نگاهی به اهمیت و آثار کظم‌غیظ از منظر قرآن و روایات

تاریخ انتشار:
مفهوم قرآنی «کظم‌غیظ» از ترکیب دو واژه «کظم» و «غیظ» تشکیل شده است. «کَظْم» در لغت به معنای نوشیدن جرعه است. «غَیْظ» نیز به معنای شدیدترین نوع خشم است؛ به‌گونه‌ای که انسان حرارت ناشی از جوشش خون را در قلب خود احساس کند.
نگاهی به اهمیت و آثار کظم‌غیظ از منظر قرآن و روایات

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ره توشه ماه رمضان۱۴۴۳، نگاهی به اهمیت و آثار کظم‌غیظ از منظر قرآن و روایات.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

حجت‌الاسلام والمسلمین کاظم دلیری*

مقدمه

خشم یکی از حالت‌های هیجانی انسان است که به‌خودی خود، موهبتی الهی است و فواید فراوانی مانند حفاظت از خود در برابر خطرها و مبارزه با دشمنان خدا در عرصه‌‌های نبرد دارد. خشم در بسیاری از مواقع و حالات به‌ویژه آنگاه که شدت می‌گیرد و به اوج خود می‌رسد، عقل و اراده انسان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و سبب صدور گفتارها و رفتارهای ناشایستی از او می‌شود؛ از این رو باید آن را کنترل و مهار کنیم. در این نوشتار نخست پیامدهای خشم و سپس آثار «کظم‌غیظ» را تبیین می‌‌کنیم.

الف) مفهوم کظم‌غیظ

مفهوم قرآنی «کظم‌غیظ» از ترکیب دو واژه «کظم» و «غیظ» تشکیل شده است. «کَظْم» در لغت به معنای نوشیدن جرعه است.[1] «غَیْظ» نیز به معنای شدیدترین نوع خشم است؛ به‌گونه‌ای که انسان حرارت ناشی از جوشش خون را در قلب خود احساس کند.[2] بنابراین کظم‌غیظ به معنای فرو خوردن و فرو بردن خشم است.[3] فروبرنده خشم، از اظهار آن خودداری می‌‌کند آن‌چنانکه گویا آن را می‌بلعد،[4] مانند نَفَس آن را در سینه حبس می‌کند و به آن مجال ظهور و بروز نمی‌دهد؛ هم‌چنانکه وقتی مشک آب پر می‌شود، باید در آن را محکم بست، وگرنه آب از آن سرریز می‌‌شود. وقتی مَشک خشم نیز پر می‌‌شود، باید با کظم‌غیظ درِ آن را بست تا خشم بیرون نریزد.

«حِلم» یا «بردباری» در برابر مفهوم «غضب» یا «خشم» قرار دارد. از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره معنای حلم سؤال شد، آن حضرت فرمود: «كَظْمُ‏ الْغَيْظِ وَ مِلْكُ النَّفْس؛‏[5] فرو بردن خشم و مالک خود بودن».

کظم‌غیظ عرصه‌‌های فردی، خانوادگی، اجتماعی و حتی سیاسی دارد.

ب) پیامدهای خشم

خشم، پیامدهای ناگواری دارد که به سه مورد از آن‌ها اشاره می‌شود.

