حجت الاسلام والمسلمين مسعود عالي*

مجلس بیست و سوم- درک مفاهیم شب قدر

تاریخ انتشار:
شب قدر، در واقع، شب ولی الله معصوم در هر زمانی است؛ شبی است که پروردگار عالم، ضیافت خاصی برای او ترتیب می دهد.
شب قدر

مقدمه

قرآن كريم می فرماید: شب قدر، پدیده ای مستمر است. اتفاقی نیست که در زمان پیامبر اکرم-صلی الله علیه و آله- افتاده و تمام شده باشد. به تعبیر قرآن، تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فيه [1] مستمراً نزول ملائکه در شب های قدر ادامه دارد.

در روایت آمده: پیامبر اکرم-صلی الله علیه و آله- با چند نفر نشسته بود حضرت سؤال کرد: ملائکه که نازل می شوند، بر چه کسی نازل می شوند؟ گفتند: بر شما. فرمود: پس از من، بر چه کسی نازل می شوند؟ گفتند: نمی دانیم. حضرت به امیر مؤمنان كه آنجا بود، اشاره كرد و فرمود: بر این نازل می شوند؛ یعنی بر امام، نه شخص امیر مؤمنان.[2] تا وقتی که امام در عالم موجود باشد، نزول ملائکه در هر سال ادامه دارد.

بنابراین، شب قدر در ماه مبارک رمضان استمرار دارد و هر سالی چیز جدیدی دارد. اگر کسی بتواند شب های قدر را در ماه مبارک رمضان درک کند، نتيجه فوق العاده ای به دست مي آورد. به فرموده قرآن: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ؛ یعنی اگر ماه مبارک رمضان سال گذشته را درک کرده باشید، کلاستان به اندازه هزار ماه، یعنی یک عمر بندگی بالا می رود. با درک همان یک شب و در طول سال دیگر، در همین کلاس هستید تا سال آینده. اگر شب قدر را درک کنید، یک گام دیگرِ 83 ـ 84 ساله برمی دارید.

به تعبیر ساده تر، اگر کسی مثلاً بتواند ده شب قدر را درک کند، به اندازه ای که ده عمر بندگی کرده باشد، رشد می کند. اگر بیست شب قدر را در تمام عمرش توانسته باشد درک کند، به اندازه بیست عمر بندگی کردن رشد می کند. این بركت و دستاورد پديده اي عجیب و از امدادات و تفضلات خاص خدا و هدیه هایی است که به پیامبر و اهلش و کسانی که در محیط ولایت اهل بیت هستند، داد مي شود.

از اینجا روشن می شود که چه کسی می تواند شب قدر را درک کند.

درك شب قدر

درک شب قدر، یعنی چه؟ فقط بیدار بودن نیست. ممکن است خیلی افراد، آن شب بیدار باشند؛ ولی به صرف بیداربودن، بركتي نصیبشان نمی شود. شب قدر، در واقع، شب ولی الله معصوم در هر زمانی است؛ شبی است که پروردگار عالم، ضیافت خاصی برای او ترتیب می دهد.

سوره قدر را در نمازهایتان زیاد بخوانید كه سوره ولایت است. امامان فرمودند: اگر می خواهید با مخالفان ما اهل بیت بحث کنید، با این سوره با آنها بحث کنید. امام باقر-علیه السلام- فرمود: در این سوره می خوانید: تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ؛[3] تمام ملائکه و روح ـ که اعظم ملائکه است ـ در شب قدر پایین می آیند... . ملک، موجود مجردی است كه فرودگاهش زمین نیست؛ مثل هواپیما نیست که روی زمین بنشیند. ملائکه، بر روح وارد می شوند. چه روحی تحمل دارد که تمام ملائکه از جمله جبرئیل و ملائکه مقرب بر او وارد شوند؟ مگر هر فاسق و فاجری می تواند تحمل این را داشته باشد؟ معلوم مي شود که در عالم، یک ولیّ معصوم است که ملائکه بر او وارد می شوند.

