکذیب کند،انکه حلال شمرد از عترت من چیزی که خدارا حرام کرده است وکسی که اموال عمومی را به خود اختصاص می دهد وان رابر ای خویش حلال شمرد. کافی،ج۵،ص 74)

***********

8- ((زهد رسول الله صلی الله علیه وآله)) 
یکی از سیره های نبوی ((زهد)) است، برای اینکه تصور صحیح وبرداشت منطبق باواقع نه سلیقه ای از(( زرسول الله صلی الله علیه وآله)) داشته باشیم بیان چند نکته لازم است

نکته اول: ازنظر ارباب لغت زهد ورزی نسبت به هر چیز به مفهوم( اعراض از شی و به مقدار‌ اندکی از آن رضایت دادن است :مفردات راغب) ولی در فرهنگ عالمان اخلاق«زهد» عبارت است از اعراض قلبی و عملی از دنیا، مگر به مقداری که آدمی بدان نیاز ضروری دارد، .به عبارت دیگر زهد یعنی روی گردانیدن از دنیا برای آخرت و از غیر خداوند دل بریدن.از این تعریف برمی‌آید که اولاً، زهد نسبت به کسی صادق است که امکان تحصیل دنیا و برخورداری از آن را داشته باشد. ثانیاً، روی برتافتن او از دنیا به دلیل پستی و حقارت دنیا نسبت به آخرت باشد. هرگاه ترک دنیا به دلیل عدم امکان تحصیل آن و یا به هدفی غیر از رضایت خداوند و تحصیل آخرت باشد ـ‌مانند جلب رضایت و محبت مردم و یا به علت فرار از سختی و مشقت تحصیل آن‌ـ به آن «زهد» گفته نمی‌شود. مقابل آن «رغبت» قرار دارد که به معناى میل به هرچیز است. 

نکته دوم: باتامل در خطبه۳۲ونامه ۲۷نهج البلا غه می توان گفت مردم دربرخورد به دنیا واستفاده ازامکانات دران چهار دسته اند.

دسته اول: کسانی اندکه استعداد تولید ثروت دارند تمام همت آنان کسب دنیا است حلال وحرام برایشان تفاوتی ندارد(ومنهم المصلت لسیفه،والمعلن بشره، والمجلب بخیله،ورجله قد اشرط نفسه :گروه دیگرانانند که ازنیامدرآورده،شرخودرا آشکار نموده ،مردان سواره و پیاده اش را گردآورده وآماده پیکارساخته وبرا رسیدن به اندکی ازمال دنیا که غارت نماید ... . دین خودراتباه ساخته. خ/ ۳۲ )

دسته دوم :کسانی اندعرضه تولید ثروت ندارند برای اینکه بی عرضگی خودراتوجیهکنند لباس زهدبه تن می پوشند :(منهم من العاده عن طلب الملک ضووله نفسه،وانقطاع سببه ۰۰۰فتحلی باسم القناعه وتزین بلباسقادری:
گروه دیگر کسانی هستند که ضعف نفس ونداشتن امکانات آنان را از تصاحب قدرت برجای نشانده ،شرایط اورا براین حال قرار داده، اما او خودرا به زیور قناعت آراسته ،وجامه زهد و پارسایی برتن نموده درحالی که هیچ شب وروزی بازهد نگذرانده ۰خ/۳۲ )

دسته سوم: کسانی ان لباس زهدپوشندتادرپوشش زهد افراد استحمار کرده تابدون زحمت آنان رااستثمار کنند،به عبارت دیگر اینان طالب قدرت و ثروت اندوزی ولی راه رسیدن را لباس زهد می دانند (ومنهم من یطلب الدنیا بعمل الالاخره ،ولایطلب الاخره بعمل الدنیا : گروه دیگر به جای اینکه باعمل دنیا آخرت راطلب نمایند باآخرت (مانند نمازوروزه)دنیارا می جویند، تواضع نشان میدهد،کوتاه قدم بر می‌دارد ،دامن خودراجمع میکند،با ظاهری آراسته خودرا امین جامیزند وپرده پوشی خداراوسیله ارتکاب گناه قرار میدهد)

دسته چهارم: کسانی اند،قدرت تولیدثروت واز امکانات مالی برخوردارند ولی بردنیا سوارند و ذخارف دنیا آنان را گول نمی زندبلکه ازدنیا فانی آخرت باقی می سازند ،زهدرسول اعظم ازاین جنس است۰ بااین که تمام بیت المال در اختیار رش بودآن چنان زاهدانه زندگی می کردکه:

۱- امام باقر(ع) درتوصیف پیامبربه محمدبن مسلم می فرماید: «یامحمدلعک تری انه شبع من الخبز، ثلاثه ایام متوالیه ا،ان بعثه الله الی ان قبضمحمدشایدپیش فکر می‌کنی که پیامبردرتمام زمان بعثت تازمان رحلت سه روزپشت سرهم ازنان گندم سیر نشد؟:الکافی ،ح۸،ص۱۳۰)
۲- عمر می‌ گوید: روزی به اتاق پیامبر (ص) رفتم، دیدم او بر بوریا خفته بود و بوریا بر پهلوی او رد‌ انداخته بود و‌ اندوخته خوراک پیامبر (ص) هم چیزی جز دو مشت جو و یک مشت تره نبود؛ گریه‌ام گرفت. پیامبر (ص) فرمود: ‌ای پسر خطاب چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: چرا گریه نکنم تو برگزیده خدایی و این‌ اندوخته غذایی توست در حالی که خسرو و قیصر غرق در میوه و نعمت‌های فراوانند، فرمود: ‌ای عمر خشنود نیستی که دنیا از آن ایشان و شآخرت از آن ما باشد؟ من هم پذیرفتم. طبقات الکبری ،ج۱ص۴۰۶)