1. زوال ایمان

خشم از منظر اعتقادی، گاه انسان را تا سر حد کفر پیش می‌‌برد. این رذیله، از رذایلی است که دین و ایمان انسان را تهدید می‌‌کند و در کوتاه‌ترین زمان ممکن می‌‌تواند ارزشمندترین گوهر وجودی او را بر باد دهد و باورهای دینی‌‌اش را متزلزل کند. آنگاه که خشم به اوج خود می‌‌رسد، نور ایمان را بی‌‌فروغ می‌‌کند و چه‌‌بسا با سخنان کفرآمیز نیز همراه می‌‌شود؛ چنانکه امام باقر(علیه السلام) فرموده است:‌ «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَأْتِي بِأَيِّ بَادِرَةٍ فَيَكْفُرُ؛[6] همانا فرد در حال خشم سخنی به زبان می‌‌راند که به سبب آن کفر می‌‌ورزد»، مانند اینکه در حال غضب در عدالت و حکمت خدا شک می‌‌کند یا خداوند و حکمت او را سبک می‌‌شمارد و می‌گوید: چرا فلان کس یا فلان گروه را آفریدی یا چرا فلان مصیبت را برایم پیش آوردی؟ از این ‌رو در روایت امام باقر(علیه السلام) از خشم با عنوان «وسوسه شیطان» یاد شده است که به‌ تنهایی می‌‌تواند انسان را بدعاقبت کند: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيَغْضَبُ فَمَا يَرْضَى أَبَداً حَتَّى يَدْخُلَ النَّارَ؛[7] همانا فرد به خشم می‌آید و هرگز خشنود نمی‌‌شود تا اینکه وارد آتش شود». برای مثال انسان از خدای خود یا از خویشاوند یا دوست خود خشمگین می‌شود و به هیچ نحوی از او راضی نمی‌شود و این خشم را تا لحظه مرگ حفظ می‌کند. از این رو مرتکب گناهان بزرگی همچون قطع رحم، دشمنی، غیبت، تهمت و در نتیجه عاقبت به شر می‌‌شود.

2. خشم کلید شرور

خشم، از رذایل کلیدی است که دسته‌ای از بدی‌های دیگر را نیز به دنبال خود می‌‌کشد. در توصیف خشم همین بس که امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «الْغَضَبُ مِفْتَاحُ كُلِّ شَرٍّ؛[8] خشم، کلید هر بدی است». در واقع خشم راه هر بدی را برای انسان باز می‌کند؛ چنانکه شرابخواری نیز چنین است و زمینه ارتکاب هر گناهی را برای انسان فراهم می‌کند. از این رو توصیه به ترک غضب، توصیه جامعی است که با عمل به آن بسیاری از کارهای زشت دیگر ترک خواهد شد. نقل است هنگامی که برخی افراد که به خدمت پیامبر اکرم6 می‌رسیدند و تقاضای موعظه و نصیحت می‌کردند، آن حضرت برای آن‌‌ها فقط نسخه ترک غضب می‌پیچید؛ برای مثال مردی به خدمت آن حضرت رسید و گفت: «مرا موعظه‌‌ای کن که از آن پند گیرم». حضرت به او فرمود: «اِنْطَلِقْ وَ لَا تَغْضَبْ؛ برو و غضب نکن». آن مرد سه بار همین درخواست را مطرح کرد و در هر بار همین پاسخ را شنید.[9] بنابراین مشکل اصلی او، غضب بوده است.

یکی دیگر از گناهانی که به سبب خشم از انسان صادر می‌شود، ریختن خون بی‌گناهان و بردن آبروی زنان پاکدامن است. امام باقر(علیه السلام) فرموده است: «أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَشَدُّ مِنَ الْغَضَبِ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَغْضَبُ فَيَقْتُلُ‏ النَّفْسَ‏ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ وَ يَقْذِفُ الْمُحْصَنَةَ؛[10] چه چیزی سخت‌تر از غضب است. فرد غضب می‌کند، پس نفسی را که خدا [کشتنش را] حرام کرده، می‌کُشد و به زنان پاکدامن تهمت‌های ناروا می‌زند». همه جنگ‌ها، خونریزی‌ها و غارتگری‌های عالَم ناشی از طغیان غضب است و انواع ظلم‌های صاحبان زر و زور، از قتل و ضرب و جرح و حبس و توهین به بی‌گناهان نیز برخاسته از غضب حاکم بر وجودشان است.

گاه فرونشاندن یک شعله غضب و یک اقدام منطقی، آتش نمرودی یک فتنه بزرگ را خاموش می‌کند و آن را سرد و سلامت قرار می‌دهد. امام صادق(علیه السلام) فرموده است:

مردی خدمت پیامبر6 رسید و گفت: «ای رسول‌خدا! به من چیزی بیاموز». حضرت فرمود: «برو و غضب نکن». آن شخص گفت: «این مرا بس است» و به سوی خانواده‌اش بازگشت. در آنجا دید میان قومش [و قوم دیگری] جنگ است و به صف ایستاده و برای رزم با یکدیگر سلاح برداشته‌اند. او هم با دیدن این صحنه اسلحه‌اش را برداشت و با آنان همنوا شد که ناگهان به یاد سخن رسول‌خدا6 افتاد: «غضب نکن». پس اسلحه‌اش را بر زمین نهاد و به سوی گروه مقابل رفت و گفت: «ای قوم! هر جراحت یا قتل یا زدنِ بدون اثر که برای شماست، بر عهده من و از مال من باشد و من به صورت کامل آن را به شما می‌دهم». آن قوم گفتند:‌« هر چه برای شماست، برای خودتان باشد. ما از شما به آن سزاوارتریم». در نتیجه دو گروه با هم آشتی کردند و خشم‌شان فرو نشست.[11]

3. خشم، دشمنِ خِردورزی

آتش غضب، چراغ خرد و فروغ حکمت را خاموش می‌کند؛ از همین روست که در حال غضب، رفتارهای نابخردانه‌‌ای مانند خودآزاری، دیگرآزاری و یا خسارت به اموال از انسان سر می‌‌زند که در حالات دیگر از او سر نمی‌زند. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «الْغَضَبُ مَمْحَقَةٌ لِقَلْبِ‏ الْحَكِيمِ ... مَنْ لَمْ يَمْلِكْ غَضَبَهُ لَمْ يَمْلِكْ عَقْلَهُ؛[12] غضب، نابودکننده دل حکیم است ... کسی که مالک غضب خود نباشد، مالک عقل خود نیست». اگر خشم در انسان شدت و استمرار یابد و به تندخویی تبدیل شود، آدمی سر از نوعی جنون ادواری در می‌آورد. اگر این استمرار بیشتر شود، پایدارتر می‌شود و به جنون پایدار تبدیل خواهد شد؛ چنانکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده است: «الحِدَّةُ ضَربٌ مِنَ الجُنُون، لأنَّ صَاحِبَها یَنْدَمُ، فإن لَمْ یَندَمْ فَجُنونُهُ مُستَحكَمٌ؛[13] تندخویی، نوعی از جنون است؛ زیرا صاحبش پشیمان می‌‌شود. پس اگر پشیمان نشود، جنونش پابرجاست».

متأسفانه در بسیاری موارد، عصبانیت و بدزبانی و فحاشی عواقب جبران ناپذیری  را در پی دارد. برای نمونه، در تاریخ 28 بهمن 96 در تهران،  یک اختلاف به قتل جوانی 24 ساله منجر شد. قاتل در اظهارات اوّلیه بیان داشت: «مقتول و همراه وی، از همشهریان من است و سال ها در شهرستان زندگی می کردیم که برای کار به تهران مهاجرت نمودیم. چند وقتی بود که با مقتول اختلاف داشتم و چند روزی پشت تلفن به یکدیگر فحاشی می کردیم. شب حادثه، در خانه بودم که زنگ خانه را زد و وقتی بیرون آمدم، دیدم با قمه حمله کرد و من هم به آشپزخانه رفتم و چاقو آوردم و با همدیگر درگیر شدیم. آن قدر عصبانی بودم که دیگر چیزی نفهمیدم.»[14]

ج) اهمیت و آثار کظم‌غیظ

در اهمیت و آثار کظم‌غیظ آیات و روایات فراوانی وجود دارد به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود.

1. محبت خدا

قرآن کریم در وصف متقین رستگار می‌فرماید: «الَّذينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْكاظِمينَ‏ الْغَيْظَ وَ الْعافينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ؛[15] کسانی که در خوشی‌ها و سختی‌ها انفاق می‌کنند و فرو‌خورندگان خشم و گذشت‌کنندگان از مردم و خدا نیکوکاران را دوست دارد».

شیخ طبرسی در تفسیر «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» می‌گوید: «یعنی کسانی که وقتی جان‌شان از خشم پُر می‌شود، خشم خود را جرعه ‌جرعه فرو می‌نوشند و از کسی که بر آنان ضرر وارد کرده است، انتقام نمی‌گیرند؛ بلکه بر آن صبر می‌کنند».[16] از ادامه آیه و عبارت «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» نیز فهمیده می‌شود که کظم‌غیظ و گذشت از مردم، از مصادیق احسان است و کسی که این کارها را انجام دهد، محبوب خدا می‌شود.

