بررسی تقابل رضایت خدا با رضایت مردم

تاریخ انتشار:
بر اساس آیات قرآن و روایات اهل‌بیت:، در هیچ شرایطی رضایت مخلوق بر رضایت خالق مقدم نمی‌شود. اگر کسی در پی خشنودی خدا باشد، خشنودی مخلوق نیز حاصل می‌شود؛ ولی اگر کسی در طلب خشنودی مردم باشد، نه خشنودی خدا و نه خشنودی مردم را به دست آورده است.

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ|  ره توشه ماه محرم ۱۴۰۰، بررسی تقابل رضایت خدا با رضایت مردم.

کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی وتبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

اشاره

اگر امری مورد پسند ما انسان‌ها باشد، از آن به رضایت تعبیر می‌کنیم؛ اما به راستی مقصود از رضایتِ خدا چیست و در چه مواردی میان رضایت خدا با رضایت دیگران تقابل به وجود می‌آید؟ رضایت خدا، همان رحمت و پاداش اوست و رضایت از خدا، تسلیم بودن در برابر قضا و قدر و بالاترین مرتبه توکل است. ارزش عملِ صالح در صورتی است که فقط رضایت خدا در نظر باشد. در این میان گاهی میان رضایت خدا و رضایت مردم تقابلی ایجاد می‌شود؛ به‌گونه‌ای که یا باید رضایت خدا را جلب کرد و سبب ناخشنودی دیگران شد یا بر عکس دیگران را خشنود نمود، ولی خدا را از خود خشمگین کرد. در این شرایط برخی رضایت خدا و برخی رضایت مخلوق را ترجیح می‌دهند. بر اساس آیات قرآن و روایات اهل‌بیت:، در هیچ شرایطی رضایت مخلوق بر رضایت خالق مقدم نمی‌شود. اگر کسی در پی خشنودی خدا باشد، خشنودی مخلوق نیز حاصل می‌شود؛ ولی اگر کسی در طلب خشنودی مردم باشد، نه خشنودی خدا و نه خشنودی مردم را به دست آورده است.

رضایت خدا

رضایت، به معنای خشنود بودن و در تقابل با خشم است.[1] اگر امری سازگار با خواسته و مورد پسند ما باشد، از آن به رضایت تعبیر می‌شود.[2] مقصود از رضایت خدا نیز رضایت از صفات فعل اوست، نه صفات ذات. نعمت،[3] رحمت و ثواب[4] و عفو[5] اوست و مقصود از ناخشنودی و خشم او، محروم کردن از نعمت و کیفر دادن است.[6]

قرآن درباره عواملی که سبب رضایت خدا و نیز عواملی که سبب خشم خدا می‌شود، فرموده است: «أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ‏ اللَّهِ كَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ؛ [7]آیا کسى که از رضاى خدا پیروى کرده، همانند کسى است که به خشم و غضب خدا بازگشته؟! و جایگاه او جهنم و پایان کار او بسیار بد است». بر اساس این آیه، اطاعت از خدا موجب خشنودی او و نافرمانی خدا، سبب خشم اوست.[8] نقل است وقتی رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) فرمان داد مسلمانان برای جنگ احد از مدینه خارج شوند، برخی منافقان از شرکت در جنگ خودداری کردند؛ ولی مؤمنان گوش به فرمان رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ حاضر شدند. در این شرایط بود که آیه فوق نازل شد.[9]

ارزش عملِ صالح در صورتی است که انجام‌دهنده آن به دنبال کسب خشنودی خدا، و به تعبیر قرآن «ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّه» باشد. قرآن از گروهی که فقط درصدد جلب خشنودی خدا هستند، به نیکی یاد کرده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد؛[10] بعضى از مردم، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‌فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است». بر اساس روایات، این آیه در لیلة‌­المبیت و در شأن امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است؛ زمانی که آن حضرت به امر رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) در بستر ایشان خوابید تا از توطئه مشرکان که قصد کشتن‌اش را داشتند، در امان بماند.[11]

رضایت خالق یا مخلوق؟

برخی افراد وقتی میان تقابل رضایت خالق و مخلوق قرار می‌گیرند، رضایت مخلوق را بر می‌گزینند؛ چنانکه امام صادق(علیه السلام) فرموده است: «لاتُسْخِطُوا اللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ؛ [12]برای خشنود کردن هیچ فردی، خدا را به خشم نیاورید».

