اشعار شهادت حضرت علی اصغر

تاریخ انتشار:
تشنه شدی و ساقه ی شعله ورت شکست چون چوبِ خشک هر دو لب لاغرت شکست
اشعار شهادت حضرت علی اصغر

پایگاه اطلاع رسانی بلاغاشعار شهادت حضرت علی اصغر

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)

او آب را به دست خودش آفریده است

دریا عقیق سرخ لبش را مکیده است

 
روشن ترین دعای قنوت حسین شد

نوری که از گلوی سپیدش دمیده است
 

حتی فرات حق لبش را ادا نکرد

غیر از سه شعبه ای که نوکش آب دیده است

 
تیر از میان آن همه مضمون گریه دار

معنای نازک گلویش را گزیده است

 
طفلی هنوز راه نیفتاده است ... آه

خون با شتاب بر رخ پاکش دویده است

 
وقت تلظی لب او آب می شود

دریا؛ که منت از برهوتی کشیده است

 
تشییع پیکرش به عبا احتیاج داشت

مانند پیکری که بریده بریده است

 
او رفت و آب خوردن مادر عذاب شد

جرعه به جرعه طعم عطش را چشیده است

 
از آسمان حنجر زخمی و تشنه اش

بر خاک عرش، خون گلویش چکیده است

 
قطعاً که گاهواره او عرش کبریاست

درصحن سینه ی پدرش آرمیده است

 
چاووش نیزه ای شده لالایی رباب

حالا که طفل تشنه به دستش رسیده است

شاعر:
حجت الاسلام محسن حنیفی

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)

از عطش مستی ودر سینه شَرَر داری تو

گریه سر کرده ای و حالِ دگر داری تو

 

ظاهراً دستِ تو بسته است در این قنداقه

بال ،واکرده ای و عزمِ سفر داری تو

 

سر کشیدی که ببینند و گلو را بزنند

ای جگر گوشه ی من بسکه جگر داری تو

 

بی زره آمده ای حیدرِ در گهواره

نه به کف، تیغ گرفتی نه سپر داری تو

 

حرمله عقده ی خود را سرِ تو خالی کرد

ارثی از محسن وافتادنِ در داری تو

 

بی هوا حنجرِ تو پاره شد وخون پاشید

کِی ، توانِ لگدِ تیرِ سه پر ،داری تو

 

من سرِ تشنکیِ تو به همه رو زده ام

پسرم جای، در این قلبِ پدر داری تو

 

حنجرت پاره شده با ز به من می خندی

زِ پریشانیِ حالم که خبر داری تو

 

با چه روئی پسرم سوی حرم برگردم

مادری دلنگران ،دیده ی تر ،داری تو

 

ترسم این است سرِ راسِ تو دعوا گردد

طاقت نیزه سواری چقَدَر داری تو؟

 

خونِ تو کارِ علمداریِ عباس کند

با همین پیکرِ بی سر شده ،سرداری تو
 
شاعر:
قاسم نعمتی

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)

چرا قهری مگر تقصیر دارم

بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم

کفِ آبی فقط خوردم عزیزم

بیا از نیزه پایین  شیر دارم
 

دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد

ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد

در آغوشم فقط پیراهنِ توست

لباس تازه‌ات بویِ تو دارد
 

 نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش...

که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش

دوباره شیر آوردم ولی حیف...

نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش

 
 مرا آزار با زنجیر می‌داد

به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد

زنِ شامی مرا سوزاند وقتی

کنارم طفل خود را شیر می‌داد
 

 دوباره روضه می‌گیرم عزیزم

در این ویرانه می‌میرم عزیزم

دوباره حرمله رد شد از اینجا

دوباره خشک شد شیرم عزیزم
 

 نگفتند آه داغِ بچه دیده‌است

نگفتند از بلا پُشتش خمیده است

ولی گفتند این تازه عروسان

عروسِ فاطمه مویش سفید است
 

 گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند

مرا با ریسمان بر ناقه بستند

نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند

سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
 

چه حسرتها جشیدم بچه‌ام را

چه سختیها کشیدم بچه ام را

کنارِ بچه‌های  نیزه دارش

به روی نیزه دیدم بچه ام را
 

 فقط لالا کنم لالا بخوابی

ندارم غصه دیگر تا بخوابی

از آغوشم جدا گشتی و رفتی

که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی
 

 نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند

بساطِ غارتش را گرم کردند

برای آنکه راحت‌تر بخوابی

زدند و سینه‌اش را نَرم کردند
 

سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد

به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد

به دنبالِ تو می‌گشتند بر خاک.‌‌..

چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
 

به پشتِ خیمه‌ام قلبم گرفته

تمام چهره‌ام را غم گرفته

زِ بس نازی که تیری با سه‌شعبه

در آغوشش تو را محکم گرفته

 
 عبا را روی تو افکند بابا

دلش را از غمت آکند بابا

چنان با تیر چسبیدی به قلبش

تو را  از سینه‌ی خود کَند بابا

شاعر:
حسن لطفی

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)