۳- از انس بن مالک نقل است، فاطمه (س) قطعه نانی برای رسول‌خدا آورد، پیامبر (ص) فرمود: ‌ای فاطمه این چیست؟ گفت: قرص نانی پخته‌ام، دلم آرام نگرفت تا این قطعه را برای شما آوردم. فرمود: دخترم این اولین غذایی است که از سه روز پیش تاکنون به دهان پدرت رسیده است. باز از انس بن مالک است، هرگز در غذای روز یا شب پیامبر (ص) نان و گوشت با هم در سفره نبود؛ مگر در مهمانی‌ها. طبقات الکبرای ج۱،ص۴۰۴))۴- باز از عایشه نقل است که می‌گفت: معمولا عبایی را دو لایه پهن می‌کردم؛ شبی پیامبر (ص) آمد و من آن عبا را چهار لایه کرده بودم، چون پیامبر (ص) دراز کشید، فرمود: ‌ای عایشه امشب رختخواب من چه تغییری کرده است که چون هر شب نیست، گفتم: آن را چهار لایه کردم فرمود: به حال اول برگردان. طبقات ا لکبری ج۱،ص۱۰۵))

4-در روایت دیگری از عبدالله بن مسعود است که می‌گفت، پیامبر (ص) بر رو برروی حصیر خوابید که روی پوست ایشان اثر و نشانه‌ انداخته بود؛ چون بیدار شد، من شروع به دست کشیدن به محل نشان حصیر کردم و گفتم چه می‌شود؛ اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تاثیر آن محفوظ بمانی؟؟پیامبر (ص) فرمود: مرا با دنیا چه کار، مثل من و دنیا چون سواری است که زیر درختی سایه می‌گیرد و سپس به سرعت حرکت می‌کند و درخت را رها می‌کند:طبقات الکبری،ج۱،ص۳۶۳))

5- واقدی از عبدالله بن زید هذلی نقل کرده که می‌گفته است: من خانه‌های همسران رسول‌خدا را در آن موقع که به فرمان عمر بن عبدالعزیز ویران کردند، دیدم دیوار حیاط‌ها از خشت خام بود و هر حیاط دارای حجره‌هایی از چوب و شاخ خرما بود که میان آن‌ها را گل‌ اندود کرده بودند، حتی در یک مورد که ام‌ سلمه در نبود، پیامبر (ص) حجره خود را با خشت خام بنا کرد؛ چون رسول‌خدا برگشتند و متوجه شدند فرمودند: این چیست؟ ام‌ سلمه گفت: ‌ای رسول‌خدا خواستم از دید مردم محفوظ باشم، فرمودند، ‌ای ام‌ سلمه بدترین چیزی که اموال مسلمانان در آن راه خرج شود، ساختمان است.:طبقات الکبر،ج۱،ص۴۹۹))
در زمان ولید بن عبدالملک و به دستور وی حجره‌های همسران رسول‌خدا ضمیمه مسجد شد، سعید بن مسیب گفت: به خدا سوگند دوست می‌داشتم که آن حجره‌ها را به همان حال نگه می‌داشتند، تا آنکه مردم مدینه و هر کس به آنجا می‌آید، ببیند رسول‌خدا در زندگی خود به چه مقدار کفایت می‌کرد و موجب شود که مردم از مال‌اندوزی و فخرفروشی دست بردارند و به زهد رو آورند. :طبقات الکبری،ج۱ص۴۹۹)) سرعت حرکت می‌کند و درخت را رها می‌کند:طبقات الکبرا،ج۱،ص۳۶۳))

6- ميرمؤمنان علی (ع) در(خطبه،۱۶۰،نهج البلاغه)به تشريح زهد می پردازد و توضيح می دهد كه: «پيامبر از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند و به دنيا با گوشه چشمش نگريست. دو پهلويش از تمام مردم فرو رفته تر و شكمش از همه خالی تر بود. دنيا را به آن حضرت عرضه كردند، اما نپذيرفت و هر چه را كه احساس می كرد خدا دشمن می دارد، آن را دشمن می دانست. » امام در ادامه گفتار خويش به ساده زيستی و بی تكلف بودن پيامبر اكرم (ص) پرداخته، می فرمايد: «ولقد كان صلی الله عليه و آله ياكل علی الارض ويجلس جلسة العبد ويخصف بيده نعله ويرقع بيده ثوبه ويركب الحمار العاری ويردف خلفه ويكون الستر علی باب بيته فتكون فيه التصاوير فيقول: يا فلانة لاحدی ازواجه غيبيه عنی فانی اذا نظرت اليه ذكرت الدنيا وزخارفها; (رسول گرامی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره بر روی زمين غذا می خورد و همانند بندگان می نشست و با دست خود كفشش را وصله می زد و لباس خود را می دوخت و بر الاغ برهنه و بی تجهيزات سوار می شد و شخص ديگری را نيز به همراه خود سوار می كرد(روزی متوجه شد كه) پرده ای بر در خانه اش آويخته شده خود سوار می كرد. (روزی متوجه شد كه) پرده ای بر در خانه اش آويخته شده كه نقش و نگار و تصوير داشت، به يكی از همسرانش فرمود: اين پرده را از برابر چشمانم دور كن كه هر گاه نگاهم به آن می افتد، به ياد دنيا و زينتها می افتد:فتح الباری، ج۵،ص۲۲۸)) 

نکته سوم: فلسفه عملی زندگی زاهدانه وبی رغبتی اولیا الهی نسبت به ذخارف دنیا برپایه تحلیل استاد شهید مطهری(ره)درپنج چیز است