پیروی از مخلوق در صورتی که ملازم با نافرمانی خدا باشد، هرگز جایز نیست؛ چنانکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرموده است: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِى مَعْصِيَهِ الْخَالِقِ».[13] امام رضا(علیه السلام) نیز فرموده است: «مَنْ‌ أَرْضَى‌ الْخَالِقَ‌ لَمْ‌ يُبَالِ‌ بِسَخَطِ‌ الْمَخْلُوقِ؛[14] کسی که به دنبال کسب خشنودی خدا باشد، اهمیتی به ناخشنودی مخلوق نمی‌دهد».

حقیقتی که در روایات به آن اشاره شده و تجربه نیز آن را به اثبات رسانده است، این است که اگر کسی به دنبال کسب رضایت مردم باشد، هیچ‌گاه به این هدف نخواهد رسید. از این‌رو در تعالیم و آموزه‌های دین اسلام، محور تمام افعال و کردار انسان، باید رضایت خدای متعال باشد؛ یعنی انسان مؤمن باید کارهایش را در راستای خوشنودی و رضایت الهی محاسبه کرده و انجام دهد. و اگر در جایی رضایت خداوند با جلب رضایت مردم در برابر هم قرار گرفت، جلب رضایت الهی مهم‌تر است. چنانچه مردى در ضمن نامه‌ای از امام حسین(علیه السلام) خواست تا خیر دنیا و آخرت را برایشان بنگارد امام(علیه السلام) در پاسخ نوشت: «مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ كَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ وَ السَّلَامُ؛[15] هر کس با خشمگین کردن مردم به دنبال رضایت خدا باشد، خداوند پشتیبان او در کارهایی خواهد بود که مرتبط با مردم است، و هر کسی با به خشم‌آوردن خدا، به دنبال راضی نگه‌داشتن مردم باشد، خدا او را به همان مردم وامی‌گذارد. و السلام». همچنین نقل است یکی از شیعیان به نام علقمه، نزد امام صادق(علیه السلام) از نسبت‌های ناروای مخالفان به شیعیان اظهار ناراحتی و دلتنگی کرد. آن حضرت به منظور دلداری به وی فرمود: «إنَّ رِضَى الناسِ لا يُملَك، وأَلسنِتَهم لا تُضبَط، وَ كَيفَ تَسلِمون ممّا لَم يّسلَم مِنهُ أنبياءُ الله و رُسُلُه؛[16] جلب رضایت مردم، دست‌نیافتنی است و زبان ایشان، قابل کنترل نیست. چگونه انتظار دارید از چیزی (زخم‌زبان و تهمت‌های مردم) در امان باشید که انبیای الهی از آن در امان نبودند».

ملا احمد نراقی در این باره گفته است:

اگر گروهی از مردم را راضی کنی، گروه دیگری ناراضی خواهد شد. دل یکی را به دست آوری، دیگری دل‌شکسته می‌گردد. با همه این‌ها هم‌چنانکه اخبار بر آن شاهد، و به تجربه ثابت است؛ هر که دست از رضاى حق برداشته، طالب رضاى مردم باشد؛ خدا و خلق او را دشمن مى‌دارند و احدى از او راضى نیست و هر که رضای­ خدا را بر رضاى مردم مقدّم دارد، همه او را دوست مى‌دارند.[17]

نکوهش ریاکاری در آیات و روایات، از این جهت است که ریاکار درصدد جلب خشنودی مردم است؛ نه خدا. در روایتی درباره ریاکاران آمده است که فرشتگان حافظ اعمال با خوشحالی عبادت‌های ریاکار را به خدا عرضه می‌‌­دارند. خداى تعالى مى‌فرماید: «شما، حافظان عمل بنده من هستید و من از باطن او آگاهم؛ به درستى که این بنده با این عمل خود، رضاى مرا نخواسته؛ بلکه غیر مرا در نظر داشته است. پس لعنت من بر او باد». همه فرشتگان نیز مى‌گویند: «بر او باد لعنت تو و لعنت ما» و جمله آسمان‌ها و ساکنان آن‌ها بر او لعنت می‌فرستند.[18] بی‌شک هر کسی که با عبادت خدا، به دنبال ستایش بنده‌ای از بندگان خدا باشد؛ در حقیقت معتقد است که قدرت آن بنده در برآورده کردن حاجاتش بیشتر از قدرت خدا و از این رو کسب رضایت او بهتر از کسب رضایت و خشنودی خداوند است. در حقیقت چنین فردی نسبت به خدا بی‌احترامی و اهانت کرده است.[19]