ازاين رو، امام باقر-علیه السلام- فرمود: با این سوره، با مخالفان ما بحث کنید. پس، معلوم می گردد که ولیّ معصوم، در عالم هست. وقتی که این تعداد ملک بر ولی الله معصوم وارد شدند، نمي دانيم چه اتفاقی می افتد؛ بلكه ولیّ الله می داند و خدایی که برایش این مهمانی را ترتیب داده است؛ فقط بركت و نازله ای از این مهمانی به ما می رسد؛ همان که اعمالمان در آن شب به اندازه یک عمر ما را بالا می برد. خدا مهمانی را برای ولی خود ترتیب داده است و ما سر این سفره، ریزه خوار ولیّ او هستیم.

از رهگذر خاک سر کوی شما بود

هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

هر کسی بركتي گیرش آمد، به واسطه اهل بیت بوده اتس. نازله ای که از سفره معصوم و از آن مهمانی خاصِ خدا با معصوم به ما می رسد، به کسی می رسد که در آن شب توسلش به معصوم و دست به دامن معصوم باشد. گمان نکنیم راه خدا را هرکسی می تواند بپيمايد. راه خدا، فقط یک راه است.

پیامبر اکرم، با چوب روی زمین چند خط کج کشیدند و یک خط صاف. سپس فرمود: صراط، یک خط بیشتر نیست. چنین نیست که هر راهی خواستیم برویم، راه خداست؛ بلكه یک راه بیشتر نیست و آن، الصِّراطُ هُوَ الَّذي عَلَيهِ عَلِيٌّ-علیه السلام- [4] است.

خدا یک باب بیشتر ندارد که از آن در باید وارد شوید. باب الله چه کسی است؟ أینَ بابُ اللهِ الَّذی مِنهُ يُأتي؟ [5] معصومان، باب الله اند. در شب هاي قدر که مهمان اصلی خدا، ولی الله است، اگر کسی توانست یک قدم به ولیّ معصوم نزدیک شود، توانسته شب قدر را درک کند. درک شب قدر، این گونه است و نه بیداربودن. بیداربودن، شرط لازم است؛ اما شرط کافی نیست. ممکن است کسی بیدار باشد، ولی بركتي گیرش نیاید؛ بلكه بیدار باید باشد و توسل کند و از باب الله وارد شود: مَن أرادَ اللهُ بَدَأ بِکُم. [6]

حالا می فهمید برای چه در شب قدر، قرآن سرتان می گذارید و می گویید: بک یا الله، بمحمد، بعلی، بفاطمة ؟ چون از این باب باید بروید. باید دست به دامن قرآن و عترت شوید تا راه بدهند و شب قدر را درک کنید.

بنابراین، قرب ما به خدا، تابع قرب ما به معصوم است و درک شب قدر، یعنی این. فردای آن روز، اگر کسی در زندگی اش هیچ اتفاقی نیفتاده باشد و فردای شب قدر، همانی باشد که دیروز بود و هیچ فرقی نکرده باشد، آیا امکان دارد به اندازه هزار ماه بالا رفته باشد؟ آیا امکان دارد یک کلاس به اندازه یک عمر بندگی را گذرانده باشد؟ معلوم است که هنوز به ولیّ خدا نزديك نشده و از آن طریق، به خدا تقرب پیدا نکرده است. باید تفاوتی در زندگی اش ایجاد شود؛ يعني توجهش بیشتر، قربش افزون تر و غفلتش کمتر شده باشد تا معلوم شود که از باب الله وارد شده است.

عزاداري واقعي

همین مسئله، درباره محرّم هم هست. در محرم، عزادار اصلی چه کسی است؟ در شب قدر، مهمان اصلی خدا، ولیّ خدا بود؛ در محرم، مهمان اصلی چه کسی است؟ چه کسی از همه قلبش بیشتر مجروح است؟

معصوم در هر زمان و در زمان ما، وجود مقدس حجت بن الحسن-علیه السلام- مي باشد. درست است که حقیقتاً سرای شیعیان در عزای اباعبدالله، عزاخانه است؛ اما عزاخانه اصلی، قلب مطهر امام زمان-علیه السلام- است. در مفاتیح هم مرحوم مقدس قمی آمه است که امام رضا-علیه السلام- فرمود: پدرم موسی بن جعفر از اوّل محرم[7]، دیگر کسی لبخند بر لبش نمی دید و این حزن، هر روز زیادتر می شد و روز عاشورا که می شد، حالش دگرگون بود. آنجا دیگر حزن اکبر بود. عاشورا را به معصوم نشان دادند؛ اما من و شما چیزی شنیده ایم؛ ولی او می بیند. به بعضی از اولیای خدا، گوشه ای از عاشورا را نشان دادند كه بیچاره و بی طاقت شدند.

