محمد تقي فعالي

حج انفسی - بخش چهارم

تاریخ انتشار:
از معارف عميق و ژرفي که در متن دين وجود دارد، آن است که جهان ظاهري دارد و باطني. جهان هستي را مراتبي است که نازل ترين آن ظاهر و درجات بالاترش باطن است.
حج انفسی

اسرار طواف
بعد از آن که انسان به حرم وارد شد و به مقام امن الهي داخل گشت، نخست بايد عظمت بيت را شهود و رؤيت کند و از خانه به صاحب خانه متذکّر گردد و رزقي را که شامل او شده قدر بداند و بداند که در زمره وافدين و آمّين البيت الحرام در آمده است. نخستين عمل حج بعد از دخول حرم، طواف است.
طواف را آدابي است:(89)
* نخستين ادب طواف آن است که با آبي مبارک غسل کند و بعد از غسل دست به دعا برداشته، از خدا بخواهد مستمع و شنونده نداي حق گردد. مطيع فرمان او باشد. بدنش را از عذاب دور نگه دارد و توفيقاتش را شامل حال او گرداند و با اين طهارت، به طهارت باطن نايل آيد و سپس جهت طواف داخل حرم رود.
* ادب ديگر طواف آن است که، از حجر الأسود آغاز و به آن پايان ببرد و نيز بايد استعلام حجر انجام دهد و اگر نمي تواند آن را مس کند. سرّ استعلام، مصافحه با خدا است. آن که با خدا مصافحه کند، اعتماد به غير او نکند. امام سجاد(عليه السلام) در اين باره فرمود:
صَافَحْتَ الْحَجَرَ وَ وَقَفْتَ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ(عليه السلام) وَ صَلَّيْتَ بِهِ رَکْعَتَيْنِ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَصَاحَ(عليه السلام)صَيْحَةً کَادَ يُفَارِقُ الدُّنْيَا. ثُمَّ قَالَ: آهِ، آهِ، ثُمَّ قَالَ(عليه السلام) مَنْ صَافَحَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ فَقَدْ صَافَحَ اللَّهَ تَعَالَي، فَانْظُرْ يَا مِسْکِينُ لاَ تُضَيِّعْ أَجْرَ مَا عَظُمَ حُرْمَتُهُ وَ تَنْقُضِ الْمُصَافَحَةَ بِالْمُخَالَفَةِ وَ قَبْضِ الْحَرَامِ نَظِيرَ أَهْلِ الاْثَامِ... .(90)
* باز از آداب است که با وقار گام بردارد، چون در محضر الهي است. تا حدّ امکان نزديک کعبه گردد و نيز آنگاه که به باب البيت رسيد، با ياد ذلّت انسان در برابر خدا در قيامت و با در خواست بهشت از او، اين دعا را بخواند:
سَائِلُکَ، فَقِيرُکَ، مِسْکِينُکَ بِبَابِکَ، فَتَصَدَّقْ عَلَيْهِ بِالْجَنَّةِ; اللَّهُمَّ الْبَيْتُ بَيْتُکَ وَ الْحَرَمُ حَرَمُکَ وَ الْعَبْدُ عَبْدُکَ وَ هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ الْمُسْتَجِيرِ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأَعْتِقْنِي وَ وَالِدَيَّ وَ أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ إِخْوَانِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنَ النَّارِ، يَا جَوَادُ يَا کَرِيمُ .(91)
طواف به غير از آداب، داراي اسراري است:
* يکي اين که فرشتگان الهي پيرامون کعبه مي گردند، لذا انسان بايد خود را همگون با فرشتگان کند; { وَتَرَي الْمَلاَئِکَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ } .(92) لذا به هنگام طواف، طواف جسماني نکند و متوجه طواف قلب به دور بيت الله حقيقي، که همان عرش الهي است، باشد. طواف شريف طواف قلب در حضرت ربوبي است و کعبه نمادي از او در عالم ملک و شهادت است. انسان به هنگام طواف بايد متذکّر بيت معمور در آسمان ها باشد. طواف انسان به دور کعبه ملکي، همان طواف ملائکه به دور عرش الهي است و انسان بايد به هنگام طواف تا آسمان ها و فرشتگان بالا رود.
* سرّ ديگرِ طوافِ هفت گانه، رفع حجب هفت گانه است که گاهي از آن ها به هفت اخلاق رذيله تعبير مي شود; يعني عجب، کبر، حسد، حرص، بخل، غضب و شهوت. لذا با هر شوطي از طواف، اخلاقي ناپسند را از قلب خود بيرون رانده، روح و قلب خود را جهت تجلّي انوار الهي صفا مي دهد.
