ناگفته‌هایی درباره امام، رهبری و شهید صدر در گفت‌وگو با آیت‌الله هاشمی شاهرودی؛

آیت‌الله خامنه‌ای انصافاً ذخیره الهی‌است؛ همه باید قدر این نعمت را بدانند(2)

تاریخ انتشار:
حضرت آقا از نظر بینش سیاسی بی‌نظیرند و اشراف کامل بر مسائل سیاسی دارند. دیگران نه این اشراف را دارند و نه این بینش را. این بینش‌ها همان بینش‌های امامی و مثل امام است. امام چقدر به این بینش‌ها اهمیت می‌داد و معتقد بود...
آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی

درباره شکل گیری مجلس اعلا و مسئولیتتان در آنجا هم  لطفا بفرمایید.

در اول فروردین ۱۳۵۸ به ایران برگشتم، چون یک بار هم در عراق مرا به زندان برده بودند. بعدهم  تظاهراتی را که اشاره کردم راه افتاد و من حس ‌کردم دیگر در آنجا امنیت نخواهم داشت. عده‌ای را گرفته بودند و می‌دانستم که نوبت ما هم می‌رسد. به آقای صدر گفتم اوضاع این‌ طوری است و ایشان گفت شما حتماً برو. به کویت رفتم و از آنجا به ایران آمدم و خدمت امام رفتم که آن موقع در قم بودند. از حال آقای صدر پرسیدند. هنوز قضیه حصر ایشان پیش نیامده بود و من اوضاع ایران را با تلفن به آقای صدر اطلاع می‌دادم. مثلاً شهادت آقای مطهری را که در همان سال رخ داد به ایشان اطلاع دادم و ایشان در مسجد هندی فاتحه خیلی مجللی گرفت.
قضایای خوزستان هم که پیش آمد زنگ زدم و ایشان نامه‌ای نوشت که به شکل عمومی اعلام شد. و این نامه را در بخش عربی خواندند. ایشان عرب‌های خوزستان را به انقلاب دعوت ‌کرده و ‌گفته بود تحت تأثیر خلق عرب و این جور جریانات قرار نگیرید، چون بعثی‌ها در آنجا نفوذ کرده و اغتشاش به راه انداخته بودند. عراقی‌هایی که به ایران می‌آمدند، امثال آقای مالکی در عراق زیر فشار بودند.
عراق بعد از پیروزی انقلاب در ایران مخصوصاً روی جوان‌های مسلمان عراقی حساس شده بود و اعضای حزب‌الدعوه را یکی‌ یکی می‌گرفت. عده زیادی از آنها فرار کردند و به ایران آمدند، از جمله آقای مالکی، آقای ابوزینب که شهید شد. اینها پیش ما می‌آمدند و از طریق برادران سپاه کمکشان می‌کردیم. خدا رحمت کند آقای چمران را، آن موقع وزیر دفاع بود و پادگانی را گرفته بود و آنها در اینجا آموزش می‌دیدند. حدود یک سال بعد هم که جنگ ایران و عراق شروع شد.
این کارها را برای این آقایان می‌کردیم و به دنبال آن بودیم که در اینجا با کمک علمایی چون آقای حائری، آقای تسخیری، آقای نعمانی، آقای اشکوری و...  که با شهید صدر و عراق ارتباط داشتند و از قبل به ایران آمده بودند، یک تشکیلات علمائی به راه بیندازیم. هنوز آقای حکیم نیامده بود. اواخر سال ۱۳۵۹ بود که ایشان آمد و تشکیلات «جماعه العلما» راه افتاد که چیزی مثل جامعه روحانیت مبارز خودمان بود. آیه الله خامنه ای که خدا حفظشان کند، از طرف حضرت امام مسئول شده بودند بحث عراق را دنبال کنند. گمانم اوایل ریاست جمهوری ایشان بود. اعضای «جماعه‌العلما» همه از نجفی‌ها بودند. کربلایی‌ها هم مستقلاً برای خود جماعت‌هایی را راه انداخته بودند و بیشتر با آقای منتظری و سید مهدی هاشمی سر و کار داشتند. آقا دیدند این شیوه مناسبی نیست و پیشنهاد کردند مجلسی به نام مجلس اعلی تشکیل شود. جنگ هم شروع شده بود و ضرورت ایجاب می‌کرد که یک مجلس درست و حسابی تشکیل شود که همه اینها را در خود جمع کند. در واقع پیشنهاد مجلس اعلی را ایشان دادند و از همه ما که بیشترمان در قم بودیم دعوت کردند. به بنده هم مستقیم زنگ زدند. تا قبل از آن با ایشان سلام و علیک داشتیم، ولی نه زیاد. یکی‌یکی افراد را دعوت کردند و خدمتشان رفتیم. ازبعضی آقایان کربلایی هم دعوت کرده بودند. شیخ دیگری هم بود که فوت کرده است. او هم عده‌ای از کربلایی‌ها را تحت عنوان «العمل الاسلامی» جمع کرده بود.
مقام معظم رهبری همه را در مجلس اعلی جمع کرد و در اولین جلسه بحث‌های مفصلی هم شد. بعضی‌ها موافق و برخی مخالف بودند. ایشان گفت که من از طرف امام مسئول هستم. خلاصه ایشان این تشکیلات را ایجاد و اساسنامه‌ای را تنظیم کرد و از ما خواست بنشینیم و در باره آن بحث و آن را تنظیم و تکمیل  کنیم و خدمت ایشان بدهیم. ما هم این کار را کردیم. البته آقای حکیم محور بود. دو سه نفر کربلائی و بقیه نجفی بودند. بنا شد یکی از عالمان اهل سنت هم باشد که از اهالی کرد دعوت شد. خلاصه تشکیلاتی راه افتاد، اساسنامه تنظیم شد، انتخابات صورت گرفت و رئیس و سخنگو انتخاب شدند. دوره‌های اول مجلس اعلی یک ساله بود و من دو یا سه دوره به عنوان رئیس انتخاب شدم.