موارد تقابل رضایت خدا با رضایت مردم

در زندگی انسان‌های مؤمن، گاه مواردی پیش می‌آید که رضایت خدا و رضایت دیگران مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. برخی از این موارد عبارتند از:

1. رضایت حاکمان جائر

حاکمان ستمگر تنها به دنبال برآورده کردن خواسته‌های مستبدانه خود هستند؛ از این رو به دست آوردن رضایت آنان، مستلزم سخط و خشم خداست. از آنجا که مخالفت با حاکمان ستمگر، خطرآفرین است؛ افراد بی‌دین، لاابالی و دنیاپرست که هرگز شجاعت ایستادگی در برابر آنان را ندارند، رضایت آنان را بر رضایت خدا ترجیح می‌دهند؛ این در حالی است که اولیای خدا در چنین مواردی، رضایت خدا را در نظر دارند و باکی از مخالفت با ستمگران ندارند؛ چنانکه در ماجرای کربلا وقتی ابن‌زیاد در نامه‌ای به امام حسین(علیه السلام)، خواهان تسلیم شدن آن حضرت شد؛ امام(علیه السلام) پس از خواندن نامه، آن را دور انداخت و فرمود: «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاهَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ؛[20] ملتى که رضایت‏ مخلوق را در برابر سخط خالق بخرد، رستگار نمى‌شود». هنگامی نیز که تصمیم گرفت به سمت عراق حرکت کند، فرمود: «لامَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ، نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ؛[21] گریزی از آن روزی که با قلم (تقدیر مرگ کسی) مشخص شده، نیست. آنچه مایه خشنودی خداست، همان سببب خشنودی ما اهل‌بیت: است. بر بلاهایی که از خدا به ما می‌رسد، صبر می­‌‌کنیم و خدا پاداش صابران را به ما عطا خواهد کرد».

امام سجاد(علیه السلام) نیز چه در مجلس ابن‌زیاد در کوفه و چه در برابر یزید در شام، با عزت و شجاعت پاسخ یاوه‌گویی‌های آنان را داد و از تهدید به قتل، ترسی به خود راه نداد.[22] هنگامی که اسیران کربلا را به مجلس یزید آوردند، یکی از وعاظ درباری در مدح یزید و بدگویی از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به سخنرانی پرداخت. امام سجاد(علیه السلام) خطاب به او فرمود: «وَيلَكَ أيها الخَطيب اِشتَريتَ مَرضاةَ المخلوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ فَتَبَوّء مَقعَدَكَ مِنَ النار؛[23] وای بر تو ای خطیب! براى تأمین رضایت مخلوق، سخط و خشم خالق را بر خود خریده‌اى؟! پس جایگاه تو در آتش است».

2. مجالس لهو و لعب

یکی از مهم‌ترین موارد تقابل رضایت خدا با رضایت مخلوق، مجالس لهو و لعب و برخی از مجالس عقد و عروسی و مانند آن است. در این نوع مجالس، برخی برای ایجاد شادی و هیجان در پی خشنودی و خوشحال کردن شرکت‌کنندگان در مراسم هستند. چه بسا صاحبان مراسم و برخی مؤمنان نیز که راضی به رفتارها و حرکات غیرشرعی نیستند، با در نظر گرفتن ملاحظاتی از بیان حکم خدا و نهی از منکر ممانعت می‌کنند. برخی به بهانه اینکه عروسی است و یک شب، هزار شب نمی‌شود؛ به انواع موسیقی­ و رقص و آوازه‌خوانی و حتی مشروبات الکلی تن می‌دهند. قرآن می‌فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ؛[24] و بعضى از مردم سخنان بیهوده را مى‌خرند تا مردم را از روى نادانى، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهى را به استهزا گیرند؛ براى آنان عذابى خوارکننده است».