سخن آقاي نجفي قوچاني

آیت الله آقا نجفی قوچانی در کتاب سیاحت شرق نوشته است:

یک روز عاشورایی، از نجف پیاده به سمت کربلا می آمدم؛ همان طورکه الآن مرسوم است و مؤمنان این کار را می کنند. با خودم آب برنداشتم، گفتم نیازی نیست بار سنگین با خودم بردارم؛ در منازل بین راه، آب تهیه می کنم. همین طور راه افتادم. وقتی به منزل اول رسیدم، دیدم آب نیست، گفتم منزل دوم. به منزل دوم که رسیدم، دیدم بسته است. از چند نفر مسافر در راه که پیاده می رفتند، آب خواستم، نداشتند یا به اندازه نوشيدن خودشان بود.

گفتم حالا می روم. بر سرعت قدم های خودم افزودم که زودتر بتوانم به کربلا برسم. از دور برق گنبد طلایی اباعبدالله-علیه السلام- پیدا بود. شاید یک فرسخ هنوز مانده بود. راه رفتنم سریع شده و حالت دویدن به من دست داده بود و تشنگی آرام آرام به عطش تبدیل می شد. آفتاب وسط آسمان، به سمت ظهر می رفت و در هوای بسیار گرم، عرق می ریختم و فوق العاده تشنه ام بود و کم کم جگرم می سوخت تا اینکه حس کردم واقعاً دارم می سوزم... .

عطشی که سیدالشهدا کِشید، مثل چیست؟ در روایت گفته شده: یَحُولُ العطشُ بینَه و بینَ السماء کالدُّخان؛[8] بین خودش و آسمان را دود می دید.

آقاي نجفي می افزاید:

همین طورکه می رفتم و تشنه ام بود و جگرم می سوخت، یک مرتبه یاد بچه های امام حسین-علیه السلام- افتادم که آنها چه کشیدند؟ بزرگ ترها هم خیلی سختی کشیدند؛ ولی بالاخره آنها بزرگ بودند؛ اما بچه ها چه کشیدند! در کربلا 23 بچه بوده، 3 ساله، دو ساله، شیرخواره و شش ماهه. بچه ها چه کشیدند! همین که یاد بچه ها افتادم، حالم عوض شد، اشک از چشمم سرازیر شد و از یاد خودم بیرون رفتم. یک مرتبه خدا عنایتی کرد و صحنه ای به من نشان دادند؛ صحنه عصر روز عاشورا؛ آن موقعی که اباعبدالله-علیه السلام- و یاران باوفایش شهید شدند و خیمه ها را آتش زدند! دیدم که بچه ها در بیابان هرکدام به سمتی فرار کردند. عمه شان فرموده بود که در بیابان پخش شوید؛ اما بعضی ها دامن های آتش گرفته داشتند. اشک می ریختم و می دیدم و می سوختم و باید می ساختم. می خواستم به آنها کمک کنم، ولی صحنه ای بود که باید می دیدم. پاهایم روی تیغ و سنگ می رفت و خون می افتاد؛ اما اصلاً در حال خود نبودم تا اینکه یک مرتبه خودم را در کوچه های کربلا یافتم. وارد کوچه های کربلا شدم.