* و از اسرار طواف آن است(93) که، با هر طوافي به رمزي از رموز قرآني نايل مي شود. در روايات است (گذشت) که قرآن ظَهري دارد و بطني و براي بطن آن باز بطني است تا هفت بطن. انسان حج گزار با هر شوطي از طواف، به بطني از آيات قرآن کريم نايل مي شود.
وقوف مقام ابراهيم(عليه السلام) از ديگر ارکان حج است که همراه با نماز مقام مي باشد. اين عمل اشاره به آن دارد که انسان بايد به تمام اوامر الهي وقوف کند و به هنگام نماز، نيّت کند که نمازي همانند نماز ابراهيم(عليه السلام) به جاي آورد. نماز ابراهيم(عليه السلام) توحيد محض است. نماز ابراهيم(عليه السلام) طاعت صرف است و نماز ابراهيم(عليه السلام) خلوص کامل است و به فرموده امام سجاد(عليه السلام) : اگر چنين وقوف و نمازي نداشته باشد، حج حقيقي و حج انفسي به جاي نياورده است.(94)
امام صادق(عليه السلام) دربياني گهربار، سر طواف را چنين بيان فرمود: طُفْ بِقَلْبِکَ مَعَ الْمَلاَئِکَةِ حَوْلَ الْعَرْشِ کَطَوَافِکَ مَعَ الْمُسْلِمِينَ بِنَفْسِکَ حَوْلَ الْبَيْتِ .(95)
اسرار سعي
به هنگام سعي، بايد طهارت کامل داشت و طهارت ظاهري اشاره به طهارت باطني دارد و آن که اهل طهارت قلبي است، مي تواند با حقيقت قرآن در تماس باشد و از آن بهره گيرد; { فِي کِتَاب مَکْنُون لاَ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ } .(96)
همچنين به هنگام سعي ميان صفا و مروه، غير از حمد و ثناي الهي، دعاهاي فراواني است که انسان را به ياد قيامت، تنهايي قبر، غربت محشر و تضرّع و زاري مي اندازد.
سرّ مهم سعي و تردد ميان صفا و مروه، تردّد ميان ملک و ملکوت است.(97) انسان براي خدمت به عالم ملک مي آيد و براي شهود جناب حق به عالم ملکوت وارد مي شود. عرفان، نوعي سلوک است و سلوک نوعي حرکت، لذا عرفان با سکون و ايستايي سازگار نيست. سلوک عرفاني يا به تعبيري سفر معنوي، چهار گونه است; يکي از مباحث عرفاني اين است که سالک داراي چهار سفر است.(98) سفر اول، سفر از خلق به حق . سفر دوم، سفر از حق به حق به کمک تن است. سفر سوم، سفر از حق به سوي خلق به کمک حق است و سفر چهارم سفر از خلق به سوي خلق به کمک حق است. سعي ميان صفا و مروه که تردّد ميان ملک و ملکوت است، ناظر به سفر اول و سفر سوم عرفاني است. سفر اول که پيمودن منازل و مقامات عرفاني است وصول به مقام ولايت است که باطن هستي است و سفر سوم تنزّل از مقام ربوبي است که حاصل آن مقام انبأ مي باشد; لذا نتيجه سفر اول، که سعي اول است، کسب مقام ولايت مي باشد و حاصل سفر سوم که سعي دوم است، تحصيل مقام انبأ و نبوت مي باشد. در ضمن به دست مي آيد که ولايت باطن نبوت است.
يکي ديگر از اسرار سعي ميان صفا و مروه، تردّد ميان دو کفه ميزان در عرصه قيامت است.(99) صفا تمثل کفّه حسنات و مروه تمثل کفّه سيّئات است. تردّد به اين معناست که انسان نمي داند در قيامت چه عاقبتي در انتظار اوست و کدام کفه براي او ترجيح پيدا مي کند. در واقع سعي ميان صفا و مروه، تردّد در ميان مغفرت و عذاب است. سعي ميان صفا و مروه تردد ميان ظاهر و باطن است. سعي ميان صفا و مروه تردّد ميان خوف و رجا است. سعي ميان صفا و مروه تردّد ميان آفاق و انفس است; { سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الاْفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّي يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ } .(100) و سعي ميان صفا و مروه تردّد ميان يمين و شمال است; { إِذْ يَتَلَقَّي الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ } .(101)
اسرار عرفات
انسان حج گزار، بعد از احرام به سرزمين عرفات مي آيد. ورود به اين سرزمين مبارک، نماز و دعاهاي مختلفي دارد که در منابع معتبر مذکور است. وقوف در عرفات بايد وقوف در برابر سيد و مولا باشد و بعد از وقوف از او اعراض نکند. وقوف در عرفات همراه با معرفت است. معرفت نسبت به سرائر، حقايق و مقام قلب. حاجي در جبل الرحمه بايد به ياد رحمت عام و خاص خداوند باشد. پروردگار شاهد بر همه، ناظر بر بندگان و رحيم نسبت به مؤمنان است. آن که به وادي معرفت و رحمت در مي آيد، بايد خود را يکسره تسليم حق کند و از او مدد گيرد تا حجي واقعي به جاي آورد.