مطابق روایات و دیدگاه مفسران، مراد از «لَهْوَ الْحَديثِ»، غناست. بنابر روایات، این آیه درباره کسانی است که کنیزان خواننده را خریدارى می‌کردند و مردم را با مشغول کردن به شنیدن آوازه‌خوانی، از شنیدن سخن حق باز می‌داشتند. آنان همچنین زنان خواننده را وادار می‌کردند به سراغ کسانی که قصد دارند مسلمان شوند، بروند تا با آوازه‌خوانی ایشان را از هدف خود منصرف کنند و یا مجالسی با انواع خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها ترتیب می‌دادند و سپس به شخصی که قصد داشت مسلمان شود، مى‌گفتند: «این، بهتر است از نماز و روزه و جنگیدنی است که محمد(صلی الله علیه و آله) تو را بدان دعوت مى‌کند».[25]

همچنین نقل شده است که روز جمعه‌ای، یک کاروان تجارى همراه با طبل و دُهل و سر و صدا وارد مدینه شد. بیشتر نمازگزارانی که مشغول گوش دادن به خطبه پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودند، آن حضرت را رها کردند و به سراغ کاروان رفتند و فقط تعداد اندکی و به نقلی، 12 نفر باقی ماندند. در آن حال، این آیه شریفه نازل شد و آنان را سرزنش کرد:[26]

وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ؛[27] هنگامى که آن‌ها تجارت یا سرگرمى و لهوى را ببینند، پراکنده مى‌شوند و به سوى آن مى‌روند و تو را ایستاده به حال خود رها مى‌کنند؛ بگو آنچه نزد خداست، بهتر از لهو و تجارت است و خداوند، بهترین روزى‏دهندگان است.

3. مخالفان عقیدتی و سیاسی

یکی دیگر از موارد عدم امکان جمع میان خشنودی خدا و دیگران، راضی کردن مخالفان عقیدتی و سیاسی است. برای مثال بیشتر یهود و نصارای عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، دشمن آن حضرت و همدست با مشرکان بودند. خدای سبحان خطاب به پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرموده است:

وَ لَنْ تَرْضى‏ عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ؛[28] هرگز یهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد، (تا به طور کامل تسلیم خواسته‌هاى آن‌ها شوى و) از آیین (تحریف‌یافته) آنان پیروى کنى. بگو: هدایت، تنها هدایت الهى است؛ و اگر از هوى و هوس‌هاى آنان پیروى کنى، بعد از آنکه آگاه شده‌اى، هیچ سرپرست و یاورى از سوى خدا براى تو نخواهد بود.

این سخن قرآن، به عصر رسول‌اکرم(صلی الله علیه و آله) اختصاص ندارد. اکنون نیز قدرت‌های جهانی به چیزی کمتر از تسلیم شدن مسلمانان در برابر خود رضایت نمی‌دهند. مسلم است که جلب رضایت آنان، خشم خدا را به دنبال دارد. گروه‌های سیاسی نیز که دلبستگی شدیدی به آرمان‌های حزبی خود دارند و طرفداران آنان نیز که تعصب شدیدی بر طرفداری بی‌چون و چرا از حزب خود دارند و به فرموده قرآن: «كُلُّ حِزْبٍ‏ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُون؛‏[29] هر گروهى به راهى رفتند؛ (و عجب اینکه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند، خوشحالند»؛ مشمول این آیه شریفه هستند.

