حجت‌الاسلام رحيم كارگر

بصيرت اخلاقي در عصر ظهور (ماهيت، ضرورت و چرايي آن)/بخش سوم

تاریخ انتشار:
بر اساس روايت امام باقر عليه السلام، عقول و افكار مردم در عصر ظهور، شكوفا و متمركز و اخلاق آنان كامل مي شود؛ اين يعني، پيوند عقلانيت و معنويت انسان و رسيدن به بصيرت اخلاقي.

دو.  فرا رسايي چند بعدي (كمال نهايي و كمالات فرعي)
كمال (فرا رسايي) ، عبارت از صفتي است كه بر رشد وجودي يك موجود يا پيدايش صفت مناسب در موجود، اطلاق مي شود... در جهان طبيعت هر موجودي در جست و جوي آن است كه به كمال نهايي و لازم وجودي اش نايل شود. كمال نهايي هر موجودي، عبارت از رسيدن او به آخرين درجة وجوديش اش مي باشد. انسان قبل از آنكه تهذيب نفس كند و به ظهور فعلي فضايل بپردازد تا به كمال برسد؛ بايد به كمال نهايي اش عالم و آگاه باشد تا شرايط لازم جهت رسيدن به آن را فراهم آورد. البته براي رسيدن به اين كمال نهايي، بايد از معبرها و گذرگاه هايي عبور كند و به كمالات مختلفي ـ كه نقش واسطه اي دارند ـ دست يابد.
تكامل و تعالي فراگير، همواره مورد توجه و خواست انسان  بوده و رسيدن به كمال و سعادت، آرمان هميشگي او بوده است. با اين حال يكي از مجهولات او اين است كه كمال انسان در چيست؟ در اين رابطه ديدگاه هاي گوناگوني وجود دارد؛ مانند: 
1.  كمال انسان در ترقي عقلاني است كه از راه علم و فلسفه حاصل مي شود. 
2.  كمال انسان در برخورداري هر چه بيشتر از لذايد مادي است. براي رسيدن به آن بايد با ابزار علم و تكنيك، از منابع و ثروت هاي طبيعي استفاده كرد تا زندگي مرفه تر و لذت بخش تري فراهم آيد. 
3.  كمال انسان در ترقيات معنوي و روحاني است كه از راه رياضت ها و مبارزه با لذايذ مادي حاصل مي شود. 
4.  كمال انسان در برخورداري دسته جمعي از مواهب طبيعي است و براي رسيدن به آن، بايد در راه رفاه همه طبقات اجتماع كوشيد. 
5.  كمال انسان در رشد عقلاني و اخلاقي است كه از راه تحصيل علوم و كسب ملكات فاضله به دست مي آيد و... .
بر اساس ايات و روايات، كمال اصلي و نهايي انسان، «قرب و لقاي الهي» است . كمال حقيقي او، همان مقام قرب پروردگار است و ساير كمالات بدني و روحي، همه مقدمه و ابزار رسيدن به چنين مقامي هستند. هدف و غايت زندگي و تاريخ بشري خدا است و بايد همچنين باشد (الي الله عاقبة الامور). فرجام تاريخ، كمال همه جانبه انسان ها در همه ابعاد و زمينه ها است؛ هر چند جوامع انساني شاهد زوال و انحطاط و فروكاهيدگي معنوي بوده است.
پس مطلوب نهايي، وابستگي به موجودي بي نهايت كامل؛ يعني، قرب خداي متعال است. در اين مقام است كه انسان ارتباط كامل خود را با آفريدگار مي يابد و خود را متعلق و مرتبط به او؛ بلكه عين تعلق و ربط به او مشاهده مي كند و در برابر او براي خود هيچ نوع استقلال و استغنايي نمي بيند. و در اين مرتبه است كه همة اشياء را قائم به ذات اقدس الهي مي بيند و علم حضوري به حقايق هستي پيدا مي كند و به اندازة ظرفيت وجودي خود، از انوار جلال و جمال الهي، بهره مند مي شودو ميل فطري او به شناختن حقايق هستي ارضا مي گردد. 
