عوامل و زمينههای طلاق| بداخلاقی
پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| (بداخلاقی)
برشی از کتاب "سیلاب زندگی" فصل اوّل؛ عوامل و زمينههای طلاق.
کاری از گروه تولید محتوای معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.
بد اخلاقی
زن جوان که سه فرزند داشت به همراه وکیلش به دادگاه آمده بود تا از همسرش طلاق بگیرد. او متولد یکی از شهرهای غرب کشور بود و چند سالی میشد که به تهران مهاجرت کرده بودند. خیاط ماهری بود و درآمد خوبی داشت. چند ماه پیش، یکی از مردهای فامیل، همسر و مادرزنش را به دلیل آنکه طلاق می خواست، به گلوله بسته بود و از همان روز، همه اعضای فامیل و بستگان به این زن گفته بودند بهتر است دیگر حرف طلاق را نزند؛ اما او تصمیم گرفته بود به زندگی مشترک با همسرش پایان دهد. خانم خیاط نمی توانست پای یک زن دیگر را در زندگی اش تحمل کند.
وقتی زن جوان همراه وکیلش وارد دادگاه خانواده شدند، پرونده های زیر دست قاضی نشان می داد که مهریه، اجرت المثل، نفقه و در نهایت طلاق درخواست کرده است. قاضی پس از چند لحظه، رو به این زن جوان کرد و پرسید: «چه شده که با داشتن سه فرزند تصمیم گرفتهاید، از همسرتان جدا شوید؟» زن از جا بلند شد و جواب داد: «شوهرم تصمیم گرفته با همسر برادر مرحومش ازدواج کند.. .» قاضی حرف او را قطع کرد و گفت: «یعنی هنوز ازدواج نکرده؟ پس، می توان به عوض شدن نظرش هم فکر کرد.»
زن نگاهی به وکیل خود کرد و ادامه داد: «فقط این نیست. بیشتر از دوازده سال است که با رنج و دعوا زندگی می کنیم. از روز اوّل ازدواجمان، بددهن و یکدنده بود. دست بزن داشت و برای خرجی دادن، جانم را به لبم می رساند و تحمل می کردم؛ ولی حالا نمی توانم؛ خسته شده ام.» در این لحظه، خانم وکیل به حرف آمد و گفت: «مدارک مربوط به ضرب و جرح، طول درمان، تهدید و عدم پرداخت نفقه و حقوق ایشان، در پرونده موجود است.»
قاضی دوباره پرسید: «به نظر می رسد شما با شوهرت نسبت فامیلی دارید؟ چطور متوجه اخلاق و رفتارش نشدید؟»
زن پاسخ داد: «پانزده سال پیش، دانش آموز بودم و همه چیز از یک عکس دستهجمعی فامیلی شروع شد. آن عکس باعث شد زنعمویم تهمت بی آبرویی به من بزند. زن عمویم دوست داشت که من با پسرش ازدواج کنم؛ اما من عاشق پسر خاله ام بودم. جنجال آن عکس باعث شد که پسر خاله ام قید ازدواج با من را بزند و برای همین، پسرعمویم با پیش دستی، از من خواستگاری کرد؛ تا مثلاً معرفت خودش را نشانم دهد. یک سال بعد، نامزد شدیم و با تمام شدن دوره دبیرستان، سر سفره عقد نشستم و با مهریه دوازده میلیون تومانی عروس خانواده عمویم شدم؛ اما کمکم متوجه شدم پسرعمویم مرا دوست نداشته و تحت فشار مادرش با من ازدواج کرده است. بداخلاقی هایش هم به همین دلیل بود. خواستم طلاق بگیرم؛ اما زن عمویم گفت: «اگر جدا شوید، آبرویی برای هیچکس نمیماند و در شهر کوچک ما جای زندگی کردن برای هیچیک از اعضای فامیل نخواهد بود.» مادر خودم هم میگفت: «بچهدار شوید، همه چیز درست می شود»؛ اما نه تنها با بچه اوّل، بلکه با فرزند دوم هم چیزی عوض نشد و ما سر هر موضوعی با هم اختلاف و دعوا داشتیم. چند سال پیش، تا مرز طلاق رفتیم؛ اما وقتی معلوم شد باردار هستم، همه چیز به هم خورد. تا اینکه برادر شوهرم در یک تصادف فوت شد و بعد از مراسم چهلُم، متوجه تغییر رفتار همسرم شدم. او به بهانه های مختلف به خانه برادرش سر می زد و به طور پنهانی ساعت های بسیاری را با گوشی و تلگرام مشغول می شد. بالأخره، یک روز گوشی اش را چک کردم و فهمیدم با همسر برادرش قرار ازدواج گذاشته است. وقتی اعتراض کردم، گفت: «مهریه ات را ببخش تا طلاقت بدهم... .»