۱-ایثار: اسلام برای چندین هدف قبول می كند كه انسان در دنیا زاهد باشد، یعنی از لذتهای حلال چشم بپوشد. انسان در شرایطی قرار می گیرد كه در آن، انسانهای دیگر مثل او یا بیشتر از او احتیاج دارند. در اینجا انسان چه می كند؟ ایثار می كند، جود و بخشش می كند، لذتی را كه برای خودش حلال و جایز است به دیگری می دهد، نمی خورد تا به دیگران بخوراند. نه اینكه نمی خورد و دور می ریزد تا در آخرت به او بدهند بخورد! اگر چنین كند آنجا به او می گویند كار احمقانه ای كرده ای كه دور ریختی به خیال اینكه اینجا بدهیم به تو بخوری. نمی پوشد برای اینكه بپوشاند. آسایش نمی كند برای اینكه بتواند دیگران را در آسایش وارد كند. لذت نمی برد برای اینكه به دیگران لذت برساند. این ایثار است، یكی از عالیترین و باشكوه ترین شئون و خصائص انسانی است، یكی از انسانی ترین كارهای بشر است، زهد است ولی زهد انسانی، زهد صحیح، زهد عالی. این آن زهدی است كه علیّ بن ابی طالب دارد.
نمی خورد ولی دور نمی ریزد. زحمت می كشد، به دست می آورد، ولی نمی خورد برای اینكه بخوراند، نمی پوشد برای اینكه دیگران را بپوشاند. وَ یُطْعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً. اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُریدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكورا (دهر، ایه ۸-۹)

آیا اسلام این جور زهد و اعراض از لذت دنیا را می پذیرد؟ این گونه اعراض را كه هدف انسانی و معقول دارد می پذیرد؟ البته می پذیرد.اصلاً كدام عقل و دل است كه این گونه زهد را بفهمد و نپذیرد؟اگردینی چنین زهدی را توصیه نکندآن دین نیست. اگر یك مكتب اخلاقی چنین زهدی را توصیه نكند، آن مكتب از مفاهیم عالی انسانی باخبر نیست، از انسانیت چیزی نمی فهمد.
این یكی از هدفها و فلسفه های زهد است، زهدی كه عقل و وجدان آن را می پذیرد. اسلام به این گونه زهد توصیه كرده است. قرآن درباره ی عده ای از اصحاب پیغمبر، انصار و مؤمنینی كه در مدینه بودند می فرماید: وَ یُؤْثِرونَ عَلی اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ (حشر،ایه ۹) ولو اینكه خودشان در سختی و مشقت بسر می برند ولی برادران مسلمان خودشان را بر خودشان مقدّم می دارند، آنها را بر خودشان ترجیح می دهند.

زین العابدین علیه السلام روزه می گرفت و دستور می داد غذایی برای خودش آماده می كردند و معمولاً دستور می داد غذایی از گوشت باشد مانند آبگوشتهایی كه ما می پزیم. وقت افطار كه می شد خودش می آمد سر دیگ غذا، دستور می داد ببرند برای فقرا و ضعفا و بیچارگان. در آخر كار یك كاسه به اندازه ی خوراك یك نفر برای شخص خودش نگاه می داشت. البته از نظر اسلام عائله را قبل از خود و بیگانگان باید غذا داد. و چه بسیار اتفاق می افتاد كه آن آخر كار كه برای خودش یك كاسه باقی مانده بود فقیری می رسید و آن را هم به فقیر می داد. این را می گویند زهد و یك عمل شكوهمند و انسانی.
این یك فلسفه ی زهد است. اسلام این نوع زهد را كه نه معنی آن تحمل محرومیت بی منطق است كه دور بریزیم تا در آخرت لذت بدهند- كه لذت هم نخواهند داد- یا قلمرو دنیا را از قلمرو آخرت جدا كنیم، تأیید می كند.

2-همدردی: در زهد اسلامی، زاهد زهد می ورزد كه ایثار كرده باشد، زهد می ورزد كه همدردی كرده باشد. همدردی یكی دیگر از اهداف زهد اسلامی است. یك انسان در مقامی كه برایش مقدور است باید ایثار كند، ولی گاهی كار به جایی می رسد كه از ایثار هم كاری ساخته نیست. در شرایطی زندگی می كند كه مردم بینوا آنقدر زیاد و فراوانند كه او نمی تواند با دادن لباسی كه می پوشد، آنها را بپوشاند، یا با دادن غذای خود، آنها را سیر كند و یا با بخشیدن پولی كه در جیب خودش دارد آنها را متمكّن كند. از اینها گذشته است. جامعه ای است فقیر و مفلوك و بیچاره كه در گوشه های مملكت، مردم نان جو هم گیرشان نمی آید. یك وقتی می گفتند در سیستان بچه ها را روزها مثل حیوان در صحرا رها می كنند تا علف بخورند. از یك نفر كه در چنین جامعه ای است چه كاری ساخته است؟ تنها یك كار ساخته است: همدردی كردن. فقط می تواند بگوید حالا كه برادرانم ندارند بخورند، من چرا بخورم؟ حالا كه برادرانم ندارند بپوشند، من چرا لباس فاخر بپوشم؟ به عبارت دیگر حالا كه قادر نیست كمك مادی كند و دیگران را از فقر و مسكنت برهاند، با همدردی كردن كمك روحی به آنها می رساند. همین مقدار كه می توانم، به آنها كمك روحی می كنم نه كمك جسمی.ایثار كمك مادی است باز در كلمات علی(ع) كه اول زاهد جهان است این فلسفه را می بینیم كه علی(ع)زاهدِ باهدف است. او مخصوصاً وظیفه ی پیشوایان امّت می داند كه با دیگران حداقل همدردی كنند؛ یعنی اگر نمی توانند به آنها كمك مادی كنند، كمك روحی بكنند. چون چشم ضعیفان به پیشوایان امّت است.علی(ع) می گفت من نمی خورم تا همین مقدار بتوانم به روح ضعفای امّت خودم كمك كنم و بگویم اگر شما ندارید بخورید من هم كه دارم، می خورم تا مثل شما باشم.