از انس بن مالک نقل شده است: پیامبر اکرم6 فرمود: «قصرهایی را مُشرف بر بهشت دیدم. گفتم: ای جبرئیل! این‌ها برای کیست؟». فرمود: «برای فروخورندگان خشم و عفو‌کنندگان از مردم و خدا نیکوکاران را دوست دارد».[17]

در روایتی نقل شده است:

 روزی امام سجاد(علیه السلام) وضو می‌گرفت و کنیزی آب به دستانش می‌ریخت. ناگهان ظرف آب از دست کنیز افتاد و به صورت آن حضرت برخورد، و آن را زخمی کرد. حضرت سرش را به سوی او بلند کرد [و نگاهی خشمگین به او انداخت]. کنیز [با ذکاوت تمام] گفت: خداوند عزوجل می‌فرماید: «وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ؛ کسانی که خشم خود را فرو می‌خورند». حضرت به او فرمود: «خشمم را فرو خوردم». کنیز گفت: «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ؛ کسانی که از مردم در می‌گذرند». امام فرمود: «خداوند از تو بگذرد». دوباره کنیز گفت: «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ خدا نیکوکاران را دوست دارد». حضرت فرمود: «برو که تو آزادی».[18]

از این حکایت روشن می‌شود که کظم‌غیظ و گذشت از دیگران، دو عمل اخلاقی ارزشمند هستند که البته مرتبه گذشت بالاتر از کظم‌غیظ است؛ زیرا با وجود کظم‌غیظ ممکن است انسان هنوز از دیگری نگذشته باشد و قصد انتقام در آینده را داشته باشد.

بردباری در حال خشم، انسان را نزد خداوند و اهل‌بیت: دوست‌داشتنی می‌کند. امام باقر(علیه السلام) فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْحَيِیَّ الْحَلِيمَ الْعَفِيفَ الْمُتَعَفِّفَ؛[19] خداوند فرد باحیایِ بردبار و پاکدامن و پرهیزکار را دوست دارد». شخصی از پیامبر6 دو بار نصیحت خواست و حضرت در هر دو مرتبه او را به ترک غضب امر کرد، سپس فرمود: «لَيْسَ الشَّدِيدُ بِالصُّرَعَةِ إِنَّمَا الشَّدِيدُ الَّذِي يَمْلِكُ‏ نَفْسَهُ‏ عِنْدَ الْغَضَبِ؛[20] شخص نیرومند کسی نیست که در کُشتی‌گیری ماهر باشد؛ بلکه نیرومند کسی است که در هنگام خشم، مالک خودش باشد». اسلام قدرت و شجاعت انسان را به قدرت روحی او می‌‌داند، نه به قدرت جسمی و قدرت روحی نیز در مصاف غلبه انسان بر خشم خود نمایان می‌شود.

علامه كاشف الغطاءروز عيد فطر با هزاران نفر نماز عيد را در صحن مطهر امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نجف بجاى آورد، فقيرى دل شكسته به محضر او آمد و اظهار حاجت كرد و گفت چیزی از فطريه به من بده که سخت محتاجم،آنجناب فرمود: من تمام فطريه ها را به محلّ خودش رساندم و اكنون از آن پول چيزى نزد من نيست، نيازمند دچار عصبانيت شدید شد، آب دهن به روى آن مرجع بزرگ انداخت. كاشف الغطاء آب دهان آن مرد را به صورت و محاسن خود مالید، آنگاه برخاست و عبا را از دوش خود برداشت و روى به جانب نمازگزاران كرد و گفت: هر كس مرا دوست دارد به اندازه وسعش در اين عبا پول بريزد، آنگاه خود آنجناب در صف نمازگزاران گشت و براى آن فقير كمك قابل توجهى از مردم گرفت و به فقیر داد![21]

خشم بر شاهان شه و ما را غلام    خشم را هم بسته‌ام زیر لگام

تیغ حلمم گردن خشمم زَدَسـت    خشم حق بر من چو رحمت آمدست[22]

