عباس رمضانی - 20 دیماه

خط پایان یک مبارز - 1

تاریخ انتشار:
صدارت امیرکبیر و آغاز به کار وی در این مقام، دورنمای روشنی را برای ایران رقم زد. برنامه های سرنوشت ساز، طرح های دراز مدت، میان مدت و کوتاه مدت او همراه با اندیشه های نوین و اصلاح گرانه اش حکایت از آن داشت که مردم با ایرانی آباد، آزاد و مستقل مواجه میشوند.
امیرکبیر

عزل امیرکبیر از صدارت
صدارت امیرکبیر و آغاز به کار وی در این مقام، دورنمای روشنی را برای ایران رقم زد. برنامه های سرنوشت ساز، طرح های دراز مدت، میان مدت و کوتاه مدت او همراه با اندیشه های نوین و اصلاح گرانه اش حکایت از آن داشت که مردم در آینده با ایرانی آباد، آزاد و مستقل مواجه خواهند بود، کشوری که با کاهش وابستگی و با دستان توانای خود ایرانیان اداره خواهد شد و دیگر نفوذ بیگانه در هیچ جای آن مفهومی ندارد.
قرار بود، امیرکبیر با اصلاح کلی مملکت و احقاق حق از دست رفته مردم که در طول سالیان متمادی حکومت جباران و زورمندان خائن اتفاق افتاده بود، عزت و عظمت را برای آنان به ارمغان آورد و سایه چکمه پوشان پست و خون آشام بیگانه را از سر ملت و مملکت دور کند و هویت ملی آنان را بازسازی، و خود باوری و خودجوشی را در آنان به جریان اندازد. آیا کسی به روزی می اندیشید که سهم امیرکبیر و برنامه های او در دوران پنجاه ساله حکومت ناصرالدین شاه فقط سه سال و چند ماه باشد؟
صرف نظر از دوره های خاص، تاریخ ایران مملو از نامردی و نامردمی دولت مردان است و امیرکبیر نیز قربانی یکی از این نامردی های تاریخ ایران شد. این نامردی و حسادت فقط مربوط به عزل او نیست، زیرا در انتصاب او به صدارت نیز کارشکنی های زیادی دیده شد.
چه در انتصاب و چه در عزل امیر، آن چه آشکار بود، حاکی از دشمنی های ظاهری و قابل درک با وی بود، ولی در پشت صحنه هم، جنایت پیشه هایی در داخل و خارج کشور بودند که تحمل یک لحظه حضور او در مسند صدارت نداشتند.
سیاست های پنهانی دشمنان امیرکبیر از همان ابتدای کار آغاز شد و آثار آن در گوشه و کنار به چشم می خورد. ناصرالدین شاه از امیر پشتیباتی می کرد و خود را مدیون زحمات طاقت فرسای او می دانست.
اما زمانی که شاه نیز از این بابت در صف نادانان و افراد ناصالح قرار گرفت، روزنه هایی که تا قبل از این، منعکس کننده افکار مخالفان امیرکبیر بودند، چراغ های بزرگی شدند که از دورترین نقطه قابل رؤیت شدند. از آن به بعد، علناً با امیر و سیاست های او مخالفت می شد و پشتیبانی نداشت و یکه و تنها مانده بود، سرانجام ناصرالدین شاه با صدور فرمان عزل امیرکبیر در هیجدهم ماه محرم سال 1268 هـ. ق او را اوج قدرت به زیر کشید و مخالفان و معانداتی که وی را سدی در راه اهداف پلید و پست خود می دانستند، نفس راحتی کشیدند.
در عزل امیرکبیر، عوامل متعددی دخالت داشتند که بعضی از آن علل به صورت مختصر ذکر خواهد شد:
1. نقش مهدعلیا
او دختر امیر محمد قاسم خان قاجار بود که محمد شاه با وی ازدواج کرد. نام اصلی این زن جهان خانم معروف به «نواب» و ملقب به «مهدعلیا» بوده است. این زن همان کسی است که ناصرالدین شاه با اصرار زیاد، دخترش عزت الدوله را به همسری امیرکبیر برگزید (1).
