شعر کوتاه میلاد حضرت محمد

تاریخ انتشار:
شعر کوتاه میلاد حضرت محمد(ص) کاری از گروه تولید پایگاه اطلاع رسانی بلاغ
میلاد پیامبر

پایگاه اطلاع رسانی بلاغ،

شعر ولادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله

*** اشعار ویژه ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله ***

سیدجعفر حیدری

بی جنب و جوش، خالی و خاموش، جان نبود

در هستی از علائم هستی نشان نبود

مفهومی از گذشته و آینده ای نداشت

جز حی لایموت دگر زنده ای نداشت

گنج نهان چگونه خودش را عیان کند؟

اسرار سینه با چه زبانی بیان کند؟

دلتنگ خویش بود خدا در سرای خویش

می خواست همدمی بگزیند برای خویش

اینگونه شد که یک نفس از روح خود دمید

و از نور لایزال خودش نوری آفرید

لبریز کرد عاطفه را در سلاله اش

خلقی عظیم ریخت درون پیاله اش

آنگونه خلق شد که نیاید مثال او

روشن شد آسمان و زمین از جمال او

همتا نداشت مثل خدا بی بدیل بود

این نور خلق عالمیان را دلیل بود

لبخند زد مراتب نعمت شروع شد

زنجیره وار قصه خلقت شروع شد

دریا و دشت، جنگل و کوه آفریده شد

حور و ملک، اجنه و روح آفریده شد

انسان حیات یافت و پا بر زمین گذاشت

از خاک آن گرفت هرآنچه نیاز داشت

انسان قرار بود که خوش زندگی کند

تنها به پیشگاه خدا بندگی کند

اما امان از آتش جهل و کشاکشش

واحیرتا از آدم و آن نفس سرکشش

هرگز دل از غرور و حسد شستشو نکرد

ظلمی به خویش کرد که شیطان به او نکرد

آنروز که بشر به ته خط رسیده بود

از خاک زیر پاش خدا آفریده بود

خالق، خودش به حکم تدبر زبان گشود

نوری که آفریده خود بود را ستود

ای فخر آسمان و زمین بی رقیب من

ای جلوه قداست من ای حبیب من

ناگفته حرف ها که تو داری شنیدنی ست

وصف من از زبان تو آری شنیدنی ست

در گوش این جهان خبر از آن جهان بده

در آسمان به اهل زمین آشیان بده

از رنج گور دخترکان را خلاص کن

شان و مقام را به زنان ارمغان بده

آری، به خاک بینی ابلیس را بمال

آنروی سکه را به خلایق نشان بده

انسان خودش که فکر خودش نیست، غافل است

روح به خواب رفته او را تکان بده

سمتش برو اگرچه نیاید به سمت تو

آغوش مهر وا کن و او را امان بده

وقتش رسیده ماه منیر ات کند حلول

اینک خودی نشان بده یا ایها الرسول

ای نور، من چگونه بشر را رها کنم؟

باید برای تو بدنی دست و پا کنم

دل را به کار داد کمی گِل درست کرد

با ذوق و با سلیقه خود دل درست کرد

بر استخوان و گوشت او کالبد گذاشت

بی منت از جمال خودش هر چه شد گذاشت

او را صدا کن آمنه نامش مبارک است

ذاتش ز هرچه پستی و زشتی ست منفک است

امروز کودکی که در آغوش ات آمده است

حسن ختام عهد نبوت محمد است

او خاتم است و خاتمه عصر جاهلی

زیبا شمایل است و چه والا فضایلی

بین دو کتف اوست همینک نشانی اش

رفته به مهربانی من مهربانی اش

خاک حجاز مبداء و افلاک مقصدش

یک روز می رسد که جهان می شناسدش

دلواپس اش مباش که دارایی اش منم

شصت و سه سال همدم تنهایی اش منم

فرزند تو نشانه شان رفیع توست

خرسند و شاد باش که فردا شفیع توست

*** اشعار ویژه ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله ***

شعر ولادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله

روح الله قناعتیان

دل آمـده باز ، قصـد قـربت کرده
خـاک ِ قـدم تـو را ، زیـارت کرده

«لَولاٰکَ لَمٰا خَلَقتُ الَافلاکیُ»وحق
ما را به طُفیـلی ِتو خلـقـت کرده

هـر فیـض که از عالـم مـعنا برسد
با دست پر از مهر تو قسمت کرده

از ظهـر قیامت نهراسـد هر کـس
در سایه ی لطف تو اقامت کرده

ملک و ملکوت تحت فرمان تواند
جبریـل به درگـاه تو خدمت کرده

صـد بـار ، دل یـوسـف کـنعانی را
ترکیـب مـلاحت تـو غـارت کـرده

خورشیـد همین که بشنود نامت را
کُـرنش نکنـد اگـر ، جـسارت کـرده

جبریل کـه تا مـقام توحید رسـید
