سه خاطره از مبلغ مخلص مرحوم نظام رشتی

تاریخ انتشار:
1 - حضرت آیة الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت دامت بركاته برای جمعی از سروران روحانی كه در میان آنان برخی از مدرسین...
نویسنده: محمدتقی ادهم نژاد
نام نشریه: مبلغان، شماره 42

1 - حضرت آیة الله العظمی حاج شیخ محمدتقی بهجت دامت بركاته برای جمعی از سروران روحانی كه در میان آنان برخی از مدرسین عالی مقام همانند حضرت آیة الله محفوظی حضور داشتند داستان زیر را بیان فرمودند:

یكی از نوكران واقعی و با اخلاص حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام مرحوم نظام رشتی واعظ شهیر تهران بود كه هنوز مردم تهران روضه‌های سوزناك و ناله‌های حزن انگیزش را به یاد دارند. او قادر بود با گفتن كلمه «یا حسین‌» شور و ولوله‌ای عجیب در جمعیت ایجاد نماید، بر خلاف خطباء و وعاظ در ابتدای منبر خطبه نمی‌خواند بلكه بعد از بردن نام مقدس خداوند، جمله «السلام علیك یا ابا عبدالله‌» را با چشم گریان و دل بریان و آه سوزان برای حضار بیان می‌فرمود و كمتر كسی بود كه منقلب نشود.

او و منبرهایش مورد توجه خاص و عنایت ویژه حضرت ولی عصرعلیه السلام بوده است. سالی مردم خطه خراسان این مرد الهی را دعوت كردند، او در شهرهای مختلف خراسان منبرهای آتشین و با حالی تحویل داد؛ از مشهد مقدس گرفته تا سبزوار و نیشابور و كاشمر و تربت حیدریه منبرهای فراوانی رفت و آوازه روضه هایش به گوش مردم تربت جام رسید. نظام رحمه الله به قصد تبلیغ در تربت جام عازم آن شهر گردید، یكی دو ساعت از شب گذشته در ورودی شهر پیاده شد، بعضی از اشرار به طمع ربودن چمدان شیخ، با زبانی چرب و نرم بعد از طی مسافتی او را وارد منزلی كرده و از او درباره منابر شهرهای یاد شده استفسار كردند. مرحوم نظام از ماهیت این افراد آگاهی نداشت و در مورد اینكه آنها چه كسانی هستند و چه سابقه آشنائی با او داشته و چگونه از منبر رفتن او در شهرها مطلع هستند غفلت داشت. از او پذیرائی مفصلی شد و او كه پیرمردی بود با گذشتن نیمی از شب كاملا خسته شده و برای استراحت راهی رختخواب شد. میزبانان به ظاهر برای او رختخواب پهن می‌كردند تا او استراحت كند و آنان ورود نظام را به اهالی خبر دهند. آنان نظام را در اطاق تنها گذاشته و رفتند، او بر اثر شدت خستگی و كوفتگی راه، وارد رختخواب گردید تا استراحت نماید اما ناگهان توهمات و خیالات او را فرا گرفت و مانند كسی كه احساس شری كند خواب از چشمانش پرید، از رختخواب بلند شد و آهسته به پشت در آمد. از اطاق مجاور صدای ضعیفی شنید كه افراد میزبان (اشرار) به همدیگر می‌گفتند: «خوب شكاری نصیبمان شده، بیچاره شیخ با پای خودش به مهلكه افتاده است.‌» آنها مشغول تیز كردن كاردی بودند كه نظام صدای تیز كردن آن را نیز شنید. حالا دیگر نظام یقین دارد كه كارش ساخته است، او در میان رختخواب به حضرت سید الشهداء متوسل می‌شود و می‌گوید:

«آقا جان تو می‌دانی كه نظام یك عمر است نوكری تو را كرده و حالا یك لحظه توقع آقایی تو را دارد تا نوكرت از بین نرود.‌»