همچنين در اين مرتبه است كه به سرچشمة قدرت بي نهايت راه مي يابد و در اثر ارتباط با آن، توان انجام هر كاري را كه در تير رس خواست و اراده اش قرار گيرد، پيدا مي كند و ميل قدرت طلبي او اشباع مي شود. 
و نيز در اين مرتبه است كه مي تواند بالاترين درجة محبت را به والاترين محبوب  ها پيدا كند و به نهايت قرب و نزديكي و وصول و ارتباط حقيقي به او نايل آيد و در نتيجه به بهترين و پايدارترين لذت ها دست يابد (في مقعد صدق عند مليك مقتدر).[37] 
اين كمال نهايي، مراد و مطلوب انسان هاي كامل و مبدأ و مقصد اعلاي حركت تكاملي بشر و اساس تعاليم پيامبران بوده است؛ ولي تحقق كامل آن (يعني رسيدن انسان به كمال نهايي خود در اين دنيا) آن هم در ابعاد بسيار وسيع و گسترده، تنها در عصر ظهور خواهد بود. 
راه رسيدن به اين كمال بنيادين (قرب الهي و عبوديت)، گذر از كمالات مختلف است؛ يعني انسان ابتدا به يك سري كمالات فرعي (غير اصلي)نايل مي شود، آن گاه از طريق اين كمالات واسطه اي (كمال خلقي، كمال عقلي و كمال اجتماعي)، به كمال مطلق دست مي يازد. انسان خرد ورز مهذّب، مي تواند به عبوديت و قرب الهي نايل شود و خود را در مدار هستي و فرجام تاريخ قرار دهد؛ اين انگاره در فلسفه متعالي تاريخ و نظريه «دولت اخلاقي مهدوي» مورد بحث و بررسي قرار گرفته است[38] و ما در اينجا تحت عنوان «بصيرت اخلاقي» مطرح كرده ايم. آنچه كه انسان را به اين كمال رهنمون مي سازد، تعليم و آموزش جهت دار (كمال فكري) و تربيت در راستاي تحقق فضايل انساني و اجتناب از رذايل اخلاقي (كمال اخلاقي) است كه بدين وسيله فرد به كمال مطلق مي رسد. عقل عالي ترين معرفت انسان را ـ كه با روح انساني همسان است ـ ملاحظه كرده و با توجه به اينكه كمال انساني در بالا رفتن مرتبة آن معرفت است، حكم مي كند كه كمال نهايي در نيل به عالي ترين معرفت شهودي است كه در پس حركت به سوي شهود مطلق، وجود مطلق و كمال مطلق حاصل مي شود؛ چنان كه قرآن مي فرمايد: (يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي )؛[39] « اي نفس آرامش يافته! به سوي پروردگارت باز اي كه تو خشنود و او راضي از تو است...». نفس مطمئنه، عبارت است از وصال روح انساني به حقيقت مطلق كه پروردگار عالم است و اخلاق اسلامي اين وظيفة خطير را بر عهده دارد كه در انسان قابليتي جهت نايل شدن به رشد انساني به وجود آورد تا خداوند متعال بر كمال وجودي او بيفزايد.[40] پس بدون تزكيه و تهذيب نفس و تعليم و حكمت آموزي، نمي توان به آن كمال واقعي و نهايي دست يازيد.
بر اساس بعضي از روايات و تفاسير و يافته هاي عقلي و تجربي بشر، اين «وصال موعود» و فرا رسايي (كمال) واقعي، با ظهور حضرت مهدي و تشكيل حكومت جهاني وقوع خواهد يافت و انسان از طريق كمالات فرعي (رشد فكري و اخلاقي و اجتماعي)، به كمال نهايي (قرب الهي و عبوديت) خواهد رسيد.