در مسجـد چـشم تو عبـادت کرده

عمریست که طوبی به ثناخوانی تو
در بـاغچـه ی خـانه ات عـادت کرده

از عـاطفـه ات ، وضـو گـرفته بـاران
آب از نم ِ صـورتـت طـهارت کـرده

بـاران ، بـه هـوای سحـر ِ چشمـانت
شبنـم شـده احسـاس طـراوت کرده

خوشبـو شـده یاس رازقی از وقتی
در مـحضـرتان ، عـرض ارادت کرده

حتـی ، عسـل از بردن نام ِ عسلت
در ذائقـه ، احـساس حـلاوت کرده

هر کس که زیاد میفرستد «صلوات»
در حــّق ِ خـداونــد ، مـحبـت کرده

حـق داشت ، محمـدی شود سلمـانت
عـمری ، سـر کویتـان ، اقـامـت کرده

سلمـان تـو در عشق ، سلیمان را هم
بـر سـفـره ی عـاشقـی ضیـافت کرده

_ بر شأنِ رفیعُ و شوکتت یـا مولا _
_ای لال شود ، هر که جسارت کرده_

فـردا ، به شـفاعت ِ جـهان ، بر خـیزد
شعری که دو بیت از تو حکایت کرده

*** اشعار ویژه ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله ***

شعر ولادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله

همه جا ظلمت و تاریکی بود

دل انسان سیه و تیره و دود

هیچکس یاد خداوند نبود

همه در بندگی بت به سجود

*

اهل مکه همه سرگرم به دنیا بودند

بی خبر زعالم بالا بودند

سر به تعظیم هُبل بندهء عُزّی بودند

همه در قید تن و دور ز فردا بودند

کعبه گردیده بُد از قالب الله به دور

همه دنیا طلب و در کف دنیا به سرور

بردگان نوکر ارباب به شلّاق و به زور

رسم این بود که دختر بشود زنده به گور

چیره بر سینه سیاهی و همه تشنهء نور

ناگهان در شبی از خاطره ها نور رسید

میِ پاک ازلی بر دل غمدیده چکید

شد جهان غرق امید

روح بر سینه دمید

تیرگی تا که صدای قدم نور شنید

از سر صحنه پرید لب عالم خندید

پشت هر ظلم خمید اشک شوق از وسط مردم دیده غلطید

نور بر خلق جهان داد نوید

گشته آغاز دگر صبح سپید

چه ظهوری چه حضوری چه طلوعی که رهِ چاره به هر ظلمت بست

رشته های غم و اندوه گسست در جهان معجزه هایی پیوست

پادشاهان جهان لال در آنروز چه پست

آب دریاچه ء ساوه به دل خاک نشست

سرد و خاموش شد آتشکدهء فارس خدا شاهد هست

طاق کسری و همه کنگره هایش بشکست

چه قیامی چه پیامی چه کلامی وعده ء حق شد و وقت زهق الباطل شد

آرزوهای همه حاصل شد

کشتی گمشدگان وارد در ساحل شد

حلقه ء بزم اوالعزم دگر کامل شد

هاتفی گفت که ای عالمیان

پیرو جوان خُرد و کلان

دیده بگشود به عالم دُرِ سرمد آمد

مهر امجد آمد فیض ممتد آمد

ماه مفرد آمد عشق بی حد آمد

دم به دم بر دل و جان عشق مشدّد آمد

روح مجرّد آمد

آنکه از جانب حق گشت مؤید آمد

احمد و حامد و محمود

محمّد آمد

آمد آن شاه که آخر نبیّ ممتحن است

ماه هر انجمن است

خصم هر اهرمن است

دل هر دلشده را راهزن است

گل نه خلّآق هزاران گل و باغ و چمن است

وسط باغ جنان قبله ء هر نسترن است

روح تازه به تن است

شه شیرین سخن است

جاری از کنج لبش آب بقا از دهن است

پدر فاطمه و جدّ حسین و حسن است

او که فخر همهء عالم و هر مرد و زن است

فخرش این است که یارش یل طوفان فکن است

دوش او جای قدوم علیّ بت شکن است

بخدا احمد مختار ندارد به جهان یار پس از خالق دادار

بجز حیدر کرار

همان سیّد ابرار همان سرور و سردار

همان ساقی و سالار

همان واقف اسرار

همان دلبر و دلدار

همانکس که زحق صاحب دریای فضائل شده بسیار

همانکس که بهشت است ولایش

و بغضش سند نار

همان مرکز انوار

بُود آئینه ء روی خداوند به رخسار

به حق حجت حق است و زهر چیز خبردار

به تیغ دو سرش در همه جا قاتل کفّار

سخنش درّ گهر بار

نگهش خالق گلزار

همان رهگذر کوچه و بازار

که یوسف ز فراقش شده بیمار

همانکس که خدا داده به او ماه شب تار

پناه دل هر زار

امید هر گرفتار کلید قفل هر کار

ابالفضل علمدار

به ابالفضل به آن کعبه نشین عرفات

به حسین تشنه لب آب فرات

عشق پیغمبر و کشتی نجات

به حسن آن علوی زادهء نیکو حسنات