2. خشنودی خدا

یکی دیگر از آثار کظم‌غیظ، خشنودی خداست. کسی که در این دنیا خشم خود را مهار می‌‌کند، خداوند در روز قیامت این کار او را با برداشتن غضب خود از او تلافی می‌نماید. این مضمون در روایات فراوانی آمده است؛ از جمله امام صادق(علیه السلام) فرموده است:

در تورات نوشته است: «يَا ابْنَ آدَمَ اذْكُرْنِي حِينَ تَغْضَبُ أَذْكُرْكَ عِنْدَ غَضَبِي فَلَا أَمْحَقْكَ فِيمَنْ أَمْحَقُ وَ إِذَا ظُلِمْتَ بِمَظْلِمَةٍ فَارْضَ بِانْتِصَارِي لَكَ فَإِنَّ انْتِصَارِي لَكَ خَيْرٌ مِنِ انْتِصَارِكَ لِنَفْسِك؛[23] ای فرزند آدم! در هنگامی که غضب می‌کنی مرا یاد کن تا تو را در هنگام غضبم یاد کنم و تو را در میان کسانی که هلاک می‌کنم هلاک نمی‌کنم، و هنگامی که بر تو ستم شد به انتقام من خشنود باش که انتقام من برای تو بهتر از انتقام خودت برای خودت است».

این روایات به معنای رضایت به ستم دیگران و انفعال در برابر آن نیست؛ بلکه مراد این است که اگر شخص مظلوم قادر به انتقام نباشد، خشم خود را مهار کند و در برابر ستمکاران شکیبا باشد و به سبب خشم، خود را و دین خود را نبازد؛ خداوند خود بهترین انتقام‌گیرنده است. اعتقاد به این حقیقت، یکی از راه‌های تسکین غضب است.

مولوی می‌گوید:

گفت عيسى را يكى هشيار سر    چيست در هستى ز جمله صعب‌تر؟[24]

گفتش اى جان، صعب‏تر، خشم خدا      كه از آن دوزخ همى ‌لرزد چو ما

گفت زين خشم خدا چِـبْوَد اَمان؟     گفت ترک خشم خويش اندر زمان‏‏[25]

در روایت دیگری امام باقر(علیه السلام) فرموده است: «در تورات نوشته است: در مناجات خدا با موسی بن عمران چنین آمده است: «اَمْلِكْ غَضَبَكَ‏ عَنْ مَنْ مَلَّكْتُكَ عَلَيْهِ أَكُفَّ عَنْكَ غَضَبِي؛[26] نسبت به کسی که من تو را بر او مسلط گردانده‌ام، مالک خشمت باش تا غضبم را از تو بازدارم». مهار غضب نسبت به زیردستان، شامل برخورد مرد با زن و فرزند و خادم خود و برخورد حاکمان و مدیران جامعه با مردم و صاحبان ثروت با آدمی هستند. اگر آدمی خشمش را باز دارد، خداوند نیز که بالاتر از انسان است، خشمش را از او باز می‌دارد.

3. عاقبتِ خوش

در روایات اهل‌بیت: از کظم‌غیظ به شیرین‌‌ترین جرعه‌ها یاد شده است. امام زین‌العابدین(علیه السلام) فرموده است: «مَا تَجَرَّعْتُ جُرْعَةً أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ جُرْعَةِ غَيْظٍ لَا أُكَافِي بِهَا صَاحِبَهَا؛[27] من جرعه‌ای ننوشیده‌ام که نزدم دوست‌داشتنی‌تر از جرعه خشمی باشد که صاحبش را در برابر آن مجازات نکنم». لفظ «تَجَرُّع» در این روایت، به معنای بلعیدن پی‌‌درپی یا جرعه ‌جرعه است[28] و به نحوه کظم‌غیظ اشاره می‌کند که فروخوردن تدریجی و جرعه ‌جرعه خشم است. شیرینی جرعه خشم به سبب شیرینی و خوشی‌عاقبت آن است.