در ديدگاه متفكراني چون علامه طباطبايي و شهيد مطهري نيز پيوند كاملي ميان كمال نهايي بشر با عصر ظهور مهدوي بر قرار شده و شكوفايي ارزش هاي انساني مورد تأكيد قرار گرفته است. صاحب الميزان مي گويد: 
«به حكم ضرورت، آينده جهان روزي را در بر خواهد داشت كه در آن روز جامعه بشري، پر از عدل و داد شده و با صلح و صفا، همزيستي نمايد و افراد انساني غرق فضيلت و كمال شوند. البته استقرار چنين وضعي به دست خود انسان خواهد بود و رهبر چنين جامعه اي، منجي جهان بشري و به لسان روايات مهدي خواهد بود...».[41] 
استاد مطهري نيز مي نويسد:
«... انسان تدريجا از لحاظ ارزش هاي انساني به مراحل كمال خود؛ يعني،  مرحلة انسان ايده آل و جامعة ايده آل نزديك تر مي شود تا آنجا كه در نهايت امر حكومت عدالت؛ يعني، حكومت كامل ارزش هاي انساني ـ كه در تعبيرات اسلامي از آن به حكومت مهدي تعبير شده است ـ مستقر خواهد شد و از حكومت نيروهاي باطل و حيوان مآبانه و خود خواهانه و خودگرايانه اثري نخواهد بود».[42]
در روايات به صراحت به اين تكامل فراگير و مطلق بشر (عبوديت و بندگي) اشاره شده است: «الملك للرحمن اليوم و قبل اليوم و بعد اليوم و لكن اذا قام القائم لم يعبد الا الله عزوجل»[43]؛ «پادشاهي (و حاكميت)  براي خداست امروز، ديروز و فردا؛ اما زماني كه قائم عليه السلام قيام مي كند، جز خدا عبادت نمي شود». و «ابشروا بالمهديّ ... يملأ قلوبُ العباد عبادةً و يسعهُم عدلُه»؛[44] «بشارت باد به ]آمدن[ مهدي! او دل هاي بندگي را با عبادت و اطاعت پر مي كند و عدالتش همه را فرا مي گيرد» و نيز: «فلا يبقي في الارض معبود دون الله عزوجل من صَنَم و وَثَنٍ و غيره الا وقعت فيه نارٌ فاحترق»؛[45] «جز خداوند بلند مرتبه، هر معبودي كه در زمين باشد؛ اعم از بت هاي بي جثه با صورت و بي صورت و جز آن، آتش گرفته، مي سوزد».
سه. بايستگي انقلاب هنجاري
انسان موجودي تربيت پذير و قابل تغيير و رو به رشد و بالندگي است. بدين جهت حركات و صفات او، مورد توجه مكاتب اخلاقي، عرفاني و تربيتي بوده است و پيامبران نيز بيشترين تلاش و همت خود را مصروف تغيير رفتارها و عادت ها و پندارهاي مردم كرده اند؛ يعني، مردم يك سري عادت ها و رفتارهاي نابهنجار و مشكل سازي دارند كه هم در سطح فردي و هم در سطح اجتماعي، منشأ بسياري از كاستي ها، ناملايمات، تخريب ها و تحقيرها است. بعضي از اين اعمال و عقايد، چنان باطل و مخرّب است كه تبديل به رذيلة اخلاقي، باورهاي غير انساني و عادت هاي ناپسند مي شود و تغيير و دگرگوني آنها، نياز به مجاهدت هاي گستردة تبليغي و تربيتي و پرورش ويژة فكر و حكمت آموزي دارد. رسول گرامي اسلام، ساليان متمادي به تزكيه و تعليم مردم پرداخت و توانست با ارشادات و هدايت گري هاي خود، تا حدودي مردم و جامعه آلوده را پاكيزه سازد و دگرگوني شگفتي در عادت ها و صفات ناپسند اخلاقي آنها ايجاد كند. اين مسأله نشان مي دهد كه براي اصلاح فرد و جامعه و تغيير رويكردها، بينش ها و منش هاي ناسالم و ويرانگر، نياز به يك انقلاب اساسي و بنيادي در