3-آزادی و آزادگی: فلسفه ی سوم زهد، آزادی و آزادگی است. قرآن هرگز لذت حلال را بر بپشر حرام نكرده است. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اَللّهِ اَلَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ اَلطَّیِّباتِ مِنَ اَلرِّزْقِ :اعراف ،ایه،۳۲). قرآن هرگز نمی گوید از لذتی هم كه از راه مشروع به دست می آید استفاده نكن كه به آخرت برسی. ولی در عین حال مطلب دیگری هست و آن اینكه: بشرهایی كه آرزو دارند آزاد زندگی كنند و به آزادی علاقه مندند، همیشه كوشش می كنند زنجیرها را تا حدودی كه ممكن است از دست و پای خودشان برگیرند.

4-هماهنگی با اقتضای زمان: آن زهدی است كه به اقتضای زمان است. زمانها فرق می كنند؛ در یك زمان برای انسان وظیفه است كه زاهدانه زندگی كند و در یك زمان دیگر نه. مثال: ما اگر در زندگی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام مطالعه كنیم می بینیم زندگی آنها با زندگی ائمه ی بعد مثلاً امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام اندكی تفاوت دارد؛ یعنی زندگی پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام ساده تر و زاهدانه تر است از زندگی مثلاً امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و امام موسی بن جعفر علیه السلام و امام رضا علیه السلام و حتی از زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام.این تفاوت از كجاست؟ با بیاناتی كه قبلاً ایراد كردم جواب مطلب واضح است، ولی امام صادق علیه السلام صریحاً جواب داده اند.

یكی از متصوّفه ی زمان امام صادق علیه السلام- یعنی نیمه ی اول قرن دوم- آمد خدمت ایشان و دید امام یك جامه ی زیبا و ظریف به تن كرده اند. گفت: یا ابنَ رسولِ اللّه! شما چرا باید چنین لباس عالی و فاخری بپوشید؟ ! فرمود: بیا بنشین گوش كن تا جوابت را بدهم. یك وقت هست كه واقعاً اشتباه كرده ای و یك وقت هست می فهمی ولی می خواهی عوامفریبی كنی. اگر نمی خواهی عوامفریبی كنی بیا تا با تو صحبت كنم. حضرت با او صحبتهایی كردند و او نتوانست جواب دهد. رفت و بعد با رفقایش دسته جمعی آمدند. (داستان خیلی مفصل است. می خواهم یكی از نكاتی را كه در این داستان هست عرض كنم. ) امام به این جمع كه آمده بودند و معترض بودند كه چرا شما لباس فاخر پوشیده اید فرمودند: ممكن است شما این جور فكر كنید كه اگر لباس فاخر پوشیدن خوب است چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نمی پوشیدند و اگر بد است چرا تو می پوشی؟ آنها گفتند بلی ما همین را می گوییم. حضرت فرمودند: شما شرایط زمان را درك نمی كنید. از نظر اسلام لباس فاخر پوشیدن گناه نیست. از نظر اسلام خدا نعمتهای دنیا را برای استفاده ی بشر خلق كرده است. خدا این نعمتها را خلق نكرده است كه ما آنها را دور بریزیم؛ خلق كرده كه ما از این نعمتها استفاده كنیم. ولی گاهی شرایط ایجاب می كند كه ما به خاطر فلسفه ی خاصی از نعمتهای دنیا صرف نظر كنیم. یكی از آن فلسفه ها این است كه در یك زمان ممكن است شرایط زندگی عموم مردم سخت و مشكل باشد، به اصطلاح در جامعه ای باشیم كه وضع اقتصادی آن خوب نیست. اگر ما در چنین جامعه ای قرار بگیریم، چنانچه امكانات شخصی ما هم اجازه بدهد كه از یك زندگی عالی بهره مند شویم نباید بهره مند شویم برای اینكه اگر بهره مند شویم با برادران خود و انسانهای دیگر همدردی و همدلی نكرده ایم. ولی یك وقت در شرایطی زندگی می كنیم كه وضع عموم مردم خوب است. در چنین وقتی دلیل ندارد که ازلباس فاخر استفاده نکنیم:سیری در نهج البلاغه، ص))

***********

9-((خود کفایی اقتصادی در سیره نبوی)) 
پس ازتاسیس واستقرار نظام نبوی ودولت اسلامی در مدینه، مبارزه بافقر اقتصادی وحمایت از پا بر هنگان ونیزتولید ثروت و ایجاد اشتغال سیره و برنامه اقتصادی رسول الله (ص) بوده است وتمام تلاش ان حضرت بران بوده است که باتولید ثروت وایجاد اشتغا ل از جامعه رفع محرومیت کرده و امت اسلامی را به خود کفایی اقتصادی برساند،.برای این که باسیره اقتصادی نطام نبوی شناخت لازم پیداکنیم به تحلیل سبک برنامه و سیره اقتصادی نبوی می پردازیم؛