فهرست منابع

ابن‌طاووس، علی بن موسى؛ اللهوف فی قتلى الطفوف؛ قم: انوارالهدی، [بی‌تا].
ابن‌منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ بیروت: دار صادر، ۱۴۱۴ ق.
حُلوانی، حسین بن نصر؛ نزهة الناظر و تنبیه الخاطر؛ تحقیق: مدرسة الإمام المهدی4؛ چاپ اول، قم: مدرسة الإمام المهدی4، 1408 ق
راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ مفردات الفاظ القرآن؛ تحقیق: صفوان عدنان داودی، چاپ اول، بیروت: دارالقلم، 1416ق .
سجادی، سید جعفر؛ فرهنگ معارف اسلامى؛ تهران: کومش، 1373 ش.
شریف الرضی، محمد بن حسین؛ نهج‌البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ چاپ اول، قم: هجرت، 1414 ق.
شوکانی، محمد بن علی؛ فتح القدیر؛ چاپ اول: دمشق، بیروت: دار ابن‌کثیرـ دارالکلم، 1414 ق.
صدوق، علی بن محمد؛ الامالی؛ تحقیق: قسم الدراسات الاسلامیة؛ [بی‌جا]: مؤسسة البعثة، [بی‌تا].
 کتابُ من لايحضره الفقيه؛ تحقیق علی‌اکبر غفارى؛ چاپ دوم؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1413ق.
طباطبایی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ چاپ دوم، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390 ق.
طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ تصحیح فضل‌اللّه یزدی طباطبایی؛ چاپ سوم، تهران: ناصرخسرو، 1372 ش.
العسکری، حسن بن عبداللّه؛ معجم الفروق اللغویه؛ تحقیق: الشیخ بیت‌اللّه بیات و مؤسسة النشر الإسلامی؛ چاپ اول، قم: مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، 1412ق.
فیض کاشانی، مولامحسن بن شاه‌مرتضی؛ المحجة البیضاء؛ چاپ چهارم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1417ق.
کاشانی، ملا فتح‌اللّه؛ تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين؛ تهران: کتابفروشى محمدحسن علمى، 1336 ش.
کلینی، محمد بن یعقوب؛ الكافی؛ تصحیح علی‌اکبر غفارى و محمد آخوندى؛ چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق‏.
کوفی، فرات بن ابراهیم؛ تفسیر فرات الکوفی؛ تصحیح محمد کاظم؛ تهران: وزارت ارشاد، 1410 ق.
مجلسی، محمدباقر؛ بحارالأنوار؛ تحقیق سید إبراهیم المیانجی و محمد الباقر البهبودی؛ چاپ سوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ١٤٠٣ ق.
نراقی، احمد بن محمدمهدی؛ معراج السعاده؛ [بی‌جا]: مؤسسه انتشارات هجرت، [بی‌تا].
نوری، حسین بن محمدتقی؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ تحقیق مؤسسة آل‌البیت: لإحیاء التراث؛ قم: سعید، [بی‌تا].

نگارنده: حجت‌الاسلام والمسلمین علیجان کریمی پژوهشگر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.

[1]. محمد بن مکرم ابن‌منظور؛ لسان ‌العرب؛ ج 5، ص 235.

[2]. سید محمدحسین طباطبایی؛ الميزان فی تفسیر القرآن؛ ج 3، ص 106.

[3]. همان، ج 19، ص 197؛ سید جعفر سجادى؛ فرهنگ معارف اسلامى؛ ج 2، ص 912.

[4]. حسن بن عبداللّه العسکری؛ معجم الفروق اللغويه؛ ص 34.

[5]. محمد بن علی شوکانی؛ فتح القدير؛ ج 2، ص 453.

[6]. همان، ج 9، ص 376.

[7]. آل‌عمران: 162.

[8]. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 432.

[9]. همان.

[10] . بقره: 207.

[11]. فرات بن ابراهیم کوفی؛ تفسیر فرات کوفی؛ ص 65؛ عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نور الثقلین؛ ج 1، ص 205.

[12]. محمد بن علی صدوق؛ کتابُ من لایحضره الفقیه؛ ج 4، ص 403.

[13]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهج البلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ حکت 165.

[14]. محمد بن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ ج 1، ص 138.

[15]. محمد بن علی صدوق؛ الامالی؛ ص200.

[16]. همان؛ ص 164؛ محمد بن حسن حر عاملی؛ وسائل الشیعه؛ ج 27، ص 396.

[17]. ملا احمد نراقی؛ معراج السعاده؛ ص 626.

[18]. حسین بن محمدتقی نوری؛ مستدرک الوسائل؛ ج 1، ص 112 ؛ ملامحسن فیض کاشانی؛ محجة البیضاء؛ ج 6، ص 142.

[19]. ملامحسن فیض کاشانی؛ محجة البیضاء؛ ج 6، ص 142.

[20]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالانوار؛ ج 44، ص 382.

[21]. حسین بن نصر حلوانی؛ نزهة الناظر و تنبيه الخاطر؛ ص 86.

[22]. علی بن موسی ابن‌طاووس؛ اللهوف فی قتلی الطفوف؛ ص 91.

[23]. همان، ص 109.

[24]. لقمان: 6.

[25]. ملا فتح‌اللّه کاشانی؛ تفسیر منهج الصادقین؛ ج 7، ص 198؛ نیز ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 6، ص 131.

[26]. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 433.

[27]. جمعه: 11.

[28]. بقره: 120.

[29]. مؤمنون: 53؛ روم: 32.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.