به استناد مدارک تاریخ، مهدعلیا، زنی مغرور، تجمل گرا، زشت، ولی باهوش و تشنه قدرت بوده است. محمد شاه از رفتار او رضایت نداشت و معمولاً چندان از او خوشش نمی آمد و با این که او را طلاق داده بود، مهدعلیا از او دست نمی کشید و در کارهای محمد شاه دخالت می کرد. بهترین فرصتی که مهدعلیا بدست آورد، مربوط به زمان مرگ محمد شاه است. با این حادثه، او زمینه را مساعد دید و در فاصله مرگ همسرش تا جلوس فرزندش، اداره امور مملکت را در دست گرفت.
مهدعلیا برای انتخاب و انتصاب امرا و حکام و رجال و صاحب منصبان دولتی در دستگاه ناصر الدین شاه نقشه هایی داشت و افرادی را در خدمت خود قرار داده بود. به ویژه، اختلاف نظر مهدعلیا و ناصر الدین شاه برای تعیین صدراعظم، دامنه اختلافات آن دو را افزایش داد و کینه مهدعلیا نسبت به فرزندش شعله ورتر شد. در واقع توطئه بر ضد امیرکبیر از همان آغاز کار صدارت شدت گرفت و آن ها سفره ای گستردند که روز به روز بر تعداد موافقان عقایدشان افزوده می شد.
امیرکبیر مرتب سفارش مهدعلیا را به ناصر الدین شاه می کرد و از او می خواست تا احترام مادرش را نگه دارد، ولی شاه از مادرش دوری می گزید و چون سعادت پادشاهی خود را در امیرکبیر جست و جو می کرد، برخلاف میل مهدعلیا، خواهرش را به ازدواج امیر درآورد و با این کار آتش خشم مادر را برافروخته تر ساخت. مهدعلیا نیز به میزان توطئه هایش بر ضد امیرکبیر افزود و پناهگاهی برای مخالفان صدراعظم شد.
کم کم سطح توطئه ها و سنگ اندازی ها به قدری زیاد شد که ناصر الدین شاه محل اقامت مهدعلیا را تحت نظر گرفت و مقرر نمود، همه با اجازه او به سرای مادرش رفت و آمد نمایند. محدود کردن مهدعلیا و سخت گرفتن بر او کارساز نبود و حتی وی را در اجرای تصمیماتش مصمم تر می ساخت.
مهدعلیا در تصمیم نهایی خود حذف امیرکبیر را مدنظر داشت و بهترین شیوه و نزدیکترین راه برای رسیدن به این هدف را، تغییر ذهن پادشاه نسبت به امیرکبیر تشخیص داده بود تا با همکاری سایر مخالفان، نقشه زیرکانه خود را به ناصرالدین شاه تفهیم کنند و به او بفهمانند که امیر قصد تصاحب تاج و تخت شاه را دارد، در صورتی که این اتهام تحت هیچ شرایطی به صدراعظم نمی چسبید، چون سراسر زندگی امیرکبیر با ناصر الدین شاه از روی خلوص و صداقت و مردانگی بود و بسیاری از بزرگان داخلی و خارجی، امیرکبیر را در مقابل شاه، صادق و وفادار خوانده اند.
مهدعلیا و همدستان وی برای عملی شدن کار خود روش هایی نیز اتخاذ نمودند. آن ها گاه و بی گاه شاه را با جمعی از مطربان و خوانندگان سرگرم می ساختند و نهایتاً کار را به آن جا رساندند که شاه در زندگی تجملاتی و روزمره غرق شد و تفکر اصلاح جامعه و اداره مملکت از ذهن او کم رنگ گردید و برای تغییر در عامل صدارت تصمیم ناروایی گرفت و با تمهید مقدمات، امیر را از صدارت عزل نمود.
2. نقش میرزا آقاخان نوری
وی معروف به اعتمادالدوله است و یکی از کاندیدهایی بود که به عنوان اولین صدراعظم ناصرالدین شاه معرفی شد ولی برای احراز این پست توفیقی بدست نیاورد، و همگام و همراه مهدعلیا در صف مخالفان امیرکبیر قرار گرفت. آقاخان مدعی بود که اگر صدارت نصیب او شود، بهتر از امیرکبیر کار خواهد کرد و زمینه پیشرفت و ترقی ایران را فراهم می نماید.