بعد از این توسل، در آن شرایط بحرانی ناگهان زلزله‌ای عجیب رخ می‌دهد و اطاق و سقف شروع به لرزیدن می‌كند، نظام فورا بیرون آمده و با دیدن منظره هولناك خراب شدن خانه‌ها و شنیدن صدای مهیب آن از هوش می‌رود. او زمانی به هوش می‌آید كه آفتاب همه جا را روشن نموده است. وقتی چشم می‌گشاید در اطراف خود چیزی جز تل خاك و ویرانی نمی‌بیند و مشاهده می‌كند كه میزبانان خائن او در زیر خروارها خاك مدفون شده اند. او از رفتن به شهر منصرف شده و به طرف تربت حیدریه حركت می‌كند، پس از طی مسافتی بر اثر شدت گرما و تشنگی و گرسنگی و در حالی كه هیچ رمقی نداشت به زمین می‌افتد به حدی كه قدرت برخاستن ندارد، ناگهان صدای پای اسبی به گوشش می‌رسد، شخصی از اسب پیاده شده و می‌گوید: «نظام تو هستی!؟» صاحب اسب مقداری آب گوارا به او می‌دهد و او را سوار بر اسب می‌كند و با خود می‌برد. بعد از طی مسافتی كوتاه، نظام را در شهر نیشابور و دم در منزل حاكم نیشابور پیاده می‌كند و نامه‌ای بدست او می‌دهد تا به حاكم تحویل دهد. وقتی حاكم نامه را مشاهده می‌كند، می‌گوید: نظام تو هستی؟ با چه وسیله‌ای آمدی و لباسهایت كجاست؟ نظام برمی گردد ولی اثری از اسب سوار نمی‌بیند. حاكم كه نظام را قبلا با عمامه و قبا و عبا دیده بود، در مورد اینكه این فرد همان نظام باشد تردید می‌كند چون نظام در این ساعت آن لباسها را ندارد، ولی پس از اطمینان دستور می‌دهد برای نظام لباس روحانیت تهیه كنند. نظام به منبر می‌رود و جریان عنایت امام حسین علیه السلام را تعریف می‌كند.

بیان این واقعه انقلابی در مردم به وجود می‌آورد و موجب بی هوشی حاكم و شماری از مؤمنین می‌شود. بعد از آن جریان نظام مورد عنایت ویژه حاكم نیشابور قرار می‌گیرد. وقتی از حاكم درباره محتوای نامه سؤال می‌كنند، می‌گوید: نامه با خط سبز نوشته شده و حاوی پیام ثامن الحجج علیه السلام است و به من دستور داده كه از نظام دلجویی و تفقد كنم.

2 - مورخ مخلص محمد شریف رازی می‌نویسد:

«به خوبی به خاطر دارم در سال 1359 قمری نظام رشتی در منزل مرحوم حضرت آیة الله العظمی آقای حاج شیخ مرتضی آشتیانی در شهر ری منبر رفتند و با ضعف و پیری و كسالت چنان مردم را منقلب نمود و شور عجیبی ایجاد كرد كه جمعی از هوش رفتند و بر زمین افتادند و مرحوم آیة الله آشتیانی به حال اغما و بیهوشی افتاد. هنوز مردم تهران و حومه منبرهای آتشین و روضه‌های سوزناك و جانسوز او را از خاطر نبرده اند.‌» (1)

3 - حاج شیخ حسین انصاریان واعظ شهیر تهران فرمودند: نظام رشتی رحمه الله در میان مبلغان یك مبلغ نمونه و در میان نوكران یك نوكر واقعی و با اخلاص بود كه قطعا نظیر نداشته است. او در تهران، خیابان ری كوچه دادار منزل استیجاری داشت،... روزی صاحب خانه او مرا دعوت كرد و به منزلش برد و گفت: «این اطاقی است كه نظام در آن زندگی می‌كرده است و در آن گوشه اطاق نیز جان داده است. من در آخرین لحظات مرگش بودم. ساعت ده صبح دخترش را صدا زد و گفت: آفتابه و لگن بیاور كه می‌خواهم وضو بسازم، دخترش گفت: آقا جان الآن كه موقع نماز نیست. فرمود: می‌دانم ولی وقت ملاقات با خداست. وضو گرفت، روی تخت خوابیده بود اما چشمان او به درب اطاق دوخته بود و مرتب چیزی را زمزمه می‌كرد و انتظار كسی را می‌كشید. یك دفعه گفت: «حسین جان خوش آمدی.‌» به دخترش گفت او را بلند كند، وقتی او را بلند كردیم، به صورت ایستاده بلند شد و در حالی كه تبسم بر لب داشت و شادمانی در چهره‌اش نمایان بود دست راست خود ر ا به زحمت به روی سینه‌اش گذاشت و جمله «السلام علیك یا ابا عبدالله‌» را بر زبان جاری ساخت و افتاد و روحش به ارواح طیبه انبیا و اولیای الهی ملحق شد. (2)

· پاورقــــــــــــــــــــی

1) اختران فروزان ری و طهران، محمدشریف رازی، ص 285.

2) سخنرانی شب نهم محرم الحرام سال 1377 شمسی.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.