لحظه ای سکوت بر دادگاه حکمفرما شد. بعد از آن، خانم وکیل رو به زن کرد و گفت: «موضوع تهدید را هم بگو.» زن جوان ادامه داد: «مدتی بعد از آنکه پیگیر درخواست حق و حقوقم شدم، شنیدم یکی از زنهای جوان فامیل هم دادخواست طلاق داده است؛ اما شوهر معتاد او که راضی به طلاق دادن همسرش نبود، اسلحه ای برداشت و به سراغ زنش رفت که در آن تیراندازی، زن و مادرزنش کشته شدند. از آن روز تا به حال، شوهر من هم بارها مرا به قتل تهدید کرده و اعضای فامیل هم حرف او را جدی گرفته اند. با این حال، من تصمیم گرفته ام راه زندگی ام را از او جدا کنم؛ اما اوّل باید مهریه ام را بگیرم.»
زن بعد از آنکه برگه های طلاق را امضا کرد، سرش را پایین انداخت و از دادگاه خارج شد... . [1]
*******
خوشبختی عروسی که با یک سکه طلا به عقد پسری جوان در آمده بود، بیشتر از یک سال دوام نیاورد. عروس به دلیل اخلاق تند شوهر، درخواست طلاق کرد. زن جوان درحالیکه برگه پزشکی قانونی را به دست قاضی دادگاه خانواده می داد، با ناراحتی گفت: «سال گذشته، در همین روزها بود که شوق و اشتیاق ازدواج در سر و قلبم موج می زد. حالا این روزها از اینکه آن قدر در آن زمان کودکانه فکر می کردم، از خودم ناراحت هستم.»
وی اضافه کرد: «شاید باورش هنوز هم سخت باشد؛ من به ازدواج پسری درآمدم که از مال دنیا هیچ چیزی نداشت. باورم این بود که خوشبخت می شویم و با تلاش، زندگی را با هم خواهیم ساخت؛ زیرا شنیده بودم دخترانی که مهریه های سنگین داشته اند، همیشه در طول زندگی با مشکل و دغدغه روبه رو بوده اند. دوست نداشتم که ذهن همسرم درگیر مسائل مالی و مهریه سنگین من باشد. به همین علت، بدون آنکه او تصورش را بکند، تصمیم گرفتم مهریهام را کم و ناچیز انتخاب کنم.»