بعد از شما آقای حکیم انتخاب شد؟ 

بله، بعد آقای حکیم انتخاب شدند. هم من و هم آقای حکیم با آقا جلسات خصوصی داشتیم. در یک جلسه خصوصی ایشان به من گفتند امام گفته‌اند که از این مجموعه روی شما دو نفر نظر بیشتری دارند. جلسه اول که تشکیل شد خدمت امام رفتیم. من رئیس بودم و گزارشی را عرض کردم و امام خیلی اظهار محبت کردند.
در جلسه همه اعضا را معرفی کردم. جلسه که تمام شد، امام از من پرسیدند: «قم هستید؟» گفتم: «بله.» گفتند: «درس را رها نکنید.» خدا رحمتشان کند. گفتم: « من در حوزه درس دارم. به تهران می‌آیم و می‌روم.» خلاصه به این ترتیب تشکیلات راه افتاد.

توصیه‌ای که امام به جنابعالی فرمودند خیلی جالب بود.

بله، ایشان روی این قسمت خیلی حساس بودند. هم به آقای خامنه‌ای گفته بودند که من در جمع این آقایان روی دو نفر بیشتر تاکید دارم. یکی فلانی است و یکی هم آقای حکیم. به ایشان هم توصیه کنید درس و بحث را ادامه بدهد. ایشان ما را از نجف تربیت کرده بود. بار اول که به ایران آمدم، ایشان یک بار آقای اشراقی را به منزل ما فرستادند. تازه وارد قم شده بودم و بعضی از بستگان ما مثل آقای سید عبدالهادی شاهرودی در اینجا بودند، ولی در هر حال غریب بودم. ایشان آقای اشراقی را فرستادند و صد هزار تومان لطف کردند.
یک بار هم آقای صانعی را در سال‌های آخر عمر شریفشان به دفتر ما فرستادند. دفتر مال سپاه بود که در اختیار ما گذاشته بودند.. هفت هشت سال در اختیار ما بود امام خیلی تأکید و عنایت داشتند که حوزه را رها نکنم. همین ‌طور هم شد و از روزی که به قم آمدم درس و بحث را شروع کردم. درنتیجه درس بحث کتابهایی مثل خمس در دو جلد، اجاره و مضاربه و یک دوره کامل اصول تالیف شد. اینها را غالباً در مدرسه فیضیه درس داده‌ام. اول انقلاب یک دوره حدود، دیات و قضا درس دادم. آنهم در سه جلد است که هنوز چاپ نشده.
غرض اینکه توصیه و دعای امام واقعاً اثر کرد. این آقایان هم که از طرف امام می‌آمدند و به شکلی که اشاره کردم کمک می‌شد. امام یک اجازه مطلق هم به ما داده بودند. آقای رسولی مسئول اجازات امام بودند. آقای رحیمیان هم بود.
آقای رسولی زنگ زد و من به آنجا رفتم. ایشان گفت: «نمی‌دانم با امام چه کار کردی؟ مدتی است هر یک از علمای استان‌ها و بزرگان اجازه خواسته‌اند، امام غیر از شما و یک نفر دیگر همه را رد کرده است.» امام لطف خاصی به ما داشتند. در نجف هم ما را در لیست خاص خود قرار داده بودند و از طریق آشیخ عبدالعلی قرهی شهریه خاصی به فضلا می‌دادند. ایشان ماهی یک بار شب‌ها دم در منزل می‌آمد و شهریه امام را به بنده می‌داد. امام از علم و بحث خیلی خوششان می‌آمد، مخصوصاً وقتی شاگرد اشکال می‌کرد. ایشان عاشق علم بود و به ما لطف داشت و همین لطف هم ما را حفظ کرد که وقتمان تلف نشود.