مظهر صلح و ثبات

به رخ فاطمه آن روح حیات

بحر خیر و برکات

به علی مظهر پاکی دل و صوم و صلواه

ماه تابان به سر شیعه به هنگام ممات

و به پیغمبر اکرم

شه الله سکنات

مه زیبا وجنات

ز دل و جان و وجود همه عالم

صلوات

اللهم صلی علی محمّد و آل محمّد

*** اشعار ویژه ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله ***

شعر ولادت حضرت محمد صلی الله علیه وآله

 مهدی نظری

ما تشنه ایم و راهی دریا شدن خوش است
سلمانمان کنید که منا شدن خوش است

یا حضرت رسول فدای ملاحتت
با نام دلربای تو شیدا شدن خوش است

از برکت تو سفرۀ ما برکتی گرفت
پس ریزه خوار سفرۀ آقاشدن خوش است

ما گم شدیم در دل دنیای بی کسی
پشت در حرای تو پیدا شدن خوش است

خوب است پیش دشمن تو قد علم کنیم
اما مقابل قد تو تا شدن خوش است

خاک در تو از دُر و زر قیمتی تر است
پس خاک پای حضرت زهرا شدن خوش است

ای اعتبار عالم و آدم خوش آمدی
تو مصطفایی احمدی آقا محمدی

با خلقت وجود تو خلقت شروع شد
با جلوۀ جمال تو عصمت شروع شد

سجاده پهن شد که تو باشی و ذات حق
از آن به بعد بود رفاقت شروع شد

عالم برای بوسه به دست تو آمدند
یک واژه ای بنام ارادت شروع شد

دست تو را که داد به دستان سعدیه
در آن قبیله بارش رحمت شروع شد

با بودنت حلیمۀ سعدیه دید که
لحظه به لحظه برکت و نعمت شروع شد

دستی نبود تا که نگیرد دعای آن
با مقدم تو سیل اجابت شروع شد

پیغمبرانه بود حضوری که داشتی
آقا نمک به سفرۀ آنها گذاشتی

آقای من تو واسطۀ نشر دین شدی
در بدترین زمانه شما بهترین شدی

بر روی مسند نبوی بین انبیا
دیر آمدی و از همه بالا نشین شدی

چشمان مکه شاهد آقایی تو بود
اینکه تو در تمامی عالم امین شدی

از لحظۀ ولادت خود حضرت رسول
تو رحمت خدایی و للعالمین شدی

عالم فدای نام ابالقاسم شما
زیرا شما قسیم بهشت برین شدی

نقش نگین خاتم تو گشت یاعلی
بانام حیدر است که صاحب نگین شدی

هرجا قدم زدی پُرِ یاس و عنبر است
قطعاً گل محمدی از تو معطر است

باید فقط تو راهی غار حرا شوی
باید فقط تو همنفس با خدا شوی

با این مقام و منزلت و شأن و عزتت
باید هم آبروی همه انبیا شوی

تنها به عشق نام تو گلدسته ساختند
تا اشهد اذان همه ماسوا شوی

اصلاًبعید نیست که حیدر نبی شود
اصلاً بعید نیست که تو مرتضی شوی

حق با علیست غیر علی ناحقند وبس
یک لحظه هم نشد که تو از حق جدا شوی

بعد تو هرکسی به علی اقتدا نمود
راه خود از مسیر شیاطین جدا نمود

مولای ما کسی ست که شیر دلاور است
مولای ما کسی ست که با حق برابر است

مولای ما کسی ست که جان و دل تو بود
مولای ما کسی ست که با تو برادر است

مولای ما کسی ست که لایق تر از همه ست
شیر خدا و همسر زهرای اطهر است

مولای ما کسی ست که مثل خدا یکی ست
نامش ولی ، علی، اسد الله، حیدر است

مولای ما کسی ست که بابای امت است
مولای ما کسی ست که مولای قنبر است

مولای ما کسی ست که شاگرد مکتبش
در فقه و در علوم الهیه جعفر است

آنکس که پای مکتب او جان گرفته ایم
درس خداشناسی و ایمان گرفته ایم

جعفر اگر نبود زمین محوری نداشت
کشتی علم ذات خدا لنگری نداشت

جعفر اگر نبود حسینیۀ زمین
تعطیل بود چونکه دگر منبری نداشت

جعفر اگر نبود علوم کتاب حق
سوگند بر خدا که روایتگری نداشت

بیچاره می شدیم به دین خدا قسم
پسوند نام مذهب ما جعفری نداشت

او روضه خوان مادر پهلو شکسته بود
می خواند کاش خانۀ حیدر دری نداشت

او هم شبیه حیدر کرار شد غریب
او هم میان آن همه کس لشگری نداشت

ماشیعیان عاشق این خانواده ایم
باجان و دل به یاریشان ایستاده ایم

*** اشعار ویژه ولادت حضرت محمد صلی الله علیه و آله ***

افزودن دیدگاه جدید

متن ساده

  • تگ‌های HTML مجاز نیستند.
  • خطوط و پاراگراف‌ها بطور خودکار اعمال می‌شوند.
  • آدرس های صفحه وب و آدرس های ایمیل به طور خودکار به پیوند تبدیل می شوند.