امام سجاد(عليه السلام) در ادامه حديث شبلي از اين باب مي فرمايد:
هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِکَ بِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَمْرَ الْمَعَارِف وَ الْعُلُومِ؟ وَ عَرَفْتَ قَبْضَ اللَّهِ عَلَي صَحِيفَتِکَ وَ اطِّلاَعَهُ عَلَي سَرِيرَتِکَ وَ قَلْبِکَ؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: نَوَيْتَ بِطُلُوعِکَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ أَنَّ اللَّهَ يَرْحَمُ کُلَّ مُؤْمِن وَ يَتَوَلَّي کُلَّ مُسْلِم وَ مُسْلِمَة؟ قَالَ: لاَ. قَالَ: ...فَمَا وَقَفْتَ بِعَرَفَةَ .(102)
* سرّ ديگر عرفات، وقوف به احاديث معرفت نفس است. اين مضمون که معرفت نفس همان معرفت رَبّ است، به گونه هاي مختلف در احاديث معتبر آمده است. مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ .(103) مضمون اين حديث چنين نيست که هر کس خود را شناخت خدا را خواهد شناخت، بلکه مفاد دقيق حديث اين است که عرفان نفس و عرفان ربّ يکي است; به ديگر سخن اين دسته احاديث، اشاره به اين آيه دارد که: { يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللهِ وَاللهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ } .(104)
* اما سرّ اعظم عرفات، مضامينِ دعاي عرفه است; دعايي که سيد الشهدا آن را با کمال تضرّع و ابتهال به درگاه احدي زمزمه کرد. اين دعاي سراسر عشق و سوز، آنچنان بلند و والا است که شرح آن مجالي مستقل مي طلبد و در اين خلاصه نمي گنجد. به هر حال مسأله عرفه تا بدان پايه مهم است که گفته اند اعظمِ گناهان آن است که انسان در عرفه حاضر شود و گمان کند خدا او را شامل مغفرت خود قرار نداده است.
اسرار مشعر
عرفات مقام وحدت است و مشعر مقام کثرت. در اين مرحله حاجي بايد به مشاعر صوري و معنوي وقوف پيدا کند تا حکمت آن ها را بداند. مشاعر، مدارک انساني است و قواي ادراکي بايد در اختيار انسان باشد که اگر چنين شد، سالک به مقام نفي خواطر نايل مي شود و در اين صورت قادر است خلع بدن کند و به تعبير جناب سهروردي خلع بدن يا موت اختياري از شرايط حکمت است. مي گويد: ما حکيم را حکيم نمي دانيم مگر آن که خلع بدن داشته باشد.(105)
* سرّ ديگر مشعر اين که به هنگام وقوف بايد مولاي خود را حاضر ببيند. او به سرزمين رحمت آمده است، لذا بايد نسيم رأفت و رحمت را نسبت به خود احساس کند.(106)
امام صادق(عليه السلام) وقوف مزدلفه را جهت کسب تقوا مي داند. مشعر براي صعود است، مشعر براي اعتلاي روح به عالم بالاست; چنانکه انسان از کوه بالا مي رود، بايد منازل و پلکان صعود، کمال، توحيد و فنا را يک به يک بپيمايد. وَ اتَّقِهِ بِمُزْدَلِفَةَ وَ اصْعَدْ بِرُوحِکَ إِلَي الْمَلاَِ الاَْعْلَي بِصُعُودِکَ إِلَي الْجَبَلِ .(107) امام چهارم شيعيان در ادامه حديث شبلي، اسرار مشعر را چنين بيان مي کند:
به هنگام ورود به مشعر بايد قلب انسان متوجه تقوا و خوف الهي باشد. به هنگام رفتن به مشعر بايد قلب انسان مضطرب و متمايل به انحراف نشود. قلب انسان در مشعر بايد موحّد شود و گام در صراط مستقيم نهد. (108)
اسرار منا
وقوف در سرزمين شريف منا، همراه با آدابي است; آداب مربوط به جمع حصي، آداب مربوط به تعداد آن، آداب مربوط به رمي، همچنين آداب مربوط به هدي و آداب مربوط به تقصير. اما ادبي که بيش از همه بر آن تأکيد شده، نيت خالص است. انسان بايد به هنگام رمي و ذبح و تقصير، تمام توجه به وجود خود را براي خالق هستي پاک و منزّه کند. درون خود را از هر گونه شرک افعالي، صفاتي و ذاتي پاک سازد. بود و نبود خود را براي خدا خالص گرداند و تنها او را مدبّر عالم و مؤثر در ما سوا بداند و ببيند. با بسم الله آغاز کند و با بسم الله کار خود را به انجام رساند. از خدا بخواهد تصدّق او را بپذيرد و به او رضاي خود را هديه کند.