به خود آمدم، نگاه کردم صورتم از اشک و عرق خیس است و از پاهایم خون مي رود. مردم مرا با تعجب نگاه می کردند که این شخص با چه هیئتی آمده است. رفتم کنار نهری صورتم را شستم و آمدم در صحن مطهر اباعبدالله-علیه السلام- نشستم تا نفسی تازه کنم. همین که نشستم، دیدم صدای زنگ ساعت بزرگ حرم به صدا درآمد؛ عصر بود؛ اما صدای زنگ را نمی شنوم؛ بلكه از آن این صدا را می شنوم که می گفت: هل من ناصر؟ هل من ناصر؟ یک مرتبه دلم ریخت، بلند شدم، اشک از چشمم جاری شد: یا اباعبدالله! هنوز بعد از هزار و خورده ای سال، صدای هل من ناصر شما بلند است؟ یک مرتبه دیدم صدای زنگ ساعت بزرگ حرم ابوالفضل به صدا درآمد که از دور، صدای آن را به صورت لبیک لبیک می شنیدم. به سمت حرم حضرت ابوالفضل رو کردم و گفتم: جانم فدای تو یا ابوالفضل! هنوز بعد از هزار و خورده ای سال، صدای هل من ناصر برادرت را تو لبیک می گویی.

فرمايش آيت الله وحيد خراساني

صحنه هایی از عاشورا و آن حادثه را نشان بعضی از اولیای خدا دادند كه بیچاره و بی طاقت شدند. حضرت آیت الله وحید خراسانی در درس خود می فرمود:

دستورعملی یکی از اهل معرفت گفته كه کاملاً مطابق با معارف اهل بیت است. اگر کسی این دستورعمل را انجام بدهد، تمام عاشورا را به او نشان می دهند. اگر کسی ریاضت تحمل کند، تمام عاشورا را به او نشان می دهند؛ جز سه ساعتش را که احدی طاقت دیدنش را ندارد؛ آن سه ساعت، از آن هنگامی بود که اباعبدالله از اسب افتاد تا موقعی که شمر بر سینه مطهرش نشست. این سه ساعت، جلوی چشم امام زمان-علیه السلام- است.

امام زمان-علیه السلام- در زیارت ناحیه می فرماید: جدّ غریبم، اگر اشک چشمم خشک شد. خون برایت گریه می کنم. بعضی نفهمیدند و گفتند: این بیان، مجازگویی است. تو اشکت نمی آید و نمی فهمی، چرا حمل بر مجاز می کنی؟ چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند! فرمود: لَأبكينَّ عليك بَدَلَ الدُّمُوعِ دماً؛[9] اگر اشک چشمم خشک شد، خون گریه می کنم. محزون ترین قلب در این عالم، قلب اوست كه دگرگون مي باشد و مي فرمايد: صبح و شب بر تو گریه می کنم. روز عاشورا که دیگر انقلاب و جوشش خاصی است. اگر این قلب با صفا و قلب معصوم و پاک، چنین حزنی داشته باشد، چه اتفاقی می افتد؟ اتفاقش را در قرآن ببینید. در قرآن فرمود: الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ؛[10] یعنی کسانی که وقتی به آنها مصیبت می رسد و مصیبت زده هستند و مصیبت را به خدا برمی گردانند و تسلیم هستند، خداوند سه چیز به آنان مي دهد كه يكي، صلوات از ناحیه پروردگار است. گاهی ما صلوات می فرستیم؛ اما گاهی خدا بر ما صلوات می فرستد. صلوات خدا، خیلی بركت دارد.

خدا می فرماید: سه چیز به او می دهم. در روایت است: برای هر یک از این سه چیز، ملائکه غبطه می خورند. خدا به مصیبت زده سه چیز می دهد؛ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ ؛ صلوات و رحمت و هدایت خاص. اولين کسی که این سه چیز نصیبش می شود، ولیّ خداست که از همه بیشتر مصیبت زده است. وقتی این سه چیز نصیبش شد، در روز عاشورا کسانی که سنخیت دارند، با ولیّ الله همدل اند (یحزنون أحزننا)، آن وقت نازله ای از برکت و رحمت هم نصیب اینها می شود. از این جهت، عاشورای هر سال، دستاورد جدیدی دارد؛ چون در هر سال، خدا صلوات و رحمت و هدایت خاصی بر معصوم دارد؛ مثل شب قدر که مهمانی خاص دارد و کسانی که در پرتو ولایت معصوم هستند، از مهمانی بركتي نصیبشان می شود.