میرزا آقاخان فردی وطن فروش و حیله گر بود و قبلاً یک بار در زمان محمد شاه به دلیل مسایل مالی و اعمال ناشایست دستگیر و محاکمه و به کاشان تبعید گردید و وقتی از مرگ محمد شاه و زمینه سازی برای سفر ناصر الدین میرزا از تبریز به تهران و پادشاهی او آگاه شد، از کاشان فرار کرد و خود را به تهران رساند و با وساطت انگلیس و عفو ناصر الدین شاه در کابینه امیرکبیر مشغول کار شد. این فرد، تحت حمایت انگلیس قرار داشت و امیرکبیر در هیچ شرایطی به او اعتماد و اطمینان نداشت.
خود او گفته است « احترام خشکه دارم (2)».
میرزا آقاخان نوری از همان ابتدای همکاری با دستگاه حکومت و حضور در کابینه امیرکبیر، گرگی در لباس میش بود که پس از ناامید شدن از پست صدراعظمی، از همان موقع به صدارت بعد از امیرکبیر می اندیشید و دیگر مخالفان هم او را برای این زمان آماده می کردند. شیل، وزیر مختار انگلیس می نویسد:
« گرچه میرزا آقاخان شغل ثابت و مخصوص در دستگاه دولت ندارد... هرگاه امیرنظام معزول شود، به احتمال زیاد، او جایش را خواهد گرفت.» (3)
عاملان تحریک میرزا آقاخان نوری بر علیه امیرکبیر، صرف نظر از مهدعلیا که پناهگاهی برای او محسوب می شد، انگلیس بود که آقاخان را تحت حمایت داشت. وقتی موضوع صدارت او قطعیت پیدا کرد، مخالفت هایش نسبت به امیرکبیر به اوج خود رسید و این زمانی بود که هنوز امیر سمت امیر نظامی را داشت و حتی ممکن بود دوباره به مقام صدارت برگردد.
آقاخان منصب امیرنظامی میرزا تقی خان را نیز عامل مهمی برای حضورش در تشکیلات دربار می دانست و معتقد بود، با وجود امیر نمی توان کارها را سرو سامان داد. عقیده اش بر این بود که نباید آن چه امیر آماده کرده و افرادی را که او به کار گمارده ، در زمان او نیز باشند.
از طرف دیگر، آقاخان اطمینان نداشت کارگزارانی که با امیرکبیر کار کرده اند، حالا سخن او را بفهمند و اجرا نمایند. بنابراین یا خودش باید از کار صدارت کناره گیری می کرد، یا باید ترتیبی می داد تا امیرکبیر را کاملاً از صحنه جامعه خارج کند، او را تبعید کنند یا به قتل برسانند. عزل و تبعید امیرکبیر به کاشان، آقاخان را راضی نکرد و فقط قتل امیر بود که لبخند رضایت را بر لبان او می گذاشت. وی می گفت: « تا میرزا تقی خان زنده است، من نمی توانم قلمدان او را در جیبم بگذارم (4)».
مسلماً دل کندن خود آقاخان را مقام صدارت نه تنها کار ساده ای برای او نبود، بلکه آن هایی هم که زمینه این پست را فراهم کرده بودند، به جز هدف امیرکبیر، اندیشه دیگری نداشتند. از این جهت راه دوم را برگزیدند. میرزا آقاخان نوری و هم پیمانانش خرج توپخانه تهمت و افتراء و توطئه بر ضد امیرکبیر را افزایش دادند و اتفاقاً این توپخانه خوب عمل کرد و هدف را نشانه رفت. پشتیبانی دولت انگلیس و مهدعلیا، ناصر الدین شاه را خام و نادان تر کرد و خدعه ها و نیرنگ های آن ها مقام سلطنت را فریب داد. با این کار، دیگر احتمال تصمیم شاه مبنی بر برگشت امیرکبیر به صدارت متنفی شد و به صفر رسید.
رابرت گرانت واتسون می نویسد:
« بدبختانه مداخله ای از ناحیه «پرنس دالگورکی(5)» موجب تغییر ناگهانی در رویه شاه گردید (6)». دالگورکی ملاحظه کرده بود که امیر مخالف سرسخت تجاوزات روسیه به ایران است و پی برده بود که امیرکبیر مردی دوست دار حقیقت، عادل و منطقی است. به همین دلیل از برکناری او و صدارت میرزا آقاخان نوری اظهار تأسف بسیار کرد. این تأسف بیشتر به این دلیل بود که، آقاخان تحت حمایت انگلیس بود و در مظان این بود که نفوذ انگلیس را بر روس ها ترجیح دهد.