نخستین برنامه وسیره عملی اقتصادی رسول الله (ص) دررفع محرومیت اقتصاد ی وفقر زدایی(ترغیب به کار) ومذمت از (عافیت طلبی وتکدی گری)بوده است. یعنی ازیک طرف سبک وروش پیامبر(ص) نسبت به کسانی که زمینه تلاش واستعداد کار را داشتند بران بوده است که انان را تشویق وترغیب به کار می کرد وکسب روزی حلال با کد یمین وعرق جبین را به منزله جهاد در راه خدا می دانست ومی فرمود :(الکاد علی عیاله کاالمجاهد فی سبیل الله:الحیاه ،ج۵،ص۲۵۹) واگر می دیدید کسی با تلاش وکارکردن به دنبال زندگی شرافتمندانه است دست چنین تلاش گر اقتصادی را می بوسید وبه او حرمت وارج می نهاد ازهمین رو انس بن مالک می گوید:(هنگامی که پیامبر(ص) ازجنک تبوک بر می گشت ،سعد انصاری -یکی از کارگران مدینه-به استقبالش امد حضرت به او دست داد، دید دست سعد انصاری زبر وخشن است ،پرسید چرا دست تو این چنین است؟ایا ناراحتی خاصی به دستانت رسیده است؟ مرد انصار پاسخ داد:یارسول الله (ص!زبری دستان من ،براثر کار بابیل وطناب است که به وسیله ی انها زحمت می کشم ومخارج خووخانواده ام را تامین می نمایم(فقبل یده رسول الله(ص) وقال :هذه ید لاتمسهاالنار)پیامبر دست اورا بوسید وفرمود: این دستی است که اتش جهنم ان رالمس نخواهد کرد(الکامل ،ج۲،ص۲۶۹) 

و از طرف دیگر کسانی که استعداد وتوان کار داشتند ولی عافیت طلب بودند وتن به کار نمی دادند وراه تکدی گری را درپیش می گرفتند مذمت وسرزنش می کرد ومی فرمو د :( ملعون ملعون من القی کله علی الناس،ملعون ملعون من ضیع من یعول)از رحمت خدا درواست از رحمت خدا دور است کسی که بار زندگی خود را به گردن مردم بیندازد ملعون است ملعون است ملعون است کسی که اعضای خانواده اش را تباه کند(الکاف) ازهمین رووقتی هم با جوانی رو به رو می شد که قدرت کارکردن را داشت ولی سست عنصر وعافیت طلب بود وتن بکار نمی داد می فرمود:(سقط من عینی مستدرک،ج۱۳،ص۱۱:ازچشمم افتاد) ولی درمقابل وقتی جوانی رامی دیدید که با کار وتلاش به دنبال روزی حلال وحمایت ازخانواد نیازمند است اورا مجاهد فی سبیل الله می دانست ازهمین رو در روایت امده است:(کان صلی الله علیه واله جا لسا مع اصحابه ذات یوم فنطر الی شاب ذی جلد وقوه پقد بکر یسعی فقالو ویح هذا لوکان شباه وجلده فی سبیل الله فقال الله علیه :ولا تقولوا هذا فانه ان کان یسعی علی نفسه لیکفها عن المسله ویغنیها عن الناس فهو فی سبیل الله وان کان یسعی ابوین ضعیفین او فی ذریه ضعفا لیغنیهم ویکفهم فهو فی سبیل الله فعالیت اقتصادی ازجمله ساخت واحد مسکونی،بازار واحیای اراضی موات رونق پیداکند وتعداد زیادی ازمردم مدینه به کار مشغول شوند:سیره شناختی پیامبر،ج۲ص۱۴۴ )

دومین برنامه وسیره اقتصادی نبوی مبارزه با(مفاسد اقتصادی) بوده است .یعنی رسول خدا(ص) هم زما ن با ترغیب به کار وتلاش وتولید اقتصادی وایجاد اشتغال باهرگونه مفاسد اقتصادی مقابله می کرد واجازه سو استفاده به مفسدین اقتصادی نمی داد ازهمین رو پیامبر اسلام (ص)کسب درآمد از راه‌های مشروع را پسندیده دانسته و همواره مردم را از گرفتار شدن در مفاسد اقتصادی، هشدار می‌داد، چراکه:

اولا: وی غشّ که (اصطلاحی فقهی است و در مورد مخلوط نمودن جنس نامرغوب و مرغوب در معاملات، استفاده می‌شود.) در معامله را ناصحیح دانسته، از فروش شیر مخلوط با آب برحذر می داشت:ومی فرمود: «مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِی شِرَاءٍ اَوْ بَیْعٍ فَلَیْسَ مِنَّا:(من لا یحضره الفقیه ،ج۴،ص۳۸۴): هر کس در خرید و فروش غشّ کند)) 

ثانیا:ایشان احتکار را نیز منع کرده [بحار،ج،۷۳،ص۳۲۴] و محتکر را ملعون دانست [همان ج۵۹،ص۲۲۹] و فرمود: «هر کس کالایی را چهل روز احتکار کند، تا به قیمت بالاتری بفروشد، اگر تمام پولی را که از این راه کسب کرده صدقه دهد، کفاره‌ گناهش نخواهد شد». [مجموعه ورام،ج۲،ص۸۲] 

ثالثا:پیامبر (ص) همچنین مردم را از ربا خواری اکیدا منع کرده [خصال،ج،ص۴۸] و ضمن این که گناه آن را بسیار بزرگ دانست، [روضه الواعظین،ص۴۶۵] فرمود: «شَرُّ الْکَسْبِ کَسْبُ الرِّبَا». [الکافی،ج۸,،ص۸۲] بدترین کسب ها،ربا است.