زن جوان اشک هایش را پاک کرد و گفت: «روز عقد بود که از پدر و مادرم اجازه خواستم با مهریه من به میزان یک سکه بهار آزادی موافقت کنند. خانواده ام به نظر من احترام گذاشتند و خانواده همسرم نیز از این انتخاب من شگفت زده شدند. وقتی وارد زندگی مشترک شدیم و زیر یک سقف قرار گرفتیم، متوجه شدم شوهرم با کوچکترین مشکلی برآشفته می شود و شروع به داد و فریاد می کند. او در هر بار عصبانیت، به من حمله می کرد و مرا زیر ضربات مشت و لگد می گرفت. پس از چند ماه، خانواده ام متوجه قضیه شدند و بالأخره با من موافقت کردند که از جهنمی که در آن اسیر شده بودم، آزاد شوم.»[2]
*******
مرد جوانی با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق داد و در خصوص علت آن، به قاضی گفت: «همسرم تنها زمانیکه به من احتیاج دارد، محبت میکند و رفتار خوبی دارد. در غیر این صورت، آنقدر بدرفتاری میکند که من از دستش خسته میشوم. او همیشه بداخلاقی میکند؛ اما کافی است که یکبار به من احتیاج داشته باشد و یا بخواهد من کاری برایش انجام دهم و یا چیزی از من بخواهد؛ آن وقت است که بهترین کارها را برایم انجام میدهد، غذای مورد علاقهام را می پزد و هرچه میگویم، می گوید چشم. دیگر از این رفتارهایش بدم آمده و حتی وقتی به من محبت می کند، از او دلزده میشوم. هربار که میبینم رفتار همسرم با من خوب شده است، می فهمم حتماً کاری با من دارد. هرچه سعی کردم با این اخلاقش کنار بیایم، نتوانستم تحمل کنم. برای همین، تصمیم به جدایی از این زن خودخواه گرفتهام.»[3]
*******
زن جوان از رفتار و آزارهای شوهرش به تنگ آمده بود و دیگر نمیتوانست او را تحمل کند. مرد، مدام زن را کتک میزد و به برادر زنش نیز که تازه فوت کرده بود، فحش میداد. هر بار که شوهرش توهینها را آغاز میکرد، او بیشتر به تصمیمش فکر مینمود.این ماجرا ادامه داشت تا اینکه ساعت 4 صبح، زمانی که شوهرش در خواب بود، او مایع تمیزکننده را داخل ظرف ماستی ریخت و روی صورت همسرش پاشید. بلافاصله، با اورژانس تماس گرفت و شوهرش به بیمارستان انتقال داده شد.مرد 38 ساله تحت عمل جراحی قرار گرفت و از پوست پایش به صورتش پیوند زدند و از آنجا که در خواب این اتفاق برایش رخ داده بود، چشمهایش با نخستین عمل جراحی خوب شد.
اما همان روز اوّل، برادران مرد زمانی که از ماجرای اسیدپاشی باخبر شدند، از همسر برادرشان شکایت کردند که همان روز بازداشت شد.
با این حال، زن جوان،برای دومینبار و با اصرار و شکایت شوهرش، بازداشت شد. او زمانی که در مقابل بازپرس امور جنایی قرار گرفت، درباره علت اسیدپاشی گفت: «شوهرم دستِ بزن داشت و مدام توهین و فحاشی میکرد. چندین بار خواستم از او طلاق بگیرم، ولی نپذیرفت. برای همین، تصمیم گرفتم کمی تنبیهش کنم تا راضی به طلاقم شود. با همسرم 19 سال قبل آشنا شدم.آن موقع، برادرش مستأجر خانه پدرم بود. بعد از مدتی، با هم ازدواج کردیم. او پیش از آنکه ازدواج کند، اعتیاد داشت؛ اما ترک کرد و بعد از آن، به قلیان روی آورد. چهار سال مدام در قهوهخانهها بود که این بار به سراغ شیشه و کراک رفت. او خیلی من و بچههایم را اذیت میکرد و برای رهایی از دست رفتارهایش، چنین کاری انجام دادم. چند روز قبل، در تلگرام خواندم که مرد معتاد به شیشه، سر بچهاش را بریده است. میترسم که این بلا را سر دختر و پسرم بیاورد.»
پس ازپایان بازجوییها، متهم روانه بازداشتگاه شد؛ تا تصمیمگیری نهایی صورت گیرد.[4]
*******
زنی در دادگاه خانواده گفت: «در اینترنت با شوهرم آشنا شدم و دائم با هم صحبت می کردیم. بعد از مدتی نیز با یکدیگر عقد کردیم؛ ولی پس از گذشت دو سال، او مرا رها کرد و به فرانسه رفت و حتی ارتباط چتی ما نیز قطع شد. باید بگویم که از همان ابتدا، خانواده من با ازدواجم مخالف بودند؛ زیرا می دانستند این امر، عاقبت ندارد و در نهایت، از یکدیگر جدا میشویم.»