در روایت دیگری از امام صادق(علیه السلام) ضمن بیان تعبیری مشابه با این روایت، وعده اجر بزرگ بر کظم‌غیظ داده است: «نِعْمَ الْجُرْعَةُ الْغَيْظُ لِمَنْ صَبَرَ عَلَيْهَا فَإِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمِنْ عَظِيمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ؛[29] چه خوب جرعه‌‌ای است خشم شدید. برای کسی که بر آن صبر کند، همانا اجر بزرگ با بلای بزرگ است و خداوند هر قومی را دوست داشته باشد، آنان را [به سختی‌ها] گرفتار می‌کند». بنابراین صبر بر بلاهای بزرگ که غیظ انسان را در می‌آورد، با اجر بزرگ خداوند همراه است.

4. عزت دنیا و آخرت

رسیدن به عزت دنیا و آخرت، یکی دیگر از آثار کظم‌غیظ است که در روایات بیان شده است. امام صادق(علیه السلام) فرموده است:‌

مَا مِنْ عَبْدٍ كَظَمَ غَيْظاً إِلَّا زَادَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عِزّاً فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ‏ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ‏ وَ أَثَابَهُ اللَّهُ مَكَانَ غَيْظِهِ ذَلِكَ؛[30] هیچ بنده‌ای خشمش را فرو نخورد، مگر اینکه خدای عزوجل در دنیا و آخرت عزتش را زیاد گرداند. خداوند تبارک و تعالی فرمود: و فروخورندگان خشم و درگذرندگان از مردم، و خداوند نیکوکاران را دوست دارد و خداوند به جای خشمش به او بهشت دهد.

همچنین نقل شده است مردی به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: «میان من و گروهی، در کاری نزاعی در گرفته است و من می‌خواهم آن کار را رها کنم [یعنی از حق خودم بگذرم]، ولی می‌ترسم به من بگویند رها کردن این کار برایت ذلت است». امام(علیه السلام) فرمود: «إنَّما الذَّليلُ الظَّالِم؛[31] تنها ستمکار است که خوار و ذلیل است». رسول‌خدا6 نیز فرموده است: «مَا أَعَزَّ اللَّهُ بِجَهْلٍ قَطُّ وَ لَا أَذَلَّ بِحِلْمٍ قَطُّ؛[32] خداوند هرگز کسی را با نادانی عزیز نگردانده و هرگز با بردباری کسی را خوار نکرده است».

آورده‌اند: فردی به حکیمی گفت: «آنچنان دشنامت می‌‌دهم که با تو در قبرت وارد شود. آن حکیم بی‌آنکه خمی به ابرویش آورد، گفت: «با خودت [دشنام‌‌ها در قبرت] داخل می‌‌شود، نه با من».[33]

در حکایتی آمده است: شخصی به ابوذر گفت: «تو همان کسی هستی که فلانی [یعنی عثمان] تو را از شهرت تبعید کرد. اگر خیری در تو بود، تبعیدت نمی‌‌کرد». ابوذر به او گفت: «ای مادرزاده من [ای برادر!] در برابر من گردنه سختی است که اگر از آن نجات یابم، آنچه گفتی؛ به من زیانی نمی‌‌رساند و اگر از آن نجات نیابم، بدتر از آن چیزی هستم که برایم گفتی».[34]

در همین راستا یکی از آثار کنترل غضب، پرده‌پوشی خداوند بر زشتی‌های انسان است که سبب عزت و محبوبیت انسان می‌‌شود؛ چنانکه امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ؛[35] کسی که غضبش را باز دارد، خداوند زشتی‌‌اش را می‌‌پوشاند».