***********

10-((نظارت وحسابرسی در سیره نبوی))
یکی از سیره های مدیریتی نبوی که در در دوره ده ساله حکومت اسلامی در مدینه جنبه اجرایی پیدا کرد ومی تواند الگویی برای حکومت ها باشد((نظارت))و((حسابرسی) از کار گزا ران نظام حکومتی است، تحلیل جامع این سیره نبوی درصورتی امکان پذیراست که چند نکته به درستی توضیح داده شود؛

نکته اول؛ این است نظارت و حسابرسی که بتواند نظام حکومتی ویا اداری را به درستی مدیریت کند و مانع از هرگونه اختلاس، رشوه و تبعیض شود چهار مرحله دارد:

مرحله اول؛ ازن ظارت که هزینه را پایین آورده و بازدهی مدیریت رابالامی برد((نظارت گزینشی))یا((نظارت پیشگیرانه))است۰ یعنی پیش از انکه شخص به مدیریت سازمانی منصوب شودبایست شایستگی وی از نظر تعهد و تخصص همچنین توانایی نسبت به مدیریت آن سازمان احراز شودچرا که پیشگیری از خطا و اشتباه، بهتر از درمان واصلاح خواهدبود،ازهمین روخداوند متعال پیش ازانکه حضرت ابراهیم را به امامت نصب کند درچهار مرحله:((آتش نمرود، قر بانی کردن اسماعیل،بردن زن وبچه به بیابان حجاز و تحمل در برابر بد اخلاقی همسر امتحان نمود، پس ازاین بود که فرمود : ((انی جاعلک للناس اماما: من توراپیشوای مردم قراردادم:بقره/۱۲۴ ))به دلیل اینکه ((نظارت گزینشی)) اصل وپایه درسیستم حکومتی سالم است وقتی ابو برده وپسر عموهایش بر پیامبر وارد شدند ویکی از آنها گفت:((ای رسول خدا ما را بر پستی از آنچه خداتورا بر آن ولایت وحکومت داد زمامداری ده؟پیامبر فرمود:((انا والله لانولی علی هذالعمل احدا ساله ولااحدا حر ص علیه:به خدا سوگند ماهرگز کسی را که درخواست زمامداری کند و یا بر کسب آن حریص باشدحکومت آن نخواهیم داد: صحیح مسلم/ج/۲ /ص۲۰۷)) ازهمین روست امام علی (ع )در فرمان خود به مالک نوشت ::((ثم انظر فی امورعمالک فاستعملهم اختبار ا :سپس درامو ر کارمندانتان بیندیش وپس از آزمایش به کارشان بگمار : نهج البلاغه ،نامه،۵۳))

مرحله دوم؛ پس از گزینش دقیق واحراز لیاقت وکاردانی ،((خود کنترلی)) است یعنی هرمدیری ومسولی بداند پست ومقام اجرایی ازجمله اموری اندکه می توانند هرشخص سالمی رابه فساد وتباهی بکشانند ‌پس بهتر از هرکسی خودشخص است که می تواند عملکردش را حسابرسی ونظارت کند ،نقطه ضعف کارش را بشناسد ودرمقام رفع آن بر آید ،از همین روست که امام کاظم علیه السلام فرمود:((لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم :ازمانیست کسی که هرروز به حساب. خود نپردازد: بحار /ج۷/ ۷۲))

مرحله سوم؛ ازنظارت وحسابرسی ((دولت کنترلی)) است،یعنی مامورین ویژه((مخفی و پنهان)) از چشم مدیر مربوطه که دایماعملکرد وی را تحت نظر داشته و مراقبت کامل نمایند تامانع ازتخلفات احتمالی وی شوند از همین رو امام علی (ع) درنامه به مالک اشتر می نویسد:
((ثم تفقد اعمالهم وابعث العیون من اهل الصدق والوفا علیهم فان تعاهدک فی السر لامورهم حدوه لهم علی استعمال الا مانه والرفق بالرعیه : پس رفتار کار گزاران رابرسی کن وجاسو سانی راستگو وفا پیشه بر. انان بگمار که مر اقبت وبازسی پنهانی از کار آنان سبب امانت داری ومهربانی بارعیت خواهد بود: نهج البلاغه، نامه ۴۰)

مرحله چهارم؛ از نظارت بر عملکرد مدیریت اجرایی((کنترل مردمی)) است ۰به این معنا چون مردم بدنه اصلی حاکمیت وصاحبان حق اند بی هزینه ترین ومطمین ترین راه برای نظارت و ان کان یسعی تفاخرا وتکاثرا فهو فی سبیل الشیطان: روزی رسول اکرم با اصحاب خود نشسته خوبود، جوان توانا ونیرومندی را دید که اول صبح به کار وکوشش مشغول شده است کسانی که در محضر ان حضرت بودندگفتند این جوان شایسته ی مدح وتمجید بود اگر جوانی ونیرومندی خود رادر راه خداگام بر می دارد ،همچنین اگر کارمی کند به نفع والدین ضعیف یا کودگا ناتوان که زندگی انان را تامین کند واز مردم بی نیازشان سازد،بازهم به راه خدا می رود،ولی اگرکار می کند تابا درامد خود می رود،ولی اگر کارمی کند تا بادر امد خود به تهیدستان مباهات نماید وبرثروت ودارایی خود بیفزاید او به راه شیطان رفته واز صراط حق منحرف شده است:احیاالعلوم غزالی ج۱،ص۳۲۵)

این سبک از برخورد پیامبر(ص) موجب می شد تاافراد به جانب کار وتلاش استقلال اقتصادی بروند وشخصیت خودرا با تنبلی واظهار نیاز درمقابل دیگران ارزان نفروشند وسبدهای حمایتی ازبیت المال هم اختصاص به کسانی پیداکند که واقعا کار افتاده اند وتوان کار وکسب معیشت را ندارند