تأکید امام بر مسئله تحصیل نکته آموزنده‌ای بود. اگر خاطره دیگری از امام دارید که برای نسل امروز ما، طلاب و غیرطلاب آموزنده باشد بیان بفرمایید.

بارها به دوستان گفته‌ام غبطه می‌خورم که چرا در نجف که آن ‌قدر راحت خدمت امام بودیم، فقط به درس و بحث اکتفا کردیم؟ همه ما می‌توانستیم از امام بهره‌های فراوانی بگیریم. واقعیت امر این است که عمق امام را نمی‌شناختیم و فقط مرجع، عالم و استاد بودن ایشان را می‌فهمیدیم. بیانات خاصی هم که امام داشتند، مخصوصاً بعد از شهادت آقا مصطفی خیلی آموزنده بودند، ولی عمق امام خیلی بیش از اینها بود. حالا که فکر می‌کنم می‌بینم اگر از این عمق اطلاع داشتم، شده نوکری ایشان را می‌کردم خیلی استفاده می‌کردم. اخلاق و رفتار امام نشان می‌داد که ایشان خود را ساخته است. این خودساختگی چیزی ورای جنبه‌های علمی و فکری و عرفانی است. اینها علم هستند، ولی جوهره و فلز آدم چیز دیگری و غیر از اینهاست. آن کمالی که انسان به آن می‌رسد مطلب دیگری است. ایشان توانسته بود این راه را سیر و خود را تربیت کند و به آن کمالات برسد. اینهاست که استاد می‌خواهد. علم را از کتاب و بحث و نوار هم می‌توان گرفت. اینهاست که باید از استاد آموخت. نفس مرشد می‌خواهد.
اگر امام را درست می‌شناختیم، به هر قیمتی بود می‌ماندیم و استفاده می‌کردیم. مخصوصاً که ایشان طلبه‌های ساعی و فاضل را خیلی دوست داشت. یک سال آقای اشراقی، داماد امام به نجف آمد و در بیرونی منزل امام دید و بازدید داشت. اولین بار بود که آقای اشراقی را می‌دیدم. دو سه سال قبل از انقلاب بود. رفتم و سلام و علیک کردم. آقای شیخ احمد انصاری ـ که خدا رحمتش کند ـ در بیرونی ایستاده بود و با آقای اشراقی صحبت می‌کرد. مرا که دید شناخت و معرفی کرد و گفت ایشان فلانی است. همین که اسم مرا برد آقای اشراقی گفت دیشب امام ذکر خیر شما را ‌کرد و گفت که در درس اشکالات خوبی می‌کند. معلوم بود که امام عنایت و لطف داشتند، لذا غبطه‌ای که می‌خورم این است که باید به هر شکل ممکن استفاده بیشتری از امام می‌کردم.

آقای معلم دامغانی با امام خدمت مرحوم شاه‌آبادی درس خوانده بودند. ایشان می‌گفت ما وقتی پیش آقای شاه‌آبادی فصوص می‌خواندیم، امام بیشتر از ایشان فصوص را می‌فهمید. تعجب می‌کردم که اگر بیشتر از او می‌فهمد، پس این همه «روحی له الفداه» که برای آقای شاه‌آبادی می‌گوید برای چیست و چرا این همه اصرار و التماس برای درس خواندن پیش ایشان؟ بعد می‌گفت امام دنبال نفس و محضر آقای شاه‌آبادی بود، نه علمش.