آداب ظاهري و باطني

ان شاء الله بتوانیم از این ایام استفاده کنیم. هم آداب ظاهری محرم و عاشورا را حفظ کنیم و هم آداب باطنی اش را. کسانی که در خانه هایشان پرچم سیاه می زنند، آدم لذت می برد. وقتی وارد شهر می شويم، می فهميم همه عزادار اباعبدالله هستند. در مغازه و خانه ها عزاداري مي كنند. باید در این دهه، از کسب وکار و مشغله ها کم کرد و در مجالس شرکت نمود. آدم بايد تلاش كند تا در شب های قدر و عاشورا، بركتي نصیبش شود. در این دهه، هر روز زیارت عاشورا بخوانید. زیارت عاشورا را با توجه بخوانيد. اگر این کارها را انجام بدهیم، نسل و اولاد ما مي بینند در خانه و شهر اتفاقی افتاده است و پدر و مادرها یک طور دیگر شده اند.

چیزهایی که در ایام دیگر می گفتند و می خندیدند و اسباب شادی بود، در این دهه، نیست؛ بلكه ایام عزا و حزن است. اینها را باید همه متوجه شوند. آداب ظاهری را آدم بايد حفظ کند. در مجالس اباعبدالله با وضو باشیم و ادب مجلس را حفظ کنیم؛ چون این مجالس صاحب عزا دارد. آدم بداند کجا آمده است. امام صادق-علیه السلام- می فرمايد: من این مجالس را دوست دارم. وقتی حبّ امام صادق-علیه السلام- در این مجالس است، آدم بايد بداند که نظر و عنايت در این مجلس است.

البته آداب باطنی نيز مهم است. ادب باطنی، این است که آدم با عاشورا و اباعبدالله سالک شود و راه بیفتد و با این مکتب انسان ساز رشد کند. عاشورای اباعبدالله، یک دوره سلوک کامل است؛ نه عرفان های من درآوردی و ریاضت های بی خودی. بعضی از عرفان های قلابی و عرفان های سرخ پوستی و هندی و بی خدا، برای این است که آن حقیقت را گم کنند؛ اما عرفان اباعبدالله جلودارت خواهد بود و با شفاعت او رشد می کنی. عاشورای امام حسین-علیه السلام-، یک دوره سلوک کامل است و زیارت نامه عاشورا درس نامه اوست.

اگر کسی می خواهد با اباعبدالله و با محوریت و شفاعت معصوم و دستگیری او حرکت کند و جلودارش معصوم باشد، دیگر انحراف و خطا در آن نیست؛ بلكه با قدم او حرکت می کند. هر کسی می خواهد در عالم عبدالله بشود و بندگی کند، پدر و رهبرش باید امام حسین-علیه السلام- باشد؛ به همین جهت، آن حضرت، عبدالله نیست؛ اباعبدالله است.

سلوک عاشورایی، چهار مرحله دارد و زیارت نامه عاشورا، درس نامه سلوک است و این مراحل را بیان می کند. زیارت عاشورا را دست کم نگیرید. در بین زیارات های ما، تنها زیارتی که حدیث قدسی است و از خود خدا به ما رسیده، زیارت عاشورا است كه سندش چنين است: امام باقر-علیه السلام- از پدرش، و او از از پدرش و او از پیغمبر و آن حضرت از جبرئیل، و او نیز از خداوند متعال این زیارت را نقل کرده است.

اولين منزل سلوک حسینی این است: لقد عظمتِ الرزيّةُ و جلّت وعَظُمَت المصیبةُ بِکَ علینا وعَلی جَمیع أهلِ الإسلامِ وَجَلّت وَعَظُمَت مُصیبَتُک فی السماوات عَلی جَمیع أهلِ السماوات. [11] اولين منزل سلوک عاشورایی، با ما نیست؛ بلكه اولين قدم، با اباعبدالله است. این چه سلوک و تربیتی است که اولين قدمش را ما برنمی داریم؛ بلكه اولين قدمش را او بر می دارد؟! عجیب اینجاست که اوّل قدم، با بلاست. ازاین رو، اوّل زیارت عاشورا به مصیبت امام حسین-علیه السلام- اشاره می کند. بزرگ ترین عبادت سیدالشهداء و تمام معصومان، بلاهایشان بوده است؛ بلاهایی که احدی طاقت کشیدن آنها را نداشت: أفضَلُ الأعمالِ أحمَزُها.