افكار و عقايد و اخلاق دارد. اين انقلاب بيشتر مي تواند ماهيت ارزشي، اخلاقي و فرهنگي داشته باشد؛ يعني، تغيير و دگرگوني بايسته و اثر گذاري كه انسان را به سرشت و فطرت پاك خود برگرداند، سيرت و باطن او را پاك سازد و رذايل اخلاقي و ملكات غير فاضله را به مكارم اخلاقي و ملكات انساني تبديل كند. اين «انقلاب هنجاري» هم مي تواند در سطح فردي باشد و هم در سطح اجتماعي؛ هم در سطح فكري و علمي باشد و هم در سطح اخلاقي و معنوي و... بدون اين انقلاب گسترده و فراگير فرهنگي، اصلاح بشر، امكان پذير نيست. كانت ـ متفكر اخلاقي غرب- نيز به اين نكته اشاره كرده است: 
«اصلاح اخلاقي انسان، مستلزم وقوع يك انقلاب اساسي در شخصيت و روحية او است؛ يعني، انقلاب در شيوة تفكر و نحوة ارزش گذاري او در امور زندگي و با صرف اصلاح خلق و خو، بهبود اخلاقي حاصل نمي شود».[46]
انقلاب هنجاري مذكور، به طور كامل و گسترده در عصر ظهور صورت خواهد گرفت و بر اساس روايات تأثيرات شگرفي بر منش ها و بينش هاي مردم خواهد نهاد. اين دگرگوني به دست امام مهدي عجل الله تعالي فرجه خواهد بود كه بر اساس نظام امامت، كار اصلاح و هدايت گري مردم را بر عهده دارد و جهت بهبود همة امور، به تربيت اخلاقي آنان همت مي گمارد و به دست الهي خود، فكر و اخلاق مردم را تغيير داده و آنها را كامل مي كند. اين انقلاب هنجاري، بيشتر ماهيت فرهنگي و اخلاقي دارد كه منجر به «بصيرت اخلاقي» و شكوفايي انساني مي شود. در روايات به اين مساله اشارات روشني شده است؛ از جمله مي فرمايند: 
«... ان يصلح امة بعد فسادها[47]»؛ «او اين امت را پس از آنكه تباه و فاسد شده اند، اصلاح مي كند».
«... يحيي الله عزوجل بالقائم بعد موتها بكفر اهلها»[48] ؛ «خداوند زمين را به دست قائم زنده و احيا مي گرداند؛ بعد از آن كه زمين با كفر ساكنانش مرده باشد».
و «سلك بكم مناهج الرسول فتداويتم من العمي و الصمّ و البكم»[49]؛ «شيوه پيامبر خدا را در پيش مي گيرد و شما را از كوري، كري و گنگي (بيماري هاي روحي و اخلاقي) نجات مي دهد» و ... .
گفتني است علت طرح اين فرضيه (بايستگي انقلاب هنجاري در عصر ظهور)، وجود فساد و تباهي اخلاقي فراگير و فزاينده و اضطراب فكري و عقيدتي عميق در آخر الزمان (پيش از قيام منجي موعود) است كه در روايات به آنها اشاره شده است؛ يعني، بسياري از انسان هاي ماقبل ظهور، افرادي غير اخلاقي، دين گريز، اهل جور و فساد، از خود بيگانه و داراي زندگي سطحي و فرومايه هستند. اين كژتابي هاي اخلاقي و فكري، منجر به شيوع نفاق و الحاد، قساوت و بي رحمي، تجاوز و جنايت هاي بي رحمانه و ظلم وجور بي رويه و... مي شود. پيامد اين همه ناهنجاري و سطحي نگري، جنگ ها، فقرها، ناامني ها، قتل ها، هوس بازي ها، بي ديني ها و ...است و راه ر   هايي از همة آنها، «انقلاب بزرگ اخلاقي و فكري» است؛ يعني، تحولات گسترده، سريع و بنيادين در رفتار و بينش مردم. اگر اين انقلاب هنجاري رخ ندهد، بيشتر مشكلات و كاستي ها باقي مانده و امور بشر در دست مفسدان، زر سالاران و زورمندان خواهد بود. 