واقعاً همین‌ طور است. به نظر من همه زندگی امام باید به همان‌ شکل که واقعاً  بود تبیین شود تا الگو و اسوه برای همه علما باشد. در هر قسمت و بخشی امتیازات امام بسیار عظیم‌اند. ایشان واقعاً اسوه، الگو و نسخه است. اگر کسی بخواهد خود را کامل کند، باید یک ‌یک اینها را یاد بگیرد. ایشان سیزده سال در نجف بود و هر شب به حرم می‌رفت. آقایانی که متولد نجف بودند، در عمرشان به اندازه امام حرم نرفته بودند‌، مگر هفته‌ای یک شب یا در مناسبت‌ها، اما امام مقید بود هر شب حرم برود.

با یک حساب سرانگشتی یعنی در این مدت امام بیش از ۴۵۰۰ بار به زیارت امیرالمؤمنین«ع» رفته بود.

چه توفیق بزرگی! عبادات، تهجد، علم و از همه مهم‌تر توان روحی و تصرف امام در همه امور حیرت‌انگیز بود. امام هیچ چیزی جز خدا را نمی‌دید و این بسیار عظیم است. شجاعت و نترسیدنش همه در جهت خدا بود. همان‌ طور که آقای صدر گفته بود ذوب در اسلام. این حرف شوخی و این سلوک تصنعی نیست. به عقیده من همه زندگی امام، مخصوصاً برای طلبه‌ها و علما درس است. ما عالمی نداریم که این ‌قدر جامعیت داشته باشد و بعد هم خدا این توفیق بزرگ را به او بدهد که چنین حرکت عظیمی را رهبری کند. این به خاطر اخلاص امام است. توفیق بزرگی است که خداوند حتی به برخی از انبیا و اولیا  هم نداده است. فقط بعضی از انبیا توانستند در تاریخ تحول ایجاد کنند، ولی نه همه‌. شرایط زمانه‌ به آنها اجازه نداد که این کار را بکنند. کاری که ایشان کرد و انقلابی که ایجاد گردید، حقیقتاً نقطه عطفی نه تنها در تاریخ اسلام که در تاریخ بشر است. می‌بینید که امام با این حرکت، همه معادلات دنیا را به هم زده است و هنوز هم دارد به هم می‌زند.

یقین دارم این حرکت پیش می‌رود تا به نقطه اصلی خود، یعنی نقطه ظهور برسد. قطعاً این‌ طور می‌شود. اینها همه تمهیدات آن واقعه عظیم‌اند. این تحولات بزرگ شوخی نیستند، در تاریخ سابقه بسیار کمی دارند و یک چیز عادی نیستند. این توفیق را هم خدا به ایشان داد. نظام شیعی و نظام اسلامی صحیح، آن هم با این عظمت و این سبک و شیوه مدرن. دیگران هنوز روی کار نیامده‌ صحبت از خلافت و حرف‌های کذایی می‌زنند، اما ایشان این شیوه مدرن، عقلانی، معقول، منطقی و دینی را مطرح کرد که همه چیز در آن هست.

از آن طرف یا داعش در می‌آید یا حکومت اخوان‌المسلمین که یک سال هم نمی‌تواند دوام بیاورد.

اخوان تازه با امریکا دست هم داده بود. یا طالبان، داعش و ظواهری در می‌آید که غیر از کشتن و وحشی‌گری کار دیگری نمی‌کنند.

امام می‌فرماید گمان نکنید انقلاب اسلامی مخصوص ایران است. این نقطه آغاز نهضت جهانی حضرت ولی‌عصر(عج) است.

بله، خود ایشان هم این را حس کرده بود. این به خاطر همان اخلاص و اشراف خوبی بود که خداوند به ایشان داده بود. همواره گفته‌ام ایشان روح اسلام و قرآن را فهمیده بود و می‌دانست اسلام از انبیا، ائمه، علمای ربانی‌ای که تابع ائمه هستند چه می‌خواهد. روح اسلام را خوب فهمیده بود. بعضی‌ها این روح را نمی‌فهمند. فهمیدن روح اسلام قبل از فهمیدن چیزهای شکلی خیلی مهم است.

و باور به آن...

فهم روح اسلام خیلی مهم است و امام این را خوب فهمید و مخلصانه عامل به آن بود. امام خود را تسلیم محض خدا کرده بود. اینها را باید از تاریخ زندگی امام بیرون کشید و امام را این‌گونه ترسیم کرد. هر بخشی از زندگی و سیره امام را برای طلبه‌ها نسخه است و مهم‌ترین نیاز حوزه‌های امروز است. زندگی امام هم برای حوزه‌، هم برای طلبه‌ها و علمای ما، هم اینجا، هم در خارج و همه جا نسخه موفقی است.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.