بالاترین عمل آن بزرگواران، بلاهایشان بوده است. آری، بالاترین عبادت علی-علیه السلام- این بود که ریسمان گردنش بیندازند و او را در کوچه ها ببرند! بالاترین عبادت علی-علیه السلام- این بود که جلوی چشمش زهرا-سلام الله علیها- را بزنند و نگاه کند؛ مگر کسی می تواند اینها را تحمل کند؟ ولی امام این کار را برای حفظ دین خدا می کند. این، بالاترین عبادت هر معصومی است.

بالاترین عبادت امام مجتبی-علیه السلام-، صلح بود که به او کنایه می زدند. بالاترین عبادت اباعبدالله-علیه السلام-، عاشورا بود. بلاهای هر معصومی، بالاترین عبادت اوست که احدی غیر از او، حتی انبیای اوالوالعزم پیشین تحمل آنها را نداشته اند.

امیر مؤمنان-علیه السلام- کسی بود که فریادهای بلندش در جنگ، دل دشمن را می ترساند. امیر مؤمنان-علیه السلام- کسی بود که پهلوان ها و گردن کلفت ها را به خاک کشیده بود؛ اما وقتی زهرا-سلام الله علیها- را به خاک کشاندند، چیزی نگفت. برای امیر مؤمنان-علیه السلام- ده ها و صدها بار کشته شدن، از دیدن آن صحنه راحت تر بود. خودش فرمود: به خدا قسم! پسر ابی طالب نسبت به مرگ مشتاق تر از طفل به سینه مادر است. من ترس ندارم. [12]

ما شهادت طلبی را از تو ياد گرفتیم. می دانیم که در راه خدا کشته شدن برای تو کاری ندارد؛ اما خدا مي فرمايد: می خواهیم یک امتحان سخت تر از تو بگیریم و آن اینکه ببینی زهرا را جلوی چشمت بزنند و نمیری. می خواهیم امتحان نمردن از تو بگیریم. ببینی و تحمل کنی. این امتحان، امیر مؤمنان-علیه السلام- را پیر كرد. راوی می گوید: پس از آن قضایا، وقتی امیر مؤمنان را دیدم صحبت می کرد، یک موی سیاه در سروصورتش نبود. بزرگ ترین عبادت سیدالشهداء، بلایش است؛ بلایی که ظاهرش را می بینیم؛ اما زینب کبری-سلام الله علیها- باطن آن را می بیند. ابن زیاد به او طعنه زد و گفت: دیدی که خدا با برادرت چه کرد. فرمود: ما رایتُ الا جمیل ؛[13] يعني تو کور هستی و باطن این بلا را نمی بینی. باطن بلا، مهمانی خداست و جز زیبایی نمی بینیم.

مناظر سلوك

بحث مناظر سلوک، با اباعبدالله است که اگر کسی می خواهد عاشورا با سیدالشهداء همراه شود و زیارت عاشورا به او درس بدهد، ياد بگيرد اوّل چه کار کند و مرحله و منزل بعد چه است.

خدا از امیر مؤمنان-علیه السلام- یک امتحان گرفت؛ امتحان نمردن. از زهرا هم امتحان گرفت. می دانیم که حضرت زهرا هیچ تعلقی به دنیا نداشت و حوریه انسیه است؛ اما خدا مي فرمايد: حالا می خواهیم یک امتحان دیگر از تو بگیریم که خیلی پیچیده است و آن امتحان این است که برای فدک بِدَوی و یک عده نفهم به تو طعنه بزنند؛ اما اینها نمی دانند تو اهل دنیا نیستی. سلمان وقتی چادر وصله خورده زهرای اطهر را دید، تنها کاری که توانست بکند، این بود که صورتش را برگرداند. دست به صورت گرفت تا هق هق گریه اش بلند نشود. دختر اوّل شخص عالم وجود، و چادر وصله دار!