زن در ادامه با تاکید بر اینکه یک سال است منتظر بازگشت شوهرم هستم، ولی او مرا بی خبر گذاشته و رها کرده، گفت: «در حال حاضر، مهریه هزار سکه ای و طلاقم را خواهانم و شوهرم باید عذاب بکشد و مهریه ام را بپردازد. شوهرم یک سال است که مجهول المکان است و من تنها اطلاع کمی از او دارم. من عاشق شوهرم بودم و زمانی که چت میکردیم، با یکدیگر تفاهم بسیاری داشتیم. شوهرم بعد از عقد، بی دلیل و ناگهانی مرا رها کرد و من هنوز دلیل رفتار او را متوجه نشده ام.»[5]
*******
خانم موقّر و متینی که حدود سیوشش سال داشت، با حالت خشم وارد دادگاه شد و درباره تقاضای طلاق خود گفت: «حدود دوازده سال است که با همسرم ازدواج کردهام. مرد خوبی است. بسیاری از ویژگیهای یک آدم کامل و دوستداشتنی را داراست؛ اما هرگز نمیخواهد بفهمد که من، همسر او و مادر دو فرزندش هستم. به خیال خودش، مرد مجلسآرایی است؛ اما مجالس را با دست انداختن من میآراید. نمیتوانید درک کنید که چقدر زجر کشیدهام؛ اعصابم بهکلی خراب شده و دائم مجبورم به پزشک مراجعه کنم. هزار بار با شوهرم حرف زدهام و خواهش و التماس کردهام که من همسر تو هستم، سن و سالی دارم، درست نیست که پیش آشنا و غریبه صد جور شوخی زننده و غیردوستانه با من میکنی؛ متلک میگویی که دیگران بخندند و مثلاً خوش بگذرانند.
من اغلب از همه خجالت میکشم و چون از اوّل، شوخطبع و بذلهگو نبودهام، هیچوقت نمیتوانم با شوهرم مقابلهبهمثل کنم. بنابراین، چون خواهش و تمناهای من فایدهای ندارد، میخواهم طلاق بگیرم و با تمام رنجهایی که میدانم در انتظارم نشسته، خواهم ساخت تا از مرد قدرنشناسی که هیچ احترامی به من نمیگذارد، جدا شوم.»[6]
*******
«پیشتر معتاد بود و الآن ترک کرده است؛ اما چه فایده، باز هم سرِ کار نمی رود. تنبل و بیمسئولیت است و اهل کار نیست. این پنج سال نیز خانواده اش خرجمان را میدادند.» اینها حرف های خانمی بیستوپنج ساله است که قبل از ازدواج، با همسرش دوست بوده است. این دو، همسایه بودند و خانوادهاش هم به این ازدواج راضی نبودند؛ اما زن از خانواده شوهرش راضی است و با حمایت آنها تاکنون صبوری کرده است. او یک سال است که به خانه پدرش رفته و حالا مهریه پانصد و چهارده سکه ای و نفقه و جهیزیه اش را نیز بخشیده تا طلاق توافقی بگیرد. او می گوید: «شوهرم خیلی بددهن و بداخلاق است. کارش تهمتزدن و شککردن به من است. پنج سال تمام در خانه حبس بودم؛ حتی نمیگذاشت موبایل داشته باشم. تلفنِ خانه پدرم که زنگ می خورد، میگفت: «حتماً با تو کار دارند.» بارها کتکم زده است؛ بهطوریکه لبم پاره شده و دندانهایم آسیب دیده است. البته خانواده خیلی خوبی دارد، درکم می کنند و بسیار تلاش کردند اصلاحش کنند؛ اما نشد. همواره اهل جنگ و دعوا و عربدهکشی است و دنبال کار هم نمی رود. به طلاق رضایت نمی داد. حالا که همه چیز را بخشیده ام، چند روزی است به طلاق راضی شده است.» [7]
*******
خانمی به دلیل بداخلاقی شوهرش، دچار اختلاف شدیدی با او شده بود. برای انتقام گیری از همسرش، عکس های خصوصی خود را در صفحه فیسبوک گذاشت، تا آبروی شوهرش را ببرد. وقتی مرد از این ماجرا باخبر شد، از این موضوع شوکه شد و در این باره از خانمش توضیح خواست. زن جوان نیز گفت: از این موضوع بی اطلاع است و نمی داند چه کسی برایش صفحه فیسبوک درست کرده است. به این ترتیب، هر دو به دادسرای رسیدگی به جرایم رایانه ای رفتند و خواستار پیگیری قانونی این موضوع شدند.