دالگورکی نگران بود که امیر را از بین خواهند برد و اگر او را به قال هم نرسانند، دیر یا زود، مجدداً زمامدار خواهد شد. به همین سبب، مطمئن ترین راه از نظر او این بود که امیر را تحت حمایت روس قرار دهد و اگر امیر پیشنهاد او را می پذیرفت، شاه حق داشت طبق قانون و حقوق بین الملل او را قهراً از آن جا خارج کند.
دالگورکی اعضای سفارت روس را به همراه عده ای قزاق به خانه امیرکبیر فرستاد و اعلام کرد که او تحت حمایت روس قرار دارد. این اقدام ناشیانه، بدگمانی شاه را نسبت به امیرکبیر تشدید نمود. آقاخان نوری هم این فرصت را مغتنم شمرد و با چاپلوسی تمام به حضور شاه رفت و گفت، اگر شما نتوانید حق امتیاز خود را نسبت به اتباع خویش به اثبات برسانید، مردم ایران شما را به چشم پادشاه نخواهند نگریست و می گویند شاه فرمان بردار و نوکر روس است. این سخن تأثیر عجیب و فوری داشت و شاه از دالگورکی خواست تا اعضای سفارت و قزاق ها را از آن جا خارج کند و اعلام نمود، اگر این کار صورت نگیرد، برای دستگیری امیرکبیر اقدام خواهد نمود.
شاه با انتخاب آقاخان به مقام صدارت، همه مسؤولیت های امیرکبیر را یک مرتبه لغو نکرد، بلکه هر بار طی حکمی، بخشی از کارهای امیر را به میرزا آقاخان نوری واگذار نمود. در افکار عمومی هم چنین وانمود می شد که امیر به دلیل کثرت مشاغل و خستگی استعفا داده است، حال آن که این مسأله اصلاً صحت نداشت.
3. دست های خارجی
در میان کشورهای خارجی، بیشترین دخالت و نفوذ برای حذف امیرکبیر از قدرت، مربوط به دولت انگلیس بود. نمایندگان این کشور با مکر و حیله، در لحظه به لحظه برنامه های مربوط به تغییر صدراعظم ناصر الدین شاه حضور داشتند و جزئیات امور را به وزارت خارجه خود گزارش می دادند و از آنجا رهنمود می گرفتند. انگلیس به عنوان یک نیروی خارجی و برون مرزی، نقش حمایتی و پشتیبانی مخالفان امیرکبیر را در داخل ایران بر عهده داشت و چون میرزا آقاخان تحت حمایت آن ها بود، این کشور در حمایت و دفاع از او نقش عمده ای ایفا می کرد و می کوشید تا با بهره گیری از سایر مخالفان، زمینه صدارت او را فراهم کند.
نقش روسیه نیز بی تأثیر نبود و اگر چه میزان حضور این کشور در ماجرای عزل امیرکبیر به اندازه انگلیس نمی رسید، اما اقدامات این کشور و از جمله اظهارات و اقدامات دالگورکی، وزیر مختار این کشور ، بی تأثیر نبود. روس ها بعد از عزل امیرکبیر و مرگ او نه رسماً اعتراض کردند و نه کار ناصر الدین شاه ، مبنی بر کشتن صدراعظم قدرت مندی چون امیرکبیر را تقییح نمودند.

 

منبع: رمضانی، عباس؛ (1385)، امیرکبیر، تهران: انتشارات ترفند، چاپ پنجم1387.
------------------------------------------------
پی نوشت :
1. عزت الدوله و خواهر تنی ناصر الدین شاه است و بنابراین امیرکبیر داماد مهدعلیا بوده است.
2. امیرکبیر و ایران، فریدون آدمیت، انتشارات خوارزمی، ص 698.
3. همان.
4. سیاست گران دوره قاجاریه، خان ملک ساسانی، انتشارات هدایت و بابک، ص 5.
5. وزیر مختار روسیه در ایران.
6. تاریخ ایران، رابرت گرانت واتسون، انتشارات امیرکبیر، ص 371 و 372.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.