فاطمة صغري

چرا از زهرا گفتيم؟ چون یک زهرای کوچک هم در کربلاست. یک فاطمه صغری نیز در کربلا است که به نام رقیه کمتر در تواریخ گذشته اسمش آمده است. بعضی اسم این بزگورار را نقل نکرده اند؛ ولی بعضی از بزرگان اسمش را آورده اند. مرحوم محدث قمی در نفس المهموم آورده است: اباعبدالله یک دختر سه ساله داشت. پيش از ایشان، بعضی دیگر از بزرگان ما گفته اند که این دختر سه ساله را اباعبدالله داشت.

اگر به کربلا مشرف شدید، اذن دخول حرم امام حسین-علیه السلام-، اشک است. به قول علامه مجلسی در بحار الأنوار، اذن دخول همه حرم ها اشک است؛ یعنی اگر می خواهی وارد حرم بشوی، فوری وارد نشو. گوشه اي مقداري بنشین و گدایی بکن، بعد برو. اذن دخول هایی که به دیوار زدند، خوب است؛ اما اذن دخول اصلی، دل شکستن است. وقتی که کربلا مشرف شدید و می خواهید خدمت حضرت اباعبدالله بروید، اذن دخولش اشک است. اگر دیدید اشکتان نمی آید و دلتان سنگین است، سریع وارد نشوید. کنار حرم و پشت دری بایستید و گوشه ای بروید حالی پیدا کنید تا امام حسین-علیه السلام- شما را تحویل بگیرد. یک راهش این است كه آن مقداری که بلد هستید، روضه ای برای حضرت رقیه بخوانید. سریع اباعبدالله تحویلتان می گیرد و دلتان می شکند.

این دختر، از آن موقعی که چشم باز کرد، مادرش را از دست داد. مادرش امّ اسحاق بود که هنگام تولد این دختر، از دنیا رفت. امام حسین-علیه السلام- هم برایش پدر بود و هم مادر. خیلی به اباعبدالله علاقه داشت و ایشان هم همین طور. آنهایی که حرم این سه ساله مشرف شدند، مي بينند گرچه این حرم قشنگ شده، اما هنوز سوز خرابه در حرم است.

یکی از اهل علم می گفت: کاروانی از تبریز به حرم حضرت رقیه-سلام الله علیها- رفت. تبریزی ها و برادران آذری زبان، سوز خاصی در روضه هایشان است. کاروان تبریزی ها ترکی می خواندند و من نمی فهمیدم؛ ولی از گریه و زجه شان گریه ام گرفت و حال عجیبی در حرم نازدانه اباعبدالله-علیه السلام- به وجود آمده بود. پیرمردی بلندبلند چیزهایی می گفت و همه از گریه فریاد می زدند. به کناردستی ام گفتم: تو ترکی بلدی؟ پیرمرد چه می گوید؟ گفت می گوید:

رقیه جان! خیلی مدت بود که در کاروان اسم نوشته بودم که بیایم پابوست؛ مثل اینکه لیاقت نداشتم؛ اما الآن توانستم بیایم، ممنونت هستم. خیلی حاجت دارم؛ اما برای حاجت گفتن و گرفتن نیامده ام، بلكه آمدم به تو بگویم: رقیه جان! دامنت آتش گرفته و بدنت سوخته بود. التیام پیدا کردی؟ در زمین سنگلاخ کربلا وقتی تو را دواندند، پاهایت مجروح شده بود، خوب شدی؟ اگر می آیی، روی سرت بگذارم ببرمت تبریز خودمان تا آخر عمر دورت بگردم و خادمت باشم!