انسان براي خدمت به عالم ملک مي آيد و براي شهود جناب حق به عالم ملکوت وارد مي شود. عرفان، نوعي سلوک است و سلوک نوعي حرکت، لذا عرفان با سکون و ايستايي سازگار نيست.
رمي جمرات، رمي دنيا و متاع قليل آن است. سالک بعد از رمي به دنيا باز نمي گردد و نگاه استقلالي به آن نمي اندازد، سپس نفس و نفسانيات را در محضر ربوبي ذبح مي کند تا پس از آن، اهل عيش دنيوي نباشد و در واقع مرده اي شود که حياتش نزد ربّ است; { لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ } .(109) سپس به تحليق مي پردازد. حلق رأس اشاره به کندن حبّ دنيا از نفس است. در اين هنگام دنيا کاملا از اعتبار مي افتد و حيات دنيوي نزد او خيال و توهّم مي شود. اين امر تنها در حالتي رخ مي دهد که خداي عظيم براي انسان عظيم باشد. به بيان ديگر، اگر عظيم براي انسان حقير باشد، حقير برايش عظيم مي شود، لذا سالک بايد عظيم بدارد تا امر حقير نزد او حقير شود. پس عارف بايد تعظيم الحق کند تا حقارت دنيا و زخارف آن در قلب او بنشيند. تنها در اين صورت است که حج او مقبول و چنين انساني حج گزار خواهد شد.
پايان حج، زيارتِ مدينه و اهل بيت است. در حديث است که اگر کسي به مکه آمد و به زيارت پيامبر(صلي الله عليه وآله) نرفت، مبتلا به جفاي نبيّ گرامي خواهد شد و کسي که ايشان را زيارت کرد، به طور حتم مشمول شفاعت آن حضرت شده، بهشت بر او واجب مي گردد. کسي که در مکه يا مدينه بميرد، بدون حساب و به همراه اصحاب بدر به سوي خدا هجرت کرده به بهشت مي رود.(110)
از مستحبات ديگر، زيارات مدينه، زيارت سيّده زنان عالم، صديقه طاهره است که در روايات معتبر آمده است: قبر مخفيِ آن حضرت يا در روضة النبي است و يا در قبرستان بقيع. در اين باب آداب و زيارات متعددي وارد شده است.
نتيجه گيري
حاصل آن که: حج، ظاهري دارد و باطني. کسي که به باطن حج نايل نشود، از انجام حق حقيقي محروم مانده است. حج انفسي نيل به اسرار حج است و سرّ حج چيزي جز توحيد نيست. حج رفع حجاب است.حج تفويض اموربه خداست. حج اداي حقوق است.حج بي اعتمادي به غير خداست و حج اعتصام به حبل الله است. حج کسب استعداد براي روزي است که جز او کسي به ياد انسان نيست. حج نفي رذايل است. حج کسب فضايل است. حج توبه، خلوص، اقبال، ذکر، تجديد عهد و ورود به امن و امان الهي است. حج خضوع، ورع، صفا، طاعت و ياد مرگ است و در يک کلام حج توحيد کامل است و خداوند هيچ عبادتي را در قرآن به خود منصوب نکرده، مگر حج را; { وَللهِِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيل } .(111) متعددي وارد شده است.

منبع: hajj.ir  : کتابخانه تخصصی حج  

--------------------------------------------------------------
پي نوشت ها:
89 . فيض کاشاني، محسن، المحجة البيضاء، ج2، صص 171 ـ 168
90 . مستدرک الوسائل، ج10، ص166
91 . المحجة البيضاء، ج2، ص170
92 . زمر، 75
93 . همان.
94 . مستدرک الوسائل، ج10، ص166
95 . مصباح الشريعه، ص17
96 . واقعه : 79
97 . المحجة البيضاء، ص203 به بعد.
98 . امام خميني، سيد روح الله، مصباح الهدايه الي الخلافة والولايه، صص214 ـ 204
99 . المحجة البيضاء، ج2، ص203
100 . فصلت : 53
101 . ق : 17
102 . مستدرک الوسائل، ج10، ص166
103 . آمري، عبد الواحد، غرر الحکم ودرر الکلم، ص191
104 . فاطر : 15
105 . سهروردي، شيخ شهاب الدين، حکمت الاشراق.
106 . المحجة البيضاء، ج2، ص202
107 . مصباح الشريعه، ص17
108 . مستدرک الوسائل، ج10، ص166
109 . بقره : 154
110 . الفقيه، ص293
111 . آل عمران : 197

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.