مرد خطاب به دادیار شعبه گفت: «مدتی است صفحه ای با نام همسرم در شبکه فیسبوک ایجاد شده و عکس های زیادی از او در آن نمایش داده می شود. این موضوع، باعث آبروریزی شده و دیگر نمی توانم در چشمان دوستان و فامیلهایم نگاه کنم. نمی دانم این کار را چه کسی انجام داده است.» به دنبال این شکایت، دادیار به مأموران پلیس فتا دستور داد که در این باره تحقیق کنند. در این مدت، صفحه فیسبوک زن فعال بود و هر روز، عکسهای تازه ای از او به نمایش در می آمد. همچنین، روزبهروز بر دوستانش افزوده می شد و کسی که صفحه را هدایت میکرد، مطالبی خلاف اخلاق را از طرف او می نوشت. در چنین شرایطی، ردیابی های متخصصان پلیس فتا ادامه یافت، تا اینکه مأموران به سرنخ هایی در این باره دست یافتند. این اطلاعات، نشان می داد این صفحه از داخل خانه شوهر همین زن هدایت می شود. سرانجام، تجسسهای بیشتر فاش کرد که این صفحه را خود خانم او ساخته است. با قطعیشدن این موضوع، وی به دادسرا احضار گردید و تحت بازجویی قرار گرفت.
او درباره انگیزه اش از این کار گفت: «مدتی است با شوهرم اختلاف دارم. او مرد بداخلاقی است و من نمی توانم با او زندگی کنم. چند مرتبه با همسرم صحبت کردم تا رفتارش را تغییر دهد؛ اما وقتی فهمیدم او با من سر ناسازگاری دارد، تصمیم گرفتم انتقام بگیرم. شوهرم مردی غیرتی و متعصب است و به همین دلیل، عکس های خصوصی ام را در فیسبوک گذاشتم، تا آبروی او برود.»
مرد که از پذیرش این واقعیت تلخ شوکه شده بود، با صرف نظر از شکایتش به دادگاه خانواده رفت تا همسرش را طلاق دهد.[8]
*******
پزشکی در دادگاه میگوید: «در تمام مدت زندگی با همسرم، حتی یکبار هم شاهد رفتاری که شایسته یک زن خوب و کدبانوست، نبودم. خانه همیشه نامرتب و درهم بود. فریادها و بهانهجوییها و دشنامهای زننده او، مرا به ستوه آورده است.» این پزشک، بعد از پرداخت مهریهای سنگین از همسرش جدا میشود و میگوید: «حاضر بودم تمام سرمایه و حتی مدرک پزشکیام را بدهم و فقط خلاص شوم!»[9]
*******
[1] . بهمن عبداللهی، روزنامه ایران، ش 6629 تاریخ 6/8/1396، ص 18.
[2]. احمد امیریپور، ازدواج موفق و راهکارهای جلوگیری از طلاق، ص 231.
[3]. نرگس زرینجویی، طلاق؛ بایدها و نبایدها، ص 58.
1. https://www.ksabz.net/news-ksabz/l
[5] . روزنامه اعتماد، ش 2284، تاریخ 21/7/1390، ص 11.
[6]. رهتوشه خواهران، 1395ش، ص 69 _ 70.
1. http://mehrkhane.com/fa/news/299224/6/96))
[8] . روزنامه شرق، ش 1344، تاریخ 24/6/1390، ص 10.
[9]. ابراهیم امینی، آیین همسرداری، ص 34.
افزودن دیدگاه جدید