توسل ما، به عمه کوچک امام زمان-علیه السلام- و نازدانه اهل بيت است؛ تا از این دامن پُرمهر، بهره اي بگیریم. خدا کند راست نباشد مطلبي که در تواریخ گفته اند. این طفل معصوم، تشنه و گرسنه بود؛ هرچند همه خسته بودند. چنین نبود که برای اینها رختخواب پهن کنند و بخوابند. در سفر بالای مرکب، بعضی اوقات چرت می زدند و پشت خرابه و دروازه ای باید می خوابیدند. امام سجاد-علیه السلام- می فرماید: عمه ام زینب کبری سه شبانه روز سهمیه غذای خود را به بچه ها داده بود و اصلاً توان در بدن نداشت و نمازهای مستحبی اش را نشسته می خواند.

نقل می کنند که این طفل معصوم، در یکی از منازل بین راه روی مرکب خوابش برد و از شتر به پایین پرت شد. خدا کند که راست نباشد. اگر کسی از کاروان عقب می ماند، با سیلی او را به کاروان می رساندند. در خرابه، خیلی ستم دیده بود. خواب پدر بزرگوارش را دید که مثل همیشه آمد بغلش کرد و بوسیدش. شروع کرد به درددل کردن با پدرش: پدر جان! ببین با پاهایم چه کردند. یک مرتبه از خواب بلند شد، دید همان خرابه سرد و تاریک است. شروع کرد اشک ریختن و گریه کردن. عمه مهربانش گفت: چرا این قدر گریه می کنی؟ گفت: عمه جان! الآن پدرم را در خواب دیدم. پدر من کجاست؟ زینب کبری فرمود: پدرت به سفر رفته؛ کنایه از سفر آخرت. رقيه گفت: نه، همین الآن در بغلش بودم. همه شروع کردند به اشک ریختن و گریه کردن.

در بين سر و صداها، سر مقدس را آوردند. تصور کنید سر را در دامن دختربچه سه ساله گذاشتند. طفلک سر را گرفت و شروع به درددل کردن: بابا جان! چه کسی رگ های گردنت را قطع کرده؟ چه کسی من را یتیم کرده؟ یک مرتبه دیدند سر مقدس از دستان کوچکش غلطید و خودش افتاد. همان شب، دفنش کردند.

وقتی که این نازدانه دفن شد، زینب کبری همه را تسلی داد؛ اما یک نفر را نتوانست آرام کند و آن، خواهرش امّ کلثوم بود كه روی قبر رقیه افتاده بود و بلندبلند گریه می کرد. زینب گفت: خواهرم! می دانم مصیبت سنگین است؛ اما من و تو بزرگ تریم، باید صبر کنیم. امّ کلثوم گفت: چیزی دیدم و آن من را آتش می زند. موقعی که وارد شام شدیم، این نازدانه در بغل من بود. می دید که بچه های اهل شام در بغل پدر و مادرشان هستند و لقمه نانی در دستشان است. طفلک گرسنه بود، سر در گوش من گذاشت و گفت: عمه جان! یک لقمه نان داری به من بدهی؟ چیزی که من را آتش می زند، آن است كه گرسنه از دنیا رفت؛ در حالی که نتوانستم با یک لقمه نان سیرش کنم.

خوابید در خرابه که کاخ ظلم را

با ناله یتیمی خود زیرورو کند

 

منبع: ره توشه رمضان 1394

 

پی نوشت:

------------------------------

* دانش آموخته حوزه علميه و از مبلّغان نخبه دفتر تبليغات اسلامي.

[1]. قدر، آيه 4.

[2]. کلینی، اصول كافي، ج 1، ص 364، ذيل سوره إنا أنزلناه .

[3]. قدر، آيه 4.

[4]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 35، ص 366.

[5]. ابن مشهدی، مزار الكبير، ص 597.

[6]. کلینی، الكافي، ج 4، ص 576.

[7]. شیخ عباس قمی، مفاتيح الجنان، ص 499.

[8]. مجلسی، بحار الأنوار، ج 44، ص 245.

[9]. همان، ج 98، ص 238.

[10]. بقره، آيه 155.

[11]. ابن مشهدی، المزار الكبير، ص 481.

[12]. ر.ك: نهج البلاغه، صبحي صالح، ص 52؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 213: وَاللهِ لإبن أبي طالب آنَسُ بالموتِ مِن الطِّفل بِثَديِ اُمِّه.

[13]. ابن نما حلی، مثير الأحزان، ص 90.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.