دومین برنامه وسیره عملی اقتصادی نبوی در تولید ثروت ورفع محرومیت وفقر از جامعه(ایجاد اشتغال) بوده است. به این معناپیامبر(ص) در کنار ترغیب وتشویق به کار، اگر کارگری را می دید که بیکار است ولی ابزار وسرمایه ندارد به جای اینکه اورا تحت پوشش بیت المال قرار دهد سرمایه وابزار کار در اختیارش قرار می داد تا باکار کردن وتولید ثروت شخص عزت نفس پیداکرده وبه خود کفایی اقتصادی برسد ازهمین رودر گزارش امده است:(فردی به محضر پیامبر (ص)رسید وتقاضای کمک مالی نمود،پیامبر(ص)به او مقداری پول داد ودستور داد تا ریسمانی بخرد وبه هیزم گشی کند تااز دسترنج خود استفاده کند وافزود:(اگر یک نفر ازشما بردوش خویش هیزم کشی کند، بهتر از ان است که ازکسی چیزی بخواهد)

همچنین درگزارش دیگر امده است:مردى از اصحاب در تنگناى زندگى قرار گرفت. وى كه داراى شغل مناسبى نبود و بسیارى اوقات از بیكارى رنج مى‌برد، خانه نشین شد. روزى همسرش به وى گفت: اى كاش به محضر پیامبر(ص) مى‌رفتى و از او درخواست كمك مى‌نمودى! مرد با پیشنهاد همسرش به حضور رسول خدا(ص) رفت. هنگامى كه چشم حضرت به او افتاد، فرمود:"من سالنا اعطیناه و من استغنى اغناه الله؛ هركس از ما كمك بخواهد، ما به او یارى مىكنیم ولى اگر بى‌نیازى بورزد و دست حاجت پیش مخلوقى دراز نكند، خداوند او را بى‌نیاز مى‌كند."

او پیش خود فكر كرد كه مقصود پیامبر، من هستم و بدون این كه سخنى بگوید، به خانه برگشت و ماجرا را براى همسرش بازگو كرد. زن گفت: رسول خدا (ص) هم بشر است. (و از حال تو خبر ندارد.) او را به وضع زندگى نكبت بار و پر مشقت خود آگاه كن.
مرد ناچار براى بار دوم به حضور پیامبر(ص)رفت اما قبل از این كه حرفى بزند، پیامبرهمان سخن قبلى را تكرار كرده و فرمود:"من سالنا اعطیناه و من استغنى اغناه الله." بازهم بدون اظهار حاجت، به خانه برگشت ولى چون خود را همچنان در چنگال فقر و بیكارى، ضعیف و ناتوان مىدید، براى سومین بار با همان نیت به مجلس رسول اكرم(ص) رفت. باز هم لب‌هاى رسول خدا(ص) به حركت درآمد و با همان آهنگ ـ كه به دل، قوت و به روح، اطمینان مىبخشیدـ همان جمله را تكرار كرد. این بار اطمینان بیشترى در قلب خود احساس نمود؛ حس كرد كه كلید مشكل خویش را در همین جمله یافته است. وقتى كه خارج شد، با قدم‌هاى مطمئن‌ترى راه مى‌رفت. با خود فكر مى‌كرد كه دیگر به دنبال كمك خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تكیه مى‌كنم و از نیرو و استعدادى كه در وجودم به ودیعت نهاده شده است، بهره مى‌گیرم و از او مى‌خواهم كه مرا در كارهایم موفق گردانیده و از دیگران بى‌نیاز سازد. با این نیت، تیشه‌اى عاریه گرفت و به جانب صحرا رفت. آن روز مقدارى هیزم جمع كرد و فروخت و لذت حاصل دست رنج خویش را چشید. روزهاى دیگر به این كار ادامه داد تا به تدریج توانست از حاصل درآمد خویش، ابزار کاررافراهم نماید.بازهم به کار خود ادامه دادتا صاحب سرمایه وشتر وغلامانی شد ودراثر تلاش وکوشش شبانه روزی یکی ازافراد ثروتمند گردید وروزی به محضر رسول خد(ص) رسید وانچه که بین او ورسول خدا گذشته بود وان برخورد سنجیده چنبن موقعیتی را برایش رقم زدتوضیح داد پیامبر فرمود:من که به توگفتم ؛هرکس ازماکمکی بخواهد کمک می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد،خدابس اوراکمک می کند(اصول کافی،ج۲باب القناعه،ح/۷) 

سومین برنامه وسیره اقتصادی نبوی برای ازبین بردن فقر ازمدینه وایجاد اشتغال؛ بستن(( قرار داد مزارعه ومساقات)) بین مهاجر وانصار بوده است ،تا مهاجران بدون زمین، به کار گماشته شوند وهم بازدهی وتولیدات زمین انصار بالابه رود،و بالغو انحصارتجارت کشاورزان وپیشه وران وا داشت که درفعالیت اقتصادی وتولید شرکت نمایند وبا عقد قرار داد مضاربه وتهیه سرمایه به تجارت بپردازند ) وهمچنین (با واگذاری املاک اباد وبایر باشرایط ویژه که اقطاع نام داشت به مردم مدینه موجب شد و کنترل مدیران اجرایی خواهند بود که با گزارشات مردمی خود مانع از فسا د اقتصادی،فرهنگی وسو مدیریتی خواهندشد،ازهمین روست ((نظارت عمومی))ویا به تعبیرقران کریم ((امر بمعروف ونهی ازمنکر))یکی از ابزار های مهم درمهار کردن فساد اخلاقی،سیاسیی، اقتصادی جامعه اسلامی است وهر جا مردم درانجام این وظیفه کوتاهی کردند موجب تباهی جامعه شده‌است که در آیه (۱۱۶)سوره (هود)پرده ازان برداشته ومی گوید:((فلولا کان من القرون الوا بقیه ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممنون انجینامنهم: چرا درقرون و،(اقوام)قبل ازشما،دانشمند صاحب قدرتی نبود دندان که ازفساد در زمین جلو گیری کنند ؟!مگر اندکی از آنها که نجاتشان دادی)