برآيند پژوهش
رويكرد پژوهشي و نظري ما در نگارش اين مقاله، توجه به امكان پرورش و شكوفايي كمال گرايانه انسان در پرتو رشد جامع فكري و اخلاقي است. اين نگره مي تواند براي همة جوامع و همة اعصار، كاربردي بوده و تأثير گذار باشد؛ همان گونه كه زمان بعثت نبوي، عصر تعليم و تربيت نفوس و تزكيه و خرد پروري بوده است. بعد كامل اين رويكرد «بصيرت اخلاقي» است كه در دوران ظهور منجي موعود عجل الله تعالي فرجه، جلوه گر و متلألؤ خواهد شد. 
اگر انسان از بصيرت اخلاقي و تعليم و تربيت متعالي و صحيح برخوردار باشد و واقعاً الهي بار آيد و در رأس امور قرار گيرد، مي تواند جامعه را به سوي كمالات انساني و الهي سوق دهد و افراد جامعه را از هلاك شدن و فرو رفتن در انحرافات اخلاقي و فساد اجتماعي نجات دهد و جامعه اي را به وجود آورد كه الگوي بشريت و جوامع ديگر قرار گيرد. اين بصيرت اخلاقي (روشن بيني خردورزانه و پرهيزگارانه)، در سايه تربيت اخلاقي (تربيت ايماني و قدسي) و رشد و شكوفايي خرد انساني حاصل مي شود. 
هدف از تربيت اخلاقي، دعوت مردم به اخلاق و فضيلت گرايي و تزكيه نفس از رذايل است. هدف اين است كه انسان خود را اداره كند؛ تمايلات و هواهاي نفساني را تحت كنترل درآورد و از آنچه غير منطقي و غير عقلاني است، دور گردد. در برنامه هاي تربيتي متعالي، به رشد اخلاقي انسان، سخت توجه شده و در واقع تعليم و تربيت جزء تربيت اخلاقي شمرده شده و قرآن بر اين رسالت خطير تأكيد كرده است. اين بدان جهت است كه بزرگ ترين دشمن آدمي، نفس او است؛ زيرا اين دشمن به مركز فرماندهي و هدايت انسان؛ يعني، عقل او دسترسي دارد و با تخريب اين مركز، زندگي جاودانه او را در معرض تباهي و شقاوت قرار مي دهد و به خسران و زيان هميشگي گرفتار مي سازد... نخستين گام براي رهايي از اين وضعيت، گشودن زنجيرهايي است كه دست و پاي عقل را بسته و آن را در حصار خود گرفتار آورده است. اين فرآيند زنجير گشايي و مانع زدايي و آزاد سازي عقل، تزكيه نفس ناميده مي شود و نتيجة آن بصيرت اخلاقي است. 
با مراجعه به قرآن و روايات در مي يابيم كه سرچشمة آفت ها و رذايل و تمامي گناهان، يكي از امور ذيل است: پيروي از هواي نفس، جهل، دلبستگي به دنيا، متابعت از شيطان، كفر و نفاق؛ چنان كه مي فرمايد: «از هوا و هوس پيروي نكنيد كه از حق منحرف مي شويد».[50]
اين عوامل فساد زا و آلوده كننده، همواره باقي است تا اينكه انسان در هر ردة سني و فكري، به تربيت واقعي برسد. از جمله ويژگي هاي انسان، تربيت پذيري او است؛ چرا كه وي بر خلاف ساير موجودات، به دليل برخورداري از اراده و اختيار، توان آن را دارد كه تربيت شود و در واقع اساس بعثت پيامبران تربيت انسان بوده است. پس بايد اين قابليت در انسان وجود داشته باشد تا خداوند انبيا را براي پرورش آن مبعوث فرمايد. 