نبار بارون که من بارونم امشب

پریشونم ، پریشون خونم امشب

بیا آقا بیا دورت بگردم

به دنبالِ تو سرگردونم امشب

 
تو این روضه گرفته ریشم آقا

بیا اینجا کمی اَبری‌شَم آقا

یکم از تشنگی تو سهم من کن

بخون روضه بزن آتیشم اقا

 
ببین ساز فراقت کوک کوکه

غم تو حاصلش سیروسلوکه

اگه می دیدمت می دیدم ازغم

روپیشونیت پراز چین وچروکه
 

من و تو این عزاها طاهرم کن

رسیدم جان زهرا طاهرم کن

بزاردعاشق بشم از تو بخونم

منو مانندِ باباطاهرم کن
 

بزار از درد تنهایی بخونم

از این صبر و شکیبایی بخونم

گمونم پیش گهواره نشستی

بزار امشب که لالایی بخونم

 
اگه عباس هم بازوش زمین خورد

اگه باضربه‌ای اَبروش زمین خورد

اینا سخته ولی نه سختر از این

که آقام رو زد اما روش زمین خورد

شاعر:
حسن لطفی

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)

خلق عالم تشنه ی یک جرعه احسان رباب

هفتم ماه عزا هستیم مهمان رباب

مادر باب الحوائج حاجتم را می دهد

دردمندم لاجرم دستم به دامان رباب

در حقیقت هر که دارد اشنایی با حسین

هست در یوم الحساب از اشنایان رباب

هرکجاحرف از وفاداری شود پیش از همه

میدرخشد در غزل نام درخشان رباب

به همه ثابت شده اصلا گره خورده بهم

بی گمان جان علی اصغر و جان رباب

دل به دریای بلا زد بی عصا روز دهم

پیش چشمان همه موسی بن عمران رباب

نور چشمش کرده روشن پهنه ی افاق را

روی دستان پدر خورشید تابان رباب

 دل هلاک ناله ی حاج اصغر زنجانی اش

میدهد ما را به کشتن مرثیه خوان رباب

گریه ی ما را در اورده ست طرز گریه اش

ما پریشانیم از اول پریشان رباب

نه فقط ما گریه بر حال خرابش کرده ایم

بین میدان و حرم آقاست گریان رباب

به محرم رنگ و بوی دیگری بخشیده است

ناله و سوز دل و حزن دوچندان رباب

از دعای خیر این بانو و لطف همسرش

سالها هستیم مداح علی اصغرش

می شویم امشب دخیل محضر شش ماهه ای

چشم مان بر دست حاتم پرور شش ماهه ای

رزق مان را میدهد هرشب علی اصغر به ما

شد کفیل عاشقان نان آور شش ماهه ای

در بزرگی کم ندارد از برادر بی گمان

جان به قربان علی اکبر شش ماهه ای

نور وجه اللهی اش ما را مسلمان کرده است

اهل ایمانیم با پیغمبر شش ماهه ای

ظاهرا گهواره اما باطنا گهواره اش

دارد اینجا حکم سنگر ؛ سنگر شش ماهه ای

تا بخواند خطبه ای روشنگرانه میشود

دست سالار شهیدان منبر شش ماهه ای

گریه اش باشد رجز قنداقه اش باشد زره

میرسد در معرکه شیر نر شش ماهه ای

لرزه افتاده به جان دشمنان از شوکتش

فتح خیبر کرده گویا حیدر شش ماهه ای

اسمان هم میبرد فرمان از او ؛ چشم فلک

در زمین دیگر ندیده رهبر شش ماهه ای

من شب هفت محرم روضه میخوانم فقط

از لب خشکیده و چشم تر شش ماهه ای

تا سپیدی گلویش را نشان هم دهند

پر شود از حرمله دور و بر شش ماهه ای

بسکه شش دنگ حواسش را به تیرش میدهد

حرمله می پاشد از هم حنجر شش ماهه ای

در میان قاب دستان پدر پیدا شود

آه تصویر گلوی پرپر شش ماهه ای

در امان است از هجوم اسب های تند و تیز

بر زمین وقتی بماند پیکر شش ماهه ای ؟

روضه های بی کلام کربلا تا شام هست

گریه های بی امان مادر شش ماهه ای

تا بسوزاند دل اهل حرم را میشود

حرمله سرگرم بازی با سر شش ماهه ای

شب شب باب الحوائج هست اما میزنم

من گریزم را به طفل دیگر شش ماهه ای

 پشت در هم مادری مضطر شد و بی تاب شد

از مدینه کودک شش ماهه کشتن باب شد

شاعر:
علیرضا خاکساری

اشعار شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)

سکوتِ نگاهش جلو چشممه

نبودش رو سخته تصوّر کنم

به داغش دلم کرده عادت ولی...

چجوری جای خالیش و پُر کنم؟!
 

عطش داشت و شد زبونش سفید

به سختی به هم میرسیدن لباش

چقد نیمه شب گریه کردم تا که-

بِره از تو گوشم صدا گریه هاش
 

بمیرم الهی واسه غربتش

براش با چه لحنی لالایی میخوند

علی اصغرم(ع) رو سه شعبه گرفت

حسینم(ع) ولی کاش پیشم می موند
 

شنیدم که حیرون شد و بی رمق

با قدّ کمون، بی پسر برمیگشت

شنیدم رو دستاش زده دست و پا

الهی بمیرم! بهش چی گذشت...
 

پر از تیر شد گوش تا گوش ِ اون

گلوی ضعیفش دیگه جا نداشت

دو تا دستایِ کوچیکش سرد شد

گلم غرقِ خون پلک رو هم گذاشت
 

نگم از اسارت که توو کلّ راه

دیدم خونی؛ قنداقۂ پاره رو

یکی کف میزد، هی ترانه میخوند

رو دستش می رقصوند گهواره رو

 
رسیدیم و با هلهله اومدن

یه عدّه زنِ کافر و بی حجاب

می پرسید از من زنِ حرمله(لع)

با خنده... ببینم! کدومه رباب!؟

شاعر»
مرضیه عاطفی

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.