مرحله پنجم ؛ازنظارت،حسابرسی ((توبیخ وتنبیه))مدیر یا کارمند حکومتی است٬((توبیخ ))و((تنبیه))همراه با قاطعیتی که همه زیرمجموعه حاکمیتی بفهمند تخلف در نظام اسلامی قابل اغماض نیست از همین رو امام علی علیه‌السلام که حکومتش استمرار حکومت نبوی بود به مالک اشتر می نویسد: 
(...فان احد منهم بسط یده الی خیانه اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک،اکتفیت بذالک شاهدا،فبسطت علیه العقوبه فی بدنه واخذته بما من اصاب من عمله ثم نصبته بمقا م المذله ووسمته بالخیانه وقلدته عارالتهمه: و اگریکی ازانان دست به خیانت زد،و گزار ش جاسوسان توهم تاییدکرد، به همین مقدار گواهی اکتفا کن اورابا تازیانه کیفرکن،اموال در اختیارش باز پس گیر، سپس اورا خواردار،وخیانتکار بشمار ،وطوق بد نامی به گردنش بیفکن:نهج البلاغه،نامه ،۵۳)

نکته دوم؛ این است: ((نظارت سخت گیرانه))در حکومت نبوی وعلوی بر خاسته ازسیره قرانی است وایات متعددی بر اصل نظارت و حسابرسی دلالت دارد.

دلیل اول؛ براهمیت (نظارت و حسابرسی) این است (۳۷۶) آیه از آیات قرآن مربوط به نظارت وحسابرسی است که نقطه مشترک همه آنهااین است خداوند متعال انسان راپس از آفرینش به حال خود رها نکرده بلکه دوفرشته را ناظر وکنترل مخفی بر رفتارش قرار داده است که تااعمال روز مره اورا مورد(حسابرسی) قرار دهند، تاانچه را به درستی انجام داده ثواب وانچه تخلف کرده مورد مجازات قرار بگیرد از همین رودرایه(۱۷-۱۸) سوره(ق)آمده است:((اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین وعن الشمال قعید مایلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید:(بخاطر بیاورید) هنگامی راکه دوفرشته راست وچب که ملازم انسان اند اعمال اورا دریافت می دارند انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر اینکه هماندم فرشته ای مراقب واماده برای انجام ماموریت (وظبط ان)است))

دلیل دوم براهمیت وجایگاه ((نظارت و مراقبت)) داستان حضرت سلیمان در قرآن کریم است چراکه این داستان حکایت کننده این واقعیت است که یکی ازابزارمهم برای پیامبر ی چون حضرت سلیمان ((نظارت وکنترل)) بوده است، از همین رو در ایه(۱۹-۲۰)سوره(نمل)امده است :(( وتفقدالطیر فقال مالی لا اری الهد هد او کان من الغایبین لا عذبنه عذابا شدیداً او لاذبحنه اولیاتینی بسلطان مبین :(سلیمان)درجستجوی آن پرنده برآمد وگفت:چراهدهد رانمی بینم،یااینکه اواز غایبان است قطعا او را کیفری شدید خواهم داد یااورا ذبح می کنم، ،یاباید دلیل روشنی(برای غیبتش) برای من بیاورد ))

دلیل سوم بر مشروعت (( نظارت و کنترل)) داستان موسی و هارون است٬که درایات(۹۰-۹۲-۹۳سوره (طه)ونیز آیه(۱۵۰)سوره(اعراف) آمده است که: (( موسی به هنگام رفتن به میقات رهبری قومش را به هارون سپرد،وقتی بر می گردد می بیند قوم سامری پرست شدند،نخست هارون راحسابرسی کردوگفت:((قال یهرون مامنعک ازرایتهم ضلو۰۰/فال یبنوم لا تاخذ بلحیتی ولابرا سی۰۰۰))این سیره ((نظارت سخت)) موسوی نشان می دهد رفتار هیچ مدیری نبایداز دید مسول بالا پنهان بماند .

دلیل چهارم بر اهمیت ((نظارت و کنترل)) آیات((۴۴-۴۵-۴۶) سوره ((حاقه)) است ،چراکه دراین آیات پیامبرصادق ومصدق با اینکه از عصمت مطلقه بر خوردار بود در اجرای مسولییتش مورد نظارت حق تعالی قرار گرفته وخطاب به آن حضرت آمده است: ((ولوتقول علینا بعض الا قاویل/ لاخذنا منه باالیمین/ ثم لقطعنا منه الوتین/فمامنکم احد عنه حاجزین: اگر سخنی دروغ برنامه می بست مااو را با قدرت می گرفتیم سپس رگ قلبش را قطع می کردیم وهیچ کس از شما نمی توانست مانع مجازات اوشود))

دلیل پنجم بر اهمیت نظارت ،سیره عملی شخص رسول‌الله صل الله علیه وآله وسلم است چراکه امام رضا علیه‌السلام روایت می کند:((,کان رسول‌الله صل الله علیه وآله اذا وجه جیشافامهم امیر بعث معه من ثقاته من یتجسس له خبره :(قرب الاسناد:ص۱۴۸}}:هرگاه رسول خدا سپاهی را اعزام می نمود فر ماندهی برای آن قرار می داد وباان افراد موثقی را می گماشت تارفتارش را زیرنظر گرفته وبرای پیامبر گزارش کند))

بنابراین ازدلایل پنج گانه به این نتیجه می رسیم بهترین روش مدیریتی در اداره حکومت ((نظارت،کنترل،حسابرسی)) است که می تواند مانع ازتخلفات شود و حکومت را از فساد سیاسی، اقتصادی صیانت نماید، و منشا بسیاری ازتخلفات به دلیل نبودن نظارت درسیستم حکومتی است.

***********

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.