طرح و برنامه اي كه در اسلام براي تعليم و تربيت و رشد و تكامل انسان ارايه مي شود، برنامه اي است دقيق و جامع و عملي و عيني كه آفريدگار جهان براي وي تنظيم كرده است و پيام آوران خدا، مبلّغ و مجري آن هستند. راهبردهاي اسلام براي انسان سازي و جامعه سازي، در ميدان عمل و آزمون، قرين موفقيت بوده و انسان هاي بي شماري را به كمال و والايي رسانده است و مي تواند براي بشريت، ره توشه سعادت باشد.[51] رمز اين كاميابي تربيتي و اصلاحي، توجه اسلام به همة ابعاد انسان، به خصوص بعد روحي و عقلي او است. اين برنامه از سوي خداوند متعال و به وسيله پيامبر اكرم صل الله عليه و آله ابلاغ شده و به دست امام زمان عجل الله تعالي فرجه به طور كامل تحقق خواهد يافت. 
البته نظام تربيتي، با فرض واقع بينانه بودن، هر گاه فاقد برنامة عملي و ضمانت اجرايي باشد، در ميدان عمل ناكام خواهد ماند؛ به ويژه در مسائلي كه با عواطف و اميال انسان سر وكار دارد و در نتيجه به كشمكش و تضاد دروني كشيده مي شود. پشتوانة نظام تربيتي اسلام، ايمان و حبّ خدا و عامل خوف و رجا وعمل صالح است كه مؤمن از روي معرفت و عشق به حق و... انجام مي دهد و در اين ميان عبادات از نقش مداوم و موثري در تكميل و تهذيب نفوس برخوردارند. در اين نظام واقع بينانه، رشد فكري و عقلي انسان، در كنار تزكيه و تهذيب نفس جايگاه ويژه اي دارد. 
براي دستيابي به اين رشد و بالندگي معنوي و عقلي در روايات و منابع معتبر ديني، سازوكارها و مكانيسم هاي بيان شده و عصر ظهور، دوران شكوفايي و تعالي انسان در همه زمينه ها دانسته شده است. در پژوهش ديگري، اين سازوكارها، مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
 

 

منبع: فصلنامه علمي تخصصي انتظار موعود شماره 24
--------------------------------------------
پی نوشت:
 [37] . ر.ك: محمد تقي مصباح يزدي، خود شناسي براي خودسازي، ص20 و 41.
[38] . ر. ك: نگارنده، آينده جهان، صص 53- 56 و 232-237. 
[39] . فجر (89)، آيه 27 تا آخر. 
[40] . ر. ك: امين زاده، اخلاق اسلامي، ص 37. 
[41] . محمد حسين طباطبايي، شيعه در اسلام، ص 308. 
[42] .مرتضي مطهري، قيام و انقلاب مهدي، ص 41. 
[43] . شرف الدين حسيني، تاويل الآيات الظاهرة، ص 361.
[44] . شيخ طوسي، كتاب الغيبة، ص179.
[45] . شيخ صدوق، كمال الدين، ج1، ص331.
[46] . ايمانوئل كانت، دين در محدودة عقل تنها، ص 30، (مقدمه). 
[47] . علي بن عيسي اربلي، كشف الغمة، ج2، ص 473. 
[48] . سيد هاشم بحراني، المحجة في ما نزل في القائم الحجة، ص 112. 
[49] . كليني، كافي، ج8. 
[50] . نساء (4)، آيه 135. 
[51] . براي مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك: آيين خردپروري، ص252؛ آيين تزكيه، ص107و 253؛ مجله تربيت اسلامي، شماره هاي 2و3و4.

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.