فهرست منابع

قرآن کریم

ابن دريد، محمد بن حسن‏، جمهرة اللغة، چاپ اول، بیروت: دارالعلم للملايين‏، 1987م.
ابن‏شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، تحقیق علی‌اکبر غفاری، چاپ دوم، قم: جامعه مدرسین، 1404ق.
انصاریان، حسین، عرفان اسلامی، قم: دارالعرفان، 1386ش.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، چاپ اول، دمشق ـ بیروت: الدار الشامیة ـ دارالقلم، 1412ق.
القزوینی، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، دمشق: اتحاد الکتاب العرب، 1423ق.
زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمة الأدب‏، چاپ اول، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران‏، 1386ش.
شريف الرضی، محمد بن حسين‏، نهج البلاغة، تصحیح صبحی صالح،چاپ اول، قم: هجرت‏، 1414ق‏.
صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، چاپ اول، بیروت: عالم الکتاب، 1414ق.
صدوق، محمد بن على، الخصال‏، تصحیح علی‌اکبر غفارى، چاپ اول، قم: جامعه مدرسين‏، 1362ش‏.
الأمالی، تهران: کتابخانه اسلامیه، 1362ش.
طبرانى، سليمان بن احمد، التفسير الكبير: تفسير القرآن العظيم (الطبرانى)، چاپ اول، دار اردن ـ اربد: الكتاب الثقافی‏، 2008م‏.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، چاپ اول، تهران: ناصرخسرو، 1372ش.
غزالی، ابوحامد محمد، إحياء علوم الدين‏، تحقیق عبدالرحيم بن حسين حافظ عراقى‏، چاپ اول، بیروت: دارالكتاب العربى، ‌بی‌تا.
فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین، چاپ اول، قم: انتشارات رضی، 1375ش.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ دوم، قم: هجرت، 1410ق.
كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافی، تصحیح علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندی، چاپ چهارم، تهران: دارالكتب الإسلامية، 1407ق‏.
مفید، محمد بن محمد، الإرشاد، قم: کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
ورام بن ابی‌فراس، مسعود بن عيسى‏، تنبيه الخواطر و نزهة النواظر (مجموعة ورّام)، چاپ اول، قم: مكتبة الفقيه‏،1410ق‏.
 بلخی، جلال‌الدین محمد، مثنوی معنوی، چاپ 25، تهران: انتشارات اطلاعات، 1397ش.

* دانش‌آموخته سطح 3 حوزه علمیه قم.

[1]. محمد بن حسن ابن‌درید، جمهرة اللغة، ج ‏2، ص 932.

[2]. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص 619.

[3]. ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج 5، ص 345؛ محمود بن عمر زمخشری، مقدمة الأدب، ص 13.

[4]. ر.ک: احمد بن فارس القزوینی، معجم مقاييس اللغة، ج ‏5، ص 184.

[5] . حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص 225.

[6]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 306.

[7]. همان، ص302.

[8]. همان، ص303.

[9]. همان.

[10]. همان.

[11]. همان، ص304.

[12]. همان، ص305.

[13]. محمد بن حسین شریف الرضی، نهج‌البلاغه، حکمت 255.

[14]. http://www.khabarfoori.com/detail/294820

[15]. آل‌عمران: 134.

[16]. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البيان، ج ‏2، ص 837.

[17]. سلیمان بن احمد طبرانی، التفسير الكبير: تفسير القرآن العظيم، ج ‏2، ص 129.

[18]. محمد بن علی صدوق، الأمالی، ص201. نیز ر.ک: محمد بن محمد مفید، الإرشاد، ج ‏2، ص 146 و 147.

[19]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 112.

[20]. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص 47.

[21]. حسین انصاریان، عرفان اسلامی، ج10، ص 60-61.

[22]. جلال‌الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بیت 3799 ـ 3800.

[23]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 305 – 303، ح 7، 8، 10، 14، 15.

[24]. یعنی در عالم هستی چه چیزی از همه چیز سخت‌تر است.

[25]. جلال‌الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بیت 113 ـ 115.

[26]. محمد بن علی صدوق، الأمالی، ص 254.

[27]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 109 و 111.

[28]. صاحب بن عباد، المحيط فی اللغة، ج ‏1، ص 250.

[29]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 109

[30]. همان، ص110.

[31]. ابوحامد محمد غزالی، إحیاء علوم الدین، ج ۹، ص ۱۱۳.

[32]. محمد بن یعقوب کلینی، الكافی، ج ‏2، ص 112.

[33]. ابوحامد محمد غزالی، احیاء علوم الدین، ج 9، ص 114؛ مسعود بن عیسی ابن ابی‌فراس، مجموعة ورام، ج ‏1، ص 125.

[34]. محمد بن احمد فتال نیشابوری، روضة الواعظين، ج ‏2، ص380 و381.

[35]. محمد بن یعقوب کلینی، الكافی